17.06.2008

رابطه جیک تو جیک سعید امامی با خاندان خامنه‌ای

بازخواني يك حق پايمال شده

مهدی ریاحی از بازداشت شدگان در پرونده ي قتل هاي زنجيره اي :

گزارش شكنجه توسط بازجويان ماليخوليايي تيم هاي اطلاعاتي دولت گفتگوي تمدن ها:

در همان جلسه ای که بعد از آزادی با يكي از مقامات عالي رتبه نظام داشتيم ، ايشان از همه ی بچه ها پرسیدند تو چند تا شلاق خوردی ؟ یکی گفت 2 هزار تا . یکی گفت بیشتر . به من گفتند تو چند تا خوردی ؟ گفتم نمی دانم چند تا خوردم ولی می دانم یک دانه اش را هم نباید می خوردم .

فقط یک صحنه را بگویم که در حالی که پای من تاول زده بود و کیسه ی خون شده بود . از شلاق هایی که 2 نصفه شب تمام شده بود ، از اتاق تعزیر آمدم نمی توانستم راه بروم . با زانو راه می رفتم . یکی از آنها به این آقا “جواد آزاده” گفت که آقا جواد این راببریم بهداری پوست پا را بچینند خون را تحلیه کنند . گفت نه می بریم در اتاق با شلاق خالی می کنیم .

بردند با همان حالت پاهای من را بستند به تخت و با کابلی که زدند خون پاشید که لباسهای خودشان نجس شد. توی اون شرایط که پاهای مرا اونجوری می زدند ، تمام کبود شده بود و توی دمپایی نمی رفت و باد کرده بود می آوردند دوباره قپونی می کردند . قپونی تمام می شد برمی گشتیم اتاق تعزیر …

به من فشار قپونی خیلی زیادی می آوردند . یه جوری می شد که از 2 ساعت و نیم ، دوساعت و ربع که می گذشت با اینکه من توان جسمی ام در حد خودم خوبه بی هوش می شدم . یعنی دیگر هیچ دردی احساس نمی کردم …

باور کنید این دستهای من اینقدر که از پشت به هم نمی رسید ، جواد آزاده ، اون مجتبی را و احمد را بعضی وقتها سه نفری دستهای منو می کشیدند که صدای استخوانهایم در می آمد. تا اینکه این قپونی را جا بندازند .یا اینکه منو روی زمین می خواباندند . می آمدند روی کمرم تا این جا بیفتد .

در این شرایط دست و پا حتی نماز هم نمی تونستم بخونم … اصلا انگار ما کیسه بوکس یک آدم بوکسو ریم که میخواد تمرین کنه …. می گفت این دفعه محکم تر بو دیا دفعه ی قبل می زندند و تمرین می کردند. حالتهای مختلف با مشت خودش . اصلا نه بازجویی می کردند نه چیزی . طوری شده بود که مثلا از آنجا رد می شد در رو باز می کرد می آمد می گفت وایسا یک چک تراپی دارم ! وای می ایستاد 20 تا 30 تا سیلی محکم می زد بهد تو دلم می زد . با لگد می زد ب امشت می زد خسته می شد و می رفت بعد یکی دیگر می آمد می گفت در دلت نزدند ؟ دوباره می زد … بحث تعزیر حاکم شرع مثلا می گفتند 50 تا حاکم شرع حکم داد . بعد از زدن 50 تا می گفت 20 تا دیگه . بعد که باز شد نمی توانستم راه بروم می گفت افتادی؟ دوباره می خواباند 30 تا دیگه می زد ….
روی قتلهای زنجیره ای خودشان می گفتند ما یک شبکه کشف کرده ایم که تنها کار مثبتشان قتل این چهار نفر بوده ، گور پدر آنها . البته می دانستند که من هیچ دخالتی در آن هم نداشتم . فقط مستمسکی بود برای دستگیری. اصلا تفهیم اتهامی ، بازجویی چیزی در این باره حداقل در مورد من نشد… بارها با مهدی قوام که نقش او در برخورد با من مهربانی و تشویق بود صحبت کردم . چون همیشه جواد و مجتبی و احمد در اتاق من می آمدند ولی مهدی بعضی وقتها می آمد و سرکشی می کرد و می رفت آنچه برای من مسلم است اینکه پرونده ارتباطی با قتلهای زنجیره ای نداشته . چون زمانی که قتلها شد و مطرح شد کسی که کشته بود ، رفت گفت من کشتم. اون کسی که دستور داده گفت من دستور دادم . همه را گرفتند و در مقطع اول هم خیلی برخوردها خوب بود . تا اردیبهشت 78 اصلا یک کلمه از کسی اگر این کسانی که در قتلهای زنجیره ای شرکت کرده ، مباشر بوده یا معاون بوده یک ربع هم بازجویی نکردند که مثلا تو که کشتی چه طور کشتی با چه اسلحه ای کشتی اصلا ربطی به این قتلها نداشت . بازجوها می خواستند از افرادی که دستگیر می کنند راهکاری باز کنند که آن کسانی که بعدا می خواهند بتوانند دستگیر کنند. کما اینکه بعد از اینکه همه ی ما آزاد شدیم تازه رفتند سراغ کسانی که در قتلهای زنجیره ای شرکت داشتند و برای اولین بار از آنها بازجویی کردند. از خود ما که ربطی هم به آن پرونده نداشتیم، از قتلهای زنجیره ای سوال نکردند ، چون می دانستند.
حالا چه کاری را می خواستند تحت عنوان پرونده ی قتلهای زنجیره ای بکنند آنچه ر اکه ما یقین داریم اینکه کار دیگری بود … یک خطی بعد از اردیبهشت 78 وارد می شود اینکه چه کسی دستور داده مهم است . چون جواد آزاده شلوارش را هم بدون هماهنگی نمی تواند بالا بکشد. الان هم همین طور است چطور جرات کرد این طور با پرسنل برخورد کند. یعنی برخوردی که با منافقین و تروریستهای محارب نشده بود ، مهم است.
——————-
بازخواني يك حق پايمال شده(2)

فهیمه دری نوگورانی(همسر شهيد سعيد امامي) 19/6/79 در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی:

در این مدت (بین دستگیری تا فوت مرحوم سعید امامی) من برای آقای هاشمی رفسنجانی نامه نوشتم ، و همان اول دستگیری سعید نامه ای برای آقای دری نوشتم و برایشان نوشتم شما بهتر از هر کسی می دانید که سعید در این جریانات هیچ دخل و نقشی نداشته و در آخر هم نوشتم شما را به وجدانتان واگذار می کنم.

که این نامه را من توسط یکی از آقایان داده بودم ببرند وزارت. وقتی فرداش آمده بود گفت آقای دری آنقدر گریه کرده بود که چشمهایش قرمز شده بود . گفت ایشان (دری) هیچ جوابی برای شما ندادند.

گفتم من از ایشان جوابی نخواسته بودم. خب این نامه را من براشون نوشته بودم و بعد برای آقای شفیعی قائم مقام وزیر ، وقت گرفتم زمانی با ایشان ملاقات کردم. در خود وزارت با رئیس دفتر خود آقای وزیر که آن موقع عوض شده بود یعنی آقای یونسی و با معاونت قضایی خود وزارت صحبت کردم.

یادم نمی رود که من همینطور با آقای شفیعی که صحبت می کردم . گریه می کردم خود آقای شفیعی اینقدر گریه می کرد و هی با دستمال اشکهایش را پاک می کرد که بله ما با هم اختلاف نظر داشتیم و این باعث نمی شود که تمام فداکاریها و کارهایی کارهایی که انجام داده را نادیده بگیریم و به او تهمت زده شود… ما می دانیم که آقا سهید در این برنامه هیچ دخالتی نداشته.

با آقای معین که رئیس دفتر آقای یونسی بودند ، من صحبت کرده بودم و ایشان چیزی که خودشان به من گفتند سی مورد از صحبتهای من را نوشته بودند و بعد گفتند که من صحبتهای شما را به آقای نیازی گفتم و آقای نیازی گفتند جز یکی دو مورد صحبتهای ایشان حق است و درست می گویند . فقط بگویید در مورد آقای … صحبت نکنند . این بحثی بود که ایشان از همان موقع مطرح کرده بودند. فقط در مورد آقای … صحبت نشود، از گوشه کنار شنیدم توجیه آوردند که بنا به مصلحت نظام . منتها من خودم شخصا اینها را مصلحت نظام نمی دانم ، مصلحت نظام نیست که ظلم رواج پیدا کند . پایه های نظام سست می شود . چون مملکت با کفر دوام می آورد و لی با ظلم نه

——————-
نوسازی: بازخواني يك حق پايمال شده(3)

فهیمه دری نوگورانی( همسر شهيد امامي):

من سوابق سعید را بعدا در زندان فهمیدم . خانواده ها هم کسی اصلا اطلاع نداشت که همسرم معاون وزیر در اطلاعات هستند. بعد از اعلام خبر كشته شدن ایشان در روزنامه ها تازه همه فهمیدند او کجا کار می کرده است …

نمونه ای را به یاد ندارم که ایشان به خاطر خودش یا خانواده اش بخواهد کاری انجام داده باشد . شما الان می بینید اگر کسی مدیر کل یک بخشی باشد به راحتی برایش راننده می گذارند . خودرو می گذارند . محافظ دارد و …. تا سال 70 که اصلا ماشین نداشتیم . مقید به بیت المال بودند .

یکبار رازی را به من گفته بودند که دو ماه بعد از ماموریتشان بود در سال 69 ،ولی من دیگر الان نیازی نمی بینم این راز حفظ شود چون از جان خودش مایه گذاشت : مادرآقا سعيد سرطان گرفته بودند . ما 6 ماه مادر را آوردیم تهران با خودمان زندگی کردند . خب در این دو ماه آخر سعید خانواده ی آقای خامنه ای را براي كاري برده بود لندن و دو ماه تمام با این خانواده زندگی کرد به حدی که خود آقا مجتبی پسر آقا (داماد آقای حداد عادل) و مادر خانمشان شیفته ی اخلاق سعید شده بودند که حتی تا قبل از دستگیری سعید هم مرتبا خود آقا مجتبی زنگ می زدند به سعید که چرانمی آیی و با ما رفت و آمد نمی کنی ؟ …

من در طول این دو ماه مادر مریض آقا سعيد را با دو تا بچه کوچک خودم داشتم . یکبار آقا سعید زنگ نزدند . چون گفته بودند که منتظر تماس من نباش . چون من جایی هستم که نمی توانم حتی زنگ بزنم . فقط می دانستم ایشان ماموریت هستند . به من گفته بودند من تلفن می کنم به کسی که رابط است و از حال ما به شما خبر می دهد که حتی من آن شخص را نمی شناختم . ماهها بعد از اینکه بر گشتند توی تلوزیون آقای محمدی گلپایگانی (رئیس دفتر آقای خامنه ای ) را به من نشان دادند گفتند ایشان شخصی بوده که با شما تماس می گرفته و از حال مادرش می پرسید به ایشان می گفت و از حال سعید به ما خبر می داد .ولی تا جایی که به من می گفتند سعید مثلا حال مادرشون خوب نیست و روزهای آخر را می گذراند . ظاهرا اینها به ایشان نگفته بودند بر عکس گفته بودند حال مادرتان خوب است که ایشان بتواند کارش را راحت و درست انجام دهد…

مساله اي رو هم مي خواهم ذكر كنم . سعيد مي گفت يك موقع هايي يك بنده خدايي از همين خانواده، حتي من لباسهايم را مي گذاشتم يك گوشه كه مثلا مي روم بيرون و مي آيم مي شورم. بر مي داشتند و مي شستند كه البته من مي گفتم چرا حاج خانم؟ چرا شما لباسهاي منو مي شوريد؟ مي گفتند نه تو مثل پسر ما مي موني. يعني همچين آدمي بود سعيد، خوب دو ماه با اين افراد با خانواده ي خود آقا زندگي كرده بود. اگر مسأله داشت، اگر لغزشي داشت بالأخره اينها مي فهميدند .

خانواده ي آقا شيفته ي تدين و و اخلاقش بودند. من خودم در مشهد كه رفته بودم، مادر خانم آقا زحمت كشيدند براي ديدن ما آمدند، ما توي هتل بوديم.ما را دعوت كردند خانه شان چقدر از سعيد براي من تعريف كردند. در صورتي كه سعيد هيچ چيزي به من نگفته بود…من بچه هايم را با ميني بوس و اتوبوس اينور و آنور مي كشيدم، كوپنها را بر مي داشتم قند و شكر و روغن.فقط خدا مي داند من در تمام طول مدتي كه بعدا فهميدم معاون وزير بوده من فقط يك بار او را با راننده اش ديدم. معمولا با موتور اين ور و آنور مي كرد.

—————-
به بهانه ي فرارسيدن سالگرد شهادت ،‌فدايي ولايت شهيد سعيد امامي

مشتاق گل از سرزنش خار نترسد حيران رخ يار زاغيار نترسد
گر بيخبري مي كند انكار من از عشق سهل است و چه غم عاشق از اين كار نترسد
عيار دلاور كه كند ترك سر خويش از خنجر خونريز و سر دار نترسد

ما را كاري نيست با دسيسه چينان ‌سقيفه هاي آخر الزماني كه سعي در براندازي نظام جمهوري اسلامي را داشتند، كه خدا بهترين انتقام گيرندگان است.

ما را چه كاري مي تواند باشد با جناب علي ربيعي( با نام مستعار «عباد» ) مسئول و نخبه ي اطلاعاتي جناح چپ و يا جناب آقاي امين زاده ( ايضا له) و يا جناب آقاي فريدون وردي نژاد( ايضا له) و يا جناب علي هاشمي( ايضا له)، خسرو قنبري تهراني ( ايضا له)و يا صابر تهراني( براي مثال اين بنده ي خدا مدتي مدير كل التقاط معاونت امنيت وزارت اطلاعات بوده و مدتي قائم مقام معاون امنيت)، بهزاد نبوي، محسن آرمين و در آخر ما را چه كار با آقاي سعيد حجاريان( مشاور جناب آقاي سيد محمد خاتمي رئيس جمهور وقت) مي تواند باشد. كه در كارزار سقيفه ي آن دوران و در سر خوشي خيال براندازي خود سخن مي راند كه ما سنگر هاي نظام را يكي پس از ديگري در حال فتح كردن هستيم( كه البته زياد هم خيال نبود و تا حد زيادي موفق بودند).

باور كنيد ما با دسته ي دوم نيز كاري نداريم كه خدا بهترين انتقام گيرندگان است. ما چه كار داريم كه چه كساني مرد نبودند، ‌ما را چه كار مي تواند باشد با آقاي حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي نيازي، ما را چه كار است با قصابان سفاكي كه زن شيعه اي را زير دست و پاي بي رحمي به ارث رسيده از اربابانشان له مي كنند.

ما چكار داريم با تيم بازجوهاي ماليخوليايي كه در زمان تصدي معاونت امنيت توسط سعيد امامي در قبل از دوران دوم خرداد دستشان از كتك زدن و بي حرمتي به انسان ها قطع شده بود و با شكنجه ي شهيد عزيزمان و همسر فداكارش توانستند كمي از عقده هاي فرو خرده ي آن دوران را بكاهند.

ما را چه كار كه در زمان وقوع قتل ها شهيد عزيزمان به دليل اعلام خطرهايي كه در سخنراني هايشان براي دانشجويان و … قبل از دوم خرداد كرده بودند،ازسمت هاي اجرايي كنار گذاشته شده بود و بنا بر مستندات موجود آقاي كاظمي (نام مستعار:موسوي)( متهم رديف اول قتل هاي زنجيره اي كه ازعناصر چپ و از حاميان سر سخت آقاي خاتمي در انتخابات دوم خرداد بودند و الان هم در حال گذراندن حبس ابد در زندان هستند) مدير پروژه ي قتل هاي زنجيره اي بودند ، البته به گفته ي خودشان بنا به دستور وزير وقت اطلاعات.

و اصلا ما چه كار داريم به ترانزيت مواد مخدر و باند هاي در هم تنيده ي اقتصادي ، امنيتي، سياسي، ما چكار مي توانيم داشته باشيم به حضرت حجت الاسلام ئ المسلمين جناب آقاي نيازي، جناب آقاي علي ربيعي ، و…..ما چه كار داريم به قواعد نا نوشته ي مافياي ثروت، قدرت ، امنيت.

ما را غم دوست كافي است و خدا بهترين انتقام گيرندگان است.

طپش هاي دلم امشب زيارت نامه مي خواند:

سلام بر تو اي تكسوار بي آلايش نبردهاي آخرالزماني، سلام بر تو اي كشته ي دسيسه هاي به هم تنيده، سلام بر تو و بر نظاره ات به وجه الله.

سلام بر تو آن هنگام كه در كنج سلولي تاريك و در زير آوار شكنجه مولايت حسين (ع) را صدا مي زدي، سلام بر تو و بر مولايت، سلام بر تو و بر دندان هاي شكسته از جفايت ، بر لب هاي پاره پاره ات و بر لحظه هايي كه خون راه گلويت را بسته بود.

سلام بر تو و بر چهره اي كه ديگر شناخته نمي شد، سلام بر تو آن هنگام كه در دخمه هاي توطئه ي فتح سنگر به سنگر نظام مي كشاندنت و آن هنگام كه حراميان با لگد بر صورتت هجوم مي بردند. سلام بر تو و بر امام هفتمت حضرت امام موسي كاظم (ع).

سلام بر تواي شهيد، اي برگزيده ي خدا براي امتحان.

همانا براي ما گران است داغ ظلمي كه بر تو كردند و ادامه ي ظلمي دردناكتر بر همسرت.
و چه داغي بود داغ شكنجه هاي وحشيانه شير زني شيعه توسط عده اي حرامي.
ما را ببخش اي شهيد، آن زمان دبيرستاني بوديم و بي خبر و الا هيهات كه مي گذاشتيم چنين ستم عظيمي بر زني در كشور اسلام روا شود . ما نسل امام خميني هستيم ، باغبانمان امام خامنه اي است، دور است از ما تاب ظلمي چنين.
و خدا لعنت كند بازجوهايت را و هر آنكه در اين دسيسه نقشي داشت و هرآن كه حقت را به پاي مصلحت دروغين ذبح كرد.

اي شهيد، بدان كه فرزندان خميني زنده اند و پاسدار اسلام، دوست مي دارند، دوستان خميني را و دشمن مي دارند دشمنانش را.

و از خدا مي خواهيم هم ركابيت را در سپاه منتقم خون حسين(ع) .

“خدايا ،
كاري كن كه دل قرار بگيرد!
خدايا،
شر ستمگران را به خودشان بازگردان و ما را آن چنان گرفتار دنيا مپسند كه از حضور در عرصه ي اعتراض باز بمانيم”

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates