فاطی رجبی، سید حسن خمینی را نصیحت کرد!
دسترنج: بياييد و با خلع سلاح “آقاييكنندگان هميشه” و آقازادهپروران مافيايي كه روش آنها دور از ساحت خميني و منسوبان اوست، راهي بگشاييد تا چون “من” بتواند سخناني را با شما در ميان بگذارد. سخناني كه از هراس همين سركوبگريها در گلو نگاه داشتهام!!
فاطمه رجبی در یادداشتی که سایت انصار حزب الله آن را منتشر کرده است، نوشت:
اول– همه كور خواندند. سايت نوسازي نه متعلق به فاطمه رجبي است و نه فاطمه رجبي با آن ارتباط دارد، مثل سايت رجا، و ديگر سايتهاي مشابه!
بنابراين، فتنهاي كه در “ستاد بحرانسازي ضرغامي” كليد خورد و مديرمسوول كيهان مانند موارد پيش راهگشاي اجراي آن شد و اصلاحطلبي برانداز، در گدايي فريبكارانه چند راي از ملتي كه از آنان متنفر است، آتشبيار معركه گرديد و نظاميان سابق، اين “رضاخانهاي كنوني”، در سايتهايشان تركتازي كردند و “هاشمي رفسنجاني” خطبه جمعه را به آن اختصاص داد، “همه به كاهدان زدهاند”!
اين يورش بزرگ سركوبگر و ترفند ايجاد اختناق و خفقان، تروريسم مدرن در جهان سوم است كه متاسفانه ايران اسلامي را به مخاطره افكنده است.
آفرين به تصميمسازي و ابزار و راهكار و “عصبيت”هايي كه بنيانفكني اصول و ارزشهاي اسلامي و انقلابي را آگاهانه و ناآگاهانه دنبال ميكند. در اين بين، صداوسيماي ضرغامي كه علاوه بر “كوردلي” به “كورچشمي” هم مبتلاست و توان ديدن ندارد، چه رسد به خواندن، بيش از همه و بيش از گذشته “ناكام از دنيا رفت”.
دوم – سخني است با حجتالاسلام و المسلمين سيدحسن خميني كه “بهانه” و “ابزار” بحرانسازي، فتنهگري و بهرهبرداري سياسيكاران گرديده است.
قطعاً ايشان در امواج بيسابقه تخريب و ترور شخصيت و انديشه و قتلعام صراحت و عدالتخواهي مافياگران در دو سال و اند گذشته، فاطمه رجبي را شناختهاند.
يقين دارم كه از نوشتههايم، نوع نگاه و اصول و ارزشهاي مورد قبولم را دريافتهاند. بديهي است “عشق و اعتقاد بيش از حدم به حضرت خميني” را آگاه شدهاند. عشقي كه در آن “بردار شدن” و “مصلوب گرديدن” و “سوزانده شدن” را در پايداري بر آن مفتخرانه پذيرا گرديدهام.
از اين روي تصور ميكنم ايشان ميداند اين سخن من از سر درد است و تعهد، بر آمده از دل است و اعتقاد و در پي پاسداري از اصول است و ارزشهاي علوي امام خميني.
ميگويم: آقاي سيدحسن خميني! مبادا در اين موج عظيم “آقازاده پروري” گرفتار شويد، كه هنر شما، بزرگي شما و ارزش شما با انتساب به امام خميني، در آن است كه چون “او” زندگي كنيد و چون او در نظر و عمل با “خانوادهسالاري”، قبيلهگرايي، امتيازطلبي، رانتخواري، ويژهخواهي مبارزه نماييد و شما ميدانيد كه تار و پود تودههاي مؤمن و قدرشناس ملت، با عشق به خميني آميخته و احترام گذاردن به بيت امام، بر ايشان حتمي است. اما آنچه امروز به بهانهاي به جريان افتاده، خطري عظيم است كه به آن اشارههايي خواهيم داشت.
آقاي سيدحسن خميني!
شما از خون امام عظيمالشاني هستيد كه جهان معاصر او را در اوج قدرت چنان ديد كه “پشيزي براي قدرت ارزش قايل نشد” و “ذرهاي از دنياطلبي” يا حتي “دنياگرايي” در او بروز نكرد. امامي كه “فهرست اموالش” پس از عروج آن روح ملكوتي، نه تنها يك ريال افزايش نداشت بلكه استيجاري بودن خانه جماران را هم تاكيد ميكرد.
امامي كه رفتار علوي را با گفتار پيوند ميزد و در آن “آقازادگي” عبارت بود از “آقازادههاي مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حايري مؤسس بزرگ حوزه علميه قم”. آنان كه در شب رحلت پدر، شام نداشتند، و آقايي از آنِ مرحوم آيتالله العظمي بروجردي بود، كه پس از رحلت، مقداري قرض به جاي گذارد، با آنكه وجوهات عالم اسلام را در اختيار داشت.
امامي كه نامه عليگونهاش به مسؤولان “كميتهمركزي” در جانهاي عدالتخواه ثبت شد: “اگر توصيهاي از من هم به دست شما رسيد، آن را به ديوار بكوبيد. يعني “قانون” را و فقط “ضابطه” را دنبال كنيد. و فرياد عليوارش در وارستگي عملي و مبارزه بيامان با “خانوادهسالاري”، آنگاه كه يكي از منسوبين ايشان “تعبيري مشابه به تعابير تخريبگر منافقين” عليه حزبالله محبوب امام به كار برد، در تاريخ طنين افكند كه: “برخي از منسوبين من هم نميفهمند، قضيه، قضيه چماقداري نيست.”
خميني عزيز، آن وارث انبياء و اولياء كه رهبري بيبديلش، تمامي “اشرافيت”ها، و “اسطورهسازي”ها و “بدعتگزاري”ها و تبعيضهاي جاهلانه را در هم شكست و با صداقت و صلابت تاكيد نمود: “به من خدمتگزار بگوييد بهتر است از رهبر”، و در حالي كه دشمن ذليل امريكايي به پارهكردن تصويرش اقدام كرد، خاضعانه فرمود: “اگر كسي عكس مرا پاره كرد، با او برخورد نكنيد.” با اين رفتار بود كه “مشروعيت و محبوبيت” و “قداست و عظمت” او در ميان تمام نسلهاي ايران و انديشمندان تاريخ، بيش از بيش، جاودانه گشت. چنين بود كه جانشين بر حق خميني نيز در دوران زعامت تجسم عيني الگوبرداري از امام شد.
آقاي سيدحسن خميني!
قانون اساسي، گرانقدرترين يادگار امام عزيز و خونبهاي شهيدان است. در اين قانون همه مردم با هم مساويند، و رهبري نيز با مردم مساوي! شما با رفتار خود اجازه ندهيد غوغاسالاران هدفمند، براندازان اصلاحطلب، سادهلوحان عصبي، قيمهاي كجانديش، ويژهخواهان قدرتپرست و ستاد بحرانساز ضرغامي –كه به حق عدم كفايت و عدم صلاحيت مدير خود را در اين رسانه آشوبگر اثبات كرده و ميكند– و همدستهاي ناپاكي كه “خميني و اصول و ارزشهاي او هدف نخست ويرانگريشان بوده و هست”، از شما يك “آقازاده” بسازند تا “خود” استفاده كننده آن باشند و اجازه ندهيد كه از “نوه امام” با فضاسازي تخريبگر، خداي ناكرده “شاهزاده” توليد نمايند، تا “خود” در پناه او “پادشاهي واقعي” كنند.
آقاي سيدحسن خميني!
آفت بزرگ انقلاب خميني، كه بيماري صعبالعلاج آن را موجب شده، قبيلهگرايي و خانوادهسالاري است. امري كه “آقايي” و “آقازادگي” را جزو “انقلاب” يا “تنها اصل انقلاب” نمود و “شخصيتپرستي مشركانه” را به صرف “قدرت و ثروت اشخاص”، بلاي خانمانسوز نظام اسلامي كرد. دولتهاي گذشته اين “بلا” را به جان ملت افكندند، و كار را به جايي رساندند كه امروز حتي عوامل بر باد ده منافع و مصالح كشور در امري چون انرژي هستهاي مصونيت داشته باشند، و ارايهدهنده اطلاعات كشور به انگليس در پرتو عنايت و زر و زور و تزوير آنها، شاكي و طلبكار از ملت!
آنچه اين روزها به بهانه “اهانت به بيت حضرت امام” در ستاد بحرانساز ضرغامي، خطبههاي جمعه “هاشمي”، حكمهاي نظري!؟ مقاله و گفتوگو بر آن است تا كشور و ملت را در وحشت و اضطراب و بحران واهي قرار دهد، به طور قطع نه “دوستي با امام” است و نه “دوستداري شما”، بلكه اين امر:
1. نهادينهسازي بدعت شومي در حاكميت دائميِ خانوادهسالاريِ خطرناك است، كه مردم با انتخاب دكتراحمدينژاد، آن را به چالش جدي گرفتهاند.
2. فريبكاري دموكراسيخواهانه به منظور گرفتن آراي نانوشته مردم براي اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هشتم است.
3. با اين وجود، حاشا كه صاحب پسوند يا پيشوند “كلمه خميني” از چنين بدعت و راهكاري استقبال كند، و به طور قطع انتظار ملت از شما جز اين نيست؟
به جرات ميگويم اين فتنه “عمروعاصي”، “قرآن بر سر نيزه كردن” است كه متاسفانه “عجولهاي هميشه قيم” هم بدون استدلال و منطق، به دنبال آن راه افتادهاند. ميدانيد و اميد دارم هوشيار هم باشيد كه اين مساله جاده خطرناك و پرتگاهي را بازگشايي ميكند تا عدالت در آن به مسلخ رود، زهد و دنياگريزي قلع و قمع شود، تساويپذيري در آتش بسوزد و گلستان اسلام علوي عليهالسلام به شيوه “اموي” و “عباسي” در حاكميت مستمر قرار گيرد.
به تقليد از خميني بزرگ ميگويم هيهات كه فرزندي از تبار خميني ابزار و بهانه پيشبرد اين فتنه هدفمند واقع شود.
آقاي سيدحسن خميني!
هر چند شما فرزند نسبي و نزديك به امام خميني هستيد، اما به ياد داريد كه آن امام بزرگ “حزبالله” را فرزندان معنوي رسولالله صليالله عليه و آله و سلم ميناميد، و بسيج را لشكر مخلص خدا و خميني ناميد. بنابراين، ضمن احترام به شما و نسبت شما با امام بزرگ، تقاضا دارم نپذيريد فرهنگ تخريبگر و آشوبگر و آشوبساز صداوسيما، قلم به دستان و تريبونداران، به ويژه خطيب هدفمند جمعه با كلمه “نوه امام” دستاويزي سياسي يافته، “خانوادهسالاري” را به بيت امام عزيز هم تسري دهند. بدتر آنكه در مورد اخير شما را به عنوان “نوه امام” بهانه سركوبگري و اختناق قرار دادهاند.
بسياري شنيده و خواندهاند، پدر بزرگوار و فقيد شما، در مرحلهاي با ممانعت از ازدواج يكي از نوادگان امام با چهرهاي مسالهدار، “حرمت بيت امام” را پاسداري نمودند.
آيا توقع زيادي است كه امروز بخواهيم شما به اين امر همت گماريد؟ شايد ظاهر مطلب بيارتباط باشد، اما باطني درست دارد.
نمونه آنكه رسانه ملي و مطبوعات در مسيري ناميمون “نامزدي آقاي علي اشراقي” را نامزدي “نوه امام” و عدم احراز يا عدم تاييد صلاحيت و حتي تاييد صلاحيت افراد را به امام منعكس نمودند.
آيا اين امر “تساوي مردم” را به مخاطره نميافكند؟ آيا رواست “نام مبارك خميني” عامل اين شيوه نامطلوب شود؟ پس باب “وجه المصالحه” قرار گرفتن بيت امام را در “معاملات سياسي” ببنديد، و تساويپذيري قانوني را در بيت امام به نمايش عملي بگذاريد، تا همواره قداست امام، در حريم و بيت او مشتاقان بيشتري را فراخواند، و اين پرسش مطرح ميشود كه “مگر افراد منسوب به امام يا مردم مساوي نيستند”؟
آقاي سيدحسن خميني!
در اين عرصه راه جد بزرگوارتان را بپيماييد، و در سركوب فتنه بپا شده به بهانه شما، وارد ميدان شويد. ميدان تساويپذيري و عدالتخواهي و ميدان آزادي و آزادگي. اگر در آن نوشته جنجالساز ذرهاي از واقعيتها نهفته است، در آن تامل كنيد، سپس با صداي رسا اعلان نماييد: نام خميني اعلان عدالتطلبي است، اعلان تساويپذيري است و اعلان پذيرش نصيحتها و گوشزدهاست، هر چند با لحن و ادبيات تند و دور از شان شما نوشته شده باشد.
بياييد و با خلع سلاح “آقاييكنندگان هميشه” و آقازادهپروران مافيايي كه روش آنها دور از ساحت خميني و منسوبان اوست، راهي بگشاييد تا چون “من” بتواند سخناني را با شما در ميان بگذارد. سخناني كه از هراس همين سركوبگريها در گلو نگاه داشتهام.
سوم – نكاتي است با مديرمسؤول كيهان كه اگر به دليل تعقيبات ويژه مورد مؤاخذه نباشد، و اگر به دليل احساس مسؤوليت نسبت به افرادي خاص و در مواقعي خاص عذرش قابل قبول باشد، از آن روي كه در “تروريسم مدرن” شركت ميجويد، مورد سؤال است.
از آنجا كه اين برادر كه ميداند چقدر احترام برايش قائل هستم، رسم پيشگرفته را بارها تكرار كرده، هر چند عذرخواه ديرهنگام هم ميگردد، و در اين رسم، اصول فداي افراد ميشود، و افراد بيپشتوانه و فاقد قدرت لگدمال ميگردند، ضروري است چند نكته را به ايشان يادآور شوم.
1. آيا جنابعالي به اندازه من – فاطمه رجبي – كه در نوشته پيشين شما، قلم و فكر و وجودم بيارزش شد و رانتخوار!! تا آبروي خاتمي ميهمان كاخ سفيد حفظ شود، و باب پرسش از هاشمي سد گردد، و نسبت به اعمال و افكار قاليباف و رضايي و لاريجاني و توكلي … باز نشود، به خاطر نداريد حضرت خميني ميفرمود: حفظ آبروي اسلام و نظام اسلامي از حفظ افراد واجبتر است يا بر آن اولويت دارد؟ آيا عزل قائم مقام رهبري توسط آن حضرت مصداق عيني اين گفتار نبود؟ پس، چگونه قلمهاي تند، يا به گفته شما و همفكرانتان، اهانت و بيادبي نسبت به افرادي خاص، موجب آشفتگي و عصبانيت غيرقابل مقايسهتان با تاخت و تاز به حريم مقدس پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم، صديقه كبري سلام الله عليها، اميرمؤمنان عليهالسلام، سيدالشهدا عليهالسلام، صاحبالامر عجل الله تعالي فرجه الشريف، قرآن كريم و احكام شريعت ميگردد؟
چرا هنگامي كه انديشه امام خميني در ارتباط با مباني قرآني حكومت ديني مورد تهاجم واقع ميشود، و يا تنها خط قرمز نظام پس از اسلام، يعني ركن ركين ولايت فقيه با يورش مغولانه رويارو ميگردد، واژگاني مشابه آنچه پيرامون نوشتههاي من بيچاره – طبرزدي آينده – و نويسندگان بختبرگشته نوسازي – كشميريها و نفوذيها – بكار ميبريد، در قلمتان ملاحظه نميشود؟ آيا ما جرمي بيش از هتاكان به ساحت مقدس معصوم عليهالسلام و قرآن كريم مرتكب شدهايم؟ آيا خلاف شرعي بيّنتر و بالاتر از آنچه محمد خاتمي انجام داد – خداي ناكرده – دنبال كردهايم؟ يا دروغ و بهتاني مشابه دروغ و بهتاني كه هاشمي نسبت به امام خميني داد، نسبت دادهايم؟ – كه خداوند آن روز را نياورد.
2. در شديدترين نوشتههاي شما خطاب به بزرگان نظام! نه “آيت الله” از نام هاشمي حذف شد، نه “حجتالاسلام” خاتمي فراموش گرديد، بلكه “والمسلمين” او نيز دم به دم تكرار ميشود. به اين دليل نميتوان انتظار داشت كه آن قلم مشفقانه و كارساز در مورد آن آدمها، من و بيچارههايي از نوع مرا مشمول توبيخ عنايتآميز قرار دهد.
3. مجازات “تهمت” و “افترا” در پيشگاه خداوند چيست؟ آيا اين امر گناه محسوب ميشود؟ آيا سنگباران و خنجرزدن و تيرباران احمدينژاد ثواب دارد؟ اگر پاسخ منفي است، از چه روي “فاطمه رجبي” كتاب “احمدينژاد معجزه هزاره سوم” و مقاله “ميهمان كاخ سفيد” مينويسد، “احمدينژاد” بايد تاوان آن را پس بدهد؟ و سايت نوسازي فلان ادبيات را به كار ميبرد، احمدينژاد بدون محاكمه، محكوم شده، به واكنش و تصميمگيري فوري اخطار داده ميشود؟ عقلانيت و استدلال و منطق پشت اين قضيه چيست؟
4. آقاي شريعتمداري نماينده وليفقيه در مؤسسه كيهان است، اما چه كسي مواضع او را به پاي مقام معظم رهبري مينويسد؟ چه كسي مدعي ميشود مسايل سياسي و اجتماعي مورد بحث او با اشاره يا حمايت ايشان نوشته ميشود؟ و مگر نه آن است كه در موارد متعدد مواضع مقام معظم رهبري با مقالات شما منطبق نيست؟
5. آيا درست است كه در اين مرحله از آخرالزمان، در ميدان كربلاي پس از انتخابات نهم، منتخب مردم را نشانه رفتهاند، تيرداران از “راست” تير ميزنند، نيزهداران از “چپ” نيزه پرتاب ميكنند، تريبونداران، از روبهرو سنگ ميزنند، و خنجرداران از پشت خنجر ميزنند؟
6. حضرت خميني با بنيانگذاري جمهوري اسلامي، بر فراز تاريخ تشيع در عصر غيبت، همچنان ايستاده است، استوار و بالنده! مهمتر از حراست از او، سيره نظري و عملي خميني نيازمند نگهباني است. سيرهاي كه سراسر “عمل صريح و شفاف پارسايانه به اسلام” بود و بس. آقاي شريعتمداري! ميدانيد كه شيفتگي من به امام، يا همان “تعصب به امام” آبرو و جانم را به دنبال خود كشيده است. يقينا افرادي چون من نه در تشخيص جايگاه فقهي امام توانمنديم، نه شايستگي ستايش خلق حكومت الهي او را داريم. اما درك ناچيز ما شيفته عظمت و رفتار امامي است كه با دينمداري تمام سركوب را تنها مستحق متجاوزان و مهاجمان به حريم اسلام و شريعت ميدانست. اگر چه بر حفظ آبروي افراد تاكيد ميفرمود، ولي هرگز سركوبگر كسي نبود كه انتقادش به “اعتراض” آنهم با هدف “دفاع از اسلام و عدالت” تبديل شده باشد. اين امر نيك از سيره معصومين گرفته شده بود.
7. قداست امام خميني و عزيزي هميشگي او نزد مردم احترام به بيت آن بزرگوار را الزامآور ميكند. اما آيا وفاداري به انديشه امام خميني و اصول و ارزشها و آرمان قرآني او ، ضرورت و الزامي بزرگتر و عينيتر است!
پس چگونه سخنان ارتدادي آغاجري تعابير سبگونه “محمدرضا خاتمي” و “اكبر اعلمي” و نفي و رد معيارهاي ماناي امام توسط “محمد خاتمي” و خلافگوييهاي هاشمي در خاطرهنويسي، شما را اينگونه برآشفته نكرد؟!
8. بپذيريد كسي چون من بگويد، آقاي شريعتمداري! اگر نظاميان حق سخن گفتن و تحليل مسايل سياسي روز را ندارند، به گونهاي كه سردار عزيز “جعفري” گفت، چگونه جنابعالي با قلم و بيان سالهاست كه در اين عرصه وارد شدهايد؟ به خوبي ميدانيد مقصود من طعنه، توبيخ و محاكمه نيست. بلكه منظور آن است كه سخن سردار جعفري نه “بخشنامه” بود، نه “فرمان اجرايي” ! بلكه برآيندي شادمانانه و واقعگرايانه از “بازگشت فرهنگ اسلامي پس از 25 سال تخريب و ترور مافيايي بود. آيا اين مساله نيازمند فضاسازي و فشار به حدي بود كه وي ناچار از توضيح شود؟ آيا قبول نداريد كه با هر دو مقالهتان در يك روز، مانند خطبه هاشمي در سال 76، آراي نانوشته بسياري براي اصلاحطلبان برانداز در مجلس هشتم به صندوقها ريختيد؟!
9. ميپذيرم كه شما همه مسايل را از دريچه “سياسي” ببينيد. اما چگونه شيفتگان روش و منش رضاخاني از جرگه نظاميان يك شبه رجل سياسي شده را نه تنها توبيخ نميكنيد، بلكه همراه با رسانه ضرغامي به عنوان چهرههاي اصولگرا و شاخصهاي اصولگرايي مطرح مينماييد؟ آيا قاليباف يا رضايي يا … نشاني از اصولگرايي دارند؟
10. آيا زماني كه شمخاني بدون استعفا رجل سياسي شده و متاسفانه در شوراي نگهبان تاييد گرديد، رهنمود حضرت امام را به خاطر نداشتيد؟ قانون اساسي را چطور؟!
هنگامي كه “اميري”، با سرمقالهاي در اتهامزني به مقام معظم رهبري، به ساختن مجسمه رياستجمهوري از قاليباف پرداخت، چرا خروش امروزتان در نقد او ملاحظه نشد؟
چهارم – واكنش عجولانه وزارت ارشاد در فيلتر كردن سايت نوسازي هم بيسابقه بود و هم بدعتگزارانه! اعلان نظر وزير ارشاد و وزير كشور … كه ستاد بحرانساز ضرغامي را خوراك شبانهروزي دادند، نيز از درايت به دور بود، تاكيد ميكنم نه قصد دفاع از نوشته نوسازي را دارم، و نه اصل مطلب را كه “گفته نميشود”!؟ مطلعم!
اما همه اين راهها ختم شده به “تروريسم سركوبگر مدرن” ميدانم كه برخي از سر ناچاري و تحت تاثير فشار مافيايي به آن كمك ميكنند. اين راه خطرناك است و مغاير با مشي امام. نتيجه آن جز بهرهبرداري “طبقه ممتازه”، “مهاجمان به حريم دين و شريعت” و “مصونيتيابي مافياگران” نخواهد بود.
اميد دارم نحوه عمل به موقع و نه ديرهنگام آقاي سيدحسن خميني به فضاي مسموم و هدفمند كنوني خاتمه دهد. فضايي كه ميرود به بهانه درگذشت مرحوم آيت الله توسلي، دار مجازات براي خيليها برپا كند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.