ديپلماسي سوريه
اعتماد ملی :
محمدعلي ابطحي
بعد از سقوط عراق توسط آمريكاييها، ايران و سوريه دشمنان اصلي منطقهاي اروپا و آمريكا شناخته ميشدند و هدف اعلامشده غربيها اين بود كه بعد از عراق نوبت ايران و سوريه باشد. در آن روزها سوريه بيشتر از ايران در معرض خطر بود چون هم، هممرز لبنان و اسرائيل بود و هم، همپيمان و پناهگاه گروههاي فلسطيني بود و هم در پرونده قتل رفيق حريري متهم بود و هم چنانچه مشهور بود بيشترين تروريستها را به داخل عراق اعزام ميكرد. از همان موقع سوريه ديپلماسي فعالي را براي اينكه پرونده بعد از عراق شدن از روي ميز آمريكاييها برداشته شود انجام داد، كار مذاكره غيرمستقيم با اسرائيل را از طريق دولت مسلمان تركيه آغاز كرد، در لبنان از همه ابزارهاي قدرتش استفاده كرد و با در دست داشتن آن ابزارها و پس از به رسميت شناختن ديپلماتيك لبنان و تبادل سفير به فرانسه دعوت و در كنار رهبران ديگري ميهمان كاخ اليزه شد.
سوريه البته يك كارت مهم به نام ايران هم داشت و در همه مجامع بينالمللي از آن بهره ميبرد. در دنيا به عنوان دوست ايران شناخته ميشد و در همه جا از آن بهره ميبرد. در فرانسه از بشار اسد خواستند كه خواست دنيا در مورد مسائل هستهاي دنيا را به ايران منتقل كند و ايشان نيز به ايران آمد و از اين برگه به خوبي استفاده كرد. در اجلاس چهارجانبه چند روز گذشته دمشق نيز ساركوزي و امير قطر و اردوغان، سوريه را پس از طي اين مراحل اعتمادسازي به عنوان ميزبان پذيرفتند و در همان شهر دمشق، پايتخت كشور برادر سوريه، ايران را تهديد به ضربهاي از سوي اسرائيل كردند و امير قطر از سوي شوراي همكاري خليج فارس اعلام موافقت با سپردن پرونده جزاير ايراني به دادگاه بينالمللي كرد و در نهايت از سوي ساركوزي پيشنهاد مذاكره مستقيم سوريه و اسرائيل شد. با همه اينها همچنان برگ ايران در دست سوريها است. اين براي سوريه و در چارچوب منافع ملياش البته ديپلماسي موفقي بوده است.
در عين حال سوريه نه عليه حزبالله حرف زد و نه صحبتي از اخراج رهبران فلسطيني به ميان آورد. ايران اما پس از آنكه اعلام شد پروندهاش براي بعد از عراق روي ميز است، امكانات ديپلماسي فراواني در اختيار داشت. واقعا يك قدرت منطقهاي بود و نميشد نقشش را در عراق و افغانستان و لبنان و در ميان بسياري از مسلمانان ناديده گرفت. ايران در قضيه عراق به صورت طبيعي اين شانس را داشت كه در عراق همپيمانان و هممسلكان عقيدتياش به حكومت رسيده بودند؛ گروههايي كه سالها در ايران بودند و تحتتاثير معنوي ايران شناخته ميشدند، از راه دموكراتيك و راي مردم قدرت را دست گرفته بودند. اكثريت عراق شيعه بودند و به صورت طبيعي با ايران شيعه رابطه حسنه داشتند.
ايران ميتوانست از طريق رسمي با همكاري با دولت بهترين رابطه را با دولت عراق برقرار كند. با پيروزي حزبالله در لبنان كه عام و خاص ميدانند حزبالله با كمكهاي معنوي ايران به اين نقطه اوج رسيده ديپلماسي ايران ميتوانست از آن ورقه براي آرام كردن لبنان و منطقه و منافع ملياش بهره بگيرد. همه چيز براي اينكه ايران بتواند در منطقه هم به قدرت برتر برسد و هم بتواند آرمانهايش را حفظ كند و هم حتي واسطه شود تا سوريه را نيز از خطر در نوبت بعد از عراق قرار گرفتن حفظ كند و هم الگوي موفقي براي ساير كشورهايي شود كه ميخواهند به آرمانهاي اسلامي پايبند باشند و هم پيروزيها و قدرتي كه در منطقه كسب نموده را حفظ كند، فراهم بود.
ديپلماسي فعال ميتوانست همه اين نقطههاي قوت را براي آرامش و رفاه مردم ايران به كار گيرد و در پرونده هستهاي كه بزرگترين چالش سياست خارجي بود از اين عوامل استفاده مثبت كند و دشمنان بيمنطقي كه فقط درصدد بهانهجويي بودند را منزوي كند و همكار پرقدرت و نيرومند دنيا شود و حقوق ملت را استيفا نمايد؛ كاري كه اولين وظيفه هر حكومتي است اما چنين نشد. در عراق با اينكه همپيمانان و دوستان قديمي ايران به حكومت رسيده بودند، باز هم زمينه اين فراهم شد تا به عنوان بزرگترين حامي تروريست در عراق معرفي شود و گفتند و فيلم نشان دادند كه براي زدن آمريكاييها نيرو اعزام كرده است و در برههاي از زمان پرونده كشتار سربازان آمريكاييها در عراق از پرونده هستهاي ايران در تبليغات، پرسر و صداتر شد.
در لبنان هم همه اطراف ماجرا حضور رسمي و مردمي پيدا كردند جز ايران كه يا مخفيانه از سوي گروهها و مردم حمايت ميشد و يا علنا با آن مخالفت ميشد و به جاي آنكه پيروزي حزبالله كه همواره مورد كمك معنوي ايران بودند، ابزار قدرت چانهزني شود، به نقطه فشار بيشتر تبديل شد. تحريمهاي سازمان ملل يكي پس از ديگري به تصويب ميرسد و اثرات آن در زندگي روزمره خود را به مردم تحميل ميكند. البته طبيعي است كه بسياري از اين موارد نتيجه دشمني ديرين كشورهايي مثل آمريكا و اسرائيل است اما هنر ديپلماسي اين است كه از اين برگههاي قدرت به نوعي بهرهبرداري شود كه مخالفان نتوانند افكار عمومي را چنين سامان دهند.
سياست خارجي و ديپلماسي موجود در سوريه در هيچ عرفي ديپلماسي ناموفق شناخته نميشود. اينكه سوريه در سياست خارجي توانسته اين راه طولاني را طي كند دليل بسيار واضحي دارد؛ سوريه خود را تنها ملزم به حفظ منافع كشورش ميداند و از همه برگههايش و منجمله برگه گرانقيمت ايران براي اين هدف بهره ميبرد. وقتي سوريه مشكلات خودش را با غرب حل ميكند و وقتي ليبي كه كاخ رياستجمهورياش توسط آمريكاييها بمباران شده بود، ديگر احساس تهديد از سوي آمريكا نميكند و رهبر ليبي با آن همه سوابق عملي عليه غرب ايران را نصيحت هم ميكند، عملا ايران تنها در وسط باقي ميماند.
رفع خطر از مردم هر كشوري وظيفه حكومتها است كه ميتوان با حفظ آرمانهاي ديني و ملي هم آن را به دست آورد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.