24.01.2008

برادر فاطمه رجبی: همه چیز از اخراج خواهرم شروع شد

عصرایران: پس از نگارش آن نامه، ارتباطي ميان خانواده ايشان و پدرم برقرار نبود.شب قبل از وفات، پدرم براي ديدار آنها – كه چند ماه از ايشان بي‌خبر بود – به بهانه ديدار فرزندشان كه از سفر آمده بود، به منزلشان رفت.
عصرایران – برادر فاطه رجبی ناگفته هایی از رازهای مقاله نویسی تند خواهرش و روابط او با پدرشان ، مرحوم علی دوانی، را بازگو کرد .

به گزارش عصرایران محمد حسن رجبی که با هفته نامه “شهروند امروز ” گفت و گو می کرد ، تصریح کرد که فاطمه رجبی بعد از آن به نگارش مقالات تند علیه اصلاح طلبان پرداخت که در دوران خاتمی از دبیرستانی که در آن به صورت حق التدریس فعالیت داشت ، اخراج شد .
بخش هایی از این گفت و گو که توسط فرید مدرسی انجام شده در زیر می آید:

نظر مرحوم دواني در مورد فعاليت‌هاي سياسي فرزندانش چه بود؟

پدرم همواره ما و حتي دامادهايشان را از دو مساله برحذر مي‌داشت؛ ورود به فعاليت‌هاي اقتصادي و نيز به فعاليت‌هاي سياسي مناقشه‌آميز. لذا ايشان نسبت به كارهاي همشيره ما به شدت معترض بودند. حتي پيش از انتشار نامه اعتراض‌آميز خود بارها حضوراً و در جمع خانوادگي ابراز نارضايتي شديد مي‌كردند. اما به دليل بي‌توجهي خواهرم اقدام به انتشار علني نامه كردند. البته اين نامه، به خواهش من و يكي از برادرانم تعديل شد.
كمتر اظهارات آشكار سياسي از آقاي دواني ديده مي‌شد، پس چگونه شد كه اين نامه را در برابر فعاليت‌هاي دخترشان نوشتند؟

انتشار اين نامه، امري سياسي نبود، بلكه به حيثيت افرادي توهين شده بود كه از اركان نظام بودند. ايشان مي‌فرمودند كه اگر هم قرار باشد انتقاداتي به شخصيت‌هاي بالاي نظام شود، فرزندان بنده در سطحي نيستند كه اينگونه و با اين ادبيات از اين شخصيت‌ها انتقاد كنند.

آيا افرادي از مرحوم دواني خواسته بودند تا در مورد مطالب دخترشان موضع بگيرد؟

‌خير، ايشان خودشان اين رفتارها را به هيچ‌وجه نمي‌پسنديدند و حاضر نبودند فرزندانشان به اينگونه فعاليت‌هاي مناقشه‌آميز وارد شوند.

آقاي رجبي! اگر ممكن است بفرماييد كه اصلا نامه‌نگاري‌ها و مقاله‌نويسي‌هاي خواهرتان از كجا آغاز شد و در نهايت پدرتان در برابر اين فعاليت‌ها چه موضعي گرفتند و چه اقدامي انجام دادند؟

جريان از آنجا آغاز شد كه در سال 76، ايشان را از دبيرستاني كه تدريس مي‌كرد، اخراج كردند. علت اخراج هم اين بود كه ايشان درس تاريخ سياسي ايران را كه به صورت حق‌التدريسي، تدريس مي‌كرد به تفسير سياسي و شخصي تبديل كرده بود كه شاگردان ايشان كه عمدتا خانواده شهدا بودند، به اين مساله اعتراض كردند و باعث اخراج ايشان شد.
پس از اين مساله، تلقي خواهر بنده اين بود كه دولت اصلاحات تحمل انتقادات ايشان را ندارد! لذا انتقادات ايشان بيشتر به سمت و سوي اصلاح‌طلبان و شخص آقاي خاتمي پيش رفت.

البته به دليل كسالت پدرم، سعي مي‌كرديم ايشان حتي‌المقدور مطلع نشوند، اما بر اثر تماس‌هاي تلفني و ديدن برخي جرايد، اندك‌اندك پدرم از اين مساله مطلع شدند و خواهرم را بارها از ادامه اين كارها منع كردند.
خانم رجبي در برابر منع پدر چه كار مي‌كردند؟

البته ايشان سكوت مي‌كردند، اما پس از آن بي‌توجه به اعتراضات پدرم، به فعاليت‌هاي خود ادامه مي‌دادند. پدرم وقتي كه بي‌تفاوتي او را ديدند، ابتدا به هفته‌نامه «يالثارات» نامه نوشتند و خواستند كه مطالب دخترشان را منتشر نكنند كه متن نامه در آن نشريه چاپ شد.
اما متاسفانه وي بار ديگر به اقدامات گذشته خود ادامه داد. پس از روي كار آمدن دولت جديد نيز ايشان همچنان مطالبي مي‌نوشتند و حتي با ادبياتي تندتر و شديدتر نسبت به قبل. لذا اين سئوال و شبهه در ميان افرادي كه با خانواده ما مرتبط بودند، پيش آمده بود كه آيا خانواده از اين رفتارها حمايت مي‌كند؟! در برابر اين اتفاق، بنده در مرداد 85، نامه‌اي به روزنامه‌ها نوشتم و برائت خودم را از نوشته‌هاي خواهرم اعلام كردم.

اما اندكي بعد با وجود كتمان كردن ما، پدرم از اين مساله مطلع شدند و خود نامه‌اي نوشتند كه ضمن اعلام برائت ايشان را به قطع هميشگي رابطه پدر و فرزندي تهديد كردند.
پيش از نوشتن آن نامه، مرحوم دواني از دامادشان ]آقاي الهام[ نخواستند كه از فعاليت‌هاي همسرشان جلوگيري كند؟

چند بار از ايشان خواستند، ‌اما آقاي الهام مي‌گفتند با خودشان صحبت كنيد. مرحوم پدرم وقتي ديدند كه از جانب همسرشان هم به نتيجه نمي‌رسند، ناگزير به نگارش و انتشار آن نامه شدند.

شما گفتيد كه نامه منتشر شده تعديل يافته بود، دليل اين امر چه بود؟

ما احساس كرديم، شايد اين تعبيرات تند براي شخصيت وي خوب نباشد. لذا فقط آن بخش از نامه كه متضمن برائت مرحوم پدرم از مطالب خواهرم بود، انتخاب و در رسانه‌ها منتشر شد.

آيا پس از انتشار آن نامه، صحبتي ميان مرحوم دواني و دخترشان برقرار نشد؟

پس از نگارش آن نامه، ارتباطي ميان خانواده ايشان و پدرم برقرار نبود. البته گهگاه خواهرم خيلي كوتاه به منزل پدرم مي‌آمد و شب قبل از وفات (شب عيد غدير 85)، پدرم براي ديدار آنها – كه چند ماه از ايشان بي‌خبر بود- به بهانه ديدار فرزندشان كه از سفر آمده بود، به منزل آنها رفت.

متاسفانه پس از رحلت پدرم، خواهرم همچنان به نامه‌پراكني‌هاي خود ادامه داد. در كتابي كه به نام «پدرم علامه علي دواني» در چهلم ايشان انتشار داد و نيز در نامه‌هاي بعدي خود، از زبان پدرم به تمجيد و ستايش از آقاي دكتر احمدي‌نژاد و انتقاد تند و شديد از مخالفان و منتقدان سياسي ايشان پرداخت و حال آنكه در مقالات و نامه‌هاي قبلي كه در زمان حيات پدرم نوشته بود، حتي يك بار به سخنان و آثار ايشان اشاره نكرده بود، زيرا به خوبي مي‌دانست كه با واكنش شديد ايشان مواجه خواهد شد.

اگر واقعا آنچه خواهرم از زبان پدرم گفته است حقيقت داشت،‌آيا پدرم به عنوان يك روحاني عالم، تكليف خود را بهتر تشخيص نمي‌داد كه آنها را به صورت مناسب به اطلاع آن شخصيت‌ها يا عموم مردم برساند؟ اميدوارم كه براي ايشان تنبهي حاصل شود و قلم توانمند خود را در اموري كه خير و صلاح خود و جامعه در آن است به كار برد. انشاالله.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates