28.12.2007

حتما مطالع کنید: معرفی دو کتاب در حوزه اسلام شناسی از آلمان

آینده نگر:

[27 Dec 2007] [ بنفشه رها]

یافته ها و تحقیقات جدید پیرامون تکامل تاریخی و پیدایش دین اسلام

در اکتبر سال 2005 کتابی به نام، آغاز تاریک، در حوزه اسلام شناسی ازپروفسور کارل هاینس اولیگ ( دین شناس و متخصص در تاریخ مسیحیت) منتشر شد. این کتاب مجموعه ای از مقالات متخصصین در حوزه های مختلف ( از جمله فیلولوگی ، سکه شناسی و …) به سه زبان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی بود. این کتاب از این جهت مورد توجه بسیاری از اندیشمندان در غرب قرار گرفت، که برخلاف تحقیقات کلاسیک و سنتی در حوزه شناخت اسلام ( حتی در غرب) این بار با روشی کا ملا علمی و مدرن، سعی درروشن کردن نکته ها ی تاریک موجود در تاریخ اسلام دارد. این کتاب بر روی قرون 7 و 8 میلادی یعنی به عبارتی بر وقایع تاریخی قرون اول و دوم هجری متمرکزشده است.
در ادامه این تحقیق ، در ژانویه 2007 کتاب دیگری از پروفسور کارل هاینس اولیگ ، به نام صدر اسلام منتشر شد. این کتاب ( که مجددا شامل مقالاتی از متخصصان مختلفی بود) ، به پردازش و بازسازی انتقادی – تاریخی تکامل دین اسلام ، اما تنها با تکیه بر منابع بدست آمده در همان دو قرن اولیه همت گماشته است . این روش برخلاف روش سنتی و کلاسیک در حوزه اسلام شناسی بود که تاریخ اسلام را، تنها با تکیه بر نوشتار های قرون 9 و 10 میلادی و به عبارتی قرون 3 و 4 هجری توضیح می دهد. چرا که هیچ منابع کتبی و تاریخی مربوط به پیامبر و دین اسلام در دو قرن اولیه در دست نمی باشد. پروفسور کارل هاینس اولیگ و سایر همکاران او با توجه به مدارک و منابع تاریخی بدست آمده ( در حوزه باستان شناسی ، کتیبه ها، و سکه های ضرب شده در زمان سلطه اعراب در دو قرن 7 و 8 میلادی به عبارتی قرن اول و دوم هجری و مراجعه به آثار مورخان آن زمان)، به این نتیجه میرسند که پیدایش و تشکیل دین اسلام بر خلاف اعتقاد مسلمین و اسلام شناسی کلاسیک ، مربوط به قرن 9 میلادی یا به عبارتی قرن سوم هجری است. و دین اسلام (و پیدایش آن) نه تنها از عربستان ، بلکه از شرق ایران آمده است و با سرزمین عربستان ، هیچ ارتبا طی ندارد.
رادیو فرهنگ (رادیو سراسری آلمان) به همین مناسبت درتاریخ 08.04.2007 مصاحبه ای را با پروفسور کارل هاینس اولیگ پیرامون تاریخ صدر اسلام پخش کرد. (1) پروفسور اولیگ در این مصاحبه بیان می کند که اسناد تاریخی بدست آمده چون کتیبه و سکه ها چنین نشان می دهند که مسیحیت با اسلام یک ارتباط تنگا تنگ تاریخی دارد.

او لیگ در پاسخ به این سوال که آیا صحت دارد ، اسلام و پیدایش آن در اصل یک جنبش اصلاحی در دین مسیحیت بوده است؟
توضیح می دهد، که با مراجعه به فرآن در می یابیم ، که بخش بزرگی از قرآن در واقع تئو لوگی ( اللهیات ) سوریایی – مسیحی در قرون اولیه ( مسیحیت ) است که به سنت یهودیت نزدیکتر بوده است. (به طور مثال عدم پذیرش تثلیث و رهبانیت در مسیحیت). که رفته رفته به آن متون جدیدی اضافه شده است ، و در نهایت در قرن 9 میلادی( و نه به اعتقاد مسلما نان در قرن 7) خود را بعنوان یک دین مستقل گسترش داده است. او در این ارتباط متذکر می شود ، همانطور که دین مسیحیت به لحاظ تاریخی ، خود یک حرکت اصلاحی در دین یهودیت بوده است که رفته رفته در تاریخ خود را به شکل یک دین مستقل ظاهر کرده است. اسلام نیزدر واقع یک گروه اصلاحی دردین مسیحیت بوده است که به مرور خود را به شکل دین جدیدی شکل می دهد.

اولیگ در پاسخ به این سوال که، تصور می شد واژه هایی چون محمد وعبدالله ، واژه ایی است که ریشه در اسلام دارد؟

توضیح می دهد واژه هایی چون عبدالله و محمد بر خلاف اندیشه کلاسیک و سنتی مسلما نان ، ریشه در اسلام ندارند، بلکه ریشه مسیحی دارند – عبدالله یک عنوان بیسار قدیمی برای مسیح بوده است و ، در اللهیات مسیحی (قرون اول و دوم میلادی ) ، از مسیح بیشتر به عنوان عبدالله یاد شده است و کمتر پسر خدا. محمد هم لقبی قدیمی برای مسیح بوده است که به نکرار در اللهیات سوریایی به آن برخورد می کنیم و معمول بوده لست . اما واژه محمد- درزبان عربی به معنی ستایش شده – ؛ اسم نیست بلکه در واقع یک صفت ( یا به شکل فعل می باشد) است .

اولیگ در پاسخ به این سوال که ؛ با تحقیق علمی و مطابق روش تاریخی – انتقادی (یعنی بررسی تاریخ به روش انتقادی) (2) بخش بزرگی از تاریخ اسلام و اعتقادات اسلامی ( که معتقدان بدون هیچ پرسشی آن را حقیقت مطلق می پندارند) به زیر سوال رفته است. آیا خود شما می توانید به مذهب ایمان داشته باشید؟

می گوید ما نمی توانیم به گونه و روشی دیگر با پدیده های تاریخی برخورد کنیم و به آن بیاندیشیم. روشنگران نیز در دوران روشنگری در اروپا با مسیحیت همینطور برخورد کردند. نمی توانیم مسیحی باشیم بدون آنکه به آنچه که اعتقاد داریم با روشی غیر از روش تاریخی – انتقادی ، به بررسی آن بپردازیم، همین موضوع هم در اسلام صدق می کند. اما چنین روشی( نقد تاریخی) در جهان اسلام ( در بین اندیشمندان اسلامی ) تا به امروزنیز وجود نداشته است. از نظر اولیگ پیچیدگی های تاریخی بسیاری در آن زمان وجود داشته است که برای روشن شدن آن به همکاری بسیاری از متخصصان مختلف از جمله فیلولو گ ها ( زبان شنا سی تاریخی – تطبیفی) ، متخصصان زبان شناسی در حوزه زبان سامی ، متخصصان سکه شناسی ( سکه هایی که در آن زمان ضرب شده اند) توجه به امپراطوری ساسا نیان و بیزانس و حرکنها و جنبش های مذهبی و فرهنگی آن زمان و … نیاز داریم.
در واقع دو کتاب ،، آغاز تاریک ،، (3) و،، صدر اسلام،، (4) تلاشی در این جهت است. یعنی درک واقعی و یافتن تاریخ واقعی اسلام و به همین دلیل بر منابع کتبی و مستند موجود در دو قرن اولیه اسلام ( مطابق اعتقاد سنتی در
اسلام ) متمرکز شده است.
کارل هاینس اولیگ در ادامه تا کید می کند که برای بررسی تاریخ با روش انتقادی ما به منابع و اسناد تاریخی ای احتیاج داریم که در زمان وقوع حادثه نگا شته شده است. اما در باره پیامبر اسلام یعنی محمد چیزی که در زمان حیات او نوشته شده باشد در دست نیست و در آثار مورخان از او چیزی گزارش نشده است.
منابع و نوشته هایی که 200 تا 300 سال بعد ( از فوت احتمالی پیامبر) بر اساس روایت های شفاهی در بین مردم، نگاشته شده است ، به لحاظ علمی فاقد اعتبار است. اولیگ معتقد است ، برای درک تاریخ اسلام باید به منابعی که مربوط به همان زمان است یعنی در همان زمان نوشته شده اند، مراجعه کنیم. بعنوان مثال مراجعه به سکه های ضرب شده در دوران سلطه اعراب، کتیبه های آن زمان ، مراجعه به نوشتار های تاریخ نویسان آن زمان در مناطق مختلف.
اولیگ به قرآن اشاره دارد و بیان می کند که از قرآن هم نمی توان زندگینامه و بیو گرافی دقیقی از پیامبر بدست آورد. نام محمد در قرآن فقط 4 بار تکرار شده است که 3 بار آن به عنوان صفت بکاررفته و نه اسم شخص و فقط یک باراز محمد بعنوان پیامبر اعراب یاد شده است. اما نام مسیح تقریبا 30 بار در قرآن آمده است و نام مریم بسیار تکرار شده است.

اولیگ در پاسخ به این سوال که ؛ وقتی ما منابع اسلامی را ( که در قرن سوم و چهارم هجری توسط مسلمانان نگاشته شده است ) مطالعه می کنیم ، این برداشت وجود دارد که جهان در قرن 7 و 8 میلادی( یعنی اول و دوم هجری) با یک امپراطوری عرب و با یک دین مستقل و جدید یعنی امپراطوری اسلامی روبرو بوده است. نظر شما چیست؟

با مراجعه به منابع تاریخی مربوط به همان زمان مشخص می شود که ، بر عکس ، مسیحیت در این دو قرن دوران شکوفایی خود را می گذ راند و توسعه پیدا می کند. ما در این دوره با گسترش عجیب کلیسا های سوریایی روبرو هستیم و در همین زمان است که مورخان بسیاری ( مسیحی و یهودی) و همینطور کپت های مصری بسیار نگاشته اند. آنان علیرغم آنکه از یک امپراطوری عرب نام می برند و لی در هیچ آثاری سخن از یک دین مستقل و یا اسلام نیست. ما به این نتیجه می رسیم که در واقع در سایه سلطه عربها یعنی امویان است که مسیحیت شکوفا شده است. این وضعیت ادامه داشت ، تا از شرق ایران شخصی به نام عبدالما لک ( درنیمه دوم قرن 8 میلادی) با مسیحیتی جدید می آید.
عبدالما لک ( مروان) در مسیر خود از شرق ایران به طرف غرب – زمان فروپاشی ساسانیان- در راه به نام خود سکه ضرب می کند. سکه هایی که در فیروز آباد نزدیک شیراز یافت شده است. ا و حاکم ( امویان) در دمشق می شود و در اورشلیم قبه الصخره * را بنا می کند و از خود بر آن کتیبه ای به جای می گذارد.
تا این زمان همچنان در آثار تاریخ نویسان مختلف ( مسیحی و یهودی) ، از قوم عرب ( که تحت عنوان غارت کننده از آنان یاد شده است) ، می خوانیم ، اما از دین اسلام گزارشی نشده است.

در پاسخ به این سوال که ؛ با مراجعه به تاریخ اسلام ( کلاسیک و سنتی) ، اسلام پدیده ای مربوط به شبه جزیره عربستان است ، که در بین مکه و مدینه اتفاق افتاده است. اما با مطا لعه دو کتاب شما و دیدگاه سایر متخصصان ضمیمه در کتابها به این نتیجه می رسیم ، که ایران نقش بزرگی در شکل گیری اسلام داشته است. می توانید در این ارتباط توضیح دهید.

می گوید:مهمترین منابع ما همان کتیبه ها و سکه هایی است که در زمان سلطه اعراب نگاشته و ضرب شده است. در سال 622 میلادی بیزانس ( به رهبری هراکلیوس) به کمک اعراب به ایران حمله کردند. عربهای هم پیما ن با بیزانس به نام قریش خوانده می شدند. هراکلیوس به اعراب هم پیمان خود اجازه می دهد که خارج از منطقه بیزانس ، با استقلال
کا مل سکنی گزینند.
ایران 20 سال یعنی تا 641 میلادی توانست با ضعف به استقلال خود ادامه دهد. در این زمان ایران به دست اعراب افتاد و برای اولین بار اعراب در سال 641 میلادی سکه خود را ضرب کردند.
عبدالما لک از نسل اعرابی بود که در گذشته ، توسط ساسا نیان از بین النهرین به شرق ایران انتقال داده شده بودند
( انتقال و جابجایی روستا ها و مناطق تسخیر شده ، یکی از سیاست های رایج در امپراطوری ساسانیان بود.) بعد از به هم خوردن تعادل و فرو پاشی امپراطوری ساسانیان ، عبدالمالک به سمت دمشق حرکت می کند و در حرکت خود به غرب ، سکه خود را ضرب می کند. در واقع منابع بدست امده به ما می گویند که اسلام نه از عربستان ، بلکه از شرق ایران آمده است. در قرآن ما به تکرار به توصیف با غهای بهشتی بر می خوریم که دقیقا از هنر ایرانی دوران ساسانیان سر چشمه گرفته است.

در پاسخ به سوال ، اروپا ئیان عادت کرده اند درباره مسیحیت وانجیل تحقیق کنند. در اسلام این وضعیت را چگونه می بینید؟

در جهان اسلام تا به امروز هیچ دید تاریخی – انتقادی به قرآن و اسلام وجود ندارد. کسی سوال نمی کند که قرآن به راستی از کجا ناشی شده است؟ از چه زمان و چگونه در اختیار ما قرار گرفته است ؟ چون قرآن برای مسلمین مقدس است. قرآنی که امروز در دست ما است در سال 1925 در قاهره به چاپ رسیده است. که با تکه ای قدیمی بدست آمده از آن( در ابتدای قرن 8 میلادی ) تفاوت اساسی دارد.(5)
مصاحبه یک ساعته رادیو فرهنگ با پروفسور کارل هاینس اولیگ را بطور مبسوط می توانید از آدرس زیر گوش دهید.
***
کارل هاینس اولیگ در واقع در کتاب – آغاز تاریک – بدنبال پاسخ به این سوال است که چرا آغاز تاریک ( اسلام)؟ و تلاش می کند که در این کتاب با مجموعه ای از مقالات اسلام شناسان مختلف پیرامون چگونگی تشکیل اسلام به سه زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسه نگاشته شده است ، پاسخ دهد.
اولیگ در مقدمه کتاب بیان می کند که در تاریخ رایج اسلام در چارچوب اسلام شناسی کلاسیک و سنتی ( همانی که در بین مسلما نان و کشور های اسلامی بارها و بارها تکرار می شود) ما با پیامبری روبرو هستیم که دقیقا مشخص است که در سال 570 میلادی بدنیا آمده است و در سال 632 م. از دنیا رفته است . از خداوند وحی در یا فت می کرده است. و بخش بزرگی از تاریخ اسلام بین شهر های مکه و مدینه گذشته است. ( بطور مثال هجرت در سال 622 م.) . بعد از در گذشت او امت اسلامی با مشکل جانشینی او روبرو می شود. و تاریخ مشخص دیگری یعنی حکومت 4 خلیفه – ابوبکر، عمر، عثمان و علی _ تا 661 م. و بعد از آن حکومت امویان (661-750) با مرکزیت آنان در دمشق و حکومت عباسیون از 750 م. با مرکزیت بغداد ادامه می یابد. حال این سوال دوباره تکرار می شود که با چنین تاریخ دقیق و مشخص در اسلام ، چرا آغاز تاریک( اسلام)؟
او به این موضوع اشاره دارد که با مراجعه به قرآن نمی توانیم به زندگینامه پیامبر اسلام پی ببریم. ( منابع تاریخی آن زمان هم از این واقعه گزارشی نداده اند). در واقع آنچه علمای اسلامی برای پردازش و بازسازی چگونگی تشکیل اسلام ( دوران اولیه آن) و زندگینامه پیامبر به آن مراجعه می کنند ، نوشته هایی است که در قرن 9 و 10 میلادی
( یعنی دو تا سه قرن بعد) بدون داشتن و ارائه هیچ گونه سند و منابع تاریخی نگا شته شده است. به عبارتی نوعی جمع آوری روایت های شفاهی است که در بین مردم رایج بوده است.
اولیگ به مدارک موجود در دست علمای اسلامی اشاره می کند و متذکر می شود که ، اولین نوشته مربوط به زندگینامه پیامبر مربوط به نوشته ای از ابن هشام ( فوت 834 م.) است که او از شخصی به نام ابن اسحاق نام می برد که از این فرد هیچگونه مدرکی در دست نیست و بیشتر فرضی به نظر می رسد. دوم نوشته هایی مربوط به تاریخ جنگ ها ازوقیدی (6) است ( فوت در 822 م.) سوم ابن سعد است ( فوت 645 م.) چهارم نوشته ای از طبری است (فوت 922 م. ) و 6 مجموعه از احادیث جمع آوری شده که مربوط به اواخر قرن 9 م. است. (7)
حال برای اولیگ و سایر اسلام شنا سان غربی در تحقیقات اسلام شناسی این سوال ایجاد شده است که آیا می توان بر اساس روش تاریخی – انتقادی در تحقیقات علمی ، به نوشته هایی که 200 تا گاه 300 سال بعد از حادثه نگا شته شده است ، اعتماد داشت.
به عبارتی در اسلام هیچ مدرک و نوشته ای مربوط به پیامبر اسلام و زندگی او که در همان زمان نگاشته شده باشد، وجود ندارد ، تا اینکه فردی به نام ابن هشام در قرن 9 میلادی از حادثه ای گزارش می دهد که با پیامبر اسلام و حوادث مربوط به آن بیش از دو قرن فاصله زمانی دارد.زمانی که با چنین مسئله ای روبرو می شویم در واقع ما از وقایع واقع شده ، اطلاع کسب نمی کنیم ؛ بلکه در واقع پی می بریم که مثلا مردم قرن 9م. چطور در مورد قرن 7م. فکر می کردند. (8)
در یکی از احادیث جمع آوری شده در قرن 9 م.، مدعی شده اند که آیات وحی شده به پیامبر در زمان خلیفه عثمان (644- 656) توسط کمیسیون 3 نفری از مکه تحت هدایت فردی از مدینه به نام زید بن تبیت (9) در بین 650 -656 یعنی 18 تا 24 سال بعد از فوت احتمالی پیامبر اسلام به صورت کتاب در آمده است.
اسلام شنا سان غربی از جمله ژوزف فان اس (10) ، گلدزیهر و … نیز به نبودن مدارک مستند تاریخی اشاره داشتند. اولین مدارک مربوط به همان دوران حکومت امویان ( عبدالما لک) است.
از نظر اولیگ این سوال مطرح می شود که چطور امپراطوری بزرگ به ظاهر اسلامی تشکیل می شود ودست به کشور گشایی می زنند ، و مورخان یهودی، یونانی، مسیحی و مصری ها ( که در این زمان بسیار نوشته اند ) از اعراب و خشونت آ تها گزارش می دهند ، ولی اشاره ای به دین جدید ( یعنی اسلام ) ندارند. جا لب آنکه حتی مورخان تحت سلطه اعراب ( به فرض اسلامی) هم از اسلام چیزی ننوشته اند.
.اولیگ توضیح می دهد که با مراجعه به همان مدارک بخصوص سکه بدست آمده در ایران و کتیبه ها بخصوص دربا لای فبه الصخره در اورشلیم که بدست خلیفه اموی عبدالمالک بنا شده است ، نشان از یک اللهیات سوریایی- عربی دارد که مربوط به سمبل ها و متون مسیحی است ، نه دینی به نام اسلام.
مطابق تحقیقات انجام شده ، تقریبا تا پایان قرن 8 م. آفریقای شمالی و خاور نزدیک تحت تسلط عرب های مسیحی بوده است . از نیمه دوم قرن 8 م. کم کم تصور اسلام شکل می گیرد. ( اللهیاتی که به نظر پروفسور اولیک و همکاران او در واقع کوششی برای رفرم در دین مسیحیت بوده است). از ابتدای قرن 9 م. این شرایط به عربها این مکان را می دهد که در نوشته های خود ، هویتی مستقل با دینی جدید را در زمان عباسیون از خود نشان دهند و برای این هویت یابی ، در نوشته های خود آن را به سرزمین اجدادی خود ، مکه و مدینه متصل کنند.

***
سمپوزیوم بزرگی در این زمینه یعنی پژوهش با دیدی تاریخی – انتفادی به تاریخ اسلام در سال 2007 برگزار شد.
مر کزی به همین منطور رسما در شهر پتسدام آلمان در نظر گرفته شد و در نتیجه کار و پژوهش خود را از سال 2008 آغاز می کند. با این مر کز بسیاری از اسلام شناسان بزرگ و متحصصان در حوزه های مختلف از جمله زبان شناسی سامی ؛ مورخان آشنا به بیزانس و دوران ساسانیان و … در ارتباط خواهند بود.
در انتهای این مقاله ، فهرست ، کتاب آغاز تاریک و مقدمه آن ، برای پژوهشگران جوان در حوزه اسلام شناسی ، فرهنگ ، جامعه شناسی دین و … که به زبان آلمانی نیز آشنایی دارند ، ضمیمه شده است.

بنفشه رها
b_raha70@yahoo.de
________________________________________
) مصاحبه با کارل هاینس اولیگ از آدرس زیر قابل دانلود است. مصاحبه تحت عنوان 1

´´Der frühe Islam´´, 08.04.2007 http://pcast.sr-online.de/feeds/fragen/feed.xml
2) historisch- kritische Forschung ( Methode)
3) Ohlig, Karl-Heinz, Die dunklen Anfänge, Verlag Schiler, 2005
4) Ohlig, Karl-Hinz, Der frühe Islam, Verlag Schiler, 2007
5) در واقع زبان عربی ابتدای قرن 9 کامل شده است. از 28 حرف تنها 7 حرف آن مشخص بوده است و یک معنی میداده است . بعد از نقطه گذاری بر بالا و پا ئین حروف از یک تا سه نقطه صدای حروف را مشخص کنند و در نهایت می نوانند بطور مثال چ را از ج و از ح و از خ و ت را ث و ب تشخیص بدهند.

6) Waqidi
7) 1. Al- Bukhari (870) , 2. Muslim, (875), 3. Abu Dawud, (888), 4. Tirmidhi (892), 5. Nasai ( 915), 6. Ibn Madscha (886).
8) S. 8
9) Zaid ibn Thabit
10) Josef van Ess
* Felsendom

Inhalt

Karl-Heinz Ohlig
Wieso dunkle Anfänge des Islam? 7

Zur Frühgeschichte des Islam

Volker Popp
Die Frühe Islamgeschichte nach inschriftlichen 16
und numismatischen Zeugnissen

Christoph Luxenberg
Neudeutung der arabischen Inschrift im Felsendom zu Jerusalem 124

Claude Gilliot
Zur Herkunft der Gewährsmänner des Propheten 148

Alfred-Louis de Pre,mare
Abd al—Malik b. Marwän et le Processus de
Constitution du Coran 179

Neue Aspekte zur Entstehung und Eigenart des Koran

Ibn Warraq
A Personal Look at Some Aspects of the History of
Koranic Criticism in 19‘ and 2O‘ Cenruries 212

Pierre Larcher
Arabe Preis1amique — Arabe Coranique — Arabe Classique:
Un Continuum? 248

Sergio Noja Noseda
From Syriac to Pahlavi: The Contribution of the Sassanian Iraq
to the Beginning or the Arabic Wrriting 266

A1ba, Fdeli
Early Evidences of Variant Readings in Quranic Manuscripts 293

Gerd-R. Puin
Leuke Kome / Laykah, die Arser / Ashab al.-Rass
und andere vorislamische Namen im Koran:
Ein Weg aus dem Dickicht‘? 317

Mondher Sfar
Raisons d’esprer 341

Karl-Heinz Ohlig
Das syrische und arabische Christentum und der Koran 366

Autorenverzeichnis 405

Wieso dunkle Anfänge des Islam?

Der vorliegende Sammelband versucht, ein wenig Licht in die dunklen Anfänge einer großen Weitreligion, des Islam, zu bringen.
Diese Absicht sowie das Sprechen von dunklen Anfängen mögen erstaunen; scheinen doch nur bei wenigen Religionen diese Anfänge und auch der weitere Verlauf so klar bekannt zu sein wie beim Islam.
Da gab es den Propheten Mohammed (570—632), der die Offenbarungen Allahs in Mekka und Medina verkündete und schließlich alle Stämme der arabischen Halbinsel zu einer Umma unter seiner religiösen und politischen Führung vereinigte. Das Leben des Propheten. seine Herkunft und Ehen, sein Wirken, die Hidschra von Mekka nach Medina im Jahr 622, seine Kämpfe werden in muslimischen, aber auch in islamwissenschaftlichen Publikationen detailliert nacherzählt.
Nach seinem Tod begann eine kriegerische und religiöse Erfolgsgeschichte, die schon zur Zeit der vier „rechtgeleiteten Kaufen“ (632—661), erst recht unter den Omaiyaden- Kalifen mit der Hauptstadt Damaskus (66 1—750) und unter den Abbasiden (ab 749) mit Sitz in Bagdad (ab 762) islamische Großreiche hervorbrachte. Wieso dann „dunkle Anfänge“?
Dabei ist ja durchaus bekannt — aber daraus werden nur von wenigen Islamwissenschaftlern Folgerungen gezogen ‚ dass im Koran kaum Notizen zu finden sind, die biographische Hinweise auf den mekkanischen Propheten bieten. Alle „Informationen“ finden sich in biographischen Werken des frühen 9. und 10. Jahrhunderts (1. Die Sira des lbn-Hisham, gest. 834, die sich — tatsächlich oder fiktiv auf einen nicht erhaltenen Text von Ibn-lshak, gest. 768, bezieht; 2. eine Geschichte der Kriegszüge von al-Waqidi, gest. 822; 3. ein Buch namens „Klassen“ oder „Generationen“ von Ibn-Sa‘ad, gest. 845; 4. ein Buch „Annales“ von at-Tabari, gest. 922) sowie in den sechs kanonischen Hadith- Sammlungen des späteren 9. Jahrhunderts (Sie werden folgenden Redaktoren zugeordnet: 1. al-Bukhari, gest. 870; 2. Muslim, gest. 875; 3. Abu Dawud, gest. 888; 4. Tirmidhi, gest. 892; 5. Nasa‘i, gest. 915; 6. Ibn Madscha, gest. 886).
Nach den Kriterien historisch-kritischer Forschung sind diese rund zweihundert Jahre später aufgeschriebene Berichte nur mit großen Vorbehalten zu betrachten.(1) Sie wurden zusammengestellt zu einer Zeit, als Mohammed die Identifikationsfigur eines mächtigen Großreiches war und entsprechend stilisiert wurde; ihr legendarischer Charakter drängt sich schon bei einem unvoreingenommenen Lesen auf, es werden viele Fragestellungen thematisiert, die zur möglichen Lebenszeit des Propheten noch keine Rolle gespielt haben konnten usf.(2)
Erst in diesen Quellen aber wird ein Leben Mohammeds geboten und der Koran auf seine Verkündigung in Mekka und Medina zurückgeführt, so dass die Gestalt des arabischen Propheten historisch dunkel bleibt oder — härter formuliert — als historische Gestalt in Frage steht: „Muhammad is not a historical figure, and his official biography is a product of the age in which it was written.“(3) Ebenso wird erst im 9. Jahrhundert behauptet, dass die Verkündigungen Mohammeds unter dem dritten Kalifen Osman (644—656) von einer Kommission dreier Mekkaner unter der Leitung des Zaid ibn Thabit aus Medina zwischen 650 und 656—also 18 bis 24 Jahre nach dem Tod Mohammeds — zur heutigen Ganzschrift des Koran zusammengestellt worden seien.
Rudi Paret schreibt in der Einleitung seiner Koranübersetzung
formuliert dabei einen beinahe allgemeinen Konsens unter Islamwissenschaftlern —: „Wir haben keinen Grund anzunehmen, dass auch nur ein einziger Vers im ganzen Koran nicht von Mohammed stammen würde.“(4) Wieso eigentlich? Woher weiß er das? Auf welche Quellen stürzt er sich? Dabei sind die vielfältigen Spannungen im Koran überdeutlich, ebenso das Nebeneinander unterschiedlicher, teilweise sich widersprechender Traditionen, die offensichtlichen redaktionellen Überarbeitungen, das — wie die frühesten Handschriftenfragmente zeigen späte Zustandekommen des
Koran, die erst sehr viel spätere Zuweisung des Textes an den arabischen
Propheten usf (5) Es ist beinahe unglaublich, wie über alle literaririschen
Probleme hinweggegangen wird.
Auch die weitere Geschichte der Ausbreitung des Islam wird an Hand muslimischer Literatur des 9. Jahrhunderts erzählt, obwohl (oder: weil?) nur wenige Zeugnisse aus den ersten beiden muslimischen Jahrhunderten vorliegen. Meist werden die damit gegebenen Schwierigkeiten nicht einmal erwähnt. Josef van Ess ist eine rühmliche Ausnahme. Er legt dar, dass es nur wenige frühe Zeugnisse gebe, für das erste Jahrhundert Hidschra nur einige Inschriften, z.B. am Felsendom in Jerusalem und an der Omaiyadenmoschee in Damaskus, Münzlegenden usf, und alle (späteren) islamischen Texte „unter dem Verdacht der Projektion“ stehen.(6) Er verzichtet deswegen auf eine Darstellung des ersten Jahrhunderts und beginnt mir dem zweiten, obwohl er auch für dieses feststellt, dass sich hier dieselben Probleme ergeben, weil sich ebenfalls kaum „Originaltexte“ finden lassen.(7) Mit anderen Worten: Die ersten beiden „islamischen“ Jahrhunderte liegen im Dunkel der Geschichte, und es bleibt unerklärlich, wieso die Bildung islamischer Großreiche keine Zeugnisse hinterlassen haben soll, noch nicht einmal bei den Gegnern der Araber, den viel schreibenden Byzantinern, oder bei Juden und Christen unter angeblich islamischer Herrschaft.
In diesem Buch wird der Versuch unternommen, anhand der wenigen datierbaren und lokalisierbaren Zeugnisse Münzen und Inschriften
Konturen der Entwicklung in den beiden ersten Jahrhunderten aufzuzeigen. Es wird nachgewiesen, dass es sich bei den Münzfunden aus dieser Zeit und auch bei den Inschriften im Felsendom zu Jerusalem in Wirklichkeit um christliche Texte und Symbole handelt, in denen eine syrisch-arabische Theologie dokumentiert ist: Gott ist ein einziger, und gepriesen (muhammad) sei sein Gesandter (Jesus).
Diese und vergleichbare Aussagen ziehen auf eine Abgrenzung gegenüber der byzantinischen trinitarischen und christologischen Konzeption. Sie dokumentieren den stolzen Versuch eines arabischen Christentums und der von ihm geprägten Reiche zur Schaffung und Wahrung einer eigenen Identität. Ebenso wird deutlich, dass es — lange vor dem Aufkommen der
Vorstellung von einer Hidschra — eine arabisch-christliche Zählung der Jahre von 622 an gab, die erst später muslimisch umgedeutet wurde. Bis gegen Ende des 8. Jahrhunderts waren die Regionen des Vorderen Orients und Nordafrikas offensichtlich beherrscht von arabisch-christlichen Stammesführern, die Omaiyadenherrscher und wohl auch noch die frühen Abbasiden waren Christen.
Erst im Verlauf des 2. Jahrhunderts Hidschra scheint sich die Muhammad-Vorstellung von ihrem bisherigen Bezugspunkt Jesus gelöst und isoliert zu haben. Diese Loslösung scheint vorher schon eine Erweiterung
die Annahme eines christlichen Apostel-Propheten namens Muhammad — und ein Übergangsstadium gekannt zu haben: Die Verehrung eines Ah (,‚Erhabenen“), der an Stelle des fernen und transzendenten Muhammad (Jesus) auf konkretere Weise normative Funktionen wahrnimmt. Die Verselbständigung der Muhammad-Vorstellung bot dann im 8. und vollends im frühen 9. Jahrhundert die Möglichkeit, sie im Interesse der Schaffung einer arabischen Identität des abbasidischen Großreichs mit dem schon überlieferten arabischen Propheten dieses Namens, jetzt aber als eigenständige Gestalt, und mit den arabischen heiligen Stätten Mekka und Medina zu verbinden oder zu unterlegen. Jetzt entstehen die biographischen Werke und die Hadith- Sammlungen der Sunna. Alle noch verfügbaren Traditionen über frühere arabische Herrscher und Auseinandersetzungen werden rückwirkend zu einer fortlaufenden Geschichte der islamischen Religion und Reichsbildungen zusammengestellt. Die ältere Ah-Verehrung wird zurückgedrängt und lebt in den schiitischen Strömungen fort.
Religionsgeschichtlich wird hierbei ein faszinierender Vorgang der Entstehung einer neuen Religion erkennbar, die sich — wie es auch die Redaktoren des Pentateuch machten — in eine kanonische Anfangszeit rückprojizierte und von dorther begründete und legitimierte.
Diese Interpretation, die vor allem der Beitrag von Volker Popp, vertieft von Christoph Luxenberg — von Yehuda D. Nevo und Judith Koren (und anderen) schon angedacht — bietet, ist nicht willkürlich, sondern stützt sich auf die einzigen historisch aussagekräftigen Quellen.
Wie aber verhält es sich dann mit dem Koran, dessen Texte(8) zwar auch
wohl erst im Verlauf des frühen 8. Jahrhunderts — bis auf wenige Ausnahmen? — wenigstens in defektiver Schreibweise vorlagen(9) und dessen muslimische Kanonisation noch einmal rund hundert Jahre später erfolgte? Immerhin aber ist er — wohl im Irak — zu einer Zeit entstanden, als das gesamte Umfeld noch christlich (und jüdisch) war. Kann er dann als das Gründungsdokument einer neuen Religion, des Islam, verfasst worden sein? Oder ist er erst später dazu geworden?
Spätestens seit Günter Lüling“(10) findet sich die Vermutung, dass es schon vor Mohammed eine Art von Urkoran mit Hymnen aus einem arianischen Milieu gegeben habe, der später von Mohammed und frühen muslimischen Gemeinden bearbeitet wurde. Diese zunächst stark hypothetischen Aussagen wurden bestätigt wenn auch von ganz anderen methodischen Ansätzen her, durch die Arbeiten von Christoph Luxenberg.(11) Er weist nach, dass der Koran in einem arabisch- syroaramäischen Sprachumfeld entstanden ist, eine Reihe von Passagen in arabischen Buchstaben geschriebene syrische Wörter und Sätze bieten, die grammatische Struktur des Koran -Arabischen durchweg Prägungen der syrischen Grammatik verrät und auch ursprünglich arabische Wörter bei der bis zu zweihundert Jahre späteren Plene- Schreibung – bei der Feststellung der Konsonanten
durch diakritische Punkte — falsch interpretiert wurden. Durch diese Untersuchungen ergeben sich oft gänzlich neue Lesungen und Aussagen des Korantextes, die auf einen christlichen Hintergrund verweisen.
Mittlerweile hat Chr. Luxenberg in einem neuen Beitrag‘(13) aufgezeigt, dass der Koran nicht nur aus einem syro-aramäischen Sprachumfeld stammt, sondern wenigstens in großen Teilen auf einer syrischen Grund-schrift basiert. Er verweist auf vier Schriftzeichen, die in der syrischen und in der arabischen Schrift beinahe identisch oder sehr ähnlich — also verwechselbar sind, aber in den beiden Schriften unterschiedliche Konsonanten bezeichnen. Diese seien bei der Übertragung der syrischen Schrift-vorlage ins Arabische beibehalten worden, also nicht in die richtigen arabischen Konsonantenzeichen umgeschrieben worden — ein Hinweis auf die Benutzung einer schriftlichen syrischen Textvorlage.
Wenn dies zutrifft, muss der Koran eine schon längere syro-aramäische Vorgeschichte gehabt haben, worauf auch z.B. das Material der Straflegenden hinweist. Hatten arabische christianisierte Stämme — natürlich entsprechend dem damaligen Brauch in syrischer Sprache — zur Bestätigung und Vergewisserung der Schrift (Altes und Neues Testament) ein Lektionar oder mehrere Lektionare geschaffen, die dann später in die arabische Sprache übertragen wurden? Später: Vielleicht erst zur Zeit der Omaiyadenkalifen ‘Abd al-Malik (gest. 705) oder seines Nachfolgers al-Walid (gest. 715), die das Arabische als neue Staatssprache einführten?(14) Wann sind die Passagen hinzugewachsen, die ganz sicher nicht auf christliche ‘Wurzeln zurück
geführt werden können oder in denen auf einen arabischen Propheten hingewiesen wird? Bezieht sich dann die Notiz aus dem 9. Jahrhundert über die Vernichtung aller Korantexte, außer der von ihm veranlassten Ganz-schrift, durch Osman in Wirklichkeit nicht vielmehr auf die Eliminierung der syrischen Vorlagen im frühen 8. Jahrhundert?
Weitere Gesichtspunkte, sprachliche und religionsgeschichtliche, sind zu bedenken und werden in den Beiträgen dieses Bandes aufgegriffen. Die meisten von ihnen waren den Herausgebern nur in der Themenstellung, nicht aber in ihren Inhalten vorher bekannt. Die Autoren und ihre Publikationen lassen aber erwarten, dass eine Fülle neuer und bisher in der Forschung nicht genügend berücksichtigter Aspekte entwickelt werden. Diese aber konnten naturgemäß — dafür wäre ein längeres Symposion erforderlich
— nicht zu einem Gesamtkonzept zusammengefügt oder gar harmonisiert werden.
So versteht sich dieser Sammelband als eine Anregung zur Diskussion und zu weiteren Forschungen, nicht als Entwurf eines schon fertigen Konzepts. Aber er kann deutlich machen, dass die Anfänge des Islam nur dann verstanden werden können, wenn sie nicht von späteren Rückprojektionen, sondern auf der Basis der historischen Quellen und von den sich auf sie stützenden historischen und philologischen Fragestellungen her untersucht werden.
Es mag schwierig sein für die Islamwissenschaften, vielhundertjährige Interpretationsmuster in Frage zu stellen. Ob die in diesem Band versammelten Anregungen sofort aufgegriffen werden, bleibe dahingestellt. Aber „in the long run“ lassen sich Fakten, also historische Quellen und philologische Erkenntnisse, nicht übergehen oder weginterpretieren.

________________________________________

1. Vgl. hierzu z.B. Yehuda D. Nevo / Judith Koren, Crossroads to Islam: The Origins of the Arab Religion and the Arab State, Amherst, New York 2003, 9:
„Non-contemporary Literary sources are, in our opinion, inadmissable as historical evidence. If one has no source of knowledge of the 7th century except texts written in the 9th century or later, one cannot know anything about the 7thcentury: one can only know what people in the 9th century or later believed about the 7th.

2 .Vgl. hierzu Verf., Weltreligion Islam. Eine Einführung, Mainz, Luzern 2000,
28-41.

3. Y.D. Nevo/J. Koren, a.a.O. 11

4. Rudi Paret, Der Koran. Übers. und hrsg. von Rudi Paret, Stuttgart, Berlin, Köln, Mainz 1979, 5.

5. Vgl. Verf, Weltreligion Islam, a.a.0. 42-92.

6. Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra.
Eine Geschichte des religiösen Denkens im frühen Islam, Bd. 1, Berlin und
New York 1991, Vorwort VIII.

7. J. van Ess, ebd.

8. Es ist ein wissenschaftliches Kuriosum, dass sich bisher alle Koranexegese auf den Kairiner Koran von 1925 stützt und bis heute — im Unterschied zu allen anderen Buchwissenschaften — kein Versuch unternommen wurde, an hand der noch verfügbaren frühen Koranfragmente eine kritische Textedition wenigstens großer Teile des Koran zu versuchen. Zwei Anträge bei der Deutschen Forschungsgemeinschaft auf Förderung einer solchen kritischen Textanalyse wurden von den islamwissenschaftlichen Gutachtern abgelehnt, obwohl gemeinhin mit dem Versuch einer Annäherung an die „ursprüngliche“ Textgestalt alle weitere Exegese beginnen muss.

9. „Defektiv“ wird die Schreibweise der ältesten bekannten Koranfragmente — der Öffentlichkeit (bisher) zugänglich in einer Samarkander, einer Pariser und einer Londoner Faksimile-Edition sowie in der Fotodokumentation der Sanaa-Handschriften an der Universität des Saarlandes —‚ weil sie nicht nur ohne Vokalisation, sondern so gut wie durchgängig ohne diakritische Punkte geschrieben sind. Weil aber von den 28 Konsonanten der arabischen Schrift (auch schon in der ältesten Version der Hidschasi-Schrift) nur sieben in ihrer Schreibung eindeutig, die restlichen Konsonantenzeichen aber mehrdeutig sind (sie können zwei bis fünf verschiedene Konsonanten bezeichnen), werden sie erst durch diakritische Punkte (ein bis drei Punkte unter oder über dem Zeichen) auf einen bestimmten Konsonanten festgelegt (vgl. Verf., Welt-religion Islam. a.a.O. 60,61).

10. Günter Lüling, Über den Ur-Quran. Ansätze zur Rekonstruktion der vorislamischen Strophenlieder im Koran, Erlangen 1974, 1993; mittlerweile in einer erweiterten englischen Ausgabe erschienen: A Challenge to Islam. For Reformation, Delhi (Indien) 2003.

11. Christoph Luxenberg, Die syro-arainäische Lesart des Koran. Ein Beitrag zur Entstehung der Koransprache, Berlin ‘2000, 2004, 2005.

12. Die Festlegung des Konsonantenbestandes durch diakritische Punkte sowie
die Vokalisierung erfolgte in einem längeren Prozess, der wohl erst im 9. Jahrhundert oder später abgeschlossen war. Es liegt auf der hand, dass die später erfolgte Textfixierung auf Interpretationen der jeweiligen Schreiber beruhte, die nicht selten falsch waren; hei anderer Setzung der diakritischen Punkte ergehen sich dann sinnvolle und in den Kontext passende Lesarten (vgl. hierzu vor allem Chr. Luxenberg, Die syro-aramäische Lesart des Koran, a.a.O.).

13. Christoph Luxenberg, Syriac and the qur‘an. Dieser Beitrag wird in Kürze in Band 5 der Encyclopedia of the qur‘an bei Brill, Leiden, erscheinen.

14. Zur Beantwortung dieser Frage wäre es höchst hilfreich, wenn die noch zugänglichen alten Koranhandschriften genauer datiert werden könnten. Die bisher als Faksimile publizierten Koranfragmente sind eher der zweiten Hälfte des 8. Jahrhunderts zuzurechnen, und es gibt auch Gründe, die Sanaa-Fragmente für jünger zu halten, als zunächst angenommen wurde.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates