تا دوزخ
بابک اسحاقی:
باید که آزارش کنید
صد دشنه در جانش کنید
باید که اعدامش کنید
بر چوبه دارش کنید
باید که غوغائی کنید
هر ناله فریادش کنید
جان خود اندر کف نهید
حمله به ایمانش کنید
کاخ سیه دستار را
باید که ویرانش کنید
باید که مشتش وا کنید
تا چهره پیدایش کنید
او را به هر کوی و دیار
باید که رسوایش کنید
در کوچه و میدان شهر
هم خار و هم زارش کنید
آنگه زبالای سرش
عمامه را بازش کنید
از تن برون آرید عبا
نعلین برون پایش کنید
عور و برهنه چون شود
راهی به صحرایش کنید
گر تشنه شد در بین ره
یادی زاجدادش کنید
بر سنت تازی همی
شیر شتر کامش کنید
آخر به تیغ عدل خود
از تن برون جانش کنید
چون عاشق است بر کربلا
در کربلا خاکش کنید
شاید که با ابن علی
تا دوزخ همراهش کنید
آنگه روید سوی وطن
بوسه بر آن خاکش کنید
دستی دهید بر دست هم
آزاد و آرامش کنید
او خسته از ویرانی است
آباد و بر پایش کنید
خاری به چشم دشمن است
نوری به چشمانش کنید
او مام هر ایرانی است
مام وطن نامش کنید
پیام برای این مطلب مسدود شده.