ناگفتههاي جنجالي هاشمی از جنگ هشت ساله: جنگ به دستور آمريکا نبود!
بازتاب: آقاي منتظري پس از فتح المبين (2/1/61) نصف شب به من تلفن کرد که نيروها منتظر چه هستند؟ چرا وارد عراق نميشوند؟ عراق به هم ريخته، به بغداد برويد و مسأله را تمام کنيد و بعضيها در عراق منتظر ورود شما هستند تا کودتا کنند…. من نميگويم که اين جنگ مستقيما با دستور آمريکا بود. فکر نميکنم کساني که عاقل هستند، اين گونه بگويند.
كد خبر: ۱۸۲۵۱ تاريخ انتشار: ۱۶:۰۳ – ۲۴ شهريور ۱۳۸۷ تعداد بازديد: ۳۶۵۲۱
ناگفتههاي فرمانده جنگ و جانشين فرمانده کل قوا در سالهاي پاياني جنگ، از جمله مسائلي است که بازگويه هزار باره آنها نيز موجب لذت و عبرت و در بسياري موارد، همراه با موج رسانه اي و تبليغاتي ميشود.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، از جمله اين موارد، مصاحبههايي است که از هاشمي رفسنجاني و در کتابي با نام «هاشمي بدون روتوش» به چاپ رسيده است.
فرمانده جنگ در آغاز ورود به بحث در پاسخ به اين که آيا جنگ قابل پيشبيني بود يا نه، در اظهار نظري قابل توجه ميگويد: «اين که جنگ قابل پيشبيني بود يا نه، احتمالا بود، اما اين که بايد چه کار ميکرديم که جلوي جنگ را بگيريم، کارهاي زيادي بود که بايد انجام ميشد. در نظر بگيريد که چگونه ميبايستي عوامل شروع جنگ را کنترل ميکرديم…
احتمال اين که ميشد جلوي جنگ را گرفت، خيلي ضعيف بود؛ يعني آن گونه که انقلاب در عمل و در رابطه با آمريکا و سياست خارجي نشان داد، اجتنابناپذير بود. چون مخالفان انقلاب، همه راهها را براي خالي کردن محتواي انقلاب و به شکست کشاندن آن رفتند و موفق نشدند و سرانجام به جنگ رسيدند. شايد اگر در روابط خارجي و مسائل داخلي ترتيبات ديگر انديشيده ميشد، ممکن بود به جنگ نرسيم. اين که ميتوانستيم يا نه بحث ديگري است.»
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام درباره اين که آيا نظر کساني را که معتقدند صدام به دستور و ترغيب آمريکا به ايران حمله کرد را قبول دارد يا نه، ميگويد: «قبلا جواب دادم که من نميگويم که اين جنگ مستقيما با دستور آمريکا بود. فکر نميکنم کساني که عاقل هستند، اين گونه بگويند. ميگويم آمريکا هم از اين جنگ راضي و خوشحال بود و شايد هم در شکل گيري آن نقش داشت. بعدا ادله و اسنادي به دست آمد که آمريکاييها صدام را ترغيب ميکردند. البته تعبير نميکنم که به دستور آمريکا بود».
رئيس مجلس خبرگان رهبري درباره چگونگي موج تبليغاتي صدام براي آغاز جنگ و کمک متحدان عرب عراق براي حمله به ايران ميگويد: «از سوي ديگر، شوروي هم در آن زمان در اين مسائل بيتأثير نبود. ميتوانست جلوي حمله عراق عليه ايران را بگيرد.
چون عراق پس از مصر، دومين کشور عربي بود که در سال 1351 با شوروي قرارداد دوستي و همکاري امضا کرده بود و همه توان نظامي عراق شرقي و از نوع شوروي بود، ولي اين کشور با اين که از شکسته شدن حلقه محاصره خويش توسط آمريکا در ايران خوشحال بود، نگران جمهوريهاي مسلمان و مسلمانان اتحاد شوروي سابق بود.
«حسنين هيکل»، نويسنده شهير مصري در سال 1358 اعلام کرده بود که «کشورهاي خليج فارس بيش از همه تهديد ناشي از انقلاب اسلامي را احساس ميکنند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بين آب و آتشند و از يک سو ملتهب از قدرت امام خميني و از ديگر سو، يخ زده از ضعف آمريکا هستند»؛ اين ترس خود را در چهاردهم خرداد 1359 کاملا نشان داده که صدام در شهر طائف با برخي از سران عرب ملاقات کرد و در آن کنفرانس به قول خودشان هديهاي شاهانه از سوي شرکت کنندگان به صدام تقديم شد که دربردارنده گزارشي از اوضاع اقتصادي، اجتماعي و نظامي ايران بود.
صدام هم که ادله زيادي داشت تا جنگ را آغاز کند: نخست اين كه به خاطر ترسي که از الهام گيري مردم عراق به ويژه شيعيان داشت، اعلام کرد که ايران در مسائل داخلي عراق دخالت ميکند. زخمي شدن طارق عزيز در انفجار بمبي در فروردين 59 را به ايران نسبت داد. چند روز بعد بمبي ديگر در مدرسه ايرانيان واقع در محله وزيريه بغداد منفجر شد که باز هم به ايران نسبت داد. در تير ماه همان سال هم بمبي ديگر در مقابل وزارت فرهنگ و اطلاعات عراق منفجر شد. صدام در سال 63 براي توجيه حملهاش به ايران در يک سخنراني گفته بود که «در هفتههاي اول تحت تصدي حکومت توسط امام خميني در ايران بمبگذاريها و انفجارها در هر نقطه از عراق شروع شده بود. »
آيتالله هاشمي رفسنجاني درباره اين شبهه که آيا امام از آغاز جنگ توسط صدام با اين توجيه که ميتواند نقطهاي باشد براي از بين بردن طاغوت و رژيم ديکتاتوري در عراق، رضايت داشت يا نه، ميگويد: «با نظر شما موافقم، اما اين که ته دلشان بود، درست نيست. بر زبان هم ميآوردند. مخفي نميکردند. امام بارها گفتند: صدام جنايتکاري است که با پاي خودش به دام آمد و نبايد دست از سرش برداريم…. بر هيچ کس مخفي نبود که امام معتقد بودند بايد بجنگيم و دفاع کنيم. ميگفتند کمترين چيزي که بايد به دست بياوريم، محاکمه صدام است که طبعا نميتواند در رأس حکومت عراق باقي بماند و ملت عراق هم آزاد ميشوند… اما آشكارا از اينکه صدام را ميتوانيم ساقط کنيم، خوشحال بودند. البته در عين حال، عميقا از ضايعات جنگ ناراحت و آزرده ميشدند.»
فرمانده کل جنگ در زمان دفاع مقدس در برابر اين پرسش که عدهاي را عقيده بر اين است که بايد پس از فتح خرمشهر در سال 61 جنگ پايان يافته و آتش بس مورد قبول واقع ميشد، چرا که موقعيت سال 61 بسيار بهتر از موقعيت سال 67 بود که قطعنامه مورد پذيرش قرار گرفت و اين همان است که مرحوم حاج سيد احمد خميني در مصاحبه با روزنامه جمهوري اسلامي اعلام ميکنند که امام پس از فتح خرمشهر با تداوم جنگ مخالف بودند و نيز اين پرسش که به باور بسياري، هاشمي عامل اصلي ادامه جنگ پس از خرداد 61 است ميگويد: «من عينيات خودم را ميگويم که غير از حرفهايي است در آن مصاحبه از حاج احمد آقا نقل شده است… اما در مورد خرمشهر و جنگ اولا وقتي در خرمشهر پيروز شديم، هيچ کس را نديدم که بگويد جنگ را ادامه ندهيم. بر عکس همه موافق تداوم جنگ بودند. مثلا آقاي منتظري پس از فتح المبين (2/1/61) نصف شب به من تلفن کرد که نيروها منتظر چه هستند؟ چرا وارد عراق نميشوند؟ عراق به هم ريخته، به بغداد برويد و مسأله را تمام کنيد و بعضيها در عراق منتظر ورود شما هستند تا کودتا کنند.
سه روز پس از فتح خرمشهر، يعني ششم خرداد، چند تن از فرماندهان جنگ از جمله آقايان محسن رضايي و صياد شيرازي، يعني سران ارتش و سپاه به تهران آمدند تا از امام کسب تکليف کنند. چون آن موقع کسي نبود که فرمان بدهد. جلسه شوراي عالي دفاع را در خدمت امام در جماران برگزار کرديم. من و آيتالله خامنهاي هم در آن جلسه بوديم، ولي حرف نزديم و امام و فرماندهان نظامي حرف ميزدند. امام پس از تبريک و تشکر گفتند: ميخواهيد براي ادامه جنگ چه کار کنيد؟ نظر فرماندهان اين بود که اگر ميخواهيم جنگ را ادامه دهيم، بايد از مرز بگذريم. اول از امام پرسيدند که جنگ را ادامه بدهيم يا نه؟ امام گفتند: بايد ادامه دهيد و هيچ کس حق ندارد از توقف جنگ و آتش بس حرف بزند. هر کس چنين حرفي بزند با او برخورد ميکنم. چون پاسخ امام قاطع بود، از اين مرحله گذشتند. خودشان هم همان نظر را داشتند… اين که بگويند من جنگ را براي تثبيت قدرتم ميخواستم از حرفهاي بچگانه است. اتفاقا اگر کسي ترمز بود، من بودم.»
وي همچنين درباره اينکه از چه مقطعي به عنوان فرمانده جنگ مصمم شد که جنگ را بايد فيصله داد، ميگويد: «نقطه اوجش زمان فرماندهيام بود و وقتي که امام حکم را به من دادند. در ملاقات خداحافظي اين حرف را به امام گفتم. اين حرف من متکي به جلسه سران بود که همه ما پنج نفر (آيتالله خامنهاي، آيتالله موسوي اردبيلي، آيتالله هاشمي رفسنجاني، مهندس مير حسين موسوي و حاج سيد احمد خميني) به اين نتيجه رسيده بوديم که نميگذارند در جنگ پيروز شويم. منتها راهكار من اين بود که جايي را بگيريم که ارزش استراتژيک داشته باشد تا عراق نتواند بدون آن منطقه زياد بماند و بيايد معامله کند… پس سياست من حتي پيش از فرماندهي با اتکا به نظر دوستان اين بود که جايي از عراق را بگيريم و آتشبس را قبول کنيم.»
پیام برای این مطلب مسدود شده.