حاج منصور، افشا كن، افشا كن
بازتاب:
اين روزها كه اصلاحطلبان در وضعيت رقتباري به سر ميبرند و تقريبا تمام اجزاي حكومت دست اصولگراهاست، مداحان و نوحهخوانهايي كه علاقهمند هستند علاوه بر امور ديني در امور سياسي هم به ارشاد و اظهارنظر بپردازند، با مشكل روبهرو شدهاند و بندگان خدا نه ميتوانند عليه اين رئيس جمهور و دولت حرفي بزنند و نه عليه اين مجلس فريادشان بلند شود (قوه قضائيه هم كه از اول خودي بود)
با اين حال، مايه نصرت ارض و سماء، حاجمنصور ارضي نشان داد بيدي نيست كه با اين فقدان باد نتواند بلرزد و به طريق معروف مختصر گيري به هاشمي رفسنجاني (آقاجان فائزه اينا) داد. منتها چون اين بار صبيه محترمه نه آدامس ميجود و نه شلوار جين ميپوشد و نه قرار است چادر رنگي بپوشد و نه مدافع دوچرخهسواري بانوان است و ـ از همه مهمتر! ـ كانديداي نمايندگي هم نيست؛ حاجمنصور صاف خود حاجآقا را نشانه گرفت و ضمن مختصري تخريب، وعده افشاگري درباره بدكاريهاي هاشمي رفسنجاني در مجالس بعدياش را داد. و خلاصه همه چيز آماده افشاگريهاي ارضي بود كه گويا از طرف ياران حاج اكبر توجيهات لازم براي حاج منصور ارسال شد كه البته منجر به لكنت زبان نوحهخوان معروف پايتخت گرديد.
يك منبع آگاه كه خواست نامش فاش شود، ولي عمرا من اين كار را بكنم؛ در مورد توجيهات يادشده گفت: «اين توجيهات در مورد حدود و وظايف نوحهخواني بود و لكنت زبان ايشان ارتباطي با اين توجيهات ندارد»، و يك منبع ديگر ابراز داشت، در همين زمينه يكي از دور و بريهاي حاج محسن به حاج منصور گفته است: «با اين نگير حاجي … جديدا شوخي سرش نميشه… يه وخ ميبيني يه نامهاي چيزي منتشر كرد و زد دكور هرچي نوحهخونه رو پايين آورد ها!»
با اين حال من فكر ميكنم كار حاج منصور و ديگر مداحان كه همانا دخالت در امور سياسي و قضائي و امنيتي و اطلاعاتي باشد، طبيعي است و دور از انتظار نيست.
نه… خداوكيلي در مملكتي كه رئيس كل بانك مركزياش نوحه بسازد، وزير اطلاعاتش قاضي باشد، وزير کشورش اطلاعاتي بوده باشد، رئيس گروه گفتمانش(!) فيلمساز بشود، وزير فرهنگش از «برادران» باشد، مدير صنايع سيمانش بزرگترين شركت مطبوعاتي را در دست بگيرد، وزير علومش داستان تخيلي تعريف كند و… آيا نبايد نوحهخوانها در امور سياسي و قضائي و اطلاعاتي نظر بدهند؟ پس عدالت كجا رفته؟!
خاموشي قهرمان، توي اتاقت بمان
شاعرهاي كه قطعا فمنيست نبوده، قرنها پيش حرف دل خيلي از نوعروسان را در قالب شعر نوي تقديم بشريت كرده بود. متن كامل اين شعر به اين شرح است:
همسايهها
ياري كنيد
تا من شوهرداري كنم
(نسخه پارهسنگي، موزه رولوور، تصحيح سرميمفخان)
در راستاي اين شعر كه به مرور زمان به يك دكترين مديريتي تبديل شده، سيدعلي نقي خاموشي،رئيس مادامالعمر رئيس اتاق بازرگاني ايران، توانست به مدد ردصلاحيت گسترده نامزدهاي اتاق تهران (37 نفر درهم!) پيشاپيش رئيس اين اتاق شود تا انشاءالله پس از آن دوباره رئيس اتاق ايران شود.
وزير بازرگاني درباره اين ردصلاحيتها كه اعتراض و داد و فرياد و جيغ و ناله همه طيفها -به جز مؤتلفه- را درآورد گفت: «ردصلاحيتها مورد تأييد ما نيست» اما يك حاجآقاي مسلمان گفت: «مهم نيست، مورد تأييد ما هست!» در اين رابطه همان شاعره يادشده 25 سال بعد از سرودن بالا فرموده بود:
نه چك
زدم
و
نه چانه
عروس
آمد به خانه
(همان نسخه، همان موزه، همان مصحح)
نابودگر2، البته انساني و فرهنگي
آقاي احمدينژاد، رئيسجمهور محبوب ايران (که چي؟ محبوب من يكي كه هست!) هزار و يك خير و فايده دارد (لااقل براي من!) به طوري كه هر ماه من يكي از بركات و كرامات ايشان را كشف ميكنم و از ته دل احسنت و آفرين ميگويم.
جديدترين خاصيتي كه من در ايشان كشف كردهام اين است كه ايشان اهل پراكندهگوييهاي رئيسجمهوري مثل آقاي خاتمي نيست و اكثر بيانات و اظهارات ايشان حول و حوش چند ركن اصلي ميچرخد كه كشف آنها، تحليل و بررسي و البته طنزنويسي درباره اظهارات ايشان را بهشدت سهل و آسان ميكند. البته من چون علاقهاي به لو دادن رموز كارم ندارم، نميتوانم اين اركان را براي شما بنويسم و به عنوان معادن توليد مواد خام طنزنويسي پيش خودم نگه ميدارم تا نانم آجر نشود، ولي دو تايش را به اين دليل كه خيلي رو هستند و همه ميدانند، اينجا ميآورم.
اول زير سؤال بردن دولتهاي گذشته و تحقير ندانمكاريهاي رئيسجمهورهاي قبلي در مقابل بدانمكاريهاي احمدينژاد و دوم پرگوييهاي جانانه درخصوص تواناييهاي بينالمللي دولت جديد. در همين رابطه از تمام گفتارهاي رئيسجمهور، يك نمونه را از باب «مشت نمونه خروار» ميآورم و علاقهمندان ميتوانند با كمي پس و پيش كردن اين جملات آقاي احمدينژاد كه در مراسم فاز دوم تصفيهخانه فاضلاب اصفهان فرمودهاند، به فحواي ده، دوازده تا از سخنرانيهاي ديگر ايشان هم دسترسي داشته باشند.
جناب رئيسجمهور در باب ركن نخست، ابتدا به سراغ رئيسجمهور سابق رفته و گفتهاند «حجم كارهاي عمراني امسال دو برابر سال 83 است.» (و البته نفرمودهاند حجم كارهاي تخريبي امسال چند برابر سال 83 است!)
سپس به سراغ رئيسجمهور اسبق رفته و گفتهاند «ايجادكنندگان يأس در مردم، دلسوز ملت ايران نيستند.» (و البته باز هم نفرمودهاند ايجادكنندگان ترس در مردم چه نسبتي با ملت ايران دارند!)
در باب ركن دوم هم فرمودهاند: «ايران به سرعت در حال ابرقدرت شدن است» اما چون خوشبختانه اين روزها مقداري در جريان ميزان واردات و توليد ناخالص ملي و وضعيت اقتصاد و بيكاري و تورم قرار گرفتهاند، اضافه نمودهاند: «ابرقدرتي ما متكي بر داشتن سلاح يا حتي مناسبات و توانمنديهاي اقتصادي ما نيست، بلكه ما يك ابرقدرت فرهنگي، انساني و تأثيرگذار بر قلب و روح انسانها هستيم». (به گزارش فارس)
البته استثنائا من با اين گفته آخري ايشان موافقم چون مطمئن هستم اين تأثيري كه آقاي احمدينژاد بر قلب و روح من دارند اگر بر قلب و روح دشمنان هم بتوانند داشته باشند، مطمئنا به راحتي ميتوانيم آنها را به زانو دربياوريم، بلكه هم نابودشان كنيم.
هيلاري، هيلاري، عمرا اگه ديگه حمايتت كنيم
نميدانم اين چه مصيبتي است كه من از هر كسي مختصر تعريفي در «دوربرگردان» ميكنم، طرف يا يك بلايي سرش ميآيد يا سعي ميكند يك بلايي سر من بياورد! نمونه آخرياش همين خانم «هيلاري كلينتون» كه براي اولين بار تيتر «دوربرگردان» را به خاطر ايشان جانبدارانه انتخاب كرديم (هيلاري، هيلاري، حمايتت ميكنيم) و حدود ده روز هم مطلب مربوطه با آن تيتر كذايي در صفحه اول «بازتاب» ماند.
اما «هيلاري كلينتون» كه عليالظاهر عاقل و سالم به نظر ميرسيد و دستكم انتظار نميرفت مثل جورج بوش حرف بزند، به رغم آنكه تا پيش از اعلام حمايت من همهاش ايدههاي ضد جنگ خودش را تبليغ ميکرد، بعد از اين حمايت تاريخي، يكباره چهره واقعي خودش را نشان داد و گفت، ايران خطري براي آمريكا و بزرگترين تهديد عليه اسرائيل است. هيلاري كه انگار قسم خورده بود كه پرچم «دوربرگردان» را در وايتكس فرو ببرد در حضور جمعي از صهيونيستهاي مقيم مركز (مركز آمريكا منظور است) گفت: «ما نميتوانيم، نبايد و نميگذاريم كه ايران به سلاح هستهاي دست يابد. ما بايد از همه ابزارهاي در دسترس خود از جمله ابزارهاي ديپلماتيك،اقتصادي به اضافه تهديد به استفاده از قدرت نظامي، بهره بگيريم».
حالا كه اينطور است من هم از همه ابزارهاي خودم عليه هيلاري كلينتون استفاده ميكنم و نفرينش ميكنم (ببخشيد همه ابزارهايم در مقابل ايشان همين است. حالا البته اگر مونيكا بود، شايد ابزارهاي ديگر هم جور ميشد… بگذريم! دستهايتان را به دعا برداريد و در پايان هر بند، بلند بگوييد «آمين»)
• خداوندا، همان طور كه هيلاري آبروي «م.ف» را برد، آبرويش را ببر و سه چهار تا از مونيكاهاي بيل را آشكار فرما!
• بارالها، زندگي هيلاري را آخرت شارون و آخرتش را در جايي بدتر از گوانتانامو قرار ده.
• پروردگارا، شكرالله عطارزاده را زياد كن تا بلايي كه سر كاندوليزا آورد، بر سر هيلاري بياورد و هي داستانهاي آنچناني برايش بسازد (البته در صورت استجابت يك خبري هم لطفا بدهيد تا مواظب اطفال زير 18 سال باشيم. بدآموزي داره آخه!)
• خدايا، تو به روشني به ما نشان دادي كه مشكل ما دمكرات و جمهوريخواه نيست و هيچ اميدي به هيچ كدامشان نبايد داشته باشيم. هر دو حزب را مضمحل گردان (ولي بعد تو را به خودت قسم، روشن كن به كدام گروه در آمريكا اميد داشته باشيم كه خلبازي درنياورند؟)
• الهي، تو مخزن و منبع همه چيزي! از خزانه غيبت مقداري «عقل و تدبير» به در آر و نيمي از آن را به رئيسجمهور بعدي آمريكا عطا فرما … (بقيه دعا و سرنوشت آن نيم ديگر را من ميدانم و خدا. شما آمينتان را بگوييد، به روابط خصوصي من و خدا چي كار داريد؟)
• خدايا، هيلاري را… اصلا هيلاري را به حال خود بگذار، ولي تو را به خودت، يك وقت ما را به حال خودمان نگذاري ها! … كافيست يك آن به حال خودمان بگذاري آنوقت اين سياستمدارها جنگ راه مياندازند، دردسر درست ميشود، … آره، خدايا ما را دمي به خودمان وا مگذار!
دستانداز
1ـ داشتم مثل آدميزادهها براي خودم و شما طنز مينوشتم كه عدهاي از خوانندهها پيامهاي شداد و غلاظ دادند كه آي نامسلمان! ماه محرم شده و تو داري طنز مينويسي؟ قلمت بشكند كه داري اسلام را به خطر مياندازي … و از اين جور پيغامهاي خطري كه مو بر بدن آدم راست ميكند. من هم كه اصولا اهل شوخي هستم اما اهل به خطر انداختن و بر باد دادن نيستم، يك هفته مرخصي اجباري به خودم دادم اما بعد كه برگشتم ديدم عده بيشتري اعتراض كردهاند كه چرا طنز را در اين مدت تعطيل كردهام. جالبتر اينكه خيليها بد و بيراه نثار ما كرده بودند كه ما برداشتمان از دين و مذهب به كلي اشتباه است و با اين كار به محرم و عاشورا بياحترامي كردهايم! جلالخالق!
2ـ آقا من رسما سر نيمه آشكار آقاي عطاءالله مهاجراني نابود شدم. فكرش را بكنيد آدم نصف نيمه آشكار يك اصلاحطلب را در يك سايت اصولگرا آشكار كند، آنوقت هزار و دويست نامه و پيام دريافت كند كه 90 درصد آنها شامل فحش و ناسزا و بد و بيراه به نويسنده باشد! حرف اصلي اكثر اين انتقادات هم اين بود كه اين نيمه آشكار توهينآميز بوده است. والله من هرچي نگاه كردم نفهميدم كجاي متن به آقاي مهاجراني توهين شده است جز آنكه حدس ميزنم خوانندههاي مؤدب ما نسبت به ماجراي شير خر خوردگي آقاي مهاجراني معترض باشند. اما من كه اين داستان را از خودم درنياوردم. خود ايشان در مقالهاي كه در پاسخ به آقاي ميرشكاك بود و در اطلاعات چاپ شد به اين ماجرا (كه قرار بوده براي خواهرشان يك كاسه شير خر بياورند، اما در بين راه آن را خوردهاند و يك نفر پيشبيني كرده كه ايشان به اين خاطر سياستمدار خواهد شد) اشاره كرده بود. با اين حال من اصلا اهل توهين نيستم و اگر از باب يادآوري اين داستان ناخواسته به ايشان توهيني شده، جدا عذرخواهي ميكنم.
اتفاقا از زمان انتشار اين مطلب تا به حال چند ايميل هم بين من و آقاي مهاجراني رد و بدل شده كه از هر دو سو مؤدبانه و با احترام بوده است. البته ايشان طعنهاي زده بودند كه لب آن اين گلايه بود كه لابد چون ايشان اصلاحطلب و ضمنا اهل تساهل و تسامح هستند، به هجو ايشان پرداختهايم و در مورد ديگران اين طور نيست و نخواهد بود. جالب اينكه اين موضوع از سوي بعضي خوانندهها هم چند صد بار تكرار شده است و اين در حالي است كه اگر آقاي مهاجراني نداند، خوانندههاي حرفهاي «بازتاب» ميدانند كه دستكم تا به حال پانزده مورد از اين طنزها در قالب «نيمه آشكار» و قبل از آن در قالب «از دفترچه خاطرات يك آدم مهم» به قلم من در «بازتاب» منتشر شده است.
مكافاتي داريم ها! راجع به اصلاحطلب خارج نشين مينوشيم، ميگويند مظلوم گير آوردي؟ راجع به اصولگراي مجلسنشين (باهنر)مينويسم، پيام ميدهند كه چون در جناح شما نيست نوشتي و عقدهگشايي كردهاي! از ليبرالها (يزدي) مي نويسم اعتراض ميشود احترام پدربزرگها واجب است! از چپيها (بهزاد نبوي) مينويسم، ميگويند توي اين موقعيت، اين بدبختها هم زدن دارند؟
پارسال راجع به كانديداي اصلاحطلب (معين) نوشتم اعتراض كردند و گفتند اگر از نظاميها بود هم همينطور مينوشتي؟ نظاميهاي سابق (قاليباف) را كشيدم وسط، گفتند ها! اگر راست ميگي چرا در مورد محسن رضايي نمينويسي؟ درباره رضايي نوشتم، گفتند اينها براي طبيعيكاري است و از قبل هماهنگ كرده بوديد اگر جرأت داري از هاشمي بنويس. خاطرات آن بنده خدا را نظيرهنويسي كردم كشف كردند كه اين كار در ذات خودش تبليغات است… .
بابا يكي تكليف ما را روشن كند. ميخواهيد اصلا هيچي ننويسم؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.