09.03.2008

قبادی: برای اولین و آخرین بار در تهران فیلم می سازم

رادیوفردا: شهرام ميريان (آلمان):
بهمن قبادی: مراکز فرهنگی که من الان پای در آن مي گذارم که مجوز بگيرم برایم عين پادگان نظامی شده، هيچ ارزشی برای يک هنرمند قائل نيستند، ما مثل سرباز هستيم، بايد برويم آنجا پا جفت کنيم، بايستيم ساعت ها تا فرمانده رد بشود تا به ما يک برگه مرخصی، يک مجوزی بدهد تا ما برويم در شهر دوساعت در پارکی قدم يزنيم يا دوربينم را ببرم در پارکی فيلم بگيرم.

بهمن قبادی، فیلمساز شناخته شده ایرانی، چهار فيلم سينمايی زمانی برای مستی اسبها، آوازهای سرزمين مادري ام، لاک پشتها هم پرواز مي کنند و نيمه ماه را در کارنامه هنری خود دارد.

افزون براين بيش از سی فيلم کوتاه هم در کارنامه دارد. بهمن قبادی، زاده شهر مرزی بانه در کردستان ايران است، هم اينک سی و هشت سال دارد و از بيست و سه سالگی وارد دانشگاه صدا وسيما در تهران شد، اما تحصيل سينما را نيمه کاره رها کرد و به عکاسی هنری روی آورد.

با ساخت فيلم کوتاه زندگی در مه مسير تازه ای در زندگی هنری اش گشوده شد و اين فيلم جوايز زیادی را در جشنواره های داخلی و خارجی به دست آورد.

بهمن قبادی با ساخت فيلم های بلند سينمايی شهرت فراوانی در جشنواره های جهانی به دست آورد و جوايزی هم مانند دوربين طلایی جشنواره کن و صدف طلایی جشنواره سن سباستيان در اسپانيا و چند جايزه ديگر را از آن خود کرد.

با آنکه نيمه ماه هنوز پروانه نمايش عمومی در ايران ندارد، بهمن قبادی سرگرم تدارک ساخت پنجمين فيلم سینمایی اش است.

رادیو فردا: آقای قبادی در کارنامه هنری شما حدود بيش از سی فيلم کوتاه است و چهار فيلم بلند … با آخرين برنامه های شما شروع کنیم. چه کارهايی الان در دست تهيه داريد بعد از فيلم نيمه ماه؟

بهمن قبادی : من مي خواستم سه چهار ماه پيش در ايران فيلم بسازم ولی متاسفانه به دليل ندادن مجوز

در عوض اینکه که بيايند ما را یعنی فيلمسازهايی که مال قوم های مختلف هستند از لر بگير، از کرد بگير، ترک بگير، راتشویق کنند تا در مناطق خودمان فیلم بسازیم و نگذارند که اصلا از آنجا بيايیم بيرون، يعنی بنياد فارابي ها و بنيادهای سينمايی، آنجا تشکيل بدهند که از ما بخواهند بمانيم در کردستان فيلم بسازيم، همه را تشويق مي کنند که آنجا را رها کنيد بياييد تهران.
بهمن قبادی
نتوانستم فيلمم را بسازم و يک سال از عمر و کارم را از دست دادم و الان منتظرم تا پائيز و زمستان سال بعد که بتوانم دنبال مجوز بروم که اين فيلم را کار کنم.

داستان در تهران مي گذرد و يک فيلم بدون ديالوگ است در مورد چند تا جوان تهرانی. بعد از اين پروژه هم باز پروژه جدی تر دیگری دارم که اميدوارم بتوانم در عراق فيلمبرداری کنم .

چطور شد اين بار وارد زندگی شهری شديد؟

به دو دليل، يکی اينکه فيلم هايی که در ايران در مورد آدم های شهر تهران ساخته مي شود، برای من بيگانه هستند. من در آن شهر دارم زندگی مي کنم و تهران برای من يک شهر سياه است، از لحاظ آلودگی هوا.

بخش عظيمی از مردم دچار آلودگي های روحی و روانی شده اند، دچار پريشان حالی هستند، برای من امنيت در تهران نيست، نگرانم، راه مي روم بايد کيفم را دودستی بچسبم، صدای موتور از دور مي آيد و آلرژی پيدا کرده ام، بايد مراقب باشم.

هرروز در روزنامه های مهم ايران يکی دو صفحه در مورد حوادث است و ما به راحتی از کنارش مي گذريم، قتل های خانوادگی، قتل های ناموسی، خيلی از اين مواردی که هيچ وقت ما متاسفانه در فيلم ها به آن نمي پردازيم.

کپي های مزخرفی از فيلم های اروپایی مي سازيم و تنها اختلافش اين است که لوکيشن در تهران است ولی ما همان موضوعات را دوباره داريم در اينجا بالا مي آوريم و مي سازيم.

فکر کردم که در اين زمينه که معمولا هيچ مجوزی هم بابتش نمي دهند، من يک فيلم بسازم و بابت آن الان واقعا دارم مي دوم و مبارزه مي کنم که بتوانم شرايط توليد اين فيلم را جور کنم .

حاضر نيستم که دوربينم را ببرم در کافی شاپ های تهران و دوربينم را رو به آدم هايی بکنم که مسئله من نيستند در آن شهر.

دليل ديگر آن هم اينکه اين مسئولين فرهنگی و کسانی که چشم ديدن بعضي ها را ندارند، مدام به من انگ جدايی طلبی مي زدند که بهمن فيلمهايش همه در کردستان است و شعار جدايی طلبی مي دهد. نه برای آنها بلکه برای دوستان خودم فکر کردم که حداقل برای اولين و آخرين بار يک فيلم در تهران بسازم.

در عوض اینکه که بيايند ما را یعنی فيلمسازهايی که مال قوم های مختلف هستند از لر بگير، از کرد بگير، ترک بگير، راتشویق کنند تا در مناطق خودمان فیلم بسازیم و نگذارند که اصلا از آنجا بيايیم بيرون، يعنی بنياد فارابي ها و بنيادهای سينمايی، آنجا تشکيل بدهند که از ما بخواهند بمانيم در کردستان فيلم بسازيم، همه را تشويق مي کنند که آنجا را رها کنيد بياييد تهران.

به هرحال برای اولين و آخرين بار يک فيلم در تهران خواهم ساخت.

آقای قبادی، تا آنجایي که مصاحبه های شما را دنبال کرده ام، همواره در اين گفت و گو ها تاٌکيد کرده ايد که جدايی خواه نیستيد و همیشه از يکپارچگی ايران صحبت کرده ايد، ولی با اين حال گويا مسئولان اين گفته های شما را جدی نگرفته اند . ممکن است بگوييد چرا؟

بعضی از اين مسئولان که واقعا مسئول نيستند، چرخ مديريت فرهنگی را در دست اينها داده اند و فکر مي کنم ذهنيت بيماری آنجا قرار دارد که دارد تاثير و اين بيماری اش را پخش مي کند در جامعه فرهنگی از جمله در سينمای ايران .

ذهن که مريض باشد قطعا بيماری هم مي آيد در سيستم . اگر حال سينمای ايران خراب است بعضی از بانيان آن آدم های مريض ذهنی هستند که ذهنيت احمقانه را در آن جامعه پياده مي کنند .

مراکز فرهنگی که من الان پای در آن مي گذارم که مجوز بگيرم برایم عين پادگان نظامی شده، هيچ ارزشی برای يک هنرمند قائل نيستند، ما مثل سرباز هستيم، بايد برويم آنجا پا جفت کنيم، بايستيم ساعت ها تا فرمانده رد بشود تا به ما يک برگه مرخصی، يک مجوزی بدهد تا ما برويم در شهر دوساعت در پارکی قدم يزنيم يا دوربينم را ببرم در پارکی فيلم بگيرم.

با اين وضعيت، جامعه هنری ما و وضعيت فرهنگی هنری ما قطعا رو به قهقرا مي رود و هيچ اميدی برای آن نيست مگر اينکه تحولی ايجاد بشود.

در يک دوره ای بهرحال آدم های خوبی آمدند و کارهايی کردند، الان بايد اين مديران و مسئولان فرهنگی واقعاعوض بشوند.

بحث، بحث آموزش انساني است. دوتا سيستم هميشه برای من مهم بود يکی بحث فرهنگی و يکی آموزش. من با اين آدم ها الان مسئله دارم چون نمي توانند در زمينه فرهنگی فعاليت هايی را که بايد انجام بدهند، انجام بدهند و به حرف ديگران هم گوش نمي دهند.

هر چه شعار بدهيد که آقا اين نگاه، نگاه غلطی است و من اين نگاه را ندارم و فيلم هايم اين را مي خواهد ثابت کند، باور نمی کنند.

متاسفانه يک عده فيلمساز را علم کرده اند، فيلمسازهايي که مورد حمايت ويژه و خاص آنها هستند و بقيه انگار ايرانی نيستند و دشمنان ايران هستند.

من ايرانی هستم و يک ايرانی متعصب هستم و يک کرد ايرانی هستم و دارم برای سرزمينم تلاش مي کنم و اگر اعتراضی هم دارم اعتراضم نسيت به وضعيت مردم ايران است و قومی هست که خيلی وقت ها به آنها بی توجهی شده است.
بهمن قبادی
ما اينجا کار مي کنيم. اين حس الان متاسفانه در من بوجود آمده که من يک غير ايرانی هستم و دارند دودستی دامن مي زنند به اينکه تو ايرانی نيستی.

بالعکس، من ايرانی هستم و يک ايرانی متعصب هستم و يک کرد ايرانی هستم و دارم برای سرزمينم تلاش مي کنم و اگر اعتراضی هم دارم اعتراضم نسيت به وضعيت مردم ايران است و قومی هست که خيلی وقت ها به آنها بی توجهی شده است.

مبارزه مي کنم که شرايط بهتری را برای جامعه خود و برای آن منطفه فراهم بکنم.

پس شما مجوز اوليه را دريافت نکرده ايد ولی خوشبين هستيد که مجوز دوم را دريافت کنيد و ساخت اين فيلم را که گويا نامش هست اتوبان، آغاز کنيد، درست است؟

بله اتوبان بود که با تغييراتی که در سناريو دادم الان شده سی ثانيه درباره ما (من و تو، ما) که چه مجوز بدهند و چه ندهند، قطعا من در مهر آينده اين فيلم را خواهم ساخت.

فيلم آخر شما یعنی نيمه ماه در دنيا نمايش داده شد، از جمله در آلمان و سایر کشورهای اروپایی و استقبال فراوان شد و اخيرا دی وی دی اين فيلم هم منتشر شده، ولی در ايران به نمايش در نیامده است. ممکن است بگوييد که علت عدم نمایش این فیلم را به شما چه اعلام کردند؟

باور کنيد نمي دانم علتش چيست، يعنی خودم شوکه هستم. من اگر فيلم هايی ديگری که نمي خواهم اسم ببرم، اگر من حتی يک سکانس از آن فيلم ها را مي ساختم تا ابد ممنوع از کار می شدم و شايد از مملکت اخراجم مي کردند.

اين فيلم هم به نظر من هيچ مشکلی ندارد و به اين دليل هم که مي دانستم مشکلی ندارد از چند بازيگر حرفه ای مثل گلشيفته فراهانی، حسن پورشيرازی و هديه تهرانی استفاده کردم که فيلم را بتوانم در ايران اکران کنم و دچار خود سانسوری هم شدم، يعنی خودم را سانسور کردم که فيلم بتواند اکران بشود.

اما الان ده دوازده دقيقه بايد از اين فيلم را دربياورم. باز خوشبينم يعنی منتظرم که امروز فردا به من زنگ بزنند و پروانه نمايش فيلم را بدهند.

قطعا دقايقی از فيلم سانسور خواهد شد، حاضرم يکی يا دو دقيقه هم باشد بپذيرم ولی فيلم در مملکتم اکران بشود، ولی بيشتر از آن را اگر لطمه ای به فيلم بزند، حاضر نيستم کوتاه کنم.

به این ترتيب پس صحبت هايی هست که فيلم نيمه ماه به زودی بر پرده سينماهای ايران هم بنشيند؟

» سينماها» نيست معمولا يک سينما است، همه فيلم ها در يک سينما بوده. آن سينمايی که شما از آن اسم مي بريد مال ماها نيست، مال آن دوستاني است که مورد توجه خاص هستند آنجا.

فقط يک سينما آن هم در تهران، بله؟

بله فقط يک سينما که آن هم اگر پرده اش خراب نباشد، صدايش خراب نباشد، آن هم معمولا برای فيلم های ما است …

وقتی فيلمی از شما به نمايش عمومی در نمي آيد، اين موضوع آيا شما را دلسرد مي کند و باعث مي شود که دست از کار بکشيد يا اينکه شما را راسخ تر مي کند که فيلم ديگری بسازيد؟

ببینید خيلی جاها ضربه مي زند، نوميدانه است.

ولی مجبورم بعد از يکی دو تا فيلم از ايران بروم بيرون که بقيه فيلم هايم را در ارمنستان يا ترکيه و يا عراق بسازم . اين مسئله را دوست ندارم چون ايراني ام و دوست دارم اينجا کار کنم.

خيلی وقتها نوميد مي شوم ولی بعد از يکی دو هفته که احساس مي کنم چقدر بی انرژی هستم و در اوج نوميدی دوباره يک تکانی به خودم مي دهم و خودم را به آب و آتش مي زنم که دوباره تلاش کن و دوباره يک فيلمنامه ديگر، دوباره دنبال مجوز ولی ديگر در اين سن، سی و هشت سالم شده، ديگر نمي خواهم دو سه سال وقت بگذارم و بدوم برای مجوز.

موقعيت هايی برای من [در اروپا] هست … اصلا در اسپانيا صدها برابر از ايران برای کار من ارزش قائلند.

من اگر يک ماه در اروپا بمانم، يک ماه در اسپانيا بمانم يا آلمان و يا فرانسه، به راحتی مي توانم بودجه های خوبی برای فيلم هايم تهيه کنم، مي توانم کارهای خوبی با کیفیت خيلی خوبی انجام بدهم.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates