22.08.2008

از دفترچه خاطرات یک ورزشکار ایرانی در پکن

بخوانید و بخندید: وبلاگ نگاهی دیگر
سه شنبه – بیچاره حاجی کلی این در و آن در زد تا با یک صهیونیست هم‌گروه بشوم بلکه بتوانم از زیر مسابقه در بروم. نشد که نشد. حتی در بین داورها هم گشته بود دیده‌بود که همه مسیحی هستند. ناچار شدم مسابقه بدهم. صد متر را در چهارده ثانیه و هفتاد و دو صدم ثانیه دویدم. حاجی راضی بود. می‌گفت «مهم رساندن پیام انقلاب به جهان است. مردم باید ببینند که اگر پشت سر ما انقلاب کنند دیگر نیازی به شتاب بیشتر در زندگی‌شان ندارند و لزومی ندارد که مثلا صدمتر را در عرض ده ثانیه یا کمتر بدوند». خیلی خوشحال بود که من صدمتر را در چهارده ثانیه و هفتاد و دو صدم ثانیه دویده‌ام. می‌گفت «چهارده عدد خوب و الهی‌ای است. از آن بهتر هفتاد و دو. دست به رکوردت نزن که هم دنیا را با این رکورد خواهی داشت و هم آخرت را». راننده اتوبوسی که باید ما را برمی‌گرداند به هتل ظاهرا مشکلی پیدا کرده بود و راننده دیگری پشت فرمان بود. حاجی نگذاشت سوار بشویم. تمام تیم ماندیم پائین اتوبوس. می‌گفت «این بابا رانندهه صهیونیست است. آن صبحیه نبود اما این جهود است». می‌گفت «دماغش بزرگ است و چشم‌هایش ریز. اینها می‌خواهند با این شگردها از غفلت ما استفاده تبلیغاتی کنند». نمی‌دانم. بنظر من که طرف یک چینی اصیل بود. فقط قدری دماغش گنده بود. همین. در هر حال حاجی دور اتوبوس ما را به تظاهرات واداشت و ما شعار مرگ بر اسرائیل سر دادیم. تمام کسانی که داشتند از ورزشگاه خارج می‌شدند هاج و واج مانده‌بودند که اینها دارند چکار می‌کنند.

ادامه مطلب را در وبلاگ نگاهی دیگر بخوانید

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates