او مرا می فروخت
رسانه خبری: “رضا بهترين و ساده ترين راه براي تامين هزينه مواد براي استفاده يا فروش به مشتريانش را فروش جسم ف همسر قانوني و مادر ٣ فرزندش يافت. او هر بار كه مشتريانش براي دريافت وجوه مطالباتشان مراجعه مي كردند به ازاي بدهي خود آنان را به اتاق ف راهنمايي مي كرد و خود به عيش و نوش و زندگي پر ذلت خود ادامه مي داد…. ف گفت:” آن شب بعد از رد كردن چند نفر از مشتريان رضا نوبت به علي رسيد نمي دانم چرا داستان زندگي ام را براي او گفتم. به خيلي از مشتريان رضا التماس مي كردم كه از قصد شوم خود چشم پوشي كنند اما آنها كه اكثراً نشئه از استفاده مواد مخدر بودند بي ميلي من به اين كار برايشان مهم نبود… من به خاطر نجات فرزندانم از غرق شدن در فساد، خود به فساد تن دادم…”
ف- ق» همسر مردي كه پس از ٢ سال ماجراي قتل او فاش شد، به مشاركت در قتل شوهرش اعتراف كرد و گفت: چون همسرم مرا مي فروخت مي خواستم بميرد.
؛شرح ماجرا
؛پرونده مرگ «رضا-س» مرد ۳۰ ساله اي كه ٢ سال قبل جنازه اش در كنار جاده روستاي نمك كور اراك كشف شده بود، با ظن قاضي پرونده به « علي- گ» يكي از دوستان متوفي كه پس از مدتي همسر مقتوله را به عقد موقت خود درآورده بود و شناسايي نامبرده به عنوان قاتل درشعبه ۱۰۲ جزايي اراك گشوده شد. علي كه پس از دستگيري انگيزه خود را از به قتل رساندن رضا مطالبات مالي از وي عنوان كرد، پس از چندين مرحله بازجويي، آزار و اذيت و ظلمي كه رضا نسبت به خانواده به خصوص همسرش « ف- ق» روا مي داشته است را انگيزه اصلي خود براي به قتل رساندن رضا عنوان كرد. متهم به قتل در تمام مراحل بازجويي به صحت گفته هاي خود پافشاري كرد و از پذيرش فرد ديگري ( همسر مقتول) به عنوان مشاركت در قتل امتناع كرد. قاضي مسعود امرائي قاضي شعبه ۱۰۲ جزايي اراك با اين ظن كه همسر مقتول در جريان وقوع حادثه بوده و شايد از ترس، از همكاري با ماموران قانون خودداري كرده است، دستور دستگيري وي را صادر كرد و با قرار حبس موقت « ف- ق»، راهي زندان شد.
؛اظهارات قاتل در آخرين بازجويي
؛علي كه چندين بار براي بازجويي احضار شده، تناقض در گفتارش بسيار است. قاضي امرائي پس از بازسازي صحنه در مورخ ۲۰/۹/۸۵ او را براي آخرين دفاعيات فرا مي خواند: « شما متهم به قتل عمد فردي به نام « رضا- س» در روز ٥ تيرماه سال ۸۳ هستيد آيا اين اتهام را مي پذيريد؟» علي بار ديگر گفته هاي خود را تكرار مي كند. قاضي به تناقض گفتار او اشاره مي كند و از او مي خواهد بار ديگر چگونگي وقوع قتل و انگيزه خود را از ارتكاب جنايت بيان كند علي كه بازسازي صحنه روحيات درونش را متشنج ساخته است اين بار داستان را به گونه اي ديگر بيان مي كند: مدت ها بود كه با رضا آشنا بودم. آشنايي ما در ارتباط با مواد مخدر بود با هم مواد تهيه و مصرف مي كرديم. يك شب وقتي براي مطالبه بدهي هاي « رضا-س» به منزلش رفتم رضا در مقابل وجوه بدهي خود پيشنهاد ارتباط با همسرش « ف- ق» را داد. پيشنهادي كه به ديگر رفقا و مشتريان خود نيز در آن شب چندين بار داده بود. وقتي به اتاق وارد شدم متوجه انزجار وي از اين عمل شدم و پيش از هر گونه تعرضي نظر خود او را جويا شدم. ف به سختي گريست و گفت، بر خلاف ميل باطني خود و تنها از ترس رضا تن به انجام اين كار مي دهد. وقتي از او پرسيدم چرا از او جدا نمي شوي. بي سرپناهي فرزندان و نداشتن حامي مطمئن را عنوان كرد. آن شب تنها با ف صحبت كردم و در نهايت از او پرسيدم كه آيا مايل است براي هميشه او را از شر رضا خلاص كنم. ف شايد باور نكرد اما از صميم قلب با تكان دادن سر و اظهار خشنودي رضايت خود را اعلام كرد.
به همين سبب ارتباط خود با رضا و خانواده اش را ادامه دادم تا آن كه در شب حادثه ٥ تيرماه تصميم به اجراي نقشه اي كه مدت ها در سر مي پروراندم، كردم و با رضا تماس گرفتم و به بهانه تحويل مواد او را به سر قرار كشاندم. در ماشين ميزان مطالبات خود از او را بهانه كرده و با او گلاويز شدم. سپس با چاقويي كه از قبل به همراه داشتم به شكم او ضربه زدم براي اين كه مرگ او، حادثه رانندگي تلقي شود، بدن نيمه جان رضا را به وسط جاده كشاندم و با عقب و جلو كردن خودرو چندين بار از روي بدن او رد شدم به طوري كه بدنش در زير چرخ ها له شد و پس از آن صحنه حادثه را ترك كرده و به همسر رضا زنگ زدم و در يك جمله گفتم:” تمام شد براي هميشه خلاص شدي”. فكر كردم شوخي مي كند…
يكشنبه ساعت ٩ صبح علي در حالي كه دستش با دستبند به سربازي متصل شده است و دو سرباز وي را همراهي مي كنند وارد دادگاه مي شود.
۲۰ دقيقه بعد ٢ زن با چادر مشكي همراه با يك سرباز وارد مي شوند. شناسايي چهره ف چندان مشكل نيست.
چشمان هراسان، رنگ پريده و شكستگي زودرس، شناسنامه هويت اوست. زني كه در آتش هوس و ظلم، وقتي كه هنوز بسيار جوان بود سوخت. در شعله آتشي كه رضا برايش افروخت، ف هيزم تري بود كه سوزانده مي شد بي آنكه كسي دود حاصل از سوختنش را نظاره گر باشد در اين آتش ظلم و بيداد خشك و تر با هم سوختند.
ف شايد ۳۰ سال بيشتر نداشته باشد اما چهره اش بيش از اين نشان مي دهد. دست محصور در دستبند را زير چادرش پنهان كرده است. در مواجهه حضوري با ترديد به چهره علي نگاه مي كند. جلسه رسمي مي شود قاضي از علي مي خواهد بار ديگر اظهارات خود را بيان كند و علي گفته هاي آخرين جلسه را تكرار مي كند. در تمام مدت ف خاموش است و در مواردي كه نام او به زبان علي مي آيد واكنش از خود نشان مي دهد. نوبت به ف كه مي رسد، بغض فرو خورده سال هاي دور از خانه اش ( خانه پدري) مي تركد. انگار همه روزهاي تباه شده چون تصويري متحرك از مقابل ديدگانش به گردش در آمده است. به چهره قاضي و علي ( متهم به قتل) نگاه مي كند، با ترديد مي گويد: باورم نمي شود.
اصلاً نمي توانم باور كنم كه او اين كار را كرده باشد. او پيشنهاد كرد. اما فكر كردم شوخي مي كند، يا براي آن كه دل مرا به دست آورد اين حرف را مي زند. علي هم اعتياد داشت. انجام اين كار از طرف او كه هيچ گونه ارتباط و آشنايي با من نداشت را نمي توانستم باور كنم.
قاضي از ف مي خواهد تا هر چه مي داند بيان كند. ف از روزهاي تلخ زندگي و از زجر فروخته شدن توسط همسرش مي گويد. او در بيان شدت اندوهش از ۲۰ سال زندگي پر رنج با رضا مي گويد: ” رضا براي تامين هزينه مواد مخدر مرا به مشتريان و دوستانش مي فروخت. از او متنفر بودم. دلم مي خواست بميرد.براي آن كه فرزندانم به فساد كشانده نشوند…”
ف با بغض پنهان داستان زندگي اش را اين گونه آغاز مي كند، آنگاه كه بسيار جوان بود به عقد مردي درآمد كه شغل ثابتي نداشت و خيلي زودآلوده به اعتياد شد. رضا كه چندين شغل را به واسطه آلودگي به اعتياد از دست داده بود و هيچ درآمدي نداشت، غرق در منجلاب اعتياد بود و با داشتن ٣ فرزند (٢ دختر ۱۶ و ۴ ساله و يك پسر) به استفاده از مواد ادامه مي داد و در اين مسير با افراد خلافكار بسياري مراوده داشت. رضا بهترين و ساده ترين راه براي تامين هزينه مواد براي استفاده يا فروش به مشتريانش را فروش جسم ف همسر قانوني و مادر ٣ فرزندش يافت. او هر بار كه مشتريانش براي دريافت وجوه مطالباتشان مراجعه مي كردند به ازاي بدهي خود آنان را به اتاق ف راهنمايي مي كرد و خود به عيش و نوش و زندگي پر ذلت خود ادامه مي داد فارغ از دردي كه ف از حراج جسمش در بازار شهوت مشتريان او مي برد ف وقتي از ماجراي آن شب كه براي اولين بار با «علي- گ» متهم به قتل تنها ماند مي گفت مي گريست او تحمل نشستن بر صندلي را نداشت. گويي مي خواست طغيان «دردهاي» درونش را نشان دهد. ف گفت: آن شب بعد از رد كردن چند نفر از مشتريان رضا نوبت به علي رسيد نمي دانم چرا داستان زندگي ام را براي او گفتم. به خيلي از مشتريان رضا التماس مي كردم كه از قصد شوم خود چشم پوشي كنند اما آنها كه اكثراً نشئه از استفاده مواد مخدر بودند بي ميلي من به اين كار برايشان مهم نبود. وقتي در مقابل علي گريه كردم، علي ناراحت شد. او فكر مي كرد من با ميل خود به اين عمل چندش آور تن مي دهم اما وقتي فهميد كه از ترس آن كه فرزندانم به فساد كشانده شوند به خواسته هاي كثيف رضا تن داده ام دلش برايم سوخت و بي آن كه به من دست بزند از من پرسيد كه اگر مايل باشم مي تواند براي هميشه او را از زندگي ام حذف كند. فكر كردم شايد خمار مواد است و براي آن كه دل مرا به دست آورد اين حرف را مي زند اصلاً باورم نمي شد كه رضا را به قتل برساند. آن شب هم وقتي زنگ زد و گفت تمام شد باورم نشد. تا آن كه مدت ها پس از مرگ رضا مرا به عقد موقت خود درآورد و قول حمايت از مرا در زندگي داد. از مرگ رضا ناراحت نيستم. او مرا كه مادر فرزندانش بودم براي تهيه مواد مخدر به دوستان و مشتريانش مي فروخت و هرگز از اين عمل زشت خود احساس گناه و پشيماني نمي كرد. گريه هاي ف اجازه ادامه سخن او را نمي دهد تنها مي گويد: من به خاطر نجات فرزندانم از غرق شدن در فساد، خود به فساد تن دادم…
جلسه مواجهه حضوري علي متهم به قتل و ف همسر مقتول به پايان رسيد. ف گويي آرام تر شده او عقده چند سال رنجش را باز كرده و راز دردهايش را گفته بود. ف اطلاع از قتل همسرش را پذيرفت. او فقط دلش براي فرزندانش تنگ شده و نگران آنهاست. ف از قاضي از وضعيت بچه هايش مي پرسد. او كه به خاطر فرزندانش از غرق شدن در منجلاب فساد و تباهي خود در آتش ظلم همسرش سوخته اكنون نگران دو فرزندش است. دختر بزرگ تر او در سن ۱۶ سالگي ازدواج كرده و ساكن قم است و دختر ديگرش كه ايمان و نجابتش زبانزد همسايگان و آشناهاست بايد در غياب مادر در ۱۴ سالگي براي برادر ۱۰ ساله اش هم پدر باشد و هم مادر. زندانبان ف مادر رنجيده را همراهي مي كند تا او را به خانه جديدش سلول شماره …. در زندان اراك هدايت كند و ف نگران آتيه فرزندان و آينده بي سرانجام خويش است.
منبع خبر : روزنامه خراسان ( مورخ ۱۶ بهمن ۱۳۸۵)
پیام برای این مطلب مسدود شده.