10.06.2008

شمارش معکوس براي محمد فدايي و بهنود، آخرين نامه بهنود يک روز قبل از اجراي حکم قصاص

اعتماد: گروه حوادث؛ بهنود شجاعي و محمد فدايي دو پسر جوان که قرار است سحرگاه فردا در محوطه زندان اوين پاي چوبه دار بروند،بعد از ظهر ديروز به قرنطينه منتقل شدند. اين در حالي است که محمد به خاطر نداشتن وکيل در جلسه محاکمه خود درخواست اعاده دادرسي داشت و پدر وي نيز تا آخرين ساعات ديروز پيگير پرونده فرزندش بود.

در همين حال بهنود ديروز پيش از انتقال به قرنطينه نامه يي را از طريق وکيل مدافع اش براي روزنامه اعتماد ارسال و از ارتکاب قتل اظهار ندامت کرد. سه سال قبل بهنود در 17سالگي در جريان نزاعي دسته جمعي در ونک پارک تهران مرتکب قتل شد و هرچند بارها تاکيد کرد ناخواسته قتل را انجام داده است اما چون عمل وي از نظر هيات قضات شعبه 74 دادگاه کيفري استان تهران نوعاً کشنده بود وي به قصاص محکوم و پس از تاييد اين حکم روز 22 ارديبهشت ماه به عنوان آخرين روز زندگي او تعيين شد اما با نامه رئيس قوه قضائيه اجراي حکم وي يک ماه به تعويق افتاد تا وي فرصت يابد رضايت اولياي دم مقتول را جلب کند. اکنون اين مهلت بدون حصول هيچ نتيجه يي به پايان رسيده و قرار است بهنود سحرگاه فردا به دار آويخته شود.بهنود در نامه يي که در واپسين روزهاي زندگي نوشته، آورده است؛ «خداوندا همه تو را مي خوانند و همه از تو ياري مي خواهند. هرکس تو را به نوعي صدا مي کند و از تو ياري مي خواهد. اکنون که در اين دار بلا گرفتار شدم و به گذشته خود چشم مي اندازم، مي بينم که به غير از عبادت و اطاعت تو همه کار کردم. به اين مي انديشم که پدرم کارگر ساده بوده و با نان کارگري ما را بزرگ کرده اما باز قدر آن پدر بزرگوار را ندانستم. به اين مي انديشم که مادربزرگم پس از مرگ مادرم در دوران کودکي من محيط خانه را با محبت خود گرم و لطيف نگه مي داشت اما من قدر آن مادر بزرگ را ندانستم. اي خدا تو خود مي داني که من اکنون نادم و پشيمانم، اما چه کنم که کارم بسيار بد و ناپسند بوده و فقط از تو طلب مغفرت و آمرزش دارم و مي دانم تو بهترين بخشنده يي. خدايا از تو مي خواهم که اين بار سنگين گناه که از طاقت من خارج است از دوشم برداري و من را از جمله توابين و نادمين قرار دهي و راه راست را به من نشان دهي. بارالها اين مطالب که اکنون در اين اوراق مي آورم تو خود مي داني که از اعماق وجودم سرچشمه گرفته و اميدوارم اين حس پشيماني در من بماند تا تو مرا ببخشي. هميشه در خلوت به اين فکر مي کنم که چرا من بايد اين کار را انجام مي دادم. اگر کمي تلاش مي کردم تو خود از کرمت به من عطا مي کردي و اگر از راه صدق از تو مي خواستم قطعاً تو مرا ياري مي کردي اما چه کنم که غافل شدم. اين از بچگي و کم خردي من بود.اي کاش آن روز در زندگي ام نبود؛ اي کاش پايم مي شکست و گام در آن راه ويران نمي گذاشتم. اي کاش دستم مي شکست و در اين کار ياري ام نمي کرد. اي کاش چشمم کور مي شد و اين روزها را نمي ديد. و اي کاش گوشم کر مي شد و هيچ سرزنشي را نمي شنيدم، که عذاب اين دنيا را مي توان تحمل کرد اما عذاب آخرت بسيار سخت و دردناک تر است. امان از وجدانم که نمي دانم در آن زمان کجا بود. در پي چه بود که غفلت توانست مرا با خود همراه کند و از راه به در برد. و بعد از آن حادثه دوباره وجدانم خود را نمايان کرد اما ديگر کار از کار گذشته بود. ديگر هيچ نمي توان کرد اما وجدان آمده و در هر لحظه مرا سرزنش مي کند که عذابي همراه من است.ديگر زندگي يعني رنج، و جواني از پيري و درماندگي برايم بدتر شده است.بغض گلويم را مي فشارد، و بي اختيار اشک چشمانم را نمناک مي کند، دستانم مي لرزد و پاهايم سست مي شود و با دستانم سرم را مي گيرم و از زانوانم کمک مي گيرم که سنگيني سرم را تحمل کند. هنوز با گذشت زمان نمي توانم به آن فکر کنم که چه کار قبيحي مرتکب شده ام و نمي توانم قبول کنم اين کار من است. هنوز وقتي آن لحظه جلوي چشمانم مي آيد، لرزه بر اندامم مي افتد.

يک لحظه سياه، همه عمرم را تباه کرد.

با اين کار آينده ام را خراب کردم و ديگر آباد کردن آن محال است. خدايا کمکم کن. اين افکار از هر عذابي برايم بدتر و مانند سايه سياه همراهم است. خدايا چه کنم به کجا پناه ببرم و از که ياري بخواهم.قلبم مالامال از درد و غم است. زبانم ديگر نمي چرخد و به تنهايي پناه برده ام که اين بيشتر عذابم مي دهد. خنده در وجودم مرده، شادي با من بيگانه شده و از من فراري است. هرچه سعي مي کنم حتي يک لبخند کوچک بر لبانم جاري شود، نمي توانم. اينها همه نتيجه عمل نسنجيده و کودکانه خودم است. خدايا ديگر نمي توانم. مگر خود نگفتي که هرکس پشيمان به سوي تو بيايد و از تو ياري بخواهد و توبه کند تو کمکش مي کني؟ مگر نگفتي که اگر هر جواني با حالت پشيمان به سوي تو بيايد و اشک هاي چشمش را براي تو هديه بياورد و دل شکسته داشته باشد تو در دل شکسته او خانه خواهي داشت و هديه او را قبول خواهي کرد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates