پاسخ مدرسي به گنجي
بازتاب: اگر پيامبري پيامبران سلف ثابت شود، تمام مراحل بعد تا وجود و حضور حضرت مهدي به استدلال قطعي ثابت است و اگر در وجود و حضور حضرت مهدي ترديد شود، تمام مراحل پيشين تا پيامبري اولين پيامبر مورد ترديد قرار خواهد گرفت.
يادداشت زير در پاسخ به مقاله اكبر گنجي در سايت كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران نوشته شده است كه به زعم او، برخي از مطالب موجود در كتاب «مكتب در فرايند تكامل»، تشكيك در وجود حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ است.
حسين مدرسي طباطبايي اين پاسخ را براي وي نوشتهاند:
«به راهنمايي دوستان آگاه شدم که نويسنده ارجمند، آقاي گنجي در مقاله اخير خود در سايت راديو زمانه از اين بنده ناچيز ياد و مطالبي نقل فرمودهاند. گويا، پيش از اين نيز در مقاله يا مقالاتي ديگر نامي از بنده بردند که چون مدتهاست به خاطر عارضه چشم، از خواندن از صفحه کامپيوتر ممنوع و محرومم، به موقع بر آن آگاه نشدم، اما در مورد اين مقاله که هماکنون توفيق خواندن نسخهاي از آن دست داد، توضيحي کوتاه را لازم ميبينم:
کتابي که در اصل انگليسي «بحران و تثبيت در ادوار بنيادين اسلام شيعي» نام داشت و ترجمه فارسي آن با نام «مکتب در فرايند تکامل» در دسترس قرار گرفت، چنان که بر آنان که اصل انگليسي آن را ديدهاند، روشن است، اثري مستقل نيست و به عنوان مقدمهاي بر چند اثر از يک متکلم شيعي پايان قرن سوم و ناظر بر آن و در چهارچوب استدلالات و احتجاجات آن دانشمند نوشته شده است.
بخش دوم نام انگليسي کتاب بر صفحه عنوان «bu Ja’far ibn Qiba al-Razi and His Contribution to Imamite Shi’ite Thought» اين مسأله را به درستي روشن مينمود. آن متون در اصل انگليسي، در بدنه اصلي کتاب قرار گرفته و به انگليسي روشن ترجمه شده بود، پس خواننده ارتباط مقدمه را با متنها به درستي ميديد و مشکلي روي نمينمود. در ترجمه فارسي، متأسفانه اين ارتباط گسسته و متون که اينک در ملحقات و ضمايم جاي گرفته بود به فارسي ترجمه نشد و در نتيجه، فصول مقدماتي از چهارچوب اصلي بيرون آمد و صورت مستقل يافت و بسا همين نکته منشأ برداشتهايي شد که هرگز نيت و هدف نگارنده آن نبود.
محصّل سخن آن دانشمند متقدم اين بود: امامت به آن مفهوم که گرايش شيعي ميانهرو بدان معتقد است، مسأله پيچيده و راز سر به مهر و سرّي مستتر از آن گونه که ناقلان برخي اخبار آحاد دعوي ميکنند، نيست که پيروان خاندان پيامبر مانند اسرار سازماني در خلوت خانههاي خود نهان کرده و از مردمان پنهان دارند. امامت استمرار بُعد دوم و سوم از ابعاد مقام نبوت است که به ضرورت اصل هدايت عام در جهان و بر خلاف بُعد اول ـ يتلوا عليهم آياته ـ زمانپذير و مقيد به حال و وقت خاص نيست؛ آن دو بُعد عبارت است از بر پاداشتن مشعل هدايت و نورانيت و معنويت (ويزکّيهم) و تبيين کتاب و معارف الهي (و يعلّمهم الکتاب و الحکمه). متصديان آن پاکاني از خاندان پيامبرند که به نصّ قرآن، خداوند پليديها را از آنان دور کرده و آنان را طاهر و مطهّر خواسته و ساخته است (انّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهّرکم تطهيراً). رشته اين پاکان تا پايان تاريخ استمرار يافته و هرگز گسسته نخواهد شد (بلي لا تخلوا الارض من قائم لله بحجّه امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بيّناته). نام و حقانيت اين پاکان به همان بينات و براهين ثابت شده است که وجود تاريخي و حقانيت پيامبران سلف، يعني از راه نقل متواتر کساني که بسياري از آنان به شهادت تاريخ و قرائن و شواهد خارجي، خود در آن ماجرا سودي مستقيم يا غير مستقيم نداشتند.
اين همان راه است که امروز فلسفهنگاران تاريخ، آن را حافظه جمعي ميخوانند و ملاک تمييز حقايق تاريخي از شايعات بي پايه اجتماعي ميدانند. اگر درستي اين مبنا مورد ترديد قرار گيرد، بنياد اديان ابراهيمي و اکنون بايد افزود كه کلّيت دانش تاريخ و اعتبار حافظه جمعي نوع انساني، بالمرّه ويران خواهد شد. به عبارت سادهتر، درباره سخن ما اگر پيامبري پيامبران سلف ثابت شود، تمام مراحل بعد تا وجود و حضور حضرت مهدي به استدلال قطعي ثابت است و اگر در وجود و حضور حضرت مهدي ترديد شود، تمام مراحل پيشين تا پيامبري نخستين پيامبر مورد ترديد قرار خواهد گرفت.
اين روند استدلال آن دانشمند متقدم بود. من در تأييد اين احتجاج و استدلال دو نکته افزوده و در آن فصول مقدماتي تلاش کردم هر دو مدّعا را با شواهد و مدارک تاريخي مدلّل سازم: يکي اين که شيعيان تا پايان دوره حضور امامان، چشم اعتقاد و اخلاص و اميدشان به امام حاضر دوخته بود. شنيده بودند که پيامبر از قيام يک رهبر انقلابي عدالتگستر از خاندان خود در آينده خبر داده بود، پس هر نسل از شيعيان آن انقلابي عدالتگستر را با پيشواي روزگار خود منطبق دانسته و اميد داشتند که او بنيادگذار نظام قسط و عدل الهي بر زمين باشد. آن انتظار در روزگار حضور امامان به واقعيت نپيوست و تقدير الهي جز آن بود که همگان ميپنداشتند. ديگر آن که جمهور شيعه تا پايان همان دوران بر شماره نهايي امامان آگاه نبودند، اما دستکم از ميانه قرن دوم، رواياتي که اهل سنّت، يعني اکثريت عظيم مسلمانان در آن عهد و در ادوار بعد در اين هر دو موضوع (مهدي و انحصار شمار امامان در عدد دوازده) نقل ميکردند، در آن حد از کثرت و وسعت بود که اگر حافظه جمعي تاريخي و نقل متواتر در اسلام، مصداقي جز حديث ثقلين ميداشت، در همين دو مورد بود. حتي اگر شمار آن نقلها بدين کثرت و وسعت نبود، خرد انساني نميپذيرفت که اکثريتي بزرگ و مقتدر به رغم رقابت و دشمني به سود اقليت ضعيف و زيان خود دروغي جعل کند. در آنجا نشان دادهام که اين روايات در برخي از جوامع حديثي اهل سنت که از نيمه دوم آن قرن به جا مانده و به دست ما رسيده، ثبت است.
اين که پس از نزديک به دو قرن، با وجود همه حوادث تاريخي و نشيب و فرازها که در آن مدت دراز روي داد و به رغم تلاش معکوس افرادي از درون جامعه شيعه، تسلسل و مآل نظام امامت به قهر تاريخ به همان شکل درآمد که در نقلهاي قديم پيشبيني شده بود، کمي شگفت نيست؟ نام اين را چه ميگذاريد؟ پيگيري روند تاريخي نهاد امامت که بر عدم آگاهي و خاليالذهن بودن جامعه شيعي دوران حضور نسبت به آن دو رکن رکين عقيده شيعي تأکيد مينهاد، به همين هدف بود.
در آن روزگار، برخي از مردمان، اين پديده تاريخي غير منتظر و انطباق پيشبيني نشده را معجزه خواندند که اگر تعريف الهيات مسيحي را از اين مفهوم کلامي در نظر گيريم، با آن مفهوم و با نظريه کلامي حضور خدا در روند تاريخ بيگانه نيست و بسياري نقدها در زبانهاي غربي نشان داد که خوانندگان همين پيام را از آن کتاب دريافت کردهاند، هرچند برخي در اعتبار آن استدلال مناقشه و ترديد كردند. اين همه نيت و همت آن کتاب بود. به کساني که با تعريف بالا از مفهوم امامت موافق نيستند، حق ميدهم که در چهارچوب فکري و عقيدتي خود با آن نوشته مخالفت ورزند، اما از کساني که پيام کتاب را در مسأله مهدي و شمار ائمه درنيافتند، تعجب ميکنم.
حسين مدرسي طباطبايي
پرينستون – 22 مهرماه 1387»
پیام برای این مطلب مسدود شده.