بازيگران منطقهاي و تغيير فضا، زمان و نوع بازي قدرت – علي بيگدلي
امروز منطقه ما حساسترين مراحل حيات سياسي خود را طي چند دهه گذشته سپري ميكند، به همين دليل شبكه گستردهاي از ديپلماسي پنهان و آشكار در منطقه جريان دارد و در اين كشاكش سياسي بازيگران اصلي به ايران و اسرائيل تبديل شدهاند كه بيشترين خصومت را نسبت به يكديگر دارند و آمريكا به عنوان بازيگر نقش اول به پشتصحنه سياسي عقبنشيني كرده است. علت رويارويي اسرائيل در برابر ايران اين است كه اين رژيم هيچگونه تعهدي نسبت به قوانين بينالمللي ندارد و از ديگر سو در بمباران تاسيسات هستهاي عراق در سال 1981 و سوريه در سال 2008 صاحب تجربه شده است. هر كدام از بازيگران هم نوع جديدي از ديپلماسي را ظرف چند هفته گذشته به اجرا گذاشتند.
ايران ديپلماسي دوگانه <انعطاف در عين نمايش قدرت> را پيش كشيده است. از يكسو دكتر علياكبر ولايتي مشاور مقام معظم رهبري در امور بينالملل و منوچهر متكي وزير خارجه ايران سياست نرمش را در برابر 551 به اجرا درآوردند و از ديگر سو با آزمايش 9 فروند موشك با برد 2000 كيلومتر ايران واكنشي سياسي- نظامي نشان داد كه نهتنها اسرائيل بلكه غرب را دچار نوعي دستپاچگي كرده است. سياست پرتاب موشكها بيانگر اين هدف است كه چنانچه ايران سياست انعطافپذيري را در قبال غرب در پيش گرفته اما اين سياست از موضع قدرت است و چنين اقداماتي يك رويه متداول در ديپلماسي عمومي است. سياست 551 به همراه اسرائيل عبارت است از: تصرف اهرمهاي قدرت ايران در منطقه كه اين موضوع همان ديپلماسي پنهان و آشكار است. نزديكي تشكيلات خودگردان فلسطين به اسرائيل و غرب، آتشبس حماس و اسرائيل با واسطهگري مصر، سفرهاي هاشميرفسنجاني و كروبي به عربستان سعودي، وساطت اردن در حل اختلاف ميان سوريه و اسرائيل، نشست كشورهاي حوزه مديترانه در پاريس و رودررو شدن بشار اسد و ايهود اولمرت در اين كنفرانس و برخي اظهارنظرهاي غيردوستانه مقامات عراقي نسبت به ايران، سفر رجب طيب اردوغان نخستوزير تركيه به بغداد و احتمال انعقاد موافقتنامه سياسي- امنيتي بين آنكارا و بغداد و از همه مهمتر تهيه پيشنويس پيمان امنيتي عراق و آمريكا كه قرار است 18 مرداد به تصويب پارلمان عراق برسد، همگي حكايت از آن دارد كه غرب در پي قطع منافع نفوذ ايران در منطقه است. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه با توجه به فقدان محبوبيت بوش در ماههاي آخر دولتش و همچنين تزلزل سياسي در اسرائيل و ناهماهنگي سياسي ميان آمريكا از يكسو و اتحاديه اروپا، روسيه و چين از سوي ديگر ميتوان امتيازاتي براي ايران متصور شد و اينك كه كشور ما به قدرت منطقهاي و موثر در نظام بينالملل تبديل شده بايد با نگرشي واقعبينانه و همهجانبه و رعايت قواعد بازيهاي جديد با مهارت در جهت ارتقاي منافع ملي حركت كند.
آنچه در اين ميان ميتوان در فهم رفتارشناسي اسرائيل استحصال كرد اينكه اسرائيل عموما سياستهاي كلان خود را با محافل آمريكايي هماهنگ ميكند و اگر زماني احساس نگراني بيش از حد كند و نقاط اميدواري ديپلماسي در روابط با غرب كور شود، در آن زمان تهديدهاي اسرائيل را ميتوان به عنوان يك خطر تلقي كرد. اسرائيل فقط مانور نظامي برگزار كرد و گرچه نسبت به چند ماه گذشته گزينه نظامي را بيشتر مطرح ميكند اما هنوز به مرحله تصميمگيري در محافل قدرت نرسيده است.
در آن سوي معادله يعني رابطه اقدام احتمالي اسرائيل با پايان دوره رياستجمهوري بوش هم بهطور سنتي روسايجمهور آمريكا ميكوشند نكات مبهمي براي جانشينانشان باقي نگذارند. تجربه واقعه گروگانگيري سفارت آمريكا در تهران در لحظات آخر حضور كارتر در كاخ سفيد نشاندهنده همين روال سياسي است كه مخصوصا درباره روسايجمهوري كه در دومين دوره مسووليت خود به سر ميبرند، بيشتر صدق ميكند. بر اين مبنا ميتوان پيشبيني كرد كه جمهوري اسلامي و غرب تا پيش از پايان دوره رياستجمهوري بوش به نقاط توافقي خواهند رسيد. وقتي دكتر ولايتي با چنين صراحتي بر توافق و تفاهم ميان ايران و 551 اشاره ميكند و وزير خارجه ايران هم در آمريكا موضعي نرم اتخاذ ميكند و با توجه به واكنش مثبت غربيها ميتوان استنباط كرد كه توافقي در حال حصول است اما شكل آن معلوم نيست. مساله اينجا است كه ظرفيت زماني حل مساله هستهاي ايران رو به پايان است و اين پرونده بايد ظرف ماههاي آتي به فرجامي ديپلماتيك نائل شود. ميماند اين گزينه كه غربيها مدعياند ايران تا روي كار آمدن رئيسجمهور آتي آمريكا و احتمالا باراك اوباما نامزد دموكراتها سياست صبر و انتظار را پيش خواهد كشيد و با توجه به شرايط نوين، تصميمگيري ميكند. واقع امر اين است كه در انتخاب رئيسجمهور آمريكا مساله در اين نيست كه چه كسي پيروز شود بلكه مساله مهم حفظ منافع اقتصادي آمريكا است. چنانچه مشهود است اوباما لحن خود را درباره ايران تغيير داده و گرچه شخصيت آرامتري دارد اما وي نيز بر منطق تامين منافع آمريكا پيش ميرود و انتظار تا پيروزي وي قطعا سياستي موفق نخواهد بود. پس بايد از اين نقطه جابهجا شويم. حقيقت آن است كه امروز بين ايران و آمريكا، اسرائيل قرار گرفته و در حالي كه همواره اين اسرائيل بود كه زير سايه آمريكا مخفي ميشد، امروز وضعيتي بالعكس را شاهديم. هيچ قدرتي نميتواند توانمندي محافل صهيونيستي را ناديده بگيرد و حتي اوباما هم نميتواند به راحتي از كنار اين مراكز قدرت عبور كند. در نهايت برآورد ديپلماتيك حاكي از اين است كه جمهوريخواهان اجازه نخواهند داد برگ برنده توافق با ايران به دست دموكراتها بيفتد. اين همان اصل چرايي تفاهم تا پايان دوره رياستجمهوري بوش است.
* استاد دانشگاه و كارشناس مسائل بينالملل
پیام برای این مطلب مسدود شده.