زمان به چه کار فقها میآید؟ (۲) موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان
رادیوزمانه: اکبر گنجی
«موعودگرایی»، یعنی نجات دهندهای که در آخرالزمان ظهور و بشریت را از ظلم و درد و رنج نجات خواهد داد. اندیشهای که خاص تشیع هم نیست. این اندیشه نه تنها در ادیان ابراهیمی، که در ادیان غیرابراهیمی هم وجود دارد.
چپها (انگلس، کارل مانهایم، اریک هابسبام)، موعودگرایی را جنبشهای انقلابی ماقبل مدرن کشاورزان علیه زمینداران تلقی میکردند. جنبش توماس مونتسر (Thomas Munzer)، کشیش و حکیم الهی، توجه انگلس و مانهایم را به خود معطوف داشت.
مونتسر، خواهان برابری و مالکیت اشتراکی بود. وی درماه مه سال ۱۵۲۵ در سخنرانی برای شورشیان کشاورز به آنان گفت:
«چنین ساکت و صبور نباشد! مجیز این مدعیان دیوانه، تبهکاران کافر را نگویید! برای نبرد الهی آمادهی پیکار شوید! هنگام آن رسیده است، تابستان در آستانهی فرارسیدن است.»
تابستان دوران سلطنت سوم بود. به گمان کسانی چون یواکیم، زمان بازگشت الیاس نبی فرا رسیده بود که مطابق روایت عهد عتیق زمین را در کالسکهای آتشین ترک کرده بود و با همان کالسکه باز میگشت تا کارش را به فرجام برساند.
مانهایم میگفت: «هرگاه تصور در واقعیت بیرونی موجود ارضا نشود، به مکانها و دورههایی پناه میجوید که برپایهی آرزو بنا شدهاند. اسطورهها، افسانههای پریان، وعدههای آن جهانی ادیان، خیالپردازیهای دوستانه و سفرهای پنداری، همواره تجلیات تغییر شکلیافتهای بودهاند از آنچه زندگانی واقعی فاقد آن بود… در برخی دورههای تاریخی برآوردن آرزو از راه فرافکنی در زمان انجام میگیرد… آرزوهای زمانی را [باید] هزارههای شکوهمند (Chiliasm) نامید1.»
وی هزاره باوری را نیروبخش به جنبش قشرهای ستم دیده به شمار میآورد. به گمان مانهایم، ایدهی هزارهای، با جوش و خروش روحی و برانگیختگی جسمی روستاییان – قشر زندهای که نزدیکترین پیوندها را با زمین داشت – هماهنگ بود.
مانهایم به اقتفای انگلس مینویسد: «جنبش زیر رهبری توماس مونتسر را باید به عنوان گامی در جهت جنبشهای انقلابی جدید تلقی کرد… باید پذیرفت که مونتسر یک انقلابی اجتماعی بود که از انگیزههای دینی الهام میگرفت2.»
مانهایم این جمله را از مونتسر نقل می کند که «خود خداست که داساش را بر میدارد تا علفهای هرزه را از جمع آدمیان برکند». به گفتهی مانهایم، هزاره باوری، دو ویژگی روحی دارد: آرزو و انتظار.
هزاره باوران منتظر «لحظهی موعود» هستند. آنها به هزارهای که در آینده خواهد آمد کاری ندارند، آنها به دنبال هزارهای هستند که «در اینجا و اکنون روی دهد».
هزاره باوران امیدوارانه در انتظار لحظه موعود هستند و انقلاب، شوق به تحقق آرزوهایشان در این جهان است. مانهایم هزاره باوری را خصوصیت فکری پایینترین قشرهای جامعه (روستاییان ستمدیده، کارگران مزدور، لمپن پرولتاریا، موعظهگران متعصب و کهنهپرستان عاطفی) به شمار میآورد.
حرکت مزدک در ایران، از همین زاویه از نظر مارکسیستها مهم تلقی میگشت. آرزوی جهانی پر از عدل و داد، سرکوب ظالمان و حاکمیت مظلومان و مستضعفان، از ابتدا همراه بشر بوده و همه ادیان به پیروان خود وعده دادهاند که فردی در آخرالزمان ظهور و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
از این جهت، یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان بر شیعیان تقدم دارند. «موعودگرایی» نیازمند تبیین و تحلیل معرفتشناختی، جامعهشناختی، روانشناختی، الهیاتی و… است.
درعین حال، بررسی تاریخی مسالهی موعودگرایی در تشیع، میتواند چگونگی برساخته شدن امام زمان را روشن سازد. کتاب محققانهی اندیشمند و اسلامشناس بزرگ، جناب آقای مدرسی طباطبایی از این جهت بسیار مهم است.
همانطور که در «قرآن محمدی» هم گفته شد، مقتضیات درون متنی، مستقل از باورهای شخصی نویسنده است. درواقع مولف به حیات خود ادامه خواهد داد.
«قرآن محمدی» هیچ سخنی درخصوص باورهای جناب مدرسی طباطبایی بیان نمیکرد. بحث «قرآن محمدی» ناظر به مقتضیات درون متنی کتاب «مکتب در فرایند تکامل» بود.
ادعای «قرآن محمدی» این بود که آن کتاب نشان میدهد که امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و برخی از شیعیان امام حسن عسکری، در نزاعی مالی و درگیری بر سر جانشینی، آن ایده را برساختند.
با این همه، تنها منبع این مدعا، کتاب جناب مدرسی نبود و نیست. مطابق ادعای شیعیان دوازده امامی، فرزند امام یازدهم، از سال ۲۶۰ ق تا ۳۲۹ ق، به مدت ۶۹ سال در غیبت صغری بوده و پس از آن وارد غیبت کبری شده است.
بهترین راه وقوف بر واقعیت، رجوع به متون همان دوره است، نه کتابهای ایدئولوژیک بعدی. تفاوت عمیق نگرش شیعیان حاضر در عصر ائمه به آنان، با نگرش شیعیان کنونی، حکایت از تغییر الگوی اساسی دارد.
ابومحمد، حسنبن موسی نوبختی، یکی از شیعیانی است که شیخ طوسی، ابن داود، علامه حلی، میزا محمد باقر موسوی خوانساری و… او را ثقه و مورد اعتماد طایفهی شیعهی امامیه معرفی کردهاند.
او نویسنده کتاب فرق الشیعه نوبختی است. کتاب وی متعلق به نیمهی دوم قرن سوم است. یعنی متعلق به دورهی غیبت صغری. برای اینکه دیگر نویسندهی شیعی که کتاب خود را از روی کتاب وی نگاشته، یعنی سعدبن عبدالله ابیخلف اشعری نمیری قمی، یکی از بزرگان محدثان شیعه، در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ یا ۳۰۱ فوت کرده است.
وی در زمان حیات خود با امام حسن عسگری هم ملاقات کرده است. نام کتاب وی المقالات و الفرق است. دکتر محمد جواد مشکور این کتاب را در سال ۱۳۴۱، پس از تصحیح، با مقدمه و تعلیقات مفصل، به وسیلهی انتشارات عطایی به طبع رساند.
دکتر مشکور کتاب فرق الشیعه را هم ترجمه و در سال ۱۳۵۳ به وسیلهی بنیاد فرهنگ ایران به طبع رسانید. او در مقدمهی کتاب نوبختی، نشان میدهد که المقالات و الفرق از روی فرق الشیعه رونویسی شده است.
توضیح این نکات معطوف به دو واقعیت است:
اول) شیعه بودن آن دو نفر
دوم) نگارش این دو متن در دوران غیبت صغری
دکتر مشکور، به کتاب فرق الشیعه پاورقیهای بسیاری افزده و تقریباً مطالب اضافی المقالات و الفرق را در پاورقیهای فرق الشیعه آوردهاند.
در اینجا با مرور این کتاب نشان خواهیم داد که اندیشهی مهدی موعود در شیعه چگونه شکل گرفت؟
نگاه تاریخی به زاده شدن یک ایده، مراحل رشد و فربه شدن آن، آگاهی بسیار دقیقتری از سرشت آن ایده به آدمی میدهد. شیعیان، پس از شهادت علیبن ابی طالب، تعیین مصداق مهدی موعود را آغاز کردند.
پس از شهادت علیبن ابی طالب، سباییه او را مصداق ایدهی مهدویت اعلام کردند و گفتند: «علی کشته نشده و نمرده و نمیرد و کشته نشود تا اینکه تازیان را به چوب دست خود براند، و زمین را که از ستم و بیدادگر انبار شود پر از دین و داد کند3.»
گروه دیگری از پیروان علیبن ابی طالب، امامت را حق محمدبن حنفیه دانستند و پیرو او شدند. پس از شهادت حسنبن علی و حسینبن علی، گروه دیگری از شیعیان هم محمدبن حنفیه را شایستهی امامت تشخیص دادند.
«گروهی گقتند که محمدبن حنفیه امام مهدی و جانشین علیبن ابی طالب است[4].» کثیر عزه شاعر اهل بیت که محمدبن حنفیه را مهدی موعود میدانست، شعر زیر را برای او سرود:
هدیت یا مهدینا ابن المهتدی
انت الذی ترضی به و نرتجی
انت ابن خیر الناس بعد النبی
انت امام الحق لسنا نمتری
یا بن علی سر و من مثل علی
یعنی:
راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته
تو کسی هستی که ما به تو خوشنودیم و امیدواریم
تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبری
تو امام برحق هستی و ما در آن شکی نداریم
ای پسر علی برو و چه کسی مانند علی است
پس از مرگ محمدبن حنفیه: «گروهی گفتند که محمدبن حنفیه مهدی موعود است و علی علیه السلام او را بدین نام خوانده است، او نمرده و نخواهد مرد و نیز نشاید که بمیرد، بلکه ناپدید شده و دانسته نیست در کجا باشد. بهزودی بازگردد و زمین از آن او شود و بر جهانیان پادشاهی کند، و امامی پس از ناپدید شدن او نیاید مگر تا خود او باز گردد5.»
«گروهی گفتند محمدبن حنفیه زنده است و نمرده و به کوه رضوی که میان مکه و مدینه میباشد جای دارد و آهوان بامداد و شامگاه پیش وی آیند و او از شیر آنها بیاشامد و از گوشتشان بخورد، و دو شیر یر راست و چپ او جای دارند و تا آنجا که برانگیخته شود از وی پاسبانی کنند. برخی گفتهاند که برسوی راست او شیری و بر جانب چپش پلنگی است. باری این دسته چشم به راه اویند و گویند که پیغمبر مژدهی آمدن او را داده و وی کسی است که زمین را پر از داد و برابری کند6.»
گروه دیگری از پیروان او «گویند که هرکس به امامت نامزد شود باید از فرزندان محمدبن حنفیه باشد و مهدی قائم از پشت وی خواهد بود7.»
بعدها، گروه دیگری از شیعیان پیرو محمدبن حنفیه «گفتند مهدی قائم ابوهاشم [فرزند محمدبن حنفیه] است و برآفریدگان ولایت یابد و باز گردد و به کارهای مردم رسیدگی کند و جهان از آن او شود و جانشینی پس از وی نباشد8.»
گروهی از پیروان محمدین حنفیه گفتند: «که عبدالله بن معاویه مهدی قائمی است که پیغمبر به آمدن وی مژده داده است. وی زمین را از آن خود سازد، و گیتی بیداد و ستم گرفته را پر از برابری و داد کند، و پیش از آنکه در گذرد امامت را به مردی از بنی هاشم از فرزندان علیبن ابی طالب بسپارد و آنگاه بمیرد9.»
در سال ۱۲۰ هجری، زید فرزند امام سجاد، به اتفاق گروهی از شیعیان کوفه علیه بنی امیه قیام کرد و در سال ۱۲۱ در کوفه کشته شد. فرقهی زیدیه، زید را امام پنجم شیعیان معرفی میکنند. همچنین کشور یمن مرکز اصلی شیعیان زیدی است.
سیر حوادث، انتخابهای گوناگون و به راههای متفاوت رفتن، نشان میدهد که ماجرا به گونهای نبوده است که شیعیان دوازده امامی کنونی گزارش میکنند.
اگر از ابتدا باورهای روشنی وجود داشت که هرکس خود را شیعه تلقی میکرد، باید آنها را میپذیرفت، آن همه اختلاف معنا نداشت.
تشیع برساختهای تاریخی است که با درگذشت هر امامی، اختلاف پیروان آن امام آغاز میشد و فرد خاصی مصداق مهدی موعود معرفی میگردید:
«چون ابوجعفر [امام باقر] در گذشت [در سال ۱۱۴ هجری] یاران او به دو دسته تقسیم گردیدند: گروهی از آن دو به امامت محمدبن حسنبن علیبن ابی طالب که در بیرون از مدینه جای داشت و در آن شهر کشته شد بگرویدند، و او را مهدی قائم دانستند. ایشان گفتند که او نمرده و نخواهد مرد… چه پیغمبر فرموده است که مهدی قائم، هم نام من است و پدر وی نام پدر مرا دارد10.»
پس از درگذشت ابوعبدالله جعفربن محمد (امام صادق)، «گروهی از ایشان گفتند که جعفربن محمد زنده است و نمرده، و نمیرد و او مهدی است. سرانجام آشکار شود و بر مردمان فرمانروایی کند11.»
گروه دیگری از شیعیان (اسماعیلیه خالصه) مدعی شدند که نصب اسماعیل از سوی امام صادق به امامت محرز است، لذا:
«پس از جعفربن محمد پسرش اسماعیلبن محمد امام بود و مرگ اسماعیل را در زمان پدرش انکار کرده… اسماعیل نمرده و نخواهد مرد تا اینکه زمین از آن وی گردد و به کار جهانیان پردازد. اسماعیل مهدی قائم است، زیرا پدرش پس از خود به امامت او اشاره کرده و پیروان خود را پایبند ولایت او ساخته و گفته است که وی خواجه و سرور ایشان است… و قائم آخرالزمان است[12].»
شیعیان ۱۲ امامی، بعدها در متون خود اسماعیل را شخصی فاسق، شرابخوار و زن باره معرفی کرده و این عوامل را به عنوان دلیل خلع او از امامت ذکر کردند13.
ازامام صادق هم روایت کردهاند که خداوند به دلایلی امامت اسماعیل را نسخ کرده و دربارهی او بدا حاصل شده است: «ما بدالله فی شیء کما بداله فی اسماعیل ابنی.» اما این سخنان از سوی کسانی که اسماعیل را امام و مهدی موعود میدانستند، پذیرفته نشد.
گروه دیگری از شیعیان (اسماعیلیه مبارکه) ضمن قبول درگذشت اسماعیل، اعلام کردند که چون امامت از برادر به برادر منتقل نمیشود، امام صادق پس از درگذشت اسماعیل، فرزندش محمدبن اسماعیل را به امامت منصوب کرد.
به نظر اینان، مهدی قائم فرزند اسماعیل مقلب به مکنوم یا امام پنهان است: «ایشان پندارند که محمدبن اسماعیل نمرده و زنده است و در شهرهای روم همی زید، و وی قائم مهدی است[14].»
پس از وفات موسیبن جعفر (امام کاظم)، گروهی از شیعیان وی: «گفتند که موسیبن جعفر نمرده و زنده است، و نمیرد تا اینکه شرق و غرب زمین از آن او گردد، و گیتی آکنده از ستم را پر از داد کند، و او مهدی قائم است[15].»
گروه دیگری از شیعیان گفتند: «او امام قائم است و بمرد، و امامی جز او نباشد، ولی پس از مرگ بازگشته و در جایی پنهان شده، و یاران او با وی دیدار کنند و او به ایشان امر و نهی می فرماید… [مطابق روایت] بدان جهت قائم را قائم نامند که پس از مرگ برمیخیزد16.»
برخی دیگر از پیروان وی، امامان بعدی شیعیان را جانشین وی میدانند، اما پس از برانگیخته شدن امام کاظم، آنها باید کار را به او واگذار کنند.
پس از وفات امام رضا، گروهی به امامت احمدبن موسی بن جعفر، برادر امام رضا که قبرش در شاهچراغ است رفتند. اما گروه دیگری امامت محمدبن علیبن موسیبن جعفر، مقلب به امام جواد، را پذیرفتند.
این امر، پرسش و گفت و گوهای بسیاری در شیعیان ایجاد کرد. برای اینکه امام جواد در هفت سالگی به امامت رسید و در ۲۵ سالگی از دنیا رفت. پرسش این بود که چگونه کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، میتواند امام و رهبر شود؟
از نظر شیعیان ۱۲ امامی فعلی، عصمت و علم لدنی اوصاف امامان هستند. بنابراین اگر عصمت و علم لدنی امری خدادادی باشد، ارزش چندانی برای فرد در پی نمیآورد. برای اینکه نتیجه جهد و کوشش فرد نیست، خدای پرسشناپذیر، بیحساب و کتاب میدهد و میگیرد.
اما اگر قرار شود این اوصاف مایهی فضیلت شخص باشند، باید امری اکتسابی تلقی شوند. مرتضی مطهری چنین تلقیای را تبیین میکرد.
در این صورت پرسش این است که چگونه کودک خردسال واجد عصمت و علم لدنی میگردد و به همین دلیل، امام دیگران میشود. کودک هفت ساله باید کثیری از بزرگان دین و دانش را راهبری علمی و هدایت عملی کند.
امام جواد در سال ۲۰۳ درگذشت و همین مشکل برای فرزند ایشان هم پیش آمد. علیبن محمد مقلب به امام هادی، در هشت سالگی به امامت رسید. پس از وفات امام هادی، گروهی از شیعیان ایشان، محمدبن علی، فرزند او را امام و «مهدی قائم» خواندند17.
شماری از شیعیان، جعفربن علی، ملقب به جعفر کذاب را امام معرفی کردند. اما گروه دیگری از شیعیان امام دهم، حسنبن علی الهادی را امام خود نامیدند.
امام یازدهم، حسنبن علی، در ۲۶۰ هجری درگذشت. شیعیان امام عسگری، پس از وفات ایشان به ۱۴ دسته تقسیم شدند. بر سر میراث او میان برادر و مادرش اختلاف افتاد و دعوای آنها به حاکم کشیده شد:«چون در ظاهر فرزندی از او نیافتند، میراث او را در میان برادرش جعفر و مادرش تقسیم کردند18.»
در آن زمان نزاع شدیدی میان شیعیان درگرفت. محور اساسی اختلاف آنها، فرزند نداشتن امام یازدهم و تعیین تکلیف امامت پس از وفات او بود. سر درگمی شیعیان امام یازدهم، در گفت و گوهای آنان به خوبی عیان است:
«گروه نخستین گفتند حسنبن علی نمرده و زنده و مهدی قائم است و او را هیچ پسر نبود و غایب شد و نشاید بمیرد، چه هیچگاه گیتی از امام تهی نیست… گروه دوم گفت که حسنبن علی در گذشت و پس از مرگ، زندگی از سر گرفت و او مهدی قائم است. زیرا بنا به روایتی که رسیده، قائم آن است که پس از مرگ برخیزد و قیام کند و فرزندی از وی نمانده باشد19.»
«گروه سوم گفتند حسنبن علی درگذشت و برادرش جعفر پس از وی به امامت نشست. چه حسن وی را جانشین خویش ساخت… گروه چهارم گفتند امام پس از حسن، جعفر است و امامت به وی از پدرش رسیده است… گروه پنجم به امامت محمدبن علی که در روزگار پدرش در گذشت باز گشتند… و گفتند او مهدی قائم است[20].»
«گروه ششم گفتند که حسنبن علی پسری داشت که او را محمد نامید… او مهدی قائم است[21].» «گروه هفتم گفتند که چون هشت ماه از مرگ حسن بگذشت، او را پسری پدید آمد… او امام نادیده و پنهان است22.»
«گروه هشتم گفتند که اصلاً حسن را فرزندی نبود، زیرا پس از آزمایش و جستوجوی بسیار او را پسری نیافتیم. اگر گوییم که او بمرد و وی را در نهان فرزندی بود، لازم آید که چنین سخنی را دربارهی هر مرد بی فرزندی که مرده باشد بتوان گفت، نیز ممکن است ادعا کنیم که پیغمبر را پسری بوده که پس از وی به جای او نشسته است.
همچنین بگوییم که عبداللهبن جعفربن محمد فرزندی داشته و یا ابوالحسن رضا را به جز ابوجعفر سه فرزند بازمانده، که یکی از ایشان امام بوده است. زیرا همینسان که بنا به اخبار رسیده پیغمبر را پسری باز نماند و عبداللهبن جعفر فرزندی نداشت و رضا علیه السلام را چهار فرزند نبود، حسن نیز چون درگذشت از او فرزندی نمانده بود.
ولی باید دانست که کنیز حسن در هنگام مرگش از وی بار داشت و به زودی پسری بزاید و او امام خواهد بود. زیرا نشاید که امامی بمیرد و از وی پسری بازنماند و امر امامت بطلان پذیرد، و زمین از حجت و راهبر تهی گردد23.»
کسانی که باور داشتند امام حسن عسگری در زمان حیات خود دارای فرزند بوده است، به معتقدان به حامله بودن کنیز امام یازدهم، چنین پاسخ گفتند:
«اگر گویید که هرچند کوشیدید از وی فرزندی نیافتید، و زن او را از وی باردار دیدید، سخن به دروغ گویید. زیرا ما در آبستنی آن زن پژوهش و جستوجوی بسیار کردیم و از بهر اندریافتن حقیقت آن داستان کوشش فراوان نمودیم، و آن زن را پس از مردن وی باردار نیافتیم. حال ما در فرزند داشتن حسن پیش از مرگ وی از شما راستگوتریم، زیرا از روی خرد و عادت روا بود که مردی را در نهان فرزندی باشد، و او از مردم پنهان باشد و سپس آشکار شود و تبار خویش بدرستی نشان دهد.»
اینان نقد دیگری هم بر معتقدان به حامله بودن کنیز امام عسگری وارد آوردند. گفتند:
«با روایات بسیار و درستی که از امامان راستگو رسیده است، آبستنی زن بیش از نه ماه نتواند بود. اکنون از آن زمان سالها میگذرد و شما به هیچ دلیل و نشانی هنوز چشم به راه زاییده شدن آن کودک هستید24.»
هر دو سوی گفتوگو، در نقد یکدیگر به «واقعیت خارجی» استناد میکردند، یعنی نه امام عسگری فرزندی در زمان حیات خود داشته، و نه کنیز او حامله بوده و فرزندی به دنیا آورده است. اما هر دو سوی گفت و گو، برای اثبات باور خود، به «شواهد و قرائن خارجی» استناد نمیکردند.
یعنی نه فرزند امام را به کسی نشان میدادند یا کسی او را دیده بود و نه کنیز او را حامله یا در حال وضع حمل کردن و به دنیا آوردن فرزند نشان میدادند. درواقع هر دو سوی گفت و گو، براساس پیشفرضهای کلامی نامدلل، برای امام یازدهم فرزندی برمیساختند.
پیش فرض آنها این بود:
الف) زمین هرگز از حجت خدا (امام) خالی نخواهد بود
ب) محال است امامی از دنیا برود و فرزندی از خود به یادگار نگذارد
به عبارت دیگر این مدعا از مدعای اول استنتاج میشد.
گروه نهم، از دو واقعیت خارجی، نتیجهی مهمی استنتاج کردند:
واقعیت اول: درگذشت امام یازدهم، پدر و نیاکانش
واقعیت دوم: فرزند نداشتن امام یازدهم
نتیجه: امامت مثل نبوت پایان یافته است:
«صحیح است که امامی پس از حسن نبود. همانسان که پیغمبری پس از محمد قطع گشت، روا بود که امامت نیز قطع شده، رشتهی آن بگسلد25.»
این گروه هم برای تحکیم مدعای خود، به باورهای درون دینی و واقعیات خارجی استناد کرد.
باور دینی) امامان پیشین گفتهاند که زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر آنکه خداوند به دلیل گناهان مردم، بر آنها خشم گیرد و تا زمانی که خود تشخیص دهد، دیگر حجتی برای آنها نفرستد.
باور دینی) امام صادق فرمودهاند: ان الفتره هی الزمان الذی لایکون فیه رسول و لاامام: فترت زمانی است که در آن پیغمبر یا امامی نباشد.
واقعیت خارجی) بین پیامبران الهی هم فترتهایی چند قرنه وجود داشته است، چنانچه بین عیسی و محمد پیامبر جدیدی نیامد.
اینان براساس باورهای درون دینی و واقعیت بیفرزندی امام یازدهم، پرسشی را مطرح کردند و سپس پاسخ مهمی به آن داداند.
پرسش: اگر با درگذشت امام یازدهم فترتی در ارسال امام ایجاد شده و امامت تا زمانی که خداوند امام جدیدی تعیین کند، پایان یافته است، تکلیف شیعیان چیست؟
پاسخ: شیعیان باید «بدانچه را که پیشینیان ما فرمودهاند کار کنیم و از آنچه ما را باز داشتهاند بپرهیزیم و دانشی را که از بزرگان دین به ما رسیده است کار بندیم، و بدانیم که پیغمبران و امامان پیشین مرده، و رخت از این جهان بربستند. چنانکه حجت و راهبر مردم پیش از پدید آمدن پیغمبر ما [محمد] دستورهای عیسی و دانشی بود که از بزرگان دین وی در دست داشتند و به پیغمبری عیسی و مردن او راهبری جانشینان وی معتقد بودند26.»
گروه دهم گفتند که امام یازدهم، جعفر بوده است و نه حسن عسگری. اینان جعفر را قائم میخواندند. هواخواهان امامت حسنبن علی، یک شب مروج اصلی این ایده، یعنی نفیس، را در حوض بزرگی غرق میکنند.
گروه یازدهم گفتند چون نمیدانند امام کیست، همچنان بر امامت حسنبن علی پایدار باقی میمانند. در شرایطی که شیعیان نه فرزندی از امام یازدهم در دوران حیاتش دیده بودند و نه نظارت بر کنیز امام یازدهم منجر به زایمان او شد، تکلیف شیعیان چه بود.
گروهی از شیعیان، در اینجا بود که ایدهی «فرزند نادیده، پنهانی و غایب» را مطرح کردند.
گروه دوازدهم شیعیان امام حسن عسگری، ضمن قبول درگذشت آن امام، گفتند امامت باید در نسل امام یازدهم ادامه یابد. هیچ فرد یا گروهی از شیعیان حق ندارد امامی برای جانشینی امام یازدهم تعیین کند. همچنین هیچکس مجاز نیست درخصوص فرزند داشتن یا نداشتن آن امام کاوش و پرسوجو کند.
حتماً امامی از پشت این امام وجود خواهد داشت و در وقت خود پدیدار خواهد شد. بنابراین هیچکس نباید دربارهی قائم، گفت و گو کند:
«و نیز روا نباشد تا فرمان خدا نرسد نام قائم را یاد کنند، و یا از جای وی پرسند. چه او تنها و ترسان در پردهی خدا پنهان است. ما را نشاید که دربارهی او گفت و گو کرده و از کار او جستوجو کنیم و جستوجوی از او، هیچگاه روا و شایسته نیست، زیرا اگر آنچه بر ما پوشیده شده آشکار گردد، به ریختن خون وی و ما انجامد…
اخبار بسیاری رسیده که ولادت قائم بر مردم پوشیده است، مگر اینکه ظهور کند و شناخته گردد، و معلوم شود که او امام و پسر امام و وصی پسر وصی است [27].»
گروه سیزدهم گفتند که حسنبن علی درگذشته است و چون فرزندی ندارد، پس از وی، جعفربن علی امام است: «اگر امامی درگذرد و از او پسری باز نماند، ناگزیر امامت به برادرش خواهد رسید28.»
برسازندگان امام غایب، مجبور بودند به پرسش مهمی پاسخ گویند: دلیل یا دلایل غیبت فرزند امام یازدهم چیست؟
پاسخ اول: پنهان شدن امام، بهترین تدبیر برای حفظ جان وی از توطئههای عباسیان برای شهید کردن ایشان است29.
مخالفان میگفتند اولاً همهی امامان شهید نشدهاند. ثانیاً امام باید شجاع و آماده شهادت باشد. ثالثاً امام غایب چگونه میتواند مردم را هدایت کند؟
پاسخ دوم: اگر امام زمان حاضر باشد، مجبور است با طاغوتهای زمانش بیعت کند. بیعت تعهدآور است و غیبت، بهترین راه گریز از بیعت است.
مخالفان میگفتند امام دوازدهم میتواند حاضر باشد و مثل امام حسین از بیعت خودداری کند. درواقع قائلان به غیبت، پاسخی از جانب امام دوازدهم ارائه میکردند. گفته شد امام دوازدهم در توقیعی به اسحاقبن یعقوب، علت غیبت را چنین تعلیل کردهاند:
«اما دربارهی علت غیبت، خداوند متعال میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از چیزهایی پرسش نکنید که اگر [پاسخ آن] بر شما آشکار شود، برایتان ناخوشایند است، همهی پدران من، بیعت طاغوت زمان برگردنشان بود، ولی من درحالی ظهور خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی برگردنم نباشد30.»
این پاسخ اولاً با عمل امام حسین تعارض دارد. ثانیاً همهی امامان یازدهگانه، شیعیان را به بیعت با طاغوتهای زمانه متهم میکنند و دامان خود را از این امر منفی پاک میدارند.
بعید است امام دوازدهم دربارهی پدران خویش چنان سخنی گفته باشند. به احتمال زیاد، این توقیع را دیگران ساختهاند.
پاسخ سوم: شیعیان علت غیبت امام هستند.
خواجه نصیر طوسی در تجرید الاعتقاد به اقتفای شریف مرتضی مینویسد: «انحصار اللطف فیه معلوم للفضلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا31.»
وجود امام لطف است و تصرفش لطف دیگری است و ما علت غیبت او و عدم تصرفش شدیم. یک تعبیر از این مدعا این است که به علت سست ایمانی مردم و گناهان آنان، امام غیبت کرده است.
قائلان به وجود فرزند امام دوازدهم، وقتی در توجیه دلایل غیبت، خود را ناتوان احساس کردند، خود مردم را مقصر جلوه داده و علت غیبت به شمار آوردند تا دهان پرسش کنندگان بسته شود.
در متون روایی، آزمایش مردم به عوان علت غیبت مهدی موعود ذکر شده است. امام صادق هم گفتهاند:
«این امر (فرج مهدی موعود) پیش نخواهد آمد، مگر پس از ناامیدی، و به خدا سوگند این کار رخ نخواهد داد، مگر آنکه شما از یکدیگر شناخته شوید و مورد آزمایش قرار گیرید تا آنکه سعادتمند به سعادت برسد و شقاوتمند به شقاوت32.»
نگرش تاریخی به تاریخ تشیع نشان میدهد که وقتی امامی فوت میکرد، پیروان او به چند فرقه و گروه تقسیم میشدند. برخی از گروهها، امام متوفی را، مهدی قائم میخواندند. گروههای دیگر هم که پیرو یکی از فرزندان یا برادر امام متوفی میشدند، مهدی موعود خاص خود را داشتند.
چندین «پیغمبر» و «مهدی موعود» در این دوران (از شهادت علیبن ابی طالب تا وفات امام یازدهم) ظهور کرده است. حتی عباسیان هم یک مهدی داشته اند.
روشن است که گزارشهای تاریخی هیچ شاهد و قرینهای برای فرزند داشتن امام حسن عسگری ارائه نمیدهند. تنها متکای این برساخته، موعودگرایی ادیان و آدمیان است.
همچنین با دلایل عقلی هم نمیتوان وجود فردی با طول عمر بیش از ۱۲۰۰ سال را اثبات کرد. ضمن آنکه این ادعا با علم تجربی هم سازگار نیست. شیعیان ۱۲ امامی فقط می توانند باور خود را به ایمان و تعبد متکی کنند. در این صورت باید به این پرسش پاسخ گفت که مهدی موعود ۱۲ امامیها با مهدی موعود دیگران چه تفاوتی دارد؟
چگونه می توان میان این مدعیات متعارض به حقیقت نزدیک شد؟ آنها هم ادعاهای بسیار عجیبی دربارهی مهدی موعود خود کردهاند که به اندازهی ادعای شیعیان ۱۲ امامی نامدلل است.
بنابراین دو راه بیشتر وجود ندارد:
اول) داوری عقلی درخصوص اینگونه باورها و پذیرش مدعای مدلل
دوم) چوبین خواندن پای استدلال و پناه گرفتن در سنگر ایمان
در این صورت هیچ فرقی میان مدعیات گوناگون وجود نخواهد داشت، برای اینکه همهی آنها نامدلل هستند. هرکس در این عالم به چیز یا چیزهایی ایمان بلادلیل دارد. تعطیل کردن عقل به معنای تعطیل کردن داوری و انتخاب است. تفکیک «جعلی» و «واقعی»، و تمایز آن دو از یکدیگر، فقط با عقل و علم امکانپذیر است.
صدق و کذب، مستقل از دین و ایمان است. فروکاستن صدق، حقیقت و واقعیت به ایمان و دین، به معنای نابود کردن همهی آنها است. برای اینکه صدها دین و هزاران ایمان وجود دارند. در این صورت هر مومنی، دین خود را حقیقت و ادیان دیگر را جعلی و کاذب خواهد خواند.
اگر امامت یکی از اصول عقاید شیعیان است و اگر اصول عقاید عقلی (استدلالی) است، پس چارهای جز مدلل کردن مدعا وجود ندارد.
شیعیان ۱۲ امامی تعجب میکنند که چرا آنانکه اسماعیل را امام و مهدی موعود تلقی میکردند، مرگ او را باور نکردند؟
غیرشیعیان ۱۲ امامی هم تعجب میکنند که چرا وقتی امام عسگری فرزندی نداشت و هیچ یک از کنیزانش هم حامله نبود، این افراد او را دارای فرزند میدانند؟
در هر دو مورد، شواهد موثق خارجی انکار شد. در مورد اول، اسماعیل با تایید رسمی مقامات وقت به خاک سپرده شد. در مورد دوم، به دلیل نزاع بر سر ارث و میراث میان مادر و برادر و خواهر امام یازدهم، به دستور مقامات وقت، جستوجوی بسیاری صورت گرفت، اما نه فرزندی از پیش یافت شد و نه در طول مدت دو سال نظارت، هیچ یک از کنیزان امام عسگری فرزندی به دنیا آورد.
این واقعیت نشان میدهد که وقتی پای باورهای دینی در کار است، چشمها به روی واقعیتهای معارض بسته میگردد و مومنان، واقعیت را آنگونه که خود میخواهند، «می سازند».
طبری نوشته است که در دوران غیبت صغری شخصی ادعا میکند که محمدبن عسگری، یعنی همان مهدی موعود است. خلیفه عباسی، المقتدر، دستور میدهد تا بزرگان و شیوخ شیعیان جمع گردند تا تکلیف این مسأله مشخص شود. تمامی بزرگان گرد آمده او را کذاب خوانده و میگویند امام حسن عسکری فرزندی نداشته است. به دستور خلیفه، مدعی را زندانی و حدود یک ماه در حضور مردم او را تعزیر میکنند.
در پایان این بخش، جلب توجه خواننده به یک تفکیک، بسیار مهم است. باید میان «مفهوم» دینی مهدی موعود و «مصادیق»ای که در طول تاریخ از سوی افراد و فرق مختلف به عنوان مهدی موعود معرفی شدهاند، تمایز قائل شد.
هر فرقهای، کاندیدای خود را مصداق حقیقی مهدی موعود همهی ادیان معرفی میکند. شیعیان ۱۲ امامی در این خصوص، گوشه چشمی به وعدهی مسیحیان و یهودیان هم داشتهاند و برای اینکه بیرق موعود نجاتدهنده را از دست آنان درآورند، مدعی شدهاند که مسیح با امام زمان ما خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد گذارد.
سید محمد خاتمی اخیراً در کنفرانس دین در دنیای جدید در تهران به میهمانانش همین نکته را گوشزد کرد و گفت: «دیگر نیازی به آمدن پیامبر جدید نخواهد بود و اگر ظهوری در آخرالزمان هست، چنانکه مسیحیت به ظهور مجدد حضرت عیسی مسیح (ع) معتقد است و مسلمان نیز در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) است که همراه او مسیح نیز خواهد آمد، نه برای ارائه و بیان دین جدید، بلکه برای تحقق دین به گونهای است که خداوند خواسته و درخور شأن والای آدمی است33.»
این ادعا بلا دلیل است. مسیحیان تاکنون نتوانستهاند با شواهد مستقل تاریخی، وجود تاریخی عیسی را اثبات کنند. حال خاتمی به آنها میگوید که مسیح شما به همراه فرزند امام یازدهم ما ظهور خواهد کرد. ولی او فراموش کرده است که اول باید دلایل صدق این مدعا (وجود فرزند امام یازدهم) را عرضه بدارد.
ممکن است فردی وجود مهدی موعود شیعیان دوازده امامی را انکار کند، ولی موعودگرا باشد و ایمان داشته باشد که در نهایت عدل بر ظلم پیروز خواهد شد و سیر حرکت جمیع آدمیان به سوی فضایل اخلاقی و بسط عدالت خواهد بود.
——————————————————————————–
پاورقیها:
۱- کارل مانهایم، ایدئولوژی و اوتوپیا، ترجمه فریبرز مجیدی، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۵، ص ۲۱۱- ۲۱۰
۲- پیشین، ص ۲۱۷.
۳- ترجمه فرق الشیعه نوبختی، به خامه دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۳، ص ۴۰.
۴- پیشین، ص ۴۷.
۵- پیشین، ص ۴۸.
۶- پیشین، صص ۵۱- ۵۰.
۷- پیشین، ص ۵۵.
۸- پیشین، ص ۵۷.
۹- پیشین، ص ۶۰.
۱۰- پیشین، ص ۹۴.
۱۱- پیشین، ص ۱۰۰.
۱۲- پیشین، ص ۱۰۱.
۱۳- عطا ملک جوینی دراین خصوص مینویسد: «شیعه گفتند امام معصوم جعفر است و او نص بر پسر خود اسماعیل کرد و بعد از آن اسماعیل شراب مسکر میخورد.
جعفر صادق بر آن فعل انکار کرد و روایت است از او که گفت اسماعیل نه فرزند من است، شیطانی است که در صورت او ظاهر آمده است و نقلی دیگر است که که فرمود:
«بدالله فی امر اسماعیل»، بر پسر دیگر، موسی نص کرد. قوم مذکور که از کسانیان به روافض نقل کرده بودند خود را به اسماعیل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند اصل نص اول است، و بدا بر خدا روا نیست و هر که باطن شریعت بدانست اگر به ظاهر تغافلی کند معاقب نباشد، و امام خود آنچه فرماید و کند حق باشد. اسماعیل را از آن شراب خوردن خللی و نقصانی نیست، ایشان را اسماعیلی نام نهادند…
اسماعیل پیش از جعفر صادق در سنه ۱۴۵ وفات کرد. جعفر صادق رضیالله عنه والی مدینه را که از قبل خلفای عباسی حاکم آنجا بود با جمعی انبوه از معارف و مشایخ مدینه حاضر کرد و اسماعیل را بعد از آنکه از دیه عریض که بر چهار فرسنگی شهر است و آنجا وفات کرده بود بر دوشهای مردمان به شهر آورده بودند با ایشان نموده و محضری بست بر وفات او موشح به خطوط آن جماعت و او را به بقیح دفن کرد.»
(تاریخ جهانگشای جوینی، جلد سه، صص ۱۴۶- ۱۴۵).
۱۴- ترجمه فرق الشیعه نوبختی، پیشین، ص ۱۰۷.
۱۵- پیشین، ص ۱۱۸.
۱۶- پیشین، ص ۱۱۹.
۱۷- پیشین، ص ۱۳۸.
۱۸- پیشین، ص ۱۳۹.
۱۹- پیشین، صص ۱۴۱- ۱۴۰.
۲۰- پیشین، صص ۱۴۵- ۱۴۲.
۲۱- پیشین، ص ۱۴۶.
۲۲- پیشین، ص ۱۴۶.
۲۳- پیشین، صص ۱۴۸- ۱۴۷.
۲۴- پیشین ص ۱۴۸.
۲۵- پیشین پیشین ، ص ۱۴۹.
۲۶- پیشین،صص ۱۵۰- ۱۴۹.
۲۷- پیشین، صص ۱۵۴- ۱۵۲.
۲۸- پیشین، ص ۱۵۶.
۲۹- محمدبن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ص ۴۸۱.
۳۰- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج دوم، ص ۴۷۱.
۳۱- خواجه نصیر طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، شرح جمالالدین حسن مشهور به علامه حلی، موسسه اعلمی، بیروت، ۱۹۷۹، ص ۳۸۸.
۳۲- الکافی، ج اول، ص ۴۳۱.
۳۳- رجوع شود به سایت محمد خاتمی.
پیام برای این مطلب مسدود شده.