نقد مشاركت انتخاباتي موجود
اين مصاحبه را آقاي مهرگان با بنده انجام داده اما وي نتوانست روزنامه اي را به انتشار آن مجاب كند در نتيجه روي دست وي ماند !! تا بالاخره خواست كه در همين تارنما تقديم شود.موضوع هم به نقدي است كه بر مشاركت اصلاحطلبان در انتخابات اخير وارد شده است.
امكان اصلاحات به عقب افتاد
كيوان مهرگان
* در اين انتخابات اصلاحطلبان چه كردند، ارزيابي شما از رفتار آنها چيست؟
به نظر من جز اينكه امكان اصلاحات را عقب انداختند كار ديگري انجام ندادند.
* چرا؟
براي ارزيابي رفتار فرد يا گروهي ، استناد به انگيزه آنها به تنهايي كفايت نميكند بلكه بايد مستندات، دلايل و تحليل درستي هم داشته باشيم. بسياري از سياستهاي مضري كه در دنيا انجام گرفته با انگيزه خيرخواهانه بوده است همچنا كه امروز انتقاد به سياستهاي جاري از منظر غلط بودن انگيزههاي آنان نيست و چه بسا با انگيزههاي خيرخواهانه هم باشند. ممكن است در انگيزه خير بخش اعظم دوستان اصلاحطلب شك نداشته باشيم اما اين كفايت نميكند و بايد تحليل درستي هم داشته باشند. اين نوع رفتار بروزيافته در انتخابات جز اينكه همه چيز را بر هم ميزند نتيجه ديگري در بر ندارد.
* اينكه ميفرماييد امكان اصلاحات را به تاخير مياندازد ميتوانيد بيشتر توضيح دهيد؟
يك دليل اين است كه عملادر بياعتبار كردن نهاد انتخابات رفتار كردند.
* چرا بياعتبار؟
اگر فرداي روزگار امكان يك انتخابات سالم از هر حيث باشد و اين آقايان از مردم براي شركت در آن دعوت كنند، كسي به حرف آنها گوش نخواهد كرد. مانند قضيه چوپان دروغگو است، كه چند بار دعوت ميكرد و گرگي نبود آخر هم كه گرگ بود و دعوت كرد كسي نيامد.قبلا بعد از هر دعوت ميخنديد و ميگفت گرگ نيست. اينها ميخندند و ميگويند در آرا دست بردند اما هيچ كاري هم نميكنند. دفعه بعد اگر شرايطي هم پيش بيايد كه انتخابات خوبي بتوان برگزار كرد ( هر لحظه ممكن است اين شرائط پيش بيايد ) در آن زمان مردم اين دعوت را به حساب دعوت به انتخابات گذشتهاي ميگذارند كه ادعا كرده اند در آن تخلف شده است. در مورد انتخابات اگر به آن شكل كه آنها گفتند دستكاري شده باشد فاجعه است، بنابراين مشاركت و حضور انتخاباتي را در چنين نظامي بياعتبار ميكند و اگر آن طور كه ميگويند انجام نشده باشد اين كار غيراخلاقي و دروغگويي بوده و نميتوان نام آن را اصلاحات گذاشت زيرا اين كار تخريب است. به همين دليل به نظرم انتخابات كينه بين طرفين را بيشتر كرد و اين مخل عمل اصلاحي است. يكي از اموري كه بايد براي آن تلاش كنيم كه البته لزوماً هم نميتوانيم موفق باشيم اين است كه اگر نميتوانيم كينه با متوليان قدرت را كم كنيم، آن را زياد هم نكنيم. اما اين انتخابات قطعاً اين كار را انجام نداد. هم افراد حكومت را نسبت به آنها كينهورز كرد، چرا كه به آنها اتهاماتي زدند و هم اينها را به افراد حكومت بدبينتر كرد زيرا كه معتقد هستند در آراي آنها دست بردهاند. به همين دليل اين رفتار مطلقاً رفتار اصلاحطلبانه نبوده و نتيجهيي هم در بر نداشته و فقط نتيجه تخريبي داشت.
* استفاده از لوگوي ياران خاتمي و استفاده از نام يك فرد براي پيشبرد يك جريان را چطور ارزيابي ميكنيد؟
تحليل درك آنها از اين مساله مهم است. اين نكته بسيار روشن است ، وقتي در دوراول اين شعار را به كار ميبرند، در دوره دوم آن را كنار ميگذارند، براي چه اين كار را انجام ميدهند؟ گفتند براي اين كه اگر راي نياوريم اعتبار آقاي خاتمي از بين ميرود. خوب اين كه در دفعه اول هم همين مساله وجود داشته است و اگر منجر به بياعتباري ميشد كه در دفعه اول شده است و در دور دوم چيز بيشتري بر بياعتباري نميافزايد .اما قضيه چيز يگري است .احتمالا آنها به اشتباه فكر ميكردهاند كه اسم ياران خاتمي را كه بر خود بگذارند راي ميآورند. اتفاقاً ممكن است اين بار در ذهنشان به اين صورت بوده كه اين نام را بردارند تا راي بيشتري بياورند، اما براي آنكه نميتوانند به صراحت موضوع را بگويند، عكس آن را مطرح ميكنند. مگر آقاي خاتمي نگران از ميان رفتن اعتبارشان براي انتخاب دوستانشان است كه اين نام را حذف كردند؟يا مگر دوستان ميخواستند از اعتبار ايشان سوء استفاده كنند و به مجلس بروند؟. هر جاي قضيه را كه بگيريم جاي ديگر در ميرود. اين اصلاحطلبي نيست، اين سياست نيست. شرط اصلي اصلاحطلبي نوعي عقلانيت قابل دفاع است. حداقل ممكن است من با تصميمات طرف خود مخالف باشم ولي او را ميفهمم زيرا رفتار چارچوبداري انجام ميدهد اما اين اشخاص رفتار چارچوبداري ندارند، وقتي گفته ميشود اين انتخابات، انتخابات سنا و شورا است چرا در آن شركت ميشود؟ اين دوگانگي بايد حل شود، از يك طرف به يك شكل بيان ميكنند و ميخواهند نان آن طرف را بخورند ولي چوب آن را نخورند.
* قدرت دارند؟
اوضاع بدتر از اين صحبتها است. در انتخابات شركت ميكنيد و ميگوييد در انتخابات دست برده شده است. آقاي كروبي در صحبت خود ميگويد ما نامهيي تحت فشار دوستان نوشتهايم. يعني چه تحت فشار دوستان نوشتهايد؟ اگر شما خودتان دعوتكننده بودهايد بايد از آراي مدعوين خود دفاع كنيد. اگر معتقديد تخلف صورت گرفته بدون فشار دوستان خودتان بايد اعتراض كنيد و اين كار را در دفاع از كشور خود و حقوق مردم انجام دهيد، نه اينكه دوستان فشار وارد كنند كه بنويسيد. من متوجه نميشوم اين حرفها يعني چه؟ از طرف ديگر ميگويند ما اين طور نگفتهايم در حالي كه آنچه گفتهاند بسيار روشن بود، چرا زير آن ميزنند الان هم همه آنها پس از مرحله دوم همان حرفها را ميگويند ميگويند ناگفته ها را خواهند گفت ،حتما نامهاي به كميسيون اصل نود مجلس هشتم به عنوان شكايت مي نويسند؟، اينها اصلاحطلبي نيست. ابتداي اصلاحطلبي اين است كه به يك حداقل از ذهنيت مشترك كه قبلاً رسيده بودند و در دوم خرداد وجود داشته است، برسند. الان به دليل اينكه آن استراتژي را كنار گذاشتهاند صحبتهاي متفاوت و متضاد و غير قابل فهم ميكنند.
* يعني همين وضعيت آشفته براي انتخابات رياستجمهوري هم ادامه مييابد؟
تا وقتي كه مشخص نيست كه چه ميگويند، امكان ندارد اصلاحاتي ادامه پيدا كند. به نظر من تعريف سياست در اين مملكت «مسخره» شده است. سياست اين نبوده و اين نيست كه حرفهايي زده شود كه صدر آن با ذيل آن همخواني ندارد، جمله اول با جمله دوم نخواند. اين حرفهاي عجيب را براي چه بيان ميكنند؟ يك خانه را با اين حرفها نميتوان اصلاح كرد چطور يك مملكت را ميتوان اصلاح كرد. ديدن اين اوضاع واقعاً تاسفآور است. به نظر من مشاركت آنها خسارت بر حكومت و هم براي خودشان بود. براي هر دو خسارتآميز بود.
* رفتار آنها يا كلاً انتخابات؟
فرقي نميكند، انتخابات هم جزيي از رفتار آنها بود و مساله عجيبي نبود. آن يك رفتار كلانتر بود، اما چون رفتار كلان آنها چارچوب مفهومي دقيقي نداشت و كاملاً متناقض بود و در واقع انفعالي و انعكاسي بود بنابراين وقتي در جزئيات وارد شويم مخدوش و مغشوش و… ميشود و نوعي نااميدي در مردم ايجاد ميكند. من معتقدم عده بسياري از مردم كه راي دادند واقعاً با اميد راي دادند،اما حالا وقتي ملاحظه كنند ديدگاهها و حرفها بياعتبار است، بار ديگر نخواهند آمد و شما نميتوانيد آنها را قانع كنيد همچنان كه در دور دوم اين امر را ديديد. ممكن است بتوان عدهيي را قانع كرد ولي در مورد اكثريت بزرگ مردم امكانپذير نيست. وقتي اعتماد از بين برود مانند شيشهيي است كه ميشكند، بايد اين شيشه را ذوب كرد و از ابتدا قالبگيري كرد.
متاسفانه يكي از چيزهايي كه بسيار در صحبتهاي دوستان مطرح است اين است كه اگر اين كار را نكنيم چه كار كنيم.
* دقيقاً آنها ميگويند ما همين يك راه را داريم، واقعاً همين يك راه را دارند؟
از بس كه در بند اين كارها هستند ذهن آنها به جايي نميرود كه كار ديگري انجام دهند و اين يك مغلطه آشكار است. اگر تخلفي نشده يا تخلف مهمي نيست حق نداريد مدعي تخلف شويد ولي اگر معتقديد و يقين داريد كه تخلف صورت گرفته در اين صورت نبايد سكوت كرده و وضعيت برآمده از تخلف را تائيد كنيد. اين چطور جمع كردن امور متناقض است؟ اين كارها فقط براي توجيه گذشته است، يك سرمايه اجتماعي كه سالها بوده، شكل گرفته و قوام پيدا كرده را از بين ميبرند، در واقع از بين بردهاند و چيزي هم از آن باقي نمانده است. اينطور نيست كه فكر كنيم مورد قضاوت قرار نميگيرند .اصلاح وضع مستلزم يك بازنگري جدي در اصول سياستورزي و گذشته مخدوش است، اما آنطور كه مشخص است بسياري از دوستان علاقهيي به اين نوع بازنگري ندارند و همان راه را ادامه ميدهند، با استدلال بيربطي كه اگر اين كارها را نكنيم چه كار كنيم؟
پس چرا توقع دارند كسي در انتخابات شركت كند و به آنها راي دهند؟ مردم عقل دارند، اما برخي چون مرغ يكپا همين كارها را ادامه ميدهند و ميگويند اصلاحطلبي است در حالي كه هيچ ربطي به اصلاحطلبي ندارد. در مجلس پنجم عملا مشاركت نكردند و كنار رفتند. چطور در آن زمان اين كار خوب بود، الان بد است. بنابراين نام ادامه اين وضع را نميتوان اصلاحطلبي گذاشت و اين مسما با اين اسم جور در نميآيد.
*فكر ميكنيد فشار اطرافيان آقاي خاتمي براي اينكه دوباره به صحنه بيايد، ميتواند اين مساله را دوباره احيا كند، ذوب كند و دوباره قالبگيري شود؟
من به موثر بودن فشار عقيده ندارم. آقاي خاتمي با علاقه خود اين كارها را ميكند و آنطور كه ديگران ميگويند فشاري در كار نيست يا اگر هم باشد تاثيري در تصميم نهائي ندارد.بعلاوه اين كه خيلي بد است انسان كاري را بر اثر فشار ديگران بپذيرد بدون اين شخصا مسئوليت آن را قبول كند. از بس در جامعه با ريا مواجه بوديم هميشه عدهيي ميگويند كه ما در بند قدرت نيستيم و دوستان فشار آوردند و تكليف كردند. اصلاً كسي كه با فشار ديگران بيايد بهتر آن است نيايد و اين از خصلتهاي رياكارانه ما است. به نظر من بهتر آن است كه افراد بگويند كه ما قدرت را براي تحقق اين اهدافي كه اعلان كردهايم دوست داريم و كسب آن را ضروري ميدانيم و ميآييم، با دوستان هم مشورت كردهايم، نظرات خوبي ديدهايم، پسنديدهايم و آمديم، نه اينكه مقاومت كند و تحت فشار و خنده و گريه بخواهد بيايد زيرا مشخص است عاقبت آن چه خواهد شد. بنابراين در دور بعد اگر ايشان بيايند، نه فشار دوستان است و نه چيز ديگري، بلكه با رغبت و علاقه خودشان خواهند آمد، ولي فكر نميكنم بيايند، يعني اگر امروز باشد نميآيند، دليل هم اين است كه به احتمال قوي راي نميآورد.
*احتمال اينكه راي نياورند واقعاً وجود دارد؟
نميدانم انسان بايد چند بار از پشت بام بيفتد تا بگويد «آخ». هيچكس به ديگري چك سفيدي نداده است. وقتي من در انتخابات مجلس ششم گفتم آقاي هاشمي زير 35 نزديك 25 ميآورد همه شاخ درآوردند كه مگر امكان دارد، ديديد كه شد، در انتخابات قبلي هم همان پيشبيني كه كرده بودم محقق شد. اينطور نيست كه برخيها فكر ميكنند رمل . اسطرلاب هم نداريم. متاسفانه بعضي از دوستان ما عين حكومت فكر ميكنند، فريبي كه حكومت ميخورد آنها هم ميخورند. مثلاً وقتي در جايي ميروند و هزار نفر اطراف آنها را ميگيرند، شوق و شعف نشان ميدهند و فكر ميكنند تمام شده است. ملت بايد راي دهد، اين دو، سه هزار نفر نيستند كه فقط راي ميدهند، به همين دليل اصلاً متوجه نيستند كه بخشي از آن مردم به هر دليلي به اين شكل رفتار ميكنند ، البته نميخواهم بهطور قاطع براي سال بعد هم بگويم ولي اگر الان باشد راي نميآورد، ترديد نداشته باشيد.
* قرار است از شرايط كنوني تا سال آينده چه اتفاقاتي بيفتد؟
قراري از طرف من نيست!!! اتفاقي بيفتد اما حساب و كتاب كه وجود ندارد.
* منظورم اين است چه اتفاقاتي ممكن است بيفتد كه آقاي خاتمي راي آورد؟
من نميدانم.
*نه شخص آقاي خاتمي، شخص ديگري از اصلاحطلبان معرفي كنند.
اصلاً به اينجا نميرسد كه ايشان بيايد. اگر هم بدانند ايشان شانس راي دارند طوري به او ميگويند كه اصلاً نزديك نشود.
*ايشان هم حرفشنوي دارد؟
مگر تا به حال به غير از اين كاري كرده كه بعد از اين بخواهد بكند؟ در آنجا كه حقوق ديگران ضايع ميشد گوش ميكرد، در اينجا كه ميگويد حق خودم است. علاوه بر آن در اينجا توجيهات مناسبي هم وجود دارد مثلا اين كه بهتر است جوانان بيايند، دو دوره كافي است و حرفهايي كه معقول و منطقي نبود را گوش ميكرد، اينجا كه منطقي است ديگر هيچ. بعد ممكن است عدهاي بگويند شما شهوت قدرت داريد و اين يكي را ديگر ايشان تحمل نميكند ولذا به آنها برميخورد و نامزدي را كنار ميگذارند تا بگويند ما اصلاً اهل اين حرفها نيستيم و تقواي الهي اجازه نميدهد در بند قدرت باشيم. اينها سادهتر از اين حرفها است كه فكر ميكنيد. در اين مملكت همه چيز شدني است.
*اصلاحطلبان در شرايط وخيم اقتصادي كه دولت نهم و مجلس هفتم باني و باعث آن شدند سرمايهگذاري زيادي كردند و ميكنند. به نظر شما اينها بهانه مناسبي است كه بتوانند از طرف مردم راي بياورند؟
آنها يك اشتباه كليدي دارند كه اصلاً متوجه آن نيستند.
*چه اشتباهي؟
نميدانم چرا اين اشتباه را انجام ميدهند و آن اشتباه اين است كه مثلاً اگر مردم كالائي را بيشتر ميخرند كه آن كالا نياز آنها را برآورده ميكند اما به قيمت توجه ميكنند. فرض كنيد يك فرد پولدار حاضر است 100 ميليون بدهد و يك بنز بخرد ولي همان فرد حاضر نيست 25ميليون بدهد و پژو بخرد زيرا براي پژو قيمت 25 ميليون را گران ميداند ولي بنز 100 ميليوني را ميخرد .البته مي توان يك بنز چند ميليوني هم داشت و يك پژوي چند ده ميليوني هم باشد لذا فقط مارك اهميت ندارد، كيفيت باعث شده مارك مهم شود، اگر روزي مارك بنز پابرجا باشد، اما كيفيت آن از بين برود و مدت زماني بگذرد، برند و اعتبار مارك آن هم از بين خواهد رفت. علت گرايش به اصلاحطلبان قيافه، سيدي، خوشتيپي و خوشحرفي فلاني نبوده است،مردم به مضمون، جهت و حرف (حال درست يا اشتباه بحث نداريم) و به ايده، آرمان يا آرزويي راي دادند. 12 – 10 سال از آن گذشته و كيفيت آن ماركي كه ديده بودند تغيير كرده است، اما اصلاحطلبان فكر ميكنند مردم در آن زمان به مارك راي دادند و هنوز اين مارك باقي است. به همين دليل عنوان ياران خاتمي را به كار ميبرند. فكر ميكنند مارك هنوز هست. مانند اين است كه بنده پژو درست كنم و روي آن مارك بنز را بزنم، يك بار ميتوان اين تقلب را انجام داد، بعد از سوار شدن متوجه ميشوم اين پيكان يا پژو است و بنز نيست و بعد اعتبار مارك هم از بين ميرود. آنچه به آن توجه ندارند همين است كه فكر ميكنند ماركي وجود دارد كه ميتوانند هميشه از اين مارك استفاده كنند. اشكال ديگري هم كه وجود دارد اين است كه بيش از اينكه به وجه ايجابي خود بپردازند به مسائل سلبي طرف مقابل ميپردازند.البته اين هم راهي در سياست است ولي براي جلب نظر مردم هيچگاه كفايت نميكند. شرايط بايد بسيار بحراني شود تا مردم از بغض يك چيز به چيز ديگر راي دهند. در انتخابات هميشه كوشش ميشود نكات منفي طرف مقابل برجسته شود اما اين مساله بايد با نقاط مثبت خود همراه شود ولي اگر نتواند از خود نقاط مثبت بروز دهد، حتي قادر نيست نقاط منفي طرف مقابل را (كه واقعي هم هست) برجسته كند. بيان نقاط منفي طرف بايد خريدار داشته باشد .اين مساله در كنار ايجابيات طرف خود است كه تاثير گذار است وحتي مردم دوست دارند براي دفاع از ايجابيات گروه مورد علاقه خود، سلبيات و منفيهاي طرف مقابل را بزرگ كنند، اما اگر من نقطه ايجابي از خودم ارائه ندهم، كسي به دنبال شنيدن سلبيات شما هم از زبان من نخواهد رفت و نميتوان آن را بزرگ كرد. اين نكته بسيار كليدي است. اگر براساس سلبيات محض بود، بايد در همين انتخابات در تهران اينها پيروز ميشدند، اگر هم بگويند پيروز شدهايم و تقلب شده است كه واويلا است چون بدان معناست كه اين تخلف ميتواند در انتخابات رياست جمهوري هم رخ دهد. فرقي نميكند، وقتي آراي صندوق را ندهند چه كسي ميداند چه مقدار راي در كجا بوده است، بنابراين كل منطق ناخوانا است. اما اينكه تا آن زمان چه رويدادهايي ممكن است رخ دهد، مسائل زيادي است. به دليل اينكه ايران اوضاع ناپايداري دارد هر اتفاقي ممكن است رخ دهد و اين هم مساله عجيبي نيست، براي همين من سال آينده اين موقع را پيشبيني نميكنم. سخت است.
* پيشنهاد ميكنيد اصلاحطلبان در انتخابات شركت كنند؟
اينكه شركت كنند يا خير، من هميشه با شركت در انتخابات موافق هستم زيرا بهار سياست انتخابات است. انتخابات بهار احزاب است. اما شركت كردن به منزله اين نيست كه تا آخر بروي و راي هم بدهي و بعد هم جر زني كنيم. شما با من مصاحبه ميكنيد اين نيست كه اينجا بنشينيد و يك ضبط بگذاريد و بگوييد هرچه ميخواهيد بگوييد، ممكن است من مسائل بياستفادهيي را بگويم، شما به اينجا ميآييد و كوشش ميكنيد با بهترين چالش و بهترين سوال، بهترين مصاحبه را ايجاد و خلق كنيد، نه اينكه من يكسري قصه بي سرو ته بگويم و شما برداريد و برويد. بخشي از مشاركت در انتخابات هم همين است. بايد شركت كردن به نحوي باشد كه به انتخابات معنا و مفهوم بدهد، نه اينكه فقط بگويند ما هم هستيم. معنا و مفهوم آن را ديگران تعيين كردهاند ما ديگر چه هستيم؟ پس هيزم آتش ديگران خواهيم بود، بنابراين بيترديد از امروز بايد براي اين كار فعاليت كنند، اما در انتخابات تا حد ممكن بايد ردصلاحيتها را حل كنند، سپس به فكر سلامت انتخابات و نهاد برآمده از انتخابات باشند. اين سه عنصر اصلي در هر انتخاباتي است و در ايران مضمون انتخابات هم مهم است كه اين چهار تا يك پكيج و بسته است و از الان بايد ديده شود، مثلاً بگويند مضمون انتخابات چيست، به دنبال آن هستيم و اين مضمون را ميخواهيم به مردم منتقل كنيم، ابزارهاي اينچنيني هم داريم. صلاحيتها تا يك حد خط قرمز دارد، از آن عبور كند رد و محكوم ميكنيم، سلامت انتخابات يا به اين شكل تضمين ميشود يا اگر اين طور نشد اين رفتار را انجام ميدهيم. نهاد برآمده از انتخابات هم بايد مشخص شود كه البته هر سه به مضمون انتخابات برميگردد، اما اين نوع مشاركت فلهيي را نميدانم يعني چه؟ نامنويسي ميكنيد، اينكه كار نشد، به چه دليل من يا شما بايد به آنها راي دهيم؟ به چه مضمون و به چه اميد و آرزويي بايد راي دهيم؟ چرا بايد به كسي كه نميشناسيم يا ميشناسيم ولي برنامه موثري ندارد راي دهيم؟
* نامزد خاصي پيشنهاد ميكنيد؟ در بين نخبگان سياسي جرياني كه مارك اصلاحات را دارد، شخصيتي كه بتواند آرمانهايي كه در دوم خرداد مردم پشت سر آن بسيج شدند و قرار بود بيايد و ساخت سياسي را معطوف به اصلاح ساخت اقتصادي و فرهنگي كند، وجود دارد؟ اساساً ما چنين شخصيتهايي داريم؟
اولاً من هميشه بحث شخصيت را فرع بر مضمون و جريان ميدانم البته بين اشخاص تفاوتهايي وجود دارد ولي كوشش اصلي احزاب سياسي بايد روي اصلاح زمينه سياسي متمركز باشد و در ايجاد زميني تلاش كنند كه افراد متوسط هم بتوانند در آن كارهاي موثر و شايسته انجام دهند . اگر كوشش آنها بر اين قضيه متمركز شود، افراد قابل توجهي (4 يا 5 نفر) شايستگي آن را دارند كه به ميدان بيايند. وقتي افراد طرف مقابل در اين سطح ميآيند، به طريق اولي در بين اينها بيشتر از 10 يا 20 نفر ميتوان افراد شايسته را يافت.
* شخص خاصي مدنظر شما است؟
در غياب سياست راهبردي بحث در باره فرد خاص درست نيست. بستگي به زمينه دارد، اگر زمينه فراهم شود براي من چندان فرقي نميكند. معتقد هستم از هركس كه در اين زمينه بيايد بايد حمايت كرد. عليالقاعده به لحاظ شخصيتي فردي بهتر از ديگري يا بدتر از ديگري است، اما آنچه مهم است اينكه شخصي بتواند اجماع بيشتري را جلب كند اما مساله مهم زمينه است، اگر فقط تمركز روي فرد باشد هيچ نتيجهيي نميدهد.
* پس از هر انتخابات رياست جمهوري اين رسم اصلاحطلبان است كه از خرداد 76 به بعد به سراغ آقاي مهندس موسوي بروند و اين خود يك رفتار و پديده انتخاباتي براي ما شده است. شما اين مساله را به چه شكل ارزيابي ميكنيد؟
من نميدانم اين چه كاري است كه انجام ميدهند. آقاي مهندس موسوي شخصيتي است كه نخستوزير بوده، ميفهمد و درك دارد، تصميم خود را هم گرفته و اين چه كاري است كه هر روز به سراغ او ميروند. اگر تصميم ايشان عوض هم بشود خودش بروز ميدهد و فعاليت و مشاركت ميكند و همگان به تدريج متوجه ميشوند كه ايشان هم تصميم خود را تغيير داده است اما زماني كه تصميم خود را تغيير نداده چه كار ناشايستي است كه انجام ميدهند. به سراغ افرادي بروند كه اهل اين كار هستند يا فكر ميكنند ميتوانند اهل آن باشند، كسي كه نيست به چه دليل به زور به او اصرار كنند. من هم نميفهمم. اين از همان بازيهايي است كه هم اشخاص را در معذوريت ميگذارند و هم بيهوده و بينتيجه است. البته ممكن است يك كار تبليغاتي به حساب آيد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.