انتخابات مجلس هشتم و سه پيام مهم آن
بیبیسی: صادق صبا:
با برگزاری انتخابات مجلس هشتم و تسلط مجدد محافظه کاران بر نهاد قانونگذاری کشور تصوير جديدی از حکومت اسلامی ايران بيرون زده است که شايد از ابتدای تشکيل جمهوری اسلامی در سه دهه پيش کم سابقه بوده است.
اين انتخابات سه پيام مهم دارد که نشانه تغييری ماهوی در چگونگی حکومت کردن در ايران و به خصوص نقش رهبری در راس حکومت است که می تواند اثرات عميقی بر آينده نظام اسلامی ايران بر جای گذارد.
تثبيت قدرت آيـت الله خامنه ای
پيام نخست اين انتخابات تثبيت قدرت بلامنازع آيت الله خامنه ای، رهبر ایران، و تسلط کامل يک جناح در حکومت است. به نظر می رسد که پيش از اين انتخابات آقای خامنه ای يک تصميم استراتژيک گرفت که جريان اصلی اصلاح طلبی را به عنوان يک جريان مدعی قدرت برای هميشه از صحنه قدرت خارج کند و تنها به آن اجازه بدهد که در حاشيه قدرت قرار بگيرد.
اين حرکت نقطه عطفی در عمر سی ساله جمهوری اسلامی است زيرا که پيش از اين هميشه دو جريان اصلی در حکومت حضور داشته اند که قدرت در بين آنها دست به دست می شده است ورهبری کشور (چه در زمان آيت الله خمينی و چه در دوره آيت الله خامنه ای) هميشه سعی داشته که خود را در فرای جناح ها قرار دهد وحالت بی طرفی بگيرد.
در اين انتخابات کسانی از اصلاح طلبان رد صلاحيت شدند که جرمشان آن بوده که در گذشته به عنوان نمايندگان مجلس نامه علنی انتقاد آميز به رهبر نوشتند و يا در اعتراض به برخی سياست ها دست به تحصن زدند.
ماهيت اين گونه رد صلاحيت ها نشان می دهد که آيت الله خامنه ای می خواهد کسانی وارد مجلس شوند که مطيع او باشند نه نمايندگان شجاعی که بتوانند حتی به شکل محترمانه و بسيار ملايم از سياست های او انتقاد کنند.
آقای خامنه ای به نسل جديدی از فعالان سياسی بال و پر می دهد که او را بدون چون و چرا می پذيرند. نمايندگانی که به مجلس وارد می شوند اغلب از کسانی هستند که در دوره حکومت جمهوری اسلامی رشد کرده اند، بسياری از آنان سابقه فعاليت در نهادی نظامی و امنيتی دارند و خود را فرمانبردار رهبر می دانند. مهمتر اينکه کسانی در مجلس حضور می يابند که هيچ ادعای هم وزنی سياسی با رهبر ندارند و رقيب او محسوب نمی شوند.
آيت الله خامنه ای چنان مصمم بود که محافظه کاران طرفدار او به مجلس راه يابند که بر خلاف رسم معمول نقش بيطرفی رهبری در جريان انتخابات او برای اولين بار از يک جناح سياسی در انتخابات حمايت کرد و چند روز پيش از رای گيری به مردم توصيه کرد که به کسانی رای بدهند که به دولت آقای احمدی نژاد کمک کنند.
پايان يافتن پروژه اصلاح طلبی
پيام دوم اين انتخابات پايان يافتن پروژه اصلاح طلبان برای ايجاد تغييرات در حکومت از طريق شرکت در انتخابات و کسب قدرت از راه های قانونی و مسالمت آميز است. چگونگی برگزاری اين انتخابات نشان می دهد که آقای خامنه ای تصميم گرفته است که ديگر اجازه ندهد که چنين طرحی پياده شود.
البته ممکن است که اصلاح طلبان بگويند که آنها از حمايت گسترده ای در جامعه برخوردارند و اگر به آنها اجازه داده می شد که در همه حوزه ها کانديدا داشته باشند آنها پيروز می شدند. ولی موضوع همين است که به نظر می رسد تصميم گرفته شده که ديگر چنين اجازه ای به آنها داده نشود و اصلاح طلبان از اين پس بايد صرفا با داشتن حدود پنجاه نماينده در مجلس در حاشيه قدرت قرار بگيرند و نظام هم به دنيا بگويد که در ايران دمو کراسی وجود دارد و نوعی اپوزيسيون در مجلس حضور دارد.
اين انتخابات گرچه به تثبيت بيشتر قدرت آقای خامنه ای انجاميده ولی ممکن است برای آقای احمدی نژاد خوشايند نباشد و او اولين رييس جمهوری شود که نتواند بعد از پايان دور اول رياست جمهوری برای بار دوم انتخاب شود
البته اصلاح طلبان اميدوارند که نمايندگان آنها بتوانند با ايجاد اقليت منسجمی در مجلس از سياست های دولت انتقاد کنند. ولی با توجه به اينکه اقليت اصلاح طلب نتوانست در مجلس فعلی کاری انجام دهد بعيد به نظر می رسد که آنها بتوانند در مجلس آينده کار شجاعانه ای انجام دهند زيرا که هميشه نگران خواهند بود که ممکن است با آنها برخورد شود.
حکومت در اين انتخابات اصلاح طلبان را تا آنجا تحقير کرد که هم به آنها اجازه نداد که نامزد نمايندگی مجلس شوند و هم به آنها اجازه نداد تا در واکنش به اين تصميم اقدامات اعتراضی انجام دهند؛ از قبيل تحريم انتخابات و يا تحصن دستجمعی و يا فراخوان مردم برای تظاهرات و جز اينها.
به نظر می رسد که با تصميم استراتژيک رهبر کشور در يکدست کردن حاکميت، پروژه اصلاح طلبی و کسب قدرت از طريق انتخابات و ايجاد تغييرات از درون تقريبا به آخر خط رسيده و حال اصلاح طلبان بايد تصميم سرنوشت سازی اتخاذ کنند که می خواهند چه راهی در پيش گيرند.
تضعيف موقعيت احمدی نژاد
پيام سوم اين انتخابات تضعيف موقعيت محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری، کشور است. اين انتخابات نشان داد که محافظه کاران در درون خود در ارزيابی از سياست های آقای احمدی نژاد اختلاف دارند. گرچه همه جريان های محافظه کار خود را وفادار به رهبر می دانند ولی الزاما همسو با دولت نيستند.
البته اختلافات اين جريان ها ی محافظه کار با يکديگر اساسی نيست و به هيچوجه با تضاد های دوجنا ح محافظه کار و اصلاح طلب قابل مقايسه نيست. ولی ترديدی وجود ندارد که اختلافات شخصی و رقابت برای کسب قدرت در بين سران اين جناح جدی است.
چهره هايی مثل علی لاريجانی، مسئول سابق پرونده هسته ای که به دليل اختلافات با آقای احمدی نژاد مجبور به استعفا شد، حال به مجلس راه يافته و ممکن است که بخواهد از اين نهاد به عنوان سکويی برای جهش به کاخ رياست جمهوری استفاده کند.
از اين رو ورود عده ای از نمايندگان به مجلس تحت عنوان هواداران مثلث محسن رضايی، فرمانده سابق سپاه پاسداران، محمد باقر قاليباف، شهردار تهران و علی لاريجانی می تواند برای آقای احمدی نژاد مشکلاتی ايجاد کند و کار او را برای انتخاب مجدد با مشکلاتی مواجه سازد.
افزون بر اين شکست آقای احمدی نژاد در حل مشکلات اقتصادی کشور به رغم افزايش باورنکردنی درآمد های نفتی از محبوبيت او کاسته است و اين موضوع ممکن است که رقبای محافظه کار او را برای کسب قدرت رياست جمهوری تشويق کند.
بنابراين، اين انتخابات گرچه به تثبيت بيشتر قدرت آقای خامنه ای انجاميده ولی ممکن است برای آقای احمدی نژاد خوشايند نباشد و او اولين رييس جمهوری شود که نتواند بعد از پايان دور اول رياست جمهوری برای بار دوم انتخاب شود.
قدرت آيت الله خامنه ای و اوضاع جهان
آنچه که به تثبيت بيشتر قدرت داخلی آقای خامنه ای کمک کرده است وضعيت موجود در جهان است.
آمريکا در عراق و افغانستان با مشکلات جدی روبروست و رهبر ايران تقريبا مطمئن است که با حمله نظامی دولت بوش مواجه نخواهد شد. از سوی ديگر سياست های آمريکا باعث شده که مسلمانان جهان از آن کشور سرخورده شوند و در نتيجه بر نفوذ ايران در عراق، فلسطين ، لبنان و کشور های ديگر افزوده شود.
افزايش سرسام آور قيمت نفت نيز ثروت عظيمی را در اختيار رهبر ايران قرار داده که بتواند بسياری از نابسامانی های اقتصادی داخلی را بپوشاند.
ولی برای بسياری از تحليلگران و آگاهان به رويداد ها ی تاريخی اين پرسش اساسی مطرح می شود که آيا اين وضعيت قدرت در ايران می تواند پايدار بماند.
درست است که آيت الله خامنه ای موفق شده است که رقيبان را از صحنه بيرون کند و حاکميت يکدستی به وجود آورد و مجلس و نهاد ها ی ديگر قدرت را يکی پس از ديگری مطيع خود سازد. ولی بسیاری از صاحبنظران این سوال را مطرح می کنند آيا اين نوع حکومت کردن و صدای مخالف را بستن به ديکتاتوری فردی منجر نمی شود که هيچگاه در تاريخ معاصر جهان عاقبت خوشی نداشته است؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.