نامه وکیل نوجوان در آستانه اعدام؛ به کدامین قانون بهنود می بایست اعدام شود؟
خبرنامه امیرکبیر: از طریق نشریات و افراد مختلفی شنیدم که موکلم به نام بهنود شجاعی سحرگاه چهارشنبه درزندان اوین به دار آویخته می شود ولی تاکنون اجرای احکام دادسرای امور جنایی به سرپرستی آقای حشمت الله جابری که مجری اجرای حکم قصاص نفس بهنود شجاعی است علیرغم اینکه طبق بند ح ماده ۷ آیین نامه نحوه اجرای احکام قصاص، رجم، قتل، صلیب، اعدام و شلاق که در اجرای ماده ۲۹۳ قانون آیین دادرسی کیفری به تصویب ریاست محترم قوه قضاییه رسیده، موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حکم مراتب را به وکیل محکوم علیه اعلام کند، تاکنون احضاریه ای جهت زمان اجرای حکم به اینجانب نداده اند.
ولی صرفنظر از این موضوع مهم واقعا چرا بهنود و امثال بهنود که در سن زیر ۱۸ سال مرتکب عملی شده اند که نتیجه آن سلب حیات دیگری است می بایست اعدام شوند به ضرص قاطع می گویم که اگر بهنود شجاعی قصاص شود چون حکم صادره علیه وی بر خلاف قانون و ناعادلانه بوده است در حق بهنود و امثال وی بی عدالتی روا گشته و این عمل مصداق بارز نقض حقوق بشر محسوب می گردد . بهنود ندانسته و نخواسته مرتکب عملی کشنده شده و واقعا خود با توجه به اینکه یک ضربه آنهم باشیشه به بدن مقتول وارد کرده در صورتیکه دو ضربه در بدن مقتول مشاهده شده، نمی داند قاتل واقعی است و احتمال این را می دهد که پای کس دیگری در میان باشد و دست تقدیر او را به پای چوبه دار هدایت کرده و چند روز دیگر در صورت عدم رضایت اولیاء دم مقتول، به سوی مادرش که در ۱۳ سالگی او را از دست داده می رود بهنود تمام درهای پیش روی خود را بسته دیده و با خدای خود راز و نیاز می کند او می گوید:
« خداوندا همه تو را می خوانند و همه از تو یاری می خواهند. هرکس تورا به نوعی صدا می کند و از تو یاری می خواهد. اکنون که در این دار بلا گرفتار شدم و به گذشته خود چشم می اندازم، میبینم که به غیر از عبادت و اطاعت تو همه کار کردم. به این می اندیشم که پدرم کارگر ساده بوده و با نان کارگری ما را بزرگ کرده اما باز قدر آن پدر بزرگوار را ندانستم. به این می اندیشم که مادر بزرگم محیط خانه را با محبت خود گرم و لطیف نگه می داشت اما من قدر آن مادر بزرگ را ندانستم.
ای خدا تو خود می دانی که من اکنون نادم و پشیمانم، اما چه کنم که کارم بسیار بد و ناپسند بوده و فقط از تو طلب مغفرت و آمرزش دارم و می دانم تو بهترین بخشنده ای.
خدایا از تو می خواهم که این بار سنگین گناه که از طاقت من خارج است از دوشم برداری و من را از جمله توابین و نادمین قرار دهی و راه راست را به من نشان دهی.
بار الها این مطالب که اکنون در این اوراق می آورم تو خود می دانی که از اعماق وجودم سرچشمه گرفته، و امیدوارم که این حس پشیمانی در من بماند تا تو مرا ببخشی.
همیشه در خلوت به این فکر می کنیم که چرا اینکار را باید من انجام می دادم من هم کمی تلاش می کردم تو خود از کرمت به من عطا می کردی، اگر از راه صدق از تو می خواستم قطعاً تو مرا یاری می کردی، اگر دست نیازبه سوی تو دراز می کردم تو از کران بی نهایت خود عطا می کردی.
اما چه کنم غافل شدم، ندانستم. اما چه کنم که عقل را به دست چشم ظاهر دادم، این از بچگی و کم خردی من بود.
گوش درون را از صدای حق فرو بستم و زبان حقگو را در کام نگه داشتم و دست را به کاری وا داشتم و پا را در راهی گذاشتم که غیر از خرابی دنیا و ویران آخرت و ناخرسندی والدین خود هیچ به همراه نداشت و تو خود می دانی که چقدر پشیمانم.
ای کاش آنروز در زندگیم نبود؛ ای کاش پایم می شکست و گام در آن راه ویران نمی گذاشتم.
ای کاش دستم می شکست و در اینکار یاریم نمی کرد ای کاش چشمم کور می شد و این روزها را نمی دید. و ای کاش گوشم کر میشد و هیچ سرزنشی را نمی شنیدم، که عذاب این دنیا را می توان تحمل کرد اما عذاب آخرت بسیار سخت و دردناکتر است.
امان از وجدانم که نمی توانم در آن زمان کجا بود. نمی دانم در آن لحظه به کدام دیار بود و در پی چه بود که غفلت توانست مرا با خود همراه کند و از راه به در برد. و بعد از آن حادثه دوبار وجدان خود را نمایان کرده که دیگر کار از کار گذشته بود. دیگر هیچ نمی توان کرد اما وجدان آمده و در هر لحظه مرا سرزنش می کند که به عذابی همراه من است.
دیگر زندگی یعنی رنج، و جوانی از پیری درمانده برایم بدتر شده و سلامت جسم مانند طاعون همراهم است. که اینها نعمتهای خداوند بود اما خودم با دستانم همه را خراب کردم.
چه کردم که عذاب دوزخ برایم دشوارتر شده.
چه باری بر دوشم آمده که از توانم خارج است در این عذاب نمی دانم با چه کسی باید صحبت کنم، و این درد که سوهان روح و روانم شده را با چه کسی تقسیم کنم. خدایا تو خود از همه چیز با خبری و همه چیز را می دانی اینها از سرشت پاکم نشأت گرفته.
بغض گلویم را می فشارد، و بی اختیار اشک چشمانم را نمناک می کند دستانم می لرزد و پاهایم سست می شود، و با دستانم سرم را می گیرم و از زانوانم کمک می گیرم که سنگینی سرم را تحمل کند.
هنوز با گذشت زمان نمی توانم به آن فکر کنم که چه کار قبیحی را مرتکب شده ام و نمی توانم قبول کنم این کار من است.
هنوز لرزه بر اندامم می افتد که وقتی آن لحظه جلوی چشمانم می آید.
سردی این زندان مرا بیچاره کرد.
آن پدر مهربان که هر وقت مشکلی برایم به وجود می آمد می رفتم کنارش و سر به شانه هایش می گذاشتم و با او درد دل می کردم و او نیز دستی به سرم می کشید و مرا آرام می کرد.
با دست خود خاک بر سرم کردم.
یک لحظه سیاه عمرم را تباه کرد که اگر تو نبخشی فنا خواهد شد.
بگذار به تو بگویم اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته
با این کار آینده را نیز خراب کردم که دیگر آباد کردن آن محال است.
خدایا کمکم کن.
این افکار از هر عذابی برایم بدتر است و مانند سایه سیاه همراهم است، خدایا چه کنم به کجا پناه ببرم و از که یاری بخواهم. « خدایا مرا رها کن »
قلبم مالامال از درد و غم است. زبانم دیگر نمی چرخد و به تنهایی پناه برده ام که این بیشتر عذابم میدهد.
خنده در وجودم مرده شادی با من بیگانه شده و از من فراری است هرچه سعی می کنم حتی یک لبخند کوچک بر لبانم جاری شود …. نمی توانم.
اینها همه از عمل نسنجیده و کودکانه خودم بوده.
خداوندا محبت بی پایان تو کو که همان محبتی که از طریق پدر به من ارزانی داشتی همان محبتی که از چشمانش آنرا می دیدم که آن نیز برایم آرزو شده.
خدایا دیگر نمی توانم.
مگر خود نگفتی که هرکس پشیمان به سوی تو بیاید و از تو یاری بخواهد و توبه کند تو کمکش می کنی؟
مگر نگفتی که اگر هر جوانی با حالت پشیمان به سوی تو بیاید و اشکان چشمش را برای تو هدیه بیاورد و دل شکسته داشته باشد تو در دل شکسته او خانه خواهی داشت، و هدیه او را قبول خواهی کرد.
بار خدایا مرا ببخش.
خدایا مگر نگفتید هر چه می خواهید از من بخواهید و فقط مرا صدا بزنید تا به کمک شما بیایم.
خدایا صدایم را بشنو و دردم را دوا کن و این بار گران را از دوشم بردار.
یا ارحم الراحمین.
تو که قاضی الحاجاتی پس حاجتم را نزد تو می آورم و تو خود حاجت روایم کن.
خدایا دستم را به سوی تو دراز می کنم و از تو یاری می خواهم و دستم را بگیر و یاریم کن و به من توفیق جبران کردن همه خطاها را عطا کن که این فقط از تو بر می آید.
یا رب العالمین
آمین یا ارحم الراحمین.»
بهنود از بنده خدا بریده و به خدا پناه می آورد ولی چرا او محمد فدایی، بهنام زارع و سعید جزی می بایست در عنفوان جوانی اعدام شوند گناه آنان ناخردی، غرور، بی عقلی، کودکی، فقد شعور فکری و غیره بود ولی آیا مجازات این گناهان مرگ است. شاید دو روز دیگر بهنود در این جهان نباشد ولی حال که زنده است عاجزانه می خواهد که به وی کمک شود و متاسفانه دستگاه قضایی علیرغم اینکه می تواند جلوی اجرای حکم بهنود و دیگر کسانی که در زیر ۱۸ سال مرتکب جرم شده اند را بگیرد پا در یک کفش کرده که حتما می بایست در روز ۲۲ خرداد اعدام شود؟؟!!
در آخر برای آنکه اثبات کنم اعدام اطفال زیر ۱۸ سال بر خلاف قانون وناعادلانه است حاضرم با هر مخالفی به خصوص مسئولین قوه قضاییه با حضور خبرنگاران مناظره کنم تا شاید راهی باشد برای نجات جان این نوجوانان.
محمد مصطفایی وکیل بهنود شجاعی و ۲۰ نوجوان در انتظار اعدام
فعالان حقوق بشر در ایران
پیام برای این مطلب مسدود شده.