17.11.2008

ناگفته هايي از ماجراي پلي تکنيک‏: مجيد توکلي در مصاحبه با روز از زندان و دانشگاه گفته است

روز: مجيد توکلي يکي از سه دانشجوي پلي تکنيکي است که “سه آذر اهورايي” خوانده شدند. براي او، احسان ‏منصوري و احمد قصابان بعد از برخورد انتقادي دانشجويان پلي تکنيک با محمود احمدي نژاد،پرونده اي ‏جعلي ساخته شد که نتيجه اش زندان و شکنجه هاي بسيار بود.او که تا مدت ها خواست آزاديش در تمامي ‏تجمعات دانشجويي به شعار اصلي بدل شده بود، در مصاحبه با روز از روزهاي زندان خود سخن گفته است ‏و از فضاي امروز دانشگاه. اين مصاحبه را مي خوانيم.‏

‎‎اگر ممکن است يک بازخواني از حوادثي داشته‌باشيد که منجر به بازداشت‌تان در ارديبهشت ماه ‏سال 1386 شد.‏‎‎

من کليد خوردن پروژه را در خرداد ماه سال 85 مي‌دانم که انجمن اسلامي غيرقانوني اعلام شد و تابستان ‏همان سال در اواسط مرداد ماه، دفتر انجمن اسلامي تخريب شد. مهر 85 مديريت دانشگاه تمام تلاش‌اش را ‏انجام داده‌بود که هيچ فعاليتي در دانشگاه انجام نشود. بيش از 40 نفر به کميته انضباطي احضار شده‌بودند و ‏فايل آموزشي بيش از 70 نفر بسته شده‌بود و خيلي از نشريات توقيف شده‌بودند، اما مجموعه انجمن اسلامي به ‏فعاليت‌هايش ادامه داد.تا آذر ماه که احمدي‌نژاد به پلي‌تکنيک آمد و پلي‌تکنيک شايد محکم‌تر از هميشه پاسخ ‏محکمي به وي داد. سال 85 به واسطه اينکه انجمن اسلامي دفتري نداشت، نشريات خيلي قوت گرفت. ما به ‏واسطه قوانين جديدي که در دانشگاه حاکم شده‌بود، محدوديتي براي انتشار نشريات داشتيم و هر نشريه را ‏مي‌توانستيم حداکثر يک شماره در هفته منتشر کنيم. اين شد که به سمت تعداد نشريات بيشتر رفتيم. حدود 30 ‏تا 40 نفر از اعضاي مجموعه مجوز نشريه گرفتند. احساس مي‌کنم پس از 6، 7 ماه فعاليت اين مجموعه در ‏ارديبهشت ماه به نقطه‌اي رسيد که مديريت دانشگاه ديگر نمي‌توانست اين تعداد زياد نشريات را کنترل کند. ‏اعتراضات در يک نقطه جمع نمي‌شد و محل تمرکز براي برخورد وجود نداشت. در عين حال مجموعه ‏تريبون‌ها و تجمع‌هايش را برگزار مي‌کرد و مراسم خاص تشکيلاتي‌اش را بيرون از دانشگاه برگزار مي‌کرد. ‏شايد همين ها بود که نهادهاي امنيتي را متقاعد کرد که برخورد ويژه‌اي شود. تجربه آذر 85 پلي‌تکنيک تجربه ‏ويژه‌اي بود براي جمهوري اسلامي، در شرايطي که مي‌خواست صدايي از دانشگاه بيرون نيايد، احمدي‌نژاد به ‏پلي‌تکنيک آمد و به بدترين شکل با اعتراض دانشجويان مواجه شد. ولي من چند کاتاليزور را در اين ميان ‏مؤثر مي‌دانم: ما از اسفند ماه علي‌رغم خواست عمومي مجموعه شايد در چند حيطه وارد شديم. ما در ‏نشرياتمان، يکي به نقد ساختاري نظام و دوم به نقد رهبري و اصل ولايت فقيه پرداختيم. مخصوصاً اين مسئله ‏دوم از فروردين ماه قوت گرفت. حتي چند مطلب به صورت مستقيم خطاب به آقاي خامنه‌اي نوشته‌شدکه ‏عکس‌العمل خيلي ويژه‌اي را هم از سوي نشريه‌هاي وابسته به بسيج و مديريت دانشگاه ديديم که همان روزها ‏به ما هشدار دادند؛ ولي ما توجهي نکرديم. اين کل آن فضايي بود که نهايتاً ما به ارديبهشت ماه ‏رسيديم.ارديبهشت، قرار بود انتخابات انجمن اسلامي برگزار شود. انتخاباتي که برگزاريش براي ما و عدم ‏برگزاريش براي دانشگاه حيثيتي بود. دانشگاه با مديريت جديد، دو سال انرژي‌اش را از آبان ماه 1384 ‏گذاشته‌بود که اين مجموعه را جمع و فضاي دانشگاه را مديريت کند. ولي در ارديبهشت 85 احساس کرد ‏هم‌چنان جنبش دانشجويي و انجمن اسلامي پلي‌تکنيک قوت گذشته را داردو مي‌خواهد انتخابات‌اش را برگزار ‏کند. نشريات‌اش را دارد. حرف‌هايش را هم‌‌چنان در دانشگاه مي‌زند. در آن هفته خاص انجمن اسلامي، سه ‏روز پشت سر هم با چهل پنجاه نفر از اعضاي شوراي عمومي، تحصني در صحن دانشگاه برگزار کرد. آن‌ها ‏احساس کردند که به زودي قرار است تجمع‌هاي بزرگتري برگزار شود. قرار است انتخابات دوباره برگزار ‏شود و اين مجموعه ادامه حيات داشته باشد. اين تحليل از بيرون به مجموعه است. مسائلي هم در داخل ‏مجموعه است. ما هنوز نمي‌دانيم که آيا مطالبي از درون مجموعه ما به بيرون مي‌رفت يا نه؟ اگر اين فرض ‏را هم داشته‌باشيم، برخي از حرف‌هايي که درون مجموعه ما وجود داشت، برخي از مسائلي که ما ‏نمي‌خواستيم علني شود با انتقال‌اش به بيرون، آن‌ها را متقاعد کرد که زودتر با ما برخورد شود. مطالبي که ‏بعدها ديگر هيچ وقت مجال اجرايي شدن‌اش پيش نيامد.‏

‎‎مي‌توانيد نمونه‌اي را بيان کنيد؟‎ ‎

من فقط در مورد تريبون‌هايمان مي‌توانم دقيقاً بگويم. ما يازدهم ارديبهشت ماه تريبون داشتيم و در جلسات‌مان ‏مقرر کرده‌ بوديم که اين تريبون صنفي باشد و بعد از آن، فضاي دانشگاه را هم‌چنان آماده نگه داريم و از اين ‏تريبون صنفي، ظرف يک هفته تا دو هفته يک تريبون سياسي بزرگ سياسي در اعتراض به سياست‌هاي ‏دولت، ساختار استبدادي حاکميت و دامن زدن به جنگ در دولت احمدي‌نژاد، برگزار کنيم. شايد اين مسائل به ‏بيرون رفت. مسائل ديگري هم بود. شايد آن بحث ولايت فقيه يکي از آن مسائل ويژه بود.‏

‎‎خيلي ها علت برخوردها را بيشتر در بيستم آذر و حضور احمدي‌نژاد در پلي‌تکنيک مي‌دانند. آيا ‏شواهدي در بازجويي‌هايتان يا جريان پرونده‌تان وجود داشت که مؤيد اين تحليل باشد؟‎ ‎

من احساس مي‌کنم در مورد 20 آذر، يک سري حرف‌ها شايد زده نشده‌است؛ اينکه مجموعه ما در 20 آذر ‏شديداً دچار مشکل بود؛ اينکه از ابتداي آذر ماه تعداد زيادي از ما ممنوع‌الورود شديم و بعد از آن اتفاقات 15 ‏آذر دانشگاه تهران و تريبون 19 آذر پلي‌تکنيک. 20 آذر فضا خيلي امنيتي بود. کمتر از 50 درصد بدنه ‏اصلي مجموعه ما وارد دانشگاه شدند. تحليل هم همين بود که اين مجموعه نتوانسته بدنه اصلي‌اش را داخل ‏دانشگاه ببرد و سالن پر شده‌بود از افرادي که از دانشگاه امام صادق و امام حسين و حتي شايد از پايگاه‌هاي ‏مقاومت آمده بودند. با اين وجود اتفاقاتي در پلي‌تکنيک افتاده‌بود و دانشجويان عادي پلي‌تکنيک آن فضا را ‏شکل دادند، هر چند که شروع‌کننده به هر حال عده‌اي از فعالان دانشجويي بودند. در بازجويي‌ ما هم 20 آذر ‏براي آن‌ها از اين بابت که بعد رسانه‌اي پيدا کرده‌بود خيلي اهميت داشت، اما از بعد فعاليتي نه! چون سطح ‏اعتراض‌هاي 20 آذر در سطح ساير اعتراض‌هاي ما بود. آن‌ها سر مسائل خاص‌تري در بازجويي‌ها تأکيد ‏داشتند، ولي 20 آذر يکي از موضوعاتي بود که خيلي تکرار شد. اينکه “شما همان آدم‌هايي هستيد که به ‏احمدي‌نژاد توهين کرديد” عبارتي بود که با ادبيات متفاوت در زمان بازجويي‌ها هميشه تکرار مي‌شد. ولي 20 ‏آذر شايد از اين بابت که ما فضايي را ايجاد کرده‌بوديم که دانشجوي عادي هم اجازه اعتراض در اين حد، ‏نسبت به نفر دوم حاکميت ايران را پيدا کرده‌بود، اهميت داشت.‏

‎‎يعني کل حرکت از طرف انجمن اسلامي پلي‌تکنيک نبود؟‎ ‎

مي‌شود گفت که در 20 آذر اين اتفاق نيافتاد، گر چه واقعاً زمينه‌سازي‌اي که شد و دقيقاً منظور بازجوها هم ‏بود، توسط انجمن اسلامي صورت گرفته‌بود. انجمن اسلامي توانسته‌بود، بعد از يک فضاي خفقان ظرف مدت ‏دو ماه فضاي دانشگاه را به شرايطي برگرداند که دانشجوي عادي هم اجازه شديدترين اعتراض‌ها را در ‏سخت‌ترين شرايط سياسي به خود بدهد.‏

‎‎آيا وقتي بازداشت شديد انتظار چنين حکمي را داشتيد؟ چه عواملي را در صدور اين حکم سنگين ‏دخيل مي‌دانيد و چرا از بين پلي‌تکنيکي‌هايي که بازداشت شدند، شما سه نفر در زندان مانديد؟‎ ‎

بعيد مي‌دانم هيچ يک از بازداشت‌شده‌ها انتظار چنين حکمي را داشتند؛ مخصوصاً که نبايد به حکم نهايي تجديد ‏نظر نگاه کنيم. ما اگر نگاه‌مان به حکم دادگاه انقلاب باشد، مي‌بينيم که حکم خيلي خيلي سنگين‌تري بود. وقتي ‏دو اتهام پرونده‌مان به دادگاه انقلاب رفت، حداکثر حکم در آن دو اتهام به ما داده‌شد. يعني توهين به رهبري و ‏تبليغ عليه نظام که دو سال و يک سال بود که سقف آن را به ما دادند و مشخصاً به من که سه سال حکم گرفتم، ‏بيش از اين نمي‌توانستند حکم دهند. اتهام‌هاي ديگر سقف‌شان بيش‌تر از اين بود. اگر اين‌ها هم به دادگاه انقلاب ‏مي‌رفت، احتمال داشت براي آن‌ها هم به همين وضعيت به ما حکم داده‌شود و حتي حکم خيلي سنگين‌تر. ما ‏هيچ کدام‌مان انتظار اين حکم را نداشتيم، اما احساس مي‌کرديم که اين دفعه خيلي متفاوت از بازداشت‌هاي قبل ‏است. يعني بازداشت آقايان قاجار و توانچه که بعد از حدود چهل روز آزاد شدند. آن‌ها به دنبال سناريويي ‏بودند که افراد خاصي را نگه دارند. در سناريوي اوليه موفق نبودند. يعني دقيقاً آن آدم‌هايي را که مد نظرشان ‏بود، حداقل نتوانسته‌بودند نگه دارند. تمام تلاش‌شان را هم کردند تا پروژه را به همان سمت ببرند. ولي به هر ‏حال موفق نشدند. آن‌ها يک سري اطلاعات از داخل دانشگاه داشتند که گزارش‌هاي حراست دانشگاه، بسيج ‏دانشگاه و شايد حتي بخش مديريت دانشگاه به مجموعه نهادهاي امنيتي بود فعالان دانشجويي پلي‌تکنيک، اين ‏افراد هستند يا نگاه‌هايي که از بيرون دانشگاه به فعاليت‌هاي ما داشتند و به هر حال برخي از ما را مي‌شناختند. ‏اما اينکه چرا ما سه نفر، احساس مي‌کنم، سناريويي که نوشته‌شد با مقاومتي که ما داشتيم و حرف‌هايي که ما ‏زديم در کنار بعضاً اشتباهاتي که ما داشتيم، منجر به اين شد که ما سه نفر در زندان بمانيم. به هر حال يک ‏سري مؤلفه‌هايي در مورد ما سه نفر وجود داشت. نگاه ويژه‌اي به واحد سياسي انجمن اسلامي پلي‌تکنيک بود. ‏اکثر بازداشت‌شده‌ها در اين واحد انجمن اسلامي فعاليت مي‌کردند و نفرات بالايي اين واحد بيشتر براي ماندن ‏در زندان مد نظر بودند. بحث نشريات هم در کنار بحث انجمن اسلامي بود، چهره‌هاي نشرياتي‌تر انجمني‌ها ‏احتمال ماندن‌شان در زندان بيشتر بود. مسائل ديگري هم در پرونده بود. فعاليت‌هاي روزهاي آخر مجموعه ‏باعث شده‌بود، يک سري افراد در جلسات بيشتري حضور داشته‌باشند و سه نفري که در زندان مانديم، از ‏جمله افرادي بوديم که در همه جلسات حضور داشتيم. يا اينکه يک سري امکانات در اختيار ما بود مانند ‏آرشيو انجمن اسلامي و… انتخاب سه نفر ما تا اندازه‌اي هدفمند بود. ولي شايد در سناريوي اوليه، ما سه نفر ‏منظور نبوديم يا همه ما سه نفر منظور نبوديم. شايد يک نفر و شايد دو نفر از ما منظور بوديم. در روندهاي ‏بازجويي هم ديديم که روي يک سري از افراد تأکيد ويژه بود. روي پنج تا شش نفر از بچه‌هاي مجموعه تأکيد ‏ويژه بود. اما من احساسم اين است که سناريوي امنيتي را نمي‌توانستند با تعداد افراد بالا ببندند چون اثبات‌اش ‏در دادگاه سخت مي‌شد. يک پروژه نشرياتي بود و بايد تعدادي را به عنوان عاملين پروژه کم مي‌کردند. من ‏احساس مي‌کنم سه نفر معقول بود و کسي که بر صندلي قضاوت مي‌نشست راحت‌تر توجيه مي‌شد. هر چند در ‏دادگاه انقلاب احتياج به توجيه نبود اما در دادگاه عمومي با سه نفر راحت‌تر مي‌توانستند توجيه بکنند که اين‌ها ‏عاملين انتشارند. نهايتاً با توجه به موج اول بازداشت‌ها ما سه نفر قرار شد بمانيم. اعترافات بچه‌هاي ديگر و ‏خود ما هم تأثير داشت.‏

‎‎از شرايط زندان‌تان بگوييد. اواسط مرداد ماه سال 86 خبرهايي مبني بر شکنجه و اعتصاب غذاي ‏شما در زندان منتشر شد، کمي در اين مورد توضيح دهيد؟‎ ‎

ما پنج ماه در بند 209 بوديم و به محض بازداشت دوستان در ارديبهشت و خرداد 86، همه دوستان به ‏انفرادي منتقل شدند. مدت انفرادي هم با يکديگر کمي متفاوت بود. دوره اول بازداشت، دوره بازجويي‌ها بود ‏که خيلي خيلي براي بچه‌ها سخت بود. خيلي با ما بد برخورد شد. يعني از روز اول اصلاً اين نبود که منتظر ‏باشند با ما صحبت شود و اگر اين صحبت نتيجه نداد، برخورد کنند. اتفاقي که براي خود من افتاد، براي اکثر ‏دوستان هم افتاد. براي من جلسه اول بازجويي به اين شکل بود که بعد از رد و بدل شدن پنج يا شش کلمه، که ‏دو، سه تا سؤال بازجو پرسيد و دو، سه کلمه من پاسخ دادم ـ جواب‌هايي که در مورد مشخصات فردي بود ـ ‏ضرب و شتم‌ها شروع شد. يعني از اول، سنگ بنا روي برخورد بود. گويا قرار نبود که چيز خاصي از ما ‏پرسيده شود. در ابتدا قرار بود يک گوشمالي اساسي به ما داده‌شود. در دوران بازجويي، سؤال‌هايي مطرح ‏مي‌شد که حتي مرتبط با اوايل دهه هفتاد بود. زماني که ما ده، پانزده ساله بوديم، زماني که ما اصلاً در ‏دانشگاه نبوديم و خيلي از آن فاصله داريم. اين نشان داد که کينه خاصي نسبت به فعاليت‌هاي سال‌هاي اخير ‏پلي‌تکنيک داشتند. به افراد خاصي هم در خلال بازجويي‌ها بيشتر اشاره مي‌شد. بعد از حدود ده روز از اولين ‏بازداشت و سه يا چهار روز از بازداشت‌هاي سري دوم به سراغ مسائل اصلي که مد نظرشان بود، رفتند. و با ‏نفرات بعدي يعني بازداشت هاي خرداد ماه، از روز اول شايد مباحث بعدي مطرح شد که در مورد فعاليت‌هاي ‏چند سال اخير مجموعه، فعاليت‌ها و روابط بين بچه‌ها بود. اين دوران اول بازجويي‌ها بود که يک ماهي طول ‏کشيد. اين يک ماه کلاً شرايط سختي بود براي بچه‌ها و خيلي با دوستان بد برخورد مي‌کردند. پس از آن، روند ‏بازجويي‌ها تمام شد و شرايط بهتر شد. سلول انفرادي بود و برخي شيطنت‌هايي که داشتند، تهديدهايي که ‏مي‌کردند يا خبرهاي کذبي که منتقل مي‌کردند تا ما را اذيت کنند. اما يک ماه اول شرايط ويژه‌اي بود که کليه ‏مواردي که ما آنها را مشمول شکنجه مي‌دانيم، در آن دوران مد نظر بود. اين موارد بارها بيرون هم منتشر ‏شده‌است. شديدترين ضرب و شتم‌ها با مشت و لگد، کوبيدن سر به ديوار، پرت کردن روي زمين، پا گذاشتن ‏روي صورت، روي بدن، پرت کردن وسايل مختلف به سمت ما. من از زندان که بيرون آمدم، چند گزارش از ‏موارد شکنجه ديدم، تقريباً همه آن موارد درست بود. مخصوصاً گزارشي که در آبان ماه منتشر شده‌بود. ‏

‎‎فکر مي‌کنم مرداد ماه بود که اعتصاب غذايي 23 روزه داشتيد، چه چيزي باعث شد که اعتصاب ‏غذا کنيد؟‎ ‎

در اواخر مرداد ماه، پرونده بازجويي‌هاي ما تقريباً تمام شد. پس از يک ماه قرار شد، تعدادي از دوستان آزاد ‏شوند. سناريوي نهايي شکل گرفت و ما فکر نمي‌کرديم حکم سنگيني بگيريم. هر چند در روند بازجويي‌ها ‏اشاره مي‌شد که مثلاً شما مرتديد يا مثلاً از اين موارد که حکم‌هاي سنگين براي ما بگيرند. ولي اين‌ها منتفي ‏بود. اصلاً پرونده در آن حد نبود. ما منتظر مانديم تا دوستان آزاد شوند، ولي در عين حال احساس مي‌کرديم که ‏احتمال دارد براي ما هم اتفاقات بدي بيفتد. مخصوصاً پس از آزادي اين چند دوست. آن موقع يک يا دو بار ‏توانسته‌بوديم با خانواده ملاقات داشته‌باشيم و يکي، دو تماس هم با بيرون داشتيم. نهايتاً به يک جمع‌بندي ‏رسيده‌بوديم که اين پرونده را بايد از مرحله بازجويي خارج کنيم. با مشورتي که گرفتيم، گفتند همين که به ‏روند پرونده‌تان اعتراض کنيد خوب است و خود ما هم به اين جمع‌بندي رسيده بوديم که حالا که قرار بود چند ‏نفر آزاد شوند و مصاحبه‌اي مبني بر آزادي دوستان‌مان شود و آن‌ها با خروج از زندان، حتماً صحبت‌هايي ‏خواهند کرد. پس ما هم اعلام کنيم تمامي رفتار صورت گرفته در آن مدت را نمي‌پذيريم. به هر حال بايد با ‏اتفاقي، با رفتاري اين پيام به بيرون منتقل مي‌شد. مهم‌ترين هدف من اين بود که پرونده را از مرحله بازجويي ‏خارج کنم و به مرحله بازپرسي ببرم. در زندان آدم خيلي محدود است. شايد اگر من احساس مي‌کردم که به ‏شکلي مي‌توانستم با بيرون ارتباط بگيرم، هرگز اعتصاب غذا نمي‌کردم. ولي واقعاً تنها ابزاري که داشتم ‏اعتصاب غذايم بود. تنها ابزاري که داشتم جان خودم بود که در دستم بود و احساس هم کردم که آن‌ها نسبت به ‏سلامتي و جان ما حساس‌اند و در روند بازجويي‌ها، چند باري که شديداً آسيب ديديم، يک سري مراقبت‌هاي ‏خاصي را در مورد ما به عمل آوردند تا ما بتوانيم به شرايط سلامتي نسبي برگرديم. روي همين مبنا من به ‏نتيجه رسيدم که اعتصاب غذا مناسب است. در عين حال اعتصاب غذا با همه خطرناک بودن‌اش، کار راحتي ‏است. يعني خيلي کار سختي نيست. کار عذاب‌آوري است. آدم خيلي اذيت مي‌شود، ولي اجراي آن راحت است. ‏خلاصه با توجه به اينکه مي‌دانستم مي‌توانم پيام اعتصابم را بيرون منتقل کنم، اين کار را شروع کردم. ‏اعتصابم هم اعتصاب تر بود و مايعات مي‌خوردم. چيزي که در زندان شديداً پي‌گير بودم، اين بود که ‏مي‌خواستم به دادگاه و پيش بازپرس بروم و پرونده در مرحله بازجويي مختومه شود. نهايتاً هم پس از آنکه ‏اعتصابم را شکستم مرا به دادگاه بردند، بازپرسي انجام شد و دفاع نهايي اخذ شد و من در برگه دفاع نهايي قيد ‏کردم که نه تنها هيچ يک از اتهامات را قبول ندارم، بلکه در دوران بازجويي شديداً شکنجه شده‌ام و به اين ‏روند معترضم، که خوشبختانه فکر مي‌کنم به آن هدف هم رسيدم. البته بعدها يک اعتصاب ديگر هم داشتيم که ‏آن سه نفره، اعتصاب خشک و چهار، پنج روزه بود. ده يا پانزده روز پس از اعتصاب تر اوليه و بعد از اخذ ‏دفاع نهايي، ما نامه‌اي را در پرونده ديديم که بازپرس دستور داده‌بود ما را به انفرادي منتقل کنند. ما پس از دو ‏ماه از بازداشت‌مان به سوييت چند نفره منتقل شده‌بوديم. پس از بازپرسي، به هر حال ده روز از اعتصاب غذا ‏گذشته بود و من وضعيت بهتري داشتم، که ما را به انفرادي منتقل کردند. ما توانسته‌بوديم از طريق ‏خانواده‌هايمان با هم ارتباط بگيريم و گفته‌بوديم اگر برخورد جديدي با ما شود، ما دوباره اعتصاب غذا خواهيم ‏کرد. اما اين بار اعتصاب خشک. بعد از آنکه ما را به انفرادي منتقل کردند و اعتصاب‌مان را شروع کرديم، ‏خود آقاي قاضي حداد معاونت امنيت به زندان آمدند و شرايط بازگشت ما پيش همديگر و نه در سوييت به ‏وجود آمد. در اين مدت پنج روزه، اجازه تماس هم به ما داده نشد. چون ما هفته‌اي يک بار اجازه تماس داشتيم ‏که تماس‌هايمان در آن پنج روز بود که ما را به انفرادي فرستاده‌بودند. به هر حال اعتصاب‌هاي ما نتيجه داد. ‏چه آن اعتصاب بيست و سه روزه خودم که پرونده از بازجويي خارج شد و چه سري دوم که شايد انتقام‌گيري ‏خروج پرونده از دست بازجوها و شايد هم باز کردن موضوع جديدي در پرونده بود. احساس مي‌کنم خبري ‏شدن اعتصاب‌ها و حساسيتي که بيرون از زندان نسبت به اين موضوع وجود داشت و تکذيب‌هاي مسئولان ‏امنيتي بند 209 در اين مورد که کسي در اعتصاب نيست، آن‌ها را مجبور کرد که نگذارند سلامتي ما زياد به ‏خطر بيفتد.‏

‎‎الآن که پس از يک سال و چهار ماه، دوباره به دانشگاه برگشته‌ايد، فضاي دانشگاه را چگونه ‏مي‌بينيد؟‎ ‎

واقعاً خيلي متفاوت از قبل شده‌است. اتفاقات زيادي در دانشگاه افتاده‌است. روز ده ارديبهشت ماه که آن چهار ‏نشريه منتشر شد، به فاصله يک ساعت بعدش، کليه نشريات پلي‌تکنيک توقيف شد و تا اطلاع ثانوي، هنوز هم ‏بعد از گذشت يک سال و شش ماه از آن زمان هنوز نشريات اجازه انتشار پيدا نکرده‌اند. هر چند صحبت‌هايي ‏مبني بر انتشار مجدد آن نشريات، البته با آيين‌نامه جديد مطرح است. از آن زمان به بعد فضاي امنيتي ويژه‌اي ‏در دانشگاه شکل گرفته‌ که امکان برگزاري تجمع وجود نداشته‌است. آن زمان ما هميشه در صحن دانشگاه ‏حاضر بوديم و ساختار دانشگاه پلي‌تکنيک باعث مي‌شد، صحن مرکزي دانشگاه محل جمع شدن دانشجويان ‏باشد و ما هم نشريات‌مان را آن‌جا مي‌برديم و هميشه سر ظهرها حد فاصل ساعت يازده تا يک، آن‌جا محل ‏جمع شدن فعالان دانشجويي بود. الآن بعد از برگشتن، هرگز اين صحنه را نديده‌ام. البته برخوردها هم در اين ‏مدت زياد بوده‌است. ما همين الآن نزديک به ده نفر ممنوع‌الورود به دانشگاه داريم. در اين يک سال و چهار ‏ماه که از انتشار نشريات مي‌گذرد، بيش از صد نفر از دانشجويان به کميته انضباطي احضار و بيش از ده نفر ‏بازداشت شده‌اند. حدود بيست نفر به دادگاه انقلاب احضار شده‌اند. بيش از بيست نفر به کميته پي‌گيري وزارت ‏اطلاعات احضار شده‌اند. اين‌ها به اين مسئله که فضاي فعاليت‌ ديگر به آن شکل نباشد، دامن زده‌است. فضاي ‏مهر ماه فضاي خيلي سنگيني بود، هر چند الآن يک سري اتفاقاتي در دانشگاه دارد مي‌افتد. من در دو سه هفته ‏اخير نشرياتي را از طرف انجمن اسلامي ديده‌ام که با وجود غير قانوني بودن انجمن اسلامي از نظر دانشگاه، ‏نشريه را در تيراژ بالا منتشر کرده‌اند. انتشار اين نشريه، شايد باعث شود دانشگاه به برخي نشريات مجوز ‏انتشار دهد و اين نشريات فضاي دانشگاه را به طرف چند سال اخيرش حرکت مي‌دهد. ‏


‎‎پس از آزادي‌تان از زندان، مانعي براي ادامه تحصيل‌تان در دانشگاه به وجود نيامد؟‎ ‎

ما با شرايط خاصي آزاد شديم. از همان روزهاي اول صحبت‌هايي شکل گرفت و به محض آزادي، قول ‏بازگشت‌مان به دانشگاه داده‌شد. ولي اين مسئله هم عنوان شد که شما به عنوان دانشجوي عادي به دانشگاه ‏نمي‌رويد. بنا بر اين ما ثبت نام نشديم. ولي اجازه رفتن و نشستن سر کلاس‌هاي درس‌مان را داريم. اين مسئله ‏اميدوارم به گفته خودشان فقط در طول اين ترم باشد. يعني ما هيچ وقت دانشجو نخواهيم شد و هر ترم، با ‏تعهدها و شرايط خاص و در صورتي که فعاليت خاصي در دانشگاه نکنيم، در پايان ترم اجازه ثبت نمرات‌مان ‏داده مي‌شود. اما رفتار دانشگاه، رفتاري از سر اجبار است که با توصيه‌هايي که از خارج دانشگاه شده‌است، ‏ما را کنترل کند. هر چند با فاصله گرفتن از ابتداي سال تحصيلي، دانشگاه کمي دارد از تعهدات و قول‌هايي ‏که داده‌بود، فاصله مي‌گيرد. قرار بود تا اين لحظه اتفاقات مثبت‌تري بيفتد. ما بيش از شش، هفت هفته تحصيلي ‏را سپري کرده‌ايم و موانعي براي ثبت نام وجود داشته‌ که هيچ کدام از آن موانع برداشته نشده‌است. هم‌چنان ‏پي‌گيريم که ثبت نام شويم، چون واقعاً دانشجو شدن ما از نظر آموزشي مي‌تواند خيلي شرايط بهتري را براي ‏ما ايجاد کند. خصوصاً اينکه دانشگاه حداقل ميد‌اند مسبب پانزده ماه در زندان ماندن ما کيست و خود آن‌ها چه ‏قدر مقصرند.‏


‎‎يک پرونده اخيراً براي شما به جريان افتاده‌است، به دادگاه انقلاب احضار شده‌بوديد و چند ساعتي ‏هم بازداشت شده‌بوديد، اين پرونده در چه موردي بود؟‏‎ ‎

اين پرونده مربوط به شکايتي، در مورد وقايع ارديبهشت ماه 1386 است. گزارش بسيطي داده شده‌است و از ‏تعداد زيادي از دوستان در سه اتهام کلي، اخلال در نظم عمومي، تخريب اموال دانشگاه و ضرب و شتم و ‏درگيري، شکايت شده‌است که خود آن‌ تجمع‌ها مصداق آن است. خوب، من هم در آن تجمع‌ها حضور داشتم. ‏اما اينکه چرا پس از آزادي‌ام از زندان بار ديگر احضار شدم، براي خود من هم سؤال است. در ابتدا برخورد ‏خيلي بدي شد و ما را به بازداشتگاه منتقل کردند که بعد با صحبت‌هايمان مسئله حل و فصل شد. اما پرونده ‏هنوز باز است و يک سري اتفاقاتي بايد بيفتد تا پرونده بسته شود. الآن مديريت دانشگاه با وجودي که گزارش ‏داده‌ و تنها مرجع ذي‌صلاح براي شکايت در مورد تخريب اموال دانشگاه است، وجود چنين شکايتي را تکذيب ‏کرده‌است. اما در کل ما بارها ديده‌ايم که مسائل دانشجويي به بيرون دانشگاه رفته‌است. چه در مورد کارهاي ‏نشرياتي و چه در اين مورد خاص که حدود ده نفر از دانشجويان به دادگاه انقلاب احضار شده‌اند. نهادهاي ‏امنيتي با اين کار دو پيام مي‌فرستند. يکي به جنبش دانشجويي که ما با شما برخورد خواهيم کرد و ديگري به ‏مديريت دانشگاه که تنوانسته‌است فضا را کنترل کند. اما اين رفتار غلطي است. کنترل کردن دانشگاه از ‏بيرون، فضاي دانشگاه را به سمت رفتارهاي غير عقلاني و صد در صد امنيتي مي‌برد و نهايت‌اش شايد ‏پروژه امنيتي بزرگ براي سرکوب فضاي دانشگاه باشد. ‏

‎‎علت برخورد با نشريات دانشجويي در خارج دانشگاه را در چه مي‌دانيد؟ با توجه به اينکه در ‏آيين‌نامه نشريات دانشجويي، بررسي اين نشريات بر عهده کميته نظارت بر نشريات است، آيا اصلاً دادگاه‌ها ‏چنين صلاحيتي را دارند که به بررسي اتهامات نشريات بپردازند؟ آيا اين روندي که طي شده‌است از طرف ‏کميته نظارت بر نشريات به دادگاه انقلاب ارجاع داده مي‌شود؟‎ ‎

طي دو سال اخير، منهاي آن پروژه که در سال 86 مربوط به آن چهار نشريه مطرح شد و اتهامات از سوي ‏مدعي‌العموم مطرح شده‌بود، ما با چهار مورد ارجاع نشريات دانشجويي به فضاي خارج دانشگاه مواجه ‏بوده‌ايم. مدير مسئول نشريه “سحر” مهر ماه سال 85 به دادگاه انقلاب احضار شد. نشريه خود من، که ‏ارديبهشت ماه سال 87 با شکايت معاونت امنيت و قرارگاه ثارالله مربوط به نشريه‌اي که در آبان ماه 85 ‏توقيف شده‌بود، از زندان به دادگاه رفتم. نشريه سپيده که در سال 86 با شکايت ستاد مشترک سپاه به دادگاه ‏احضار شد. ما در دادگاه هم گفتيم که اين نشريات بايد در داخل دانشگاه بررسي شود. ولي آن‌ها مي‌گفتند که ‏شکايت از بيرون دانشگاه است و ما مجبوريم پرونده را به بيرون دانشگاه بياوريم. همه پرونده‌هاي نشرياتي ‏هم در دادسراي ويژه کارکنان دولت بررسي شد. آن‌ها اين مسئله را به عنوان اتفاق درون ساختار دولت و ‏درون‌ساختاري دانشگاه مي‌دانند که يک تخلفي در داخل دانشگاه صورت گرفته‌است که مسئول‌اش شما بوده‌ايد ‏و از شما شکايت شده‌است. اما اين شکايت‌ها در برهه‌هاي مختلف به دلايل مختلفي انجام شد، که يا براي دادن ‏پيام به فضاي دانشگاه از سوي سپاه بود و يا به خاطر ايجاد فشار بيشتر بود که در مورد خود من اتفاق افتاد و ‏در شرايطي که حکم تجديد نظر را گرفته‌بودم و داشتم نيمي از حبسم را مي‌گذراندم تا شايد بتوانم از آزادي ‏مشروط استفاده کنم، اين نشريه طرح شد و کسي که پرونده دوم داشته‌باشد، نمي‌تواند از آزادي مشروط استفاده ‏کند. يا در مورد نشريه ايران نو، در شرايطي که الآن دو سال از فضاي نشريات پلي‌تکنيک مي‌گذرد و 18 ماه ‏کليه نشريات پلي‌تکنيک توقيف بوده‌اند، با طرح اين شکايت پيام مي‌دهند که ما نمي‌گذاريم فضا به شرايط قبل ‏برگردد. ‏

‎‎در طول اين چند سال، خصوصاً در يک يا دو سال اخير، برخوردهاي حاکميت با فعاليت‌هاي ‏دانشجويي خيلي سخت‌گيرانه بوده‌است. علت‌اش را در چه مي‌دانيد؟ آيا حاکميت را در دست‌يابي به اهداف‌اش ‏کامياب مي‌دانيد؟‎ ‎

اين مسئله با آنکه هميشه در مورد جنبش دانشجويي طرح شده‌است، من فکر مي‌کنم بايد در سطح بالاتر طرح ‏شود. يعني واقعاً وضعيت ويژه جمهوري اسلامي باعث شده که رفتارهاي جديدي داشته‌باشند. اما اينکه چرا با ‏جنبش دانشجويي برخورد مي‌شود، من مي‌توانم به بازجويي‌هاي خودم برگردم. جمهوري اسلامي از يک سري ‏مسائل نگران است و احساس خطر مي‌کند. يکي از آن‌ها انتقال فضاي جنبشي دانشگاه‌ها به فضاي جامعه ‏است. رفتار جنبش دانشجويي هم در چند سال اخير نشان داده‌است که روز به روز با تجربه‌تر و فاصله‌اش ‏روز به روز با حاکميت بيش‌تر مي‌شود. همان چيزي که من احساس مي‌کنم در جامعه هم وجود دارد. در ‏دانشگاه يک فضاي جنبشي وجود دارد که مي‌تواند شکل‌دهنده يک سري تحولات باشد. از سويي نهادهاي ‏امنيتي هر حاکميت موظف‌اند اين فضا را کنترل کنند و نگذارند خارج از خواست آن‌ها تحولاتي صورت ‏گيرد. با همين تحليل، چيزي که در دوران بازجويي‌ام محل حساسيت بازجوهاي ما بود، به اين جمع‌بندي ‏رسيده‌بودند که بايد جلو حرکت فعلي جنبش دانشجويي گرفته‌شود. شرايط ويژه‌ در عرصه جهاني و حضور ‏دولت احمدي‌نژاد باعث شده‌‌است زمينه‌ برخوردها بيشتر فراهم شود. نهايتاً با اين اوصاف برخورد با جنبش ‏دانشجويي براي جنبش دانشجويي اولويت شده‌است. اما قرار بوده‌است برخوردها داخل دانشگاه و توسط ‏مديريت دانشگاه صورت گيرد که با توجه به ضعف مديريت دانشگاه‌ها در مقابل فعالين دانشجويي، کساني که ‏اين وظيفه را در عرصه کلان سياست ايران بر عهده دارند، وارد دانشگاه مي‌شوند و اين برخوردها را انجام ‏مي‌دهند.به نظرم آن‌ها يک سري موفقيت‌هايي هم در پروژه‌شان و ميزاني از اهدافي که داشته‌اند، دست‌ ‏يافته‌اند. ولي جنبش دانشجويي هم توانسته‌است با يک سري تغيير رفتارها و در عين حال با تلاش بيشتر در ‏زمينه‌هاي خاصي تا اندازه‌اي هم‌چنان موازنه‌اي را در اين روند سرکوب و اعتراض برقرار کند. به هر حال ‏اکنون جمهوري اسلامي با تمام نيرو آمده‌است و با دانشجويان برخورد مي‌کند. اکنون در پرونده‌هاي مختلف نه ‏تنها وزارت اطلاعات و تيم حراستي، امنيتي، اطلاعاتي دولت در قالب وزارت علوم و وزارت‌هاي مرتبط ‏ديگر حضور دارند که بعضاً بسيج و سپاه هم دخيل شده‌اند و بسيج دانشجويي که از طرف سپاه پشتيباني ‏مي‌شود، در همه اين جريانات دخيل است. شايد بي‌راه نباشد اگر بگوييم با تمام انرژي آمده‌اند در مقابل ‏دانشجويان ايستاده‌اند و اگر ما بگوييم آن‌ها به هيچ موفقيتي دست نيافته‌اند، توهم ما باشد. اکنون يک سري از ‏فعالان دانشجويي از فعاليت‌ها فاصله گرفته‌اند و ترس ويژه‌اي در خانواده فعالان دانشجويي به وجود آمده‌است. ‏فضاي دانشگاه‌ها هم ديگر فضاي پر جنب‌وجوش و باطراوت سابق نيست. اما به همه اهداف‌شان دست ‏نيافته‌اند و جنبش دانشجويي هم الآن وضعيت بدي ندارد.‏

‎‎برخي از اصطلاح “انقلاب فرهنگي دوم” براي برخوردهاي اخير حاکميت مانند احکام زندان و ‏محروميت از تحصيل و اخراج اساتيد و… استفاده مي‌کنند. آيا به نظر شما چنين عنواني را مي‌توانيم به اين ‏اقدامات نسبت دهيم يا خير؟‎ ‎

وجود دولت جديد، يکي از مؤلفه‌‌هاي اصلي برخورد جديد با جنبش دانشجويي است. هدف اين دولت ايجاد ‏انقلاب در خيلي از زمينه‌ها است و خواست‌هايي که پشت کليه برخوردهاي حاکميت در يکي، دو سال اخير ‏بوده‌است با تجربه انقلاب فرهنگي در سال 59 خيلي فاصله ندارد. با جملاتي که از زبان رئيس جمهور ‏مي‌شنويم که بر سر استاد سکولار فرياد بزنيد و دانشگاه جاي ليبرال‌ها نيست، اين فضا با فضاي سال 59 که ‏افرادي برخي شعارها را طرح مي‌کردند و خواهان اخراج اين تفکرات از دانشگاه بودند، يکسان است. انقلاب ‏مي‌خواهد يک سري چيزها را نابود و حذف کند. محروميت از تحصيل و اخراج از دانشگاه نيز يعني حذف ‏کردن از دانشگاه. از اين رو اگر از کلمه انقلاب استفاده مي‌شود دقيقاً درست است و به دليل سابقه انقلاب ‏فرهنگي اول و مشابهت‌هاي زيادي که اين دو موضوع با هم دارند، اين عبارت واقعاً مصداق دارد.‏

‎‎با توجه به موانعي که بر سر راه جنبش دانشجويي در سال‌هاي اخير به وجود آمده‌است، چه راهي ‏را براي خروج از اين وضعيت مناسب مي‌دانيد؟‎ ‎

من احساس مي‌کنم جنبش دانشجويي لازم نيست در همه زمينه‌هاي فعاليت‌اش تغيير رفتار بدهد. در خيلي از ‏زمينه‌ها هنوز هم با همان رفتار قبلي مسائل‌اش پيش خواهد رفت و از اين رو در دانشگاه تغيير رفتار لازم ‏نيست. يعني در مشي اعتراضي، انتقادي که در مورد مجموعه مديريت‌هاي دانشگاهي و مسائل صنفي دارد، ‏اصلاً احتياجي نيست تغييري بدهد. اما در مورد مسائل سياسي، ما نبايد به دنبال رفتار جديد بگرديم. ما در ده، ‏پانزده سال اخير چندين رفتار را ديده‌ايم که اکنون جنبش دانشجويي بايد تصميم بگيرد مي خواهد کدام يک از ‏اين‌ها را در پيش گيرد و اگر رفتار جديدي قرار است اتفاق بيفتد بايد نسبت به رفتارهاي قبلي تعيين شود. اما با ‏توجه به عواملي بر سر راه جنبش دانشجويي قرار گرفته‌است، ترديدي نيست که جنبش دانشجويي ‏محدوديت‌هاي ويژه‌اي دارد و نمي‌تواند کارها و رفتارهايي را انجام دهد. خيلي عاقلانه است در اعمالي که ‏جنبش دانشجويي مي‌تواند انجام دهد، نگاه‌اش به مسائل بيشتري باشد. سابق بر اين جنبش دانشجويي اعمال ‏زيادي مي‌توانست انجام دهد که هر عمل معطوف به نقطه و هدف خاصي بود. اما الآن محدوديت در حوزه ‏عمل پيدا کرده‌است. از اين رو اعمال بايد بسط بيشتري نسبت به اهداف داشته‌باشند و به اهداف بيشتري منجر ‏شوند. اعمال بايد کارشده‌تر و منجر به اهداف بيشتري باشند. ‏

‎‎با توجه به اينکه کمتر از يک سال به انتخابات رياست جمهوري باقي مانده‌است، رويکرد ‏دانشجويان را نسبت به انتخابات چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟‎ ‎

براي اينکه بگوييم دانشجويان چه تصميمي گرفته‌اند، خيلي زود است و شايد تا چند ماه آينده هم دانشجويان در ‏مورد انتخابات به جمع‌بندي نرسند. اما برخي مسائل در جنبش دانشجويي تثبيت شده‌است. يکي اينکه جنبش ‏دانشجويي همواره ناقد حاکميت بوده‌است، دوم اينکه جنبش دانشجويي در جايگاه برنامه‌ريزي براي کشور ‏نبوده‌است؛ مسيري که جنبش دانشجويي طي دوازده سال گذشته طي کرده‌است که از حمايت از يک کانديدا در ‏سال 76، خروج از حاکميت در سال 79 و 80 و مطرح کردن بحث رفراندوم در سال‌هاي 81 و بعد از آن ‏بود. اگر اين سه مسئله را در نظر بگيريم، جنبش دانشجويي نمي‌خواهد و نمي‌تواند با رفتار حمايتي در عرصه ‏انتخابات عمل کند. مسئله ديگر نحوه انتخابات در جمهوري اسلامي است. اينکه با رفتن به پاي صندوق رأي و ‏شرکت در انتخابات چه اتفاقي خواهد افتاد. جنبش دانشجويي رسالت‌ها و آرمان‌هايي دارد، يکي از آن‌ها در ‏کنار آزادي و حقوق بشر، دموکراسي است. جنبش دانشجويي وظيفه دارد به استقرار و بسط دموکراسي در ‏کشور خدمت کند. چون انتخابات هم از ارکان مهم دموکراسي است، جنبش دانشجويي مجبور است به آن نگاه ‏داشته‌باشد. ولي رفتارش بايد در جهت استقرار دموکراسي و خدمت به آن باشد. چند چيز از هم‌اکنون قابل پيش ‏بيني است، انتخابات در جمهوري اسلامي آزاد نيست. خدمت به اين وضع و دفاع از اين نوع برگزاري ‏انتخابات جز خيانت به دموکراسي چيزي نيست.‏

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates