14.02.2007

باید این را خواند، چندبار خواند، هزاربار خواند

وبلاگ فردای روشن:
به چه می انديشم ؟ به تو ، ايران ، وطن‌ام
ای همه هستی ِ من ؛ خويشتن‌ام !

بديهی است که از من بدحال‌و‌روزتر بسيارند . امّا بسيارانی هم هستند که خانه دارند ، ماشين دارند ، بيمه هستند ، و ماهيانه از 300 هزار تا … تومان درآمد دارند ؛ و هيچ‌يک از دردهای ِ من و از‌من‌بتران را نمی‌توانند بفهمند . امّا اين‌ها هم بيچارگانی بيش نيستند .
تصوّر ِ لحظه‌ای که ديگر کسی نفت نخرد ، کابوس ِ من شده …
لحظه‌ای که من ، از‌من‌بتران ، و از‌من‌بهتران ، همه يکجا ، بايد کاسه‌ی ِ گدايی برداريم و پخش‌و‌پلای ِ دور و نزديک ِ جهان شويم .
آی بدبختی که برای ِ نان ِ شب‌ات می‌دوی ، و آی فلک‌زده‌ای که نان ِ شب‌ات را داری و به آن می‌نازی ! آی انبوه ِ خفتگان ِ ايرانی ! چرا به خود نمی‌آييد ؟ چرا نمی‌فهميد که از ليست ِ جهان ِ زنده حذف شده‌ايد ؟

منظورم اين بود که بگويم با وضعيّت ِ دردناک ِ کشنده‌ای که من دارم ، نبايد از من توقّع ِ نوشته‌های ِ درست ، محکم ، و اصولی داشته باشيد . چار‌کلمه‌ای می‌نويسم از سر ِ درد . شايد به بيداری ِ خفته‌ای ، و هشياری ِ ملنگ ِ نازانی کمک کند .

باقی مطلب را در وبلاگ فردای روشن بخوانید.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates