22.09.2008

چرا پیش نمی رویم، وقتی دروغ کنتور ندارد…

عصرایران: روی سخن این نوشتار، البته یک دولت یا یک جریان خاص نیست ؛ بلکه این، مشکلی است عمومی که دامن ما را گرفته است و فرقی نمی کند که عضو کدام دسته و گروه باشیم و یا اصلا ندانیم سیاست یعنی چه؟ مهم این است که برای بسیاری از ما، “قبح دروغ گفتن” شکسته است؛ چه پارچه فروشی باشیم که موقع چانه زدن، قسم جلاله یاد می کند که این جنس را به فلان قیمت خریده است و نمی تواند بیشتر تخفیف دهد، چه مالیات دهنده ای که دخل و خرجش را وارونه جلوه می دهد و چه سیاست پیشه ای باشیم که به رای مردم و توجه آنها نیاز دارد.
عصرایران ؛ جعفر محمدی – در روایت است که اگر همه گناهان را در صندوقچه ای گذارند، کلید آن صندوقچه، “دروغ” است. (نقل به مضمون)

این روایت را به عرصه زندگی اجتماعی نیز می توان تعمیم داد و گفت اگر تمام عقب ماندگی ها و بدبختی های یک جامعه، درون صندوقچه ای باشد، کلیدی که این صندوقچه را می گشاید و انبوه گرفتاری ها و نابسامانی ها را روانه جامعه می کند، دروغ است.

بی تردید، هر اندازه جایگاه اجتماعی و سیاسی کسانی که در یک جامعه لب به دروغ می گشایند، بالاتر باشد، آن جامعه، نابسامان تر، واپسگراتر و شوربخت تر خواهد بود.

این، نکته ای است که در کشورهای پیشرفته دنیا، سال هاست بدان رسیده اند و ساختارهای سیاسی و اجتماعی، قضایی و حتی اقتصادی خود را به گونه ای تنظیم کرده اند که اولا نیازی به دروغ گفتن نباشد و ثانیا دروغگویان، هر چه والا مقامتر باشند، در معرض تنبیهات شدیدتری قرار بگیرند.

ماجرای معروف بیل کلینتون و منشی اش مونیکا لوینسکی ، هر چند در ایران به رسوایی جنسی رییس جمهور آمریکا تعبیر شد، اما در خود ایالات متحده بیش از آنکه روابط خصوصی این دو مد نظر باشد، دروغی که رییس جمهور گفته و مدعی عدم وجود چنین رابطه ای شده بود، برایش گران تمام شد و یک رابطه جنسی را تبدیل به یک رسوایی سیاسی کرد.

مردم آمریکا در آن ایام می گفتند می توان به رییس جمهوری که دچار لغزش جنسی شده اعتماد کرد ولی به کسی که به ملت دروغ گفته است، فارغ از اینکه دروغش چه بوده، نمی توان اطمینان داشت. آن “یک دروغ” کلینتون که از قضا موضوع سیاسی و مرتبط با وظایف کاری رییس جمهوری هم نداشت، نه تنها برای خود او بسیار هزینه زا شد، بلکه حزب دموکرات را نیز بسیار آزرد.

چند سال قبل نیز همین صداو سیمای خودمان خبری از یک کشور اروپایی (که نامش را فراموش کرده ام) پخش کرد که مربوط بود به وزیری که به دروغ، نیاز خانواده اش به آپارتمان دولتی را فقط چند متر بیشتر از حد متعارف اعلام کرده بود و پس از عیان شدن این دروغ، زیر فشارهای سیاسی و انتقاد افکار عمومی ناگزیر از عذرخواهی و استعفا شد.

البته این یک واقعیت است که همین دولتمردان کشورهای پیشرفته، در عرصه بین الملل، از هیچ دروغ و تزویری ابا ندارند زیرا تعهدی در قبال دیگر ملت ها ندارند.

اما وضعیت در کشور ما به چه شکلی است؟ آیا دروغ به عنوان یک عمل “زشت” و “مشمئز کننده” تلقی می شود که گوینده آن، انگشت نمای خاص و عام می شود یا آنکه مثل ریگ بیابان در ساحت بسیاری از مسوولان گرفته تا مردم عادی کوچه و بازار پراکنده است و امری “عادی” و گاه حتی “لازم” شمرده می شود؟

آیا جز این است که دادن وعده های پر طمطراق در ایام انتخابات و بعد، زیر آن وعده ها زدن، در جامعه امروز ایران یک مساله متعارف شده است؟
آیا دادن آمارهای غیرواقعی نمی تواند مصداق دروغ باشد؟ آیا نسبت دادن مشکلات جامعه به موجودات موهوم و مدام دم از معرفی آنها و البته معرفی نکردن صداقت است یا دروغ پردازی؟

آیا مردم را به امور نشدنی دلخوش کردن که مثلا فلان پروژه را در شهرتان می سازیم و سپس همه چیز را به فراموشی سپردن معنایی جز دروغ گفتن دارد؟
آیا به دلیل منافع جناحی، به دیگران تهمت زدن و دروغ بستن، از امور شناخته شده جامعه امروز ایران نیست؟
آیا اوضاع جامعه را بهتر از آنچه هست نشان دادن از سوی حاکمان و بدتر از واقع جلوه دادن از سوی رقبای خارج از قدرت ، تحریف و دروغ سازی نیست؟

روی سخن این نوشتار، البته یک دولت یا یک جریان خاص نیست ؛ بلکه این، مشکلی است عمومی که دامن ما را گرفته است و فرقی نمی کند که عضو کدام دسته و گروه باشیم و یا اصلا ندانیم سیاست یعنی چه؟ مهم این است که برای بسیاری از ما، “قبح دروغ گفتن” شکسته است؛ چه پارچه فروشی باشیم که موقع چانه زدن، قسم جلاله یاد می کند که این جنس را به فلان قیمت خریده است و نمی تواند بیشتر تخفیف دهد، چه مالیات دهنده ای که دخل و خرجش را وارونه جلوه می دهد و چه سیاست پیشه ای باشیم که به رای مردم و توجه آنها نیاز دارد.

البته ناگفته پیداست که جامعه ما از انسان های راستگو و دروغ گریز در تمام سطوح از مردم عادی گرفته تا مسوولان مملکتی خالی نیست ولی گویا بسیاری از همین راستگویان نیز با این مضمون کنار آمده اند که در جامعه ای زندگی می کنند که دروغ، بخشی از روانشناسی اجتماعی آن است و لذا از این همه دروغ، برنمی آشوبند یا کمتر لب به اعتراض می گشایند.

تردید ندارم تا زمانی که دروغ گفتن در جامعه ما، کنتور نداشته باشد، پیش نخواهیم رفت، نه از نظر مادی و نه از نظر معنوی.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates