اندک اندک جمع مستان میرسد…
کیهان: پيام فضله نژاد:
شواليه هاي ناتوي فرهنگي، قسمت هفتم هر چه هست از اوست
داستان آمدنم به كيهان، براي خودم، حكايتي دارد تلخ و شيرين. تلخ از آن رو كه بايد سالياني پيش اين راه را مي آمدم و البته سلسله حوادثي، پشت سر يكديگر رخ داد كه مرا به راه و روشي ديگر كشاند؛ شيرين بدين سبب كه وقتي پس از يك سال به پشت سر نگاه مي كنم، هم اندوه سال هايي پرمخاطره در من مرده است و هم با چشمه هايي جوشان از انديشه ناب اسلام، پيوندي محكم تر يافته ام. اين، زندگي را براي من، بدل به پيكاري مداوم كرده است؛ پيكاري براي دفاع از حقيقت و حقانيت آنچه كه شارع مقدس برآن امر كرده و نبردي هر روزه براي فاش گويي درباره آنان كه از هر حقي براي اثبات باطل خود، مدد مي گيرند.
به دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان كه آمدم، دو، سه ماه اول، هم خودم در ترديد بودم كه بتوانم انرژي از دست رفته را بازيابم و دوباره كاري نو آغاز كنم و هم در نظرم، مديريت دفتر ترديد داشت كه من، بي ملاحظه اين و آن، گام در راه بازخواني انتقادي گذشته و انديشيدن براي آينده بگذارم. يك فصل كاري گذشت و سرانجام، منش من و روش كيهان، به يكديگر گره خورد. از سوي ديگر، آغاز اين كوشش ها، چندان ساده هم نبود. دشواري وصف ناپذيري داشت. تلقي اغلب رسانه هاي اصلاح طلب از حرفه و فعاليت من اين بود كه مشاوري هستم براي برخي از نهادهاي قضايي و امنيتي نظام. فضاي خبري سنگيني را حاكم كرده بودند وچهره اي عجيب و غريب از من آفريدند كه اگر قرار بود مخاطب، مثلاً نوشته اي هنري از اين قلم بخواند، تصور مي كرد كه با يك تحليل امنيتي روبه روست. در آن فضا، نوشتن بيهوده بود و از سويي ديگر هم، نمي شد كه ننوشت.
براي همين، اسمي مستعار به نام پدرام ملك بهار را برگزيدم تا معنا و مبناي نوشته هايم در حاشيه خبرسازي هاي رسانه ها و سايت هاي اينترنتي قرار نگيرد. آن خبرسازي ها، خيانت به مخاطب بود، چراكه به او امان نمي دادند بدون پيش داوري، به داوري پيرامون انگاره هاي نويسنده بنشيند. پس از پنج ماه كه از پروژه اي پژوهشي، در قالب نگارش يك كتاب فراغت يافتم، روز 28 اسفندماه 1385، نخستين مقاله خود را در روزنامه كيهان، خطاب به محمود دولت آبادي و بانام «اين همه آشفته حالي از چه داريد؟!» نوشتم.
در يك سالي كه از آغاز حضورم در دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان مي گذرد، نگارش دو كتاب را به پايان برده ام. تجربه هايي را كه در گذشته داشتم با روش شناسي توليد متن و تحليل در نيمه پنهان روزنامه كيهان آميختم و كتاب نخست را كه خاطره نويسي و ناگفته هاي بسيار من از روزگار اصلاحات و منش مدعيان اصلاح طلبي است، از آبان ماه تا بهمن ماه 1385 تحرير كردم كه هنوز روانه بازار نشده است. براي روزگاري كه مقتضاي مصلحت ايجاب كند، اجازه نشر اين كتاب را به ناشر سپرده ام كه ناگفته هايم به گورستان تاريخ نرود. پس از نگارش اين كتاب، بيشتر وقتم تا ابتداي تابستان 1386، به تحليل پروژه هاي ناتوي فرهنگي و انقلاب مخملي و نشر گفتارهايي در اين باب گذشت.
اكنون مجموعه آن نوشته ها با بيش از بيست يادداشت و گزارش تحليلي در كارنامه من ثبت و نيز در دسترس مخاطبان است. اين بار، بي حجاب آن نام مستعار، با كتاب شواليه هاي ناتوي فرهنگي، بار ديگر، خود را مشتاقانه در كنار مخاطبان مي بينم، نوشتارها و گفتارهايم را در معرض نقد ناقدان انديشمند مي گذارم و خواهان دعاي خير همه دردمندان، براي جد و جهد بيشتر و بهتر در راه انديشه انقلاب اسلامي ايران هستم.
سپاسگزاري
براي يك نويسنده شوق آور است كه مصلحي از مصلحان روزگار، به هدايت او برخيزد. هنگامي كه نخستين نوشتار من در روزنامه كيهان منتشر شد، آقاي حسين شريعتمداري (نماينده مقام معظم رهبري در مؤسسه كيهان) با هديه سجاده اي براي نماز و قلمي براي نوشتن، شوق مرا ديگرگون برانگيختند. به فضل پروردگار، آموزه هاي اخلاقي و حرفه اي ايشان، سرمايه اي ارزنده براي عبور از پيچ و خم هاي پرمخاطره روش و منشي است كه برگزيده ام.
يك سال است كه آقاي حسن شايانفر (مدير دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان) آشفتگي ها و دلمشغولي هاي اين قلم را صبورانه تاب آوردند و تنها دغدغه شان، نوشتن در هواي حق و عدالت بود و هست. نشر اين كتاب حاصل پيشنهاد، مشاوره هاي ارزنده، راهنمايي هاي كليدي و نيز اعتماد ايشان به نگارنده است.
چه دقايق فاخري كه آقاي ابراهيم حاجي محمدزاده، نگاه مرا به كلام امام خميني(ره) گره زدند و به حق كه دلبرانه كوشيدند، نقش هايي كه آن رهبر يگانه و فقيد در جان تاريخ دروني كرده، در ذهن من نيز نقش زنند. درس هاي ايشان از انديشه امام و انقلاب، در اين يكسال، درس هايي ارزنده براي زندگي ام بوده است.
باورم اين است كه پس از سال ها جستجوي آرمان و هدف، در ميانه جواني، وجود اقدس باري تعالي، دست مرا گرفت و اين بنده كمترين را به تفكري دوباره واداشت. اي كاش كه بتوانم فرزندي از فرزندان معنوي روح الله باشم؛ اي كاش اين نهاد ناآرام، هر لحظه براي خدا ناآرام بماند؛ اي كاش تقدير و اراده الهي همچنان بر اين تعلق گيرد كه شايسته حضور در راه رباني رهبر فرزانه انقلاب اسلامي باشم؛ اي كاش هيچ جواني از جوانان اين جهان براي دنيا هرز نرود و جان جهان را دريابد.
خداوندا، ما هيچيم، هيچ و هر چه هست از تو و به سوي توست.(1) خداوندا، همه چيز تويي، و غير از تو همه هيچ. خداوندا، كوشش هيچ اين بنده هيچت را، به مثابه اداي دين به همه آناني كه در قهقهه مستانه و شادي وصول شان عند ربهم يرزقون اند، از من بپذير.(2)
پانوشت ها:
.1 صحيفه امام خميني(ره)، جلد19، ص 145
.2 اشاره اي است به پيام جاودانه حضرت امام خميني(ره)، خطاب به خانواده هاي شهدا، اسيران، جانبازان و ملت ايران به مناسبت هفته دفاع مقدس در 1 مهرماه 1367: «خداوندا، همه چيز تويي، و غير از تو همه هيچ. خداوندا، تو عزيزي، و غير از تو همه ذليل. خداوندا، تو غني اي، و غير از تو همه فقير… خانواده هاي شهدا، تا هميشه تاريخ اين مشعلداران راه اولياء، افتخار روشنايي طرق الي الله را به عهده گرفته اند. مجروحين و معلولين، خود چراغ هدايتي شده اند كه در گوشه گوشه اين مرز و بوم، به دين باوران، راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مي دهند، راه رسيدن به خداي كعبه را. اسراء در چنگال دژخيمان، خود سرود آزادي اند و احرار جهان آنان را زمزمه مي كنند. مفقودين عزيز، محور درياي بي كران خداوندي اند، و فقراي ذاتي دنياي دون، در حسرت مقام والايشان در حيرتند. از شهدا كه نمي شود چيزي گفت. شهدا، شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادي وصولشان عند ربهم يرزقون اند و از نفوس مطمئنه اي هستند كه مورد خطاب فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي پروردگارند. اينجا صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسيمش بر خود مي شكافد.» نك: صحيفه امام خميني(ره)، جلد 21، ص .147
در همین زمینه: نگاهی هم به این نوشته نیک آهنگ کوثر بیندازید
پیام برای این مطلب مسدود شده.