قران محمدی – ۱۲: هویت تاریخی دین – بخش یکم
پیامبر، موجودی تاریخی (مکانی – زمانی) است. در روز معینی زاده شد و در روز معینی از دنیا رفت و مانند دیگر موجودات تاریخی برروی کره خاکی زندگی کرد:
او غذا میخورد، لباس میپوشید، همسرانی برگزید، درگیر جنگ و صلح بود، دوست و دشمن داشت، صحابهای داشت، باورها و اعتقاداتاش را تبلیغ میکرد، و پیروان بسیاری در تاریخ پیدا کرد.
دین هم پدیدهای تاریخی (مکانی – زمانی) است، در تاریخ زاده شده و تمام حوادث مربوط به آن، تاریخی است.
همهی آیات قرآن، تاریخی است. یعنی در طی ۲۳ سال رفتهرفته پدیدار شده است. کل متن مکتوب، از جهت دیگری هم تاریخی است، یعنی پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام، افرادی آیات را جمع و به صورت مصحف درآوردهاند.
پرسشها و پاسخهای مندرج در قرآن، متعلق به تاریخ خاصی هستند. تمام معجزات گزارش شده در قرآن (بنابر تفسیر واقعگرایانهی وحی)، در تاریخ رخ داده است.
«تجربهی وحیانی» پیامبر، تجربهای تاریخی است. آن تجربه، وقتی قرار شد به دیگران عرضه شود، راهی نداشت جز آنکه خود را در زبان، ظاهر سازد.
زبان، پدیدهای تاریخی و برساختهای بشری است.
آن تجربهی بیصورت (به قول مولوی)، فقط و فقط میتوانست درقالب تصورات و تصدیقات مردم زمانه صورت بیابد. تصورات و تصدیقاتی که متناسب با سطح معرفت، معیشت، آرزوها و انتظارات اعراب جاهلی بود.
به این ترتیب، متن مقدس (قرآن و سنت معتبر = اسلام یک)، پدیدار شد که به شدت تختهبند تاریخ (زمان خاص و مکان خاص) است.
قرآن، «تعبیر زبانی» تجربهی پیامبر است، نه خود تجربه. «تجربهی وحیانی» پیامبر، امری شخصی – خصوصی بود که هیچکس از نوع و سرشت آن آگاه نیست.
خوانش متن (کتاب و سنت معتبر)، چیزی نیست جز پدیدار شدن قرائتها، روایتها و تفسیرهای مختلف از متن در تاریخ.
تمام تفاسیر، روایتها و قرائتها (فهم مومنان از متن = اسلام دو)، تاریخی هستند. یعنی متناسب با آگاهی، مسائل،پیشفرضها، پیشداوریها و پیشانگاشتهای خوانندگانی است که با متن، وارد دیالوگ شدهاند.
همهی مفسران، قرائتی متناسب با آگاهی و دانش زمانهشان، از دین ارائه کردهاند. یعنی، در این دیالوگ ، داد و ستدی دوسویه، صورت میگیرد.
اسلام سه، اساساً چیزی نیست، جز رفتار و اعمال مومنان در طول تاریخ.
مومنان به اسلام، برمبنای فهمی که از دین داشتهاند، دست به اعمال خاصی زدهاند. برای گذشتگان، گسترش دین از راه جنگ و اشغال سرزمین دیگران، حق محسوب میشد. یعنی در دورانی که همهی ساکنان کرهی خاکی، از راه جنگ و اشغال سرزمین، باورهای خود را میگستراندند، این عمل، غیراخلاقی تلقی نمیشد.
قدرت نظامی، پشتوانهی باور بود. مسلمانها هم از طریق جنگ و اشغال دیگر کشورها، درست مانند مسیحیان، ملل بسیاری را مسلمان کردند.
دینداران کنونی، رفتارهای مسلمانان پیشین که با معیارهای عصر جدید غیرقابل قبول و ناپذیرفتنی مینماید را غیردینی میخوانند. غافل از اینکه یا نباید بین دین و عمل دینداران ارتباط برقرار کرد، و یا اگر بین دین و رفتار دینداران ارتباطی وجود دارد، در آن صورت، حسن و قبح اعمال دینداران، به دین هم باز خواهد گشت.
این حکم دربارهی تمام مکاتب و ایدئولوژیها (یهودیت، مسیحیت، اسلام، مارکسیسم، لیبرالیسم، فمنیسم و…) صادق است.
نمیتوان اعمال و رفتارهای خوب و مقبول را ناشی از آیین دانست، اما رفتارهای بد و نامقبول را کجروی و خروج از آیین قلمداد کرد.
اگر کسی بخواهد بدفهمیها، زشتیها، خشونتها و رذیلتهای مسلمین را به نام «دین تاریخی» یا «اسلام تاریخی» نفی و برساختهای به نام «اسلام حقیقت» یا «اسلام واقعی» درست کند، به این ترتیب باید ارتباط و پیوند دین با کل تاریخ را نفی کند.
دراین صورت دیگر نمیتوان از دستاوردهای با شکوه تمدن اسلامی هم سخن گفت.
اسلام به ذات خود ندارد هیچ عیب
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
این حکم درخصوص هر آیینی صادق است. مارکسیستها هم یا باید هیچ ارتباطی بین ایدئولوژی مارکسیسم و سوسیالیسم با تاریخ قائل نباشند، و یا اینکه تمام زیباییها، زشتیها، خوبیها و بدیهای رفتاری مارکسیستها و سوسیالیستها را جزیی از آیین خود به شمار آورند.
پیروان آیینهای مختلف، همیشه در حال بازسازی آیین خود هستند. مفسران و متدینان امروز هم قرائتی سازگار با ارزشها و فرآوردههای معرفتی مدرن از اسلام ارائه میکنند. از این جهت کسی را نمیتوان ملامت کرد.
مسألهی مهم و نادرست این است که مفسر کنونی بخواهد کل تاریخ دینداری را به گونهای تغییر دهد که برمبنای ارزشها و فرآوردههای معرفتی امروز قابل قبول باشد.
مثلاً گفته شود: اشغال سرزمین دیگران مطلقا وجود نداشته، جهاد ابتدایی وجود نداشته، هیچکس به اتهام ارتداد، مجازات نشده، هرچه در قرآن آمده دقیقاً متناسب با معرفت و معیشت و ارزشهای مدرن است، مفسران گذشته هم قرآن را مثل ما میفهمیدند و قرائت و روایت آنان از دین، دقیقاً مثل قرائت و روایت کنونی ما بوده است.
غافل از آنکه، آنچه امروز برای ما نامعقول و غیرطبیعی جلوه میکند، برای گذشتگان کاملاً معقول و طبیعی جلوه میکرد.
این گمان و پیشفرض و پیشداوری باطلی (کاذب) است که پیامبر گرامی اسلام، تجربهی وحیانی خود را در قالب تصورات و تصدیقات علم و فلسفه و اخلاق مدرن ریخته است. این مدعا را میتوان به زبان فیلسوفان مسلمان هم عرضه کرد.1
پیامبر گرامی اسلام وقتی میخواست «علم حضوری» خویش را به «علم حصولی» تبدیل کند، راهی نداشت جز آنکه آن را به قالب تصورات و تصدیقات علم و فلسفه و ارزشهای اعراب زمانهاش بریزد.
علم زمانه به پیامبر و مردم میآموخت که قلب صنوبری، محل ادراک است. لذا قرآن هم به چنین قالبی ریخته شد و «قلب محمد»، «مهبط وحی» تلقی شد (نزل به الروح الامین. علی قلبک: شعراء، ۱۹۴- ۱۹۳). مفسران هم همین تلقی را درست میانگاشتند.2
مفسر و دیندار امروزین که این باور را در تعارض با علم جدید مییابد، تاریخ را عوض کرده و مدعی میشود که اساساً نه قرآن و نه هیچیک از مفسران گذشته، قلب را قلب صنوبری تلقی نمیکردهاند؛ بلکه منظور آنها از قلب، نفس یا چیز دیگری بوده است.
پیامبر گرامی اسلام در قرآن گفته است که آب جهنده از صلب و ترائب مرد خارج میشود. مفسران گذشته هم آیات قرآن را همینگونه تفسیر کردهاند.3
اما مفسر امروزین که این مدعا را در تعارض با علم جدید مییابد، تاریخ را تغییر داده و مدعی میشود نه پیامبر چنین چیزی گفته و نه مفسران گذشته چنین تلقیای داشتهاند.
در سلسله مقالات «قرآن محمدی» نمونههای زیادی از این نوع باورها عرضه شده است. در اینجا چند نمونهی دیگر هم ارائه میگردد تا پیشفرض قرآن محمدی (سرشت تاریخی دین)، تثبیت گردد.
۱- حامله شدن حضرت مریم از طریق فوت
یکی از مشکلات ادیان مختلف این است که گزارشهای تاریخیشان، از سوی هیچ منبع مستقلی، غیر از خودشان، تأیید نمیشود. به عنوان نمونه، مسیحیان با این پرسش روبرو هستند که اگر واقعاً شخصی به نام عیسی مسیح در تاریخ وجود داشته، با آن همه وقایع خیره کنندهای که متون مقدس مسیحی از زندگی او نقل میکنند، چرا هیچ منبع مستقلی، خصوصاً منابع تاریخی رومیان، ذکری از او نکردهاند؟
قرنها جستجوی تاریخی منتهی بدان شده که یوسفوس (Josephus)، مورخ یهودی، در کتابش، تاریخ باستانی یهود (۹۵ – ۹۰ میلادی) در دو جا از عیسی نام برده است. او ضمن اشاره به یعقوب، او را «برادر عیسی که مسیحاش مینامیدند» میخواند.4
هرچند که برخی بر این گمان هستند که ویراستاران مسیحی ادوار بعدی به میل خود نکاتی بر اثر یوسفوس افزودهاند.
کتاب مقدس مریم را دارای همسر معرفی کرده است. منتها در دوران نامزدی آن دو، مریم حامله میشود. یوسف اول میخواسته از او جدا شود، ولی فرشتهای در خواب به او میگوید که این معجزهی خداوند است، با مریم بمان و نوزاد مریم را عیسی نام گذار. یوسف، با مریم ازدواج میکند و تا به دنیا آمدن عیسی، با مریم همبستر نمیشود:
«و یعقوب یوسف شوهر مریم را آورد… اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود. قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدوس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند .
اما چون در این چیزها تفکر میکرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده گفت ای یوسف پسر داوود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدوس است. و او پسری خواهد زائید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید…
پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند به او امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزائید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد» (متی، باب اول ، فقرات ۲۵-۱۷).
برخی از مسیحیان کنونی، پدر زمینی نداشتن عیسی را انکار میکنند. جان هیک مینویسد:
«آیا عیسی پسر خدا بود به این معنای ظاهری است که نیمی از کروموزومهای او از مریم بود و نیمی از خدا.»5
به گمان او، اسطوره های تاریخی بسیاری حول زندگی واقعی عیسی پیچیده شده است.
قرآن دربارهی خانواده مریم سکوت کرده است. قبل از آنکه مریم زاده شود، پدرش عمران، دار فانی را وداع میکند. مادر مریم، وی را به معبد تحویل میدهد. پس از قرعهکشی، سرپرستی مریم به زکریا واگذار میشود.
مطابق روایت قرآن، زکریا، یکی از پیامبران صالح و محب و مخلص خداوند است.
علامه طباطبایی در المیزان مینویسد:
«زکریا متکفل امر مریم شد، چون مریم پدرش عمران را از دست داده بود، و چون بزرگ شد از مردم کنارهگیری کرد، و در محرابی که در مسجد به خود اختصاص داده بود مشغول عبادت شد، و تنها زکریا به او سر میزد…
قرآن کریم درباره سرانجام و مال امر او و چگونگی درگذشتش چیزی نفرموده، ولی در اخبار بسیاری از طریق شیعه و سنی آمده که قومش او را به قتل رساندند، بدین صورت که وقتی تصمیم گرفتند او را بکشند او فرار کرده و به درخت پناهنده شد، درخت شکافته شد و او در داخل درخت قرار گرفته درخت به حال اولش برگشت،
شیطان ایشان را به نهانگاه وی خبر داد، و گفت که باید درخت را اره کنید، ایشان همین کار را کردند و آن جناب را با اره دو نیم نمودند، و به این وسیله از دنیا رفت …
در بعضی از روایات آمده که سبب کشتن وی این بود که او را متهم کردند که با حضرت مریم عمل منافی عفت انجام داده و از این راه مریم به عیسی حامله شده و دلیلشان این بود که غیر از زکریا کسی به مریم سر نمیزد.»6
پس مطابق روایات بسیار شیعه و سنی، قوم، زکریا را کشتهاند. باز هم مطابق روایات، اتهام او زنای با مریم و حامله شدن مریم به عیسی بوده است.
در اواخر قرن بیستم میلادی، یک کشیش پرنفوذ در آمریکا، طی سخنرانیای اعلام میکند که زکریا، پدر مسیح بوده است.7
روشن است، که قرآن و مفسران مسلمان، از جمله طباطبایی، این اتهام را کذب محض میدانند. چرا که قرآن، در چند سورهی مختلف، با ذکر جزییات، روایت خود از چگونگی حامله شدن و به دنیا آمدن عیسی را گزارش کرده است.
تفسیر واقعگرایانهی روایت قرآن از حامله شدن حضرت مریم، مسائل فلسفی و علمی اندیشهسوزی پدید میآورد. چگونگی ظاهر شدن موجودی غیرمادی (جبرییل) به صورت یک مرد، چگونگی حامله کردن مریم به وسیله جبرییل، زاده شدن عیسی، سخن گفتن نوزاد و هدایت مادر و غیره.
در اینجا صرفاً توجه خود را به چگونگی حامله کردن مریم توسط جبرییل محدود میسازیم.
اول – نفخ در عربی به معنای فوت کردن است. قرآن هم همین معنا را پذیرفته است.
موارد زیر موید نظر ما است:
یوم ینفخ فی الصور (انعام، ۷۳). و نفخ فی الصور (کهف، ۹۹). یوم ینفخ فی الصور(طه،۱۰۲). فاذا نفخ فی الصور(مومنون، ۱۰۱). و یوم ینفخ فی الصور(نمل، ۸۷). و نفخ فی الصور(یس، ۵۱). و نفخ فی الصور(زمر، ۶۸). و نفخ فی الصور(ق، ۲۰). فاذانفخ فی الصور(حاقه، ۱۳). یوم ینفخ فی الصور(نبأ، ۱۸).
قرطبی نوشته است:
صور، شیپوری است از نور که اسرافیل (یکی از فرشتگان) در قیامت دو بار در آن فوت میکند. بار اول برای میراندن همهی زندگان، و بار دوم برای برخیزاندن آنان برای حشر.
فوت کردن در شیپور، از نظر قرآن، علامت حتمی آغاز قیامت است.
صور اسرافیل، یعنی «شا خی که اسرافیل در آن فوت میکند» (ترجمان القرآن).
دوم – مردان و زنان پاک کسانی هستند که «فرج» خود را نگاه میدارند:
قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم….و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن: به مردان مومن بگو دیدگان از نظر بازی فروگذارند، و ناموسشان را محفوظ بدارند…و به زنان مومن بگو دیدگانشان را فرو گذارند و ناموسشان را محفوظ بدارند (نور، ۳۱-۳۰).
مومنان کسانی هستند که: والذین هم لفروجهم حفظون: فرج خود را حفظ میکنند (مومنون، ۵).
سوم – دمیدن در فرج حضرت مریم:
والتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا: (انبیا، ۹۱).
و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا: و مریم دختر عمران را که فرج خود را محفوظ داشت، آنگاه از روح خویش در آن دمیدیم (تحریم، ۱۲).
در سوره مریم، آیات ۲۳-۱۶، داستان ملاقات جبرییل با مریم، و حامله کردن او، از طریق فوت کردن در او، توضیح داده شده است.
طباطبایی در ذیل این آیات مینویسد:
«روحی که به سوی مریم فرستاده شده بود به صورت بشر ممثل شد، و معنای تمثل و تجسم به صورت بشر این است که در حواس بینایی مریم به این صورت محسوس شود، و گر نه درواقع باز همان روح است نه بشر …
آن روحی که برای مریم به صورت بشری مجسم شد همان جبرییل بوده است…
معنای تمثل جبرییل برای مریم به صورت بشر، این است که در حاسه و ادراک مریم به آن صورت محسوس شد، نه اینکه واقعا هم به آن صورت درآمده باشد، بلکه در خارج از ادراک وی صورتی غیر صورت بشر داشت …
پس تمثل ملک به صورت بشر، ظهور او برای بیننده به صورت بشر است، نه اینکه ملک بشر بشود، زیرا اگر معنایش این باشد لازم میآید که چیزی، چیزی دیگر شود، نه اینکه چیزی به صورت چیزی دیگر ظاهر شود و تمثل یابد …
مریم از کلام جبرییل که گفت: تا پسری به تو ببخشم … فهمید که این پسر را در همین حال میبخشد، و لذا گفت: هیچ بشری با من تماس نگرفته و زناکار هم نبودهام و در این جمله فهماند که فرزنددار شدن من الان منوط به این است که چند ماه قبل نکاح و یا زنایی صورت گرفته باشد و حال آنکه صورت نگرفته …
بعید نیست که از ترتب جمله فناداها بر جمله قالت یا لیتنی … استفاده شود که مریم این جمله را در حین وضع حمل یا بعد از آن گفته، که دنبالش بلافاصله عیسی (علیهالسلام) گفته است لا تحزنی … .
و جمله الا تحزنی تسلیت و دلداری است به مادرش از آن اندوه و غم شدیدی که به وی دست داده بود، آری برای زنی عابد و زاهد هیچ مصیبتی تلختر و سختتر از این نیست که او را در عرض و ناموسش متهم کنند، آن هم زنی باکره، آنهم از خاندانی که در گذشته و حال معروف به عفت و پاکی بودهاند،
و مخصوصا تهمتی که بچسبد و هیچ راهی هم برای انکار آن نباشد، و همه حجت و دلیل هم در دست خصم باشد، لذا عیسی (علیهالسلام) به اشاره سفارش کرد که با احدی حرف نزن و در مقام دفاع برمیا، بلکه خود حضرت عیسی (علیهالسلام) در مقام دفاع از مادرش برآمد و این حجتی بود که هیچ دفع کنندهای نمیتوانست آن را دفع کند.»8
طباطبایی در ادامه، روایتی از امام باقر، درخصوص چگونگی حامله کردن مریم نقل میکند:
وی در مجمع البیان گفته:
«از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که فرمود: او یعنی جبرییل گریبان و یقه پیراهن مریم را گرفت و در آن دمید ، دمیدنی که با آن فرزند در رحمش در یک ساعت به حد کمال رسید ، کمالی که در رحم سایر زنان احتیاج به نه ماه وقت دارد، آری در عرض یک ساعت زنی باردار و سنگین شد، که وقتی خالهاش بدو نگریست او را نشناخت، و مریم در حالی که از او و از زکریا خجالت میکشید راه خود را گرفت و رفت.»9
فخر رازی در مفاتیح الغیب در ذیل همین آیات، درخصوص چگونگی حامله کردن مریم، سه قول را نقل میکند.
او مینویسد:
«در کیفیت این دمیدن دو قول وجود دارد. اول اینکه جبرییل در گریبان او فوت کرد و آن به رحم او رسید. دوم آنکه در دامن او فوت کرد و به اندام تناسلی او (فرج) او رسید و قول سوم اینکه جبرییل آستین مریم را گرفت و در پهلوی او دمید و سپس فوت به سینه او رسید و او حامله شد.»
زمخشری در کشاف در ذیل آیه ۲۲ سوره مریم، که مریم حامله شد، از ابن عباس نقل کرده است که «جبرییل نزدیک مریم شد، و در گریبان او فوت کرد و فوت او به بطن مریم رسید و او حامله شد.»
تفسیر صافی میگوید:
«جبرییل در یقهی جبه او فوت کرد و آن فوت وارد درون او شد و او حامله شد.»
همچنین همین مطلب را از امام باقر نیز نقل میکند (به نقل از مجمع البیان). نیز از تفسیر علیابن ابراهیم قمی نقل میکند که در یقهی او فوت کرد.
عموم مفسران، حامله کردن مریم را از طریق فوت کردن در او، تعلیل کردهاند. به طور طبیعی این مدعا با علم مدرن تعارض خواهد داشت.
اگر تبیین فلسفی طباطبایی از چهرهی مجسم جبرییل را بپذیریم، که بنابر رأی وی چیزی جز تصویری ذهنی نبوده، تصویر ذهنی قادر به ایجاد فوت خیالی است، نه فوت واقعی و عینی.
اگر جبرییل و فوت او را صورتی خیالی فرض کنیم، «مرد خیالی» و «فوت خیالی»، فقط «حاملهی خیالی» و «نوزاد خیالی» میآفرینند، نه «حاملهی واقعی» و «نوزاد واقعی».
نمیتوان یک سوی عمل را خیالی کرد، اما سوی دیگر عمل را واقعی تلقی کرد.
مدعای «قرآن محمدی» این است: مفسران در طول تاریخ هیچ مشکلی با اصل مدعا و تفسیر واقعگرایانهی آن، نداشتند. به نظر آنان، جبرییل واقعاً در مریم (فرج یا یقه یا آستین او) فوت کرد و او حامله شد. تفسیر واقعگرایانهی این قصه، مسائل مختلفی در چند سطح ایجاد خواهد کرد:
۱-۱- سطح اول: مسألهی تاریخی
هیچ متن مستقلی، روایت قرآنی زاده شدن عیسی را تأیید نمیکند. مفسر ملتزم به تفسیر واقعگرایانهی این قصه، چارهای جز پناه گرفتن در سنگر ایمانگرایی در پیش ندارد.
۲-۱- سطح دوم: مسألهی علمی
آدمی فقط از طریق انتقال اسپرم حامله میشود، اما هیچ زنی تاکنون از طریق فوت کردن، حامله نشده است. مفسر معتقد به حقیقت داشتن این قصه، بازهم مجبور است از طریق ایمانگرایی، مسأله را حل کند.
۳-۱- سطح سوم: مسألهی فلسفی
چگونگی ارتباط موجودی تماماً غیرروحانی (غیرمادی) با موجودی مادی و حامله کردن او.
طباطبایی برای حل مساله، فقط جبرییل را تبدیل به صور خیالیه کرد. اما تغییری در فوت و دیگر اجزای روایت قرآنی نداد. اگر قرار باشد تمام مسائل این قصه با توسل به ایمان حل شود، دیگر نیازی نیست که برای حل مسألهی تبدیل جبرییل به انسان، مستقلاً چارهجویی شود. این مسأله را هم میتوان از طریق ایمان، حل شده فرض کرد.
مفسران واقعگرای امروزین، هر تفسیری که برای معقول کردن این داستان ارائه کنند، یک نکته قابل کتمان نخواهد بود. افرادی که این داستان را از پیامبر میشنیدند و نیز مفسران گذشته، تلقی دیگری از این واقعه داشتند. حامله شدن مریم از طریق فوت کردن، برای آنان مشکل و مسألهای ایجاد نمیکرد.
هویت تاریخی دین، به خوبی در داستان حامله شدن مریم، زاده شدن مسیح، سخن گفتن او به محض تولد و مرگ یا عروج وی به آسمان، نمایان است.
درواقع باید گفت داستانی که نزد گذشتگان واقعیت و حقیقت محض بود، نزد امروزیان اسطوره و نمادین تلقی میشود.
——————————————————————————–
پاورقیها:
۱- در «قرآن محمدی 4 ، بیدلیلی عصمت»، به استفاده از تفکیک علم حضوری و علم حصولی برای اثبات عصمت و توجیه فرایند وحی اشاره شده است.
۲- مستندات این مدعا، در «قرآن محمدی ۶، خدای سخنگو و پیامبر نامهرسان» و در پاسخ به اولین و دومین نقد آقای مهاجرانی آمده است.
۳- مستندات این مدعا در «قرآن محمدی ۸» و «قلب و صلب قرآن» آمده است.
4-Josephus, Antiquities, 20:9.
۵- جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص۴۰۷.
هیک گزارشهای کتاب مقدس (انجیلهای چهارگانه) دربارهی حوادث زندگی مسیح را «اسطوره» میخواند.
به گفتهی وی:
«نامحتمل است که عیسی در ۲۵ دسامبر تولد یافته باشد (که تاریخ یک جشن زمستانی ماقبل مسیحی بود)، یا در سال اول میلادی به دنیا آمده باشد (به احتمال بیشتر در ۴ یا ۵ قبل از میلاد مسیح تولد یافت)، یا در بیت لحم دیده به جهان گشوده باشد (که احتمالاً برای به انجام رساندن نوعی پیشگویی به این داستان اضافه شده)، یا چوپانان برای پرستیدن او در کنار گهوارهاش حضور یافتند، یا فرزانگانی از شرق برای خوشامد گفتن به او رد ستارهای اعجابآور را پیگیری کردند (کل داستان سنتی تولد او، مخلوق تخیل مذهبی است)، یا او پدر زمینی نداشت (مضمونی اسطورهای که دربارهی بسیاری از شخصیتهای بزرگ دنیای کهن نقل میشود)، و یا اینکه خدای متجسد بود (مفهومی که او آن را کفرآمیز میدانست…
نامحتمل است که عیسی از لحاظ جسمانی پس از مصلوب شدنش دوباره حیات یافته باشد، و به مدت چهل روز در اطراف جلیل و یهودیه ظاهر شده، و سپس به آسمان عروج کرده باشد، (زیرا این نیز بخشی از داستان انجیل است) یا اینکه در همان زمان «قبرها باز شدند و بسیاری از مقدسان خدا که مرده بودند، زنده شدند، و بعد از زنده شدن عیسی از قبرستان به اورشلیم رفتند و بسیاری ایشان را دیدند.»
(پیشین، صص۴۰۶- ۴۰۴)
هیک میگوید:
«اگر چنین چیز فوقالعاده حیرتانگیزی واقعاً رخ داده بود قطعاً در آگاهی و اسناد و گزارشهای زمانه ثبت شده بود. اما برای نویسندهای مسیحی، که چهل تا پنجاه سال پس از مرگ عیسی کتاب خود را مینوشت، ممکن بود که بدون تردید داستانهای معجزهآمیزی را که در درون جامعهی او گسترش یافته بود باور کند.»
(پیشین، ص ۴۰۶).
۶- طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، صص ۳۶- ۳۵ .
۷- چنین بحثی در عالم مسیحیت هم مطرح شده است. به عنوان نمونه، کشیش رورند مون (Reverend Moon) رهبر کلیسای پاتیست، در دههی ۸۰ میلادی اعلام کرد زکریا، پدر عیسی مسیح است.
مقالهی زیر، بررسی و نقد سخنان رورند مون در این خصوص است: منبع: اینجا
Robert M. Price: “Was Jesus the Son of the Priest Zacharias?”
۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۴، ص ۴۵ الی ۶۷.
۹- طباطبایی، المیزان، ج ۱۴، ص ۶۷.
پیام برای این مطلب مسدود شده.