چاه «هنرى» گوتنبرگ، در آستانهء انتخابات
سکولاریسم نو: گفتگو با شهلا نورى:
توضيح سکولاريسم نو: همانطور که خوانندگان اين سايت مطلع اند، چند روز پيش مقاله ای از خانم شهلا نوری در اين صفحات منتشر شد که بلافاصله دو پاسخ، که هر دو بوسيهء يک تن ارسال شده بودند، در واکنش به آن به دست مارسيد و منتشر شد. از آنجا که مطلب طرح شده در اين سه مقاله اندکی، هم برای ما و هم برای خوانندگانمان، مبهم بود و جنبهء شرح ماجرائی محلی را داشت، با خانم نوری تماس گرفتيم و ايشان توضيح دادند که مقالات مزبور در پی گفتگوئی نوشته اند که نشريهء «يک فردای بهتر» با ايشان داشته اند و خوانندگان دو سه مقالهء قبلی، برای روشن شدن نسبت به زير و بم کار، لازم است آن گفتگوی افشاگرانه را بخوانند. به اين ترتيب، آنچه پيش روی شماست، از نظر زمانی مقدم بر مقالهء خانم نوری و دو پاسخ داده شده به آن محسوب می شود.
***
یک دنیای بهتر: اخیراً اطلاعیه ای از طرف شما منتشر شده که حاوی یک نقد سیاسی به چاهى، ساختهء یک خانم ایرانی به نام ماندانا مقدم در شهر گوتنبرگ، سوئد است. ظاهراً این نقد با برخوردهای تندی از جانب ایشان مواجه شده است. لطفاً توضیح دهید که ماجرا چیست و شما به چه دلیلی این نقد را منتشر کرده اید؟
شهلا نوری: ماندانا مقدم و همکارانش در روز 25 سپتامبر، در چهارچوب یک «جشنوارۀ فرهنگی- هنری» در ناحیۀ مرکزی شهر گوتنبرگ، پروژهء خود را به معرض نمایش گذاشت. پروژهء ایشان تعبیهء چاهی است که قرار بوده یک دهانه آن در “برونز پارکن” گوتنبرگ باز شود و دهانهء دیگر آن در باغ خانۀ هنرمندان در تهران.
ماندانا مقدم، در مصاحبه های رادیویی خود، می گوید که این پروژه را با بودجهء شهرداری و نهادهای هنری – فرهنگی سوئد، انجام داده است. [يعنی] در شروع کار قرار بر این بوده که نصف هزینهء این پروژه از طرف تهران تأمین شود ولی، به دلایل و ملاحظاتی، جمهوری اسلامی حاضر به تقبل آن نشده است. ماندانا مقدم، زمانی که «مسئولین خانهء هنرمندان زیر قول خود می زنند»، همکاران سوئدی خود را متقاعد می کند که همهء هزینه را تقبل کنند تا سر دیگر این چاه «هنری» در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی تعبیه شود. اما، با گذشت چند سال و جابجایی قدرت در جناح های مختلف رژیم اسلامی، رژیم مزبور به این پروژه پاسخ نهایی منفی می دهد. از قرار، مسئولین ذیربط در رژیم اسلامی، به کنه پروژهء ایشان پی برده و متوجه شده اند که چنین طرحی فقط و فقط انسان را به یاد چاه جمکران می اندازد که نشانگر درجهء تحجر حکومت اسلامی است.
ماندانا مقدم، پس از شکست طرح تعبیهء سر دیگر چاه در ایران تحت رژیم اسلامی، به سراغ کشور چین می رود تا شايد بتواند از پتانسيل تحجر اسلامي هاى چین در جهت پیشبرد «گفتگوی تمدن ها» استفاده کند. ايده ايشان اينست که با ايجاد اين چاه «ارتباط» ايجاد کند؛ همان نوع ارتباطى که متحجرين در چاه جمکران با امام زمان شان برقرار مي کنند.
وقتی که ما گفتیم این خانم محترم و سیاست «گفتگوی تمدن ها» دارند، با مالیات شهروندان، ارتجاع سیاسی زمانه را تبلیغ می کنند و دم در انتخابات رژیم را پیشاپیش آب و جارو می کنند، صدای ایشان و مشاوران «هنری» و «ادبی» شان ـ امثال آقای ناصر زراعتی ـ بلند شده که «آزادی بیان در خطر است!»
یک دنیای بهتر: نقد سیاسی از یک کار هنری چه جایگاهی دارد؟ ایشان ظاهرا معتقد است که کارشان صرفا هنری است و ربطی به سیاست ندارد. نظر شما در این مورد چیست؟
شهلا نوری: از نظر من، هر انسانی با دید و بینش سیاسی خود به مسائل پیرامونی خویش می نگرد. من هم با همین دید به عملکرد پیش برندگان پروژهء «چاه»، که می خواهد با پنهان کردن ماهیت ارتجاعی رژیم اسلامی صد هزار اعدام، پروژهء خود را به مردم بفروشد، نگاه می کنم. من به نوشته های ماندانا مقدم مراجعه می کنم تا سیاستی را که در پشت این پروژه پنهان شده به نمایش بگذارم.
ما، در روز 10 اکتبر، روز جهانی علیه اعدام، علیه «حکومت صد هزار اعدام» در مرکز شهر گوتنبرگ میز کتاب داشتیم. من همان روز این پدیده را مشاهده کردم. همه چیز از ذهن «هنر نشناس» من گذشت، بجز اینکه تصور کنم این سنگ هایی که بصورت استوانه روی هم چیده شده است، و آن هم در زیر یک آلاچیق شیشه ای، می تواند یک چاه باشد. من فکر کردم شهرداری در حال ساختن یک استراحتگاه برای مردمی است که از آن محل گذر می کنند.
بعد از مشاهدهء اطلاعیه ای که بر چارچوب آلاچیق نصب شده بود متوجه بخشی از ماجرا شدم. با ارجاع به سایت گوگل، در جستجوی اطلاعات در مورد خانم ماندانا مقدم، بسیاری از سایت ها در مقابل چشمان حیرت زدهء من باز شد. سایت رادیو پژواک سوئد به زبان فارسی را ديدم، به خبرگزاری مهر برخوردم و تمام توضیحات در مورد این همایش «هنری» به نام چاه را در آنجا یافتم.
در بخش های دیگر متوجه شدم که ماندا مقدم بغیر از این پروژه کارهای خود را در بی ینال ونیز هم به نمایش گذاشته است. در آنجا ماندانا مقدم به همراه هیأتی از طرف رژیم اسلامی و در مشایعت سمیع آذر، مشاور فرهنگی خاتمی، رئیس موزهء هنرهای معاصر، هنرنمایی کرده بود. بعلاوه، قرار بود که ایشان پروژهء بعدی خود را، که در خارج از ایران تحت نام «در تبعید زنگ بزنیم» معرفی شده بود، در جمهوری اسلامی نیز اجرا کنند. کدام انسان شرافتمندی می تواند بپذیرد که شخصی در قالب هنر، خود و «هنر» خود را در راستای سیاست خارجی جمهوری اسلامی و با نام «ایران» به مردم بفروشد؟ این آن حلقهء مفقوده ای ست که بعضی از وابستگان به اپوزیسیون جمهوری اسلامی آن را نمی بينند. و اینجا است که سیاست پشت این هنر شرقزده خود را به نمایش می گذارد.
یک دنیای بهتر: شما از جانب خانم ماندانا مقدم و برخی از طرفداران ایشان به سلب حق آزادی بیان ایشان متهم شده اید. چرا چنین اتهامی به شما زده شده است؟ اصلاً چرا بحث به مقولهء آزادی بیان کشیده شده است؟
شهلا نوری: من نقدم به این اثر «هنری» و اعتراضم به سیاست های پشت پردهء آن را، تحت نام «پروژه های سوئدی و “روح امام زمان” در کالبد ماندانا مقدم» به تعدادی از سایت ها ارسال کردم. بعد از درج مطلب ارسالی من در تعداد قابل ملاحظه ای از سایت های اپوزیسیون، ماندانا مقدم در یک مصاحبهء تلفنی با رادیو سپهر در روز 17 اکتبر، با همکاری ناصر زراعتی، به نقد و اعتراض من واکنش نشان داد و با فریاد «وامصیبتا، آزادی بیان در خطر است» مرا متهم به نقض آزادی بیان کرد.
اما واقعیت چیست؟ اینها حافظهء تاریخی مردم مقیم سوئد را دست کم گرفته اند و انگار نه انگار که همین چند سال پیش بود که در رابطه با برپایی جلسه ای برای سمیع آذر، مشاور فرهنگی رئیس جمهور “لبخند بر لب” در گوتنبرگ، مورد اعتراض مردم آزایخواه و برابری طلب قرار گرفتند و، در نتیجه، این جلسه لغو و پروژهء آنها ناکام ماند.
مردم بخاطر می آورند که این خانم هنرمند نازک طبع، زیر همین پوشش «هنر و آزادی بیان»، در همین چند سال پیش، سمیع آذر را به گوتنبرگ دعوت کردند و مهماندار ایشان بودند. تلاش مخالفین رژیم اسلامی، که مانع پیشبرد طرح آنها شده، عصبانیت این خانم را برانگیخت. در زمان برو و بیای دو خرداد، همفکران این خط در داخل اپوزیسیون رژیم در اروپا و آمریکا بارها نقش مهمانداران سفرای فرهنگی و نویسندگان این جناح را بازی کردند. این واقعیت تلخ شهرهء خاص و عام است.
بحث ما با اینها برسر هنر نیست. این بحث هنری نیست بلکه سیاسی است. ما اصولاً بحثی در مورد هنر سیاسی و غیر سیاسی نداریم و معتقدیم اگر مردم، همه، امکان بروز خلاقیت هایشان را داشته باشند بازار هنر نخبه گرا (الیتیستی) هم تخته می شود. بنابراین، بحث را به عرصهء هنر کشاندن اساساً هدفش گرد و خاک به پا کردن و مردم را دنبال نخود سیاه فرستادن است.
حتی بحث برسر آزادی بیان ماندانا مقدم هم نیست. مگر نه اینست که ایشان، با کمک دولت و کمون، در وسط شهر نمایش ارتجاع براه انداخته اند و رسانه ها هم تریبون در اختیارشان گذاشته اند تا این «نبوغ» هنری اسلامی – جهانسومی را معرفی کنند؟ معلوم نیست این ناله و فریادها برسر چیست؟ اتفاقاً بحث برسر آزادی بیان ما و مردمی است که با این نمایش ارتجاعی روبرو می شویم. ایشان، بعنوان هنرمند دو خردادی، و کسی که با جمهوری اسلامی برای ایجاد سر دیگر چاه در تهران تماس می گیرد، و همراه با همفکرانش، عناصر رژیم را برای جلسه و سخنرانی دعوت می کنند و برای آخوند خاتمی سینه چاک می دهند، همواره آزادی بیانشان را داشته اند. این مردم سرکوب شده توسط رژیم اسلامی اند که از آزادی بیان محرومند.
نکته در این ست که این «دمکرات های» اسلام زده، که ژست ولتر مابانه می گیرند و شعار می دهند که «باید جان داد تا مخالف حرفش را بزند!» معلوم نیست چرا زمانی که مخالفین رژیم سرکوب اسلامی حرکت آنها را نقد می کنند، باز برای طرف دیگر جان می دهند! و آن چنان نازک طبع و نازک نارنجی می شوند که داد و فریاد می زنند که آزادی بیان شان سلب شده است و تهدید شکایت به پلیس را پیش می کشند. این بساط ریا و دروغ و دفاع دروغین از آزادی بیان و خلط مبحث را باید جمع کرد. مردم کنفرانس برلین را فراموش نمی کنند!
خانم ماندانا مقدم و ارکستر مدافع آزادی بیان، تا به خودشان مربوط است، آزادی بیان دارند و اگر ندارند باید از دولت سوئد مطالبه کنند. چون آزادی بیان بحثی در حیطهء رابطهء دولت و شهروند است و نه شهروند و شهروند. همچنین توصیه می کنیم که بحث هنری در مورد کپی چاه جمکران در سوئد را بهتر است در جاهائی مانند شعبهء هنری سازمان تبلیغات وزارت ارشاد اسلامی پیش ببرند و نه در جامعهء سوئد. اما اگر او و امثال او می خواهند زیر پوشش «هنر» و «آزادی بیان» مجدداً دکان دو خرداد جمهوری اسلامی را اینجا باز کنند، درست مانند کسانی که در آلمان و سوئد زیر پوشش های مشابه می خواهند پای فاشیست ها را دوباره باز کنند، با سد محکم کمونیست های کارگری و مخالفین رژیم و سرنگونی طلبان مواجه خواهند شد.
خوب است اینها یادشان باشد که ما و مردم با این رژیم در حال جنگیم. میدان های این جنگ از شهرها و خیابان ها و کارخانه های ایران تا لندن و پاریس و برلین و استکهلم و نیویورک گسترده است. اگر رابطهء سیاسی آنها با رژیم اسلامی و جناح هائی از آن براساس آزادی بیان قاتلین مردم است، رابطهء ما ـ برعکس ـ براساس آزادی بیان مردمی است که توسط این رژيم بخون کشیده شده و هر روز بخون کشیده می شوند. ما نمی گذاریم در این دعوای سیاسی، خودشان را زیر حجاب «هنر» و «آزادی بیان» پنهان کنند.
واقعیت این است که مردم بسیاری به تلفن رادیویی ما و به تلفن من زنگ زده اند و این جملات را بیان کرده اند: «اگرچه ما از ترس این جماعت نان به نرخ روز خور، جرئت نمی کنیم که با صدای خود روی خط رادیوها حرف بزنیم، اما به آنها اجازه نمی دهیم که شعور ما را دستکم بگیرند!»
این تناقض البته نه به آزادی بیان مربوط است و نه به هنر بی خاصیت و ارتجاعی امثال ایشان. این دعوا سیاسی است. این دعوا دستکم از کنفرانس برلین تا امروز ادامه دارد و اینها جواب استدلال هایشان را گرفته اند. حقایق هم به هزار شکل روشن شده و جای هیچگونه موش و گربه بازی را باقی نگداشته است. تصویر سازی قلابی اینها از این جدال، مبنی بر مدافعین آزادی بیان و مخالفین آن، را هیچ کسی که ذره ای شعور سیاسی دارد، جدی نمی گیرد.
مسئلهء اصلی بر سر این است که دو خرداد دوباره در جامعهء ایران در آستانهء مضحکهء انتخابات رئیس جمهور فعال شده است. بدنبال آن، دو خردادی های خارج کشور نیز از خانه های خود با مأموریت معین سیاسی بیرون آمده اند. در زمان ریاست جمهوری خاتمی، کمونیسم کارگری این سیاست را افشاء کرد. این بار نیز ما یک لحظه از افشای این سیاست ارتجاعی و ضد مردمی دست بر نخواهیم داشت.
پیام برای این مطلب مسدود شده.