04.08.2008

تاتر عوامفریبی رئیس جمهور روی صحنه رفت: یک حاشیه‌نویسی جدید از حضور احمدی‌نژاد در خانی‌آباد تهران

شهاب‌نیوز ـ محمود احمدی‌نژاد غروب روز جمعه ناگهان در مجتمع مسکونی 22 بهمن واقع در منطقه خانی‌آباد نو حاضر شد تا به سبک سفرهای استانی با مردم جنوب شهر تهران که خاستگاه اصلی او محسوب می‌شوند رودرو صحبت کرده، به اظهارات آن‌ها مستقیماً گوش دهد و بر اساس درخواست‌های مردم دستوراتی نیز صادر نماید.

شهاب‌نیوز قبلاً هم حاشیه‌نویسی خبرنگار خود و هم حاشیه‌نویسی بسیار مثبت خبرگزاری ایرنا از این دیدار را منتشر کرده بود. اکنون نیز حاشیه‌نویسی «محمد کاظم روحانی نژاد» خبرنگار واحد مرکزی خبر (صدا و سیما) را منتشر می‌کنیم تا تمام سعی خود را برای به دست آوردن دل حامیان رئیس‌جمهور محترم که هر از گاهی در سایت‌های خود دشنام‌هایی را نصیب ما می‌کنند انجام داده باشیم.

► روزجمعه به همراه دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور به مجتمع مسکونی 22 بهمن واقع در خانی آباد نو در جنوب تهران رفتم. برنامه دیدار بدون اطلاع قبلی بود. این دیدار صحنه های تلخ وشیرینی داشت.

حضور رئیس جمهور در این مجتمع آنقدر غیرمنتظره بود که برخی مردان ساکن مجتمع اول حیرت زده نگاه می کردند، چه خبره و بعد که متوجه می شدند شعار می دادند “دکتر دوستت داریم.”

همه رقم آدم بود از “راشین” و “افسانه” و “شروین” تا “غلوم شمل” و”پرویز بی ریخت”!

بیشتر ابراز احساسات هم با واژه های رایج در اینگونه مناطق صورت می گرفت: “دمت گرم دکتر”، “ایول چمنتیم”،”جمالتو”. یک پسر شیطون هم از ستون سیمانی برق بالا رفته بود و فریاد می زد “جایم را می فروشم این ستون الان شفا میده”!

جوانی خطاب به من گفت: تو کوالالامپورهم رئیس جمهوری به این خوبی هست که تو این گرما بیاد به داد مردم برسه؟ گفتم اونجا پادشاه داره و بقیه قضایا….! البته نخست وزیرش یک کم مردمی است.

این مجتمع را شخصی بنام “مروی” که در شهرری اصل ونسبی دارد، ساخته است که 1800 خانوار در آن ساکن شدند. نه فاضلاب و فضای سبز داره و نه مدرسه خلاصه هیچی. از سال 79 از مردم پول گرفته بودند تا آپارتمان ها را درسال 81 به آنان تحویل دهند ولی به وعده خود عمل نکردند و به قول ساکنان محل با گردن کلفتی می گویند چون تورم بالا رفته است، باید دو برابر پول قبلی پرداخت کنید تا سند بزنیم. همین باعث شد سال 83 خریداران با حمله به ساختمان ها به زور در آن ساکن شوند. برق ندارند و برخی واحدها برای روشنایی از کابل های سیار استفاده می کنند. لوله کشی نشده و آب هم از لوله های سیار پلاستیکی از پنجره و یا زیر در به داخل واحدها منتقل شده است.

اوضاع اسف باری دارد که آوارگان جنگی هم در چنین شرایطی حاضر به زندگی نیستند. یک خانمی به من گفت هر روز اینجا دعواست و چند شرور در این مجتمع ها هستند که مزاحمت دارند و تهدید با قمه و چاقو، مثل رقص شمشیر پادشاهان عرب جزیی از تفریح وزندگی و برایشان واجب کفایی است!

رئیس جمهور لابلای جمعیت در تلاطم بود و الهام وزیر دادگستری با ریش و موی ژولیده و صورت عرق کرده دست به دست می شد. احمدی نژاد با حوصله به حرف مردم گوش می کرد. یک کارگر ساختمانی هم بدون توجه به این هیاهوها توی یک اتاقک موقت وکاملاً کثیف مشغول تراشیدن ریشش بود ومن وقتی متوجه شدم که پایم تا مچ توی آب وکف صابون فرو رفت!

رئیس جمهور درخانه بانویی حضور یافت که از فشار ناراحتی و تهدیدها حالت روانی دارد و گوشه خانه اش افتاده است. صحنه غم انگیزی بود، خیلی دلم گرفت. وقتی آقای احمدی نژاد وارد شد، این زن به پایش افتاد، بچه های این مادر رنجدیده گریه وزاری می کردند و او هم قدرت تکلم نداشت و فقط گاهی جیغ می زد. “محمد” پسر 8 ساله این زن خود را به آغوش رئیس جمهور افکند وبا بغض در گلو و اشکهای جاری می گفت من در این دنیا فقط مادر داشتم که او را از من گرفتند.

مادرم همه اندوخته هایمان را 10 سال پیش برای خرید این خانه داد ولی هنوز سند ومدرکی برای مالکیت نداریم. وضع آب وبرق و ساختمان را هم که می بینید. این کودک گریان درهمان حالت از من پرسید “کی تلویزیون ما را نشان می دهد”؟! کم مانده بود همه ما ازجمله رئیس جمهور گریه و نوحه سرایی کنیم. من کابل برق راکه از سقف آویزان بود، گرفته بودم تا به گردن کسی نیفتد و مصیبت دیگری پیش آید.

یکی از نمایندگان ساکنان این مجتمع به رئیس جمهور می گفت: اینها از این دست کارها زیاد کرده اند، حتی از حق رزمندگان در دوره دفاع مقدس هم نگذشته و با اینکه ورق های فولادی نو با قیمت دولتی آن زمان تحویل می گرفت، ولی با آهن قراضه تانکرهای سفارشی را برای جبهه ها ساخته و تحویل داده بود.

رئیس جمهور هم در جمع مردم از این ادبیات استفاده نکرد که “به زودی گوش طرف را می گیریم و می پیچانیم و حقتون را از حلقومش می کشیم” بلکه گفت هفته آینده درجلسه ای با حضور رئیس قوه قضائیه طرف را صدا ومسئله را حل می کنیم.

یک پیرمردی که از گرما و فشار جمعیت عصبانی بود گفت: اون همه را خریده بابا…!

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates