مهاجرین نورسیده و متاستاز سرطان
خواندنیها: صدرالدین الهی
روزنامه «عصر امروز» که در لوس آنجلس به سردبیری دوست عزیزم عباس پهلوان و همت همایون هوشیارنژاد منتشر می شود در روزنامه بیست و ششم مهرماه خود گزارشی رااز اکبر منتخبی به نقل از مجله «شهروند امروز» با عنوان «موج دیگری از نخبگان ایران را ترک میکنند» چاپ کرده بود که حرف اول این هفتۀ من درباره همین نخبگان است.
طبیب مهربان صاحبدلی وقتی من موضوع مهاجرت نخبگان را برای او گفتم با احتیاط طبیبانه بیمارپسندش گفت: آیا شما مطمئن هستید که این نخبگان که از آنها نام بردید و اسمهای شناختهشدهای هستند یعنی آقایان دکتر محسن کدیور، حسن یوسفی اشکوری و تقی آزاد ارمکی حتماً جزء نخبگانند یا مانند بسیاری از مشابهان خود متاستازهای طرز تفکر اسلامی انقلابیاند؟
من که از دشمنان تئوری توطئه و از مشتاقان گشادهآغوشی برای هر مهاجر بهجان آمدهای هستم بهاعتراض گفتم:چرا اینطور فکر میکنید؟ چرا جامعۀ از درون بریدۀ ما هر کس را که به بیرون میآید «عامل نفوذی»، «خودی مأمور»، «نقاب بر چهرۀ فریبکار» میخواند؟ من هنوز داغ سعیدی سیرجانی را بر دل دارم که آمد بیرون و فریاد برداشت که تا دست به طرف هم دراز نکنیم «شیخ صنعان» بر سر جای خود خواهد بود. در همین لسآنجلس به او چهها که نگفتند؛ چه تهمتها که نزدند. مأمور جمهوری اسلامی خواندندش و گفتند که آمده تا ما را ببرد و دست بسته تحویل بدهد. اینها را گفتند تا روزی که او برگشت.دکتر حرف مرا همینجا برید و گفت:
فرمودید برگشت. بله، برگشت و رو در روی بازجوی عزیز قرار گرفت و با «شیاف پتاسیم» معالجه شد. او مبارز و مرد میدان بود. اما چه بسیارند کسانی که در این همه سالها آمدهاند بیرون بهبهانه دگراندیش بودن و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکردهاند. کوشیدهاند که در فلان دانشگاه یا فلان مؤسسه به «چریدن تحقیقاتی» مشغول شوند و «حقالتعلیف» ماهانهای بگیرند و موضوع نو اندیشی دینی را بهانواع مختلف رواج دهند. چند تا را میخواهید اسم ببرم که پیش از این آقایان که اسمشان را بردید آمدهاند و به شغل شریف «ارشاد» و تعبیر جدید اسلامی مشغولند.
حرفش را بریدم و گفتم:خواهش میکنم اسم نبرید. من از پروندهسازی و هوچیبازی متنفرم. فقط نفهمیدم چرا کلمه «متاستاز» را به مرادف «نخبگان» یا دگراندیشان قرار دادید؟
خنده با معنایی کرد و گفت: برای این که سرکار طبیب نیستید. طبیبان و مخصوصاً سرطانشناسان میدانند که یک غده سرطانی گاه با شیطنت تمام از جایی که قرار دارد سلولهای سرطانزایی بهنام متاستاز روانۀ نقاط دیگر بدن میکند و یک وقت بیمار بهخود میآید که سرطان در سراسر اندامش جا گرفته و این متاستازها مشغول تهیه مراسم کفن و دفنش هستند. از نظر من بسیاری از این آقایان همان متاستاز اسلامی نوع خمینی هستند که سر بهزیر افکنده وارد جامعۀ آغوشگشادۀ مهاجر میشوند و جامعۀ مهاجر مشتاق تحول را زیر پنجه میگیرند و برای رسیدن به مقصود نهایی خود همه رنگ میزنند. مگر شما یادتان رفته انجمنهای اسلامی را که در دل انجمنهای دانشجویی پیش از انقلاب بهوجود آمده بود و اغلب بنیانگذارانشان بهظاهر روشنفکران اسلامی بودند که آلاحمد میخواندند و شریعتی تبلیغ میکردند و از اسلام ناب دم میزدند و این که مملکت باید بهسوی اسلام راستین برود و این قرتیبازیهای تجدد و تجددخواهی را کنار بگذارد. و این اسلام راستین که آمد دموکراتیک خواهد بود. به خلقها آزادی خواهد داد و احزاب را آزاد خواهد گذاشت. مگر اینطور نبود؟
چطور سی سال پیش همین روزها را از یاد بردهاید که همه جا تعطیل و اعتصاب بود و صحبت از جمهوری دموکراتیک و آزادی خلق حرف روز و البته اسلام ناب محمدی هم سایه بر سر همه داشت. چطور فراموش کردهاید که متاستازهای اسلامی ناگهان تمام اندام ما را گرفت؟ چطور از یاد بردهاید که از این متاستازها، سه نفر دور امام را گرفتند و این هر سه از مؤلفین اسلام نوع دیگر بودند؛متازستاز بنیصدر که باکیمیوتراپی یا شیمیدرمانی «فلنگ» معالجه شد، متاستاز قطبزاده، که در عمل جراحی «میدان تیر» از میان رفت و متاستاز یزدی، که هنوز در حال پیشرفت است و به صورت «ملی ـ ؟؟؟» به کار خود ادامه میدهد.
چرا فکر میکنید این نخبگان که امروز ترک وطن میکنندوسی سال است که با ذهن اسلامی و نظام حاکم خو گرفته و بزرگ شدهاند، بهناگهان از زیر تصویر خمینی و خامنهای بیرون میآیند و به یک گفتمان سیاسی برابر تن درخواهند داد؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.