حسين درخشان
من و پالتاك: براي كساني كه احتمالا از سابقه ماجراى ” حسين درخشان” بيخبرند به اختصار توضيح ميدهيم.
حسين درخشان اولين وبلاگ نويس ايراني ( وبلاگ سردبير خودم) بود كه با نوشتن مطالب متعددي، سيستم وبلاگ و تحوه كاركرد آن را به ايرانيان آموزش داد. از همين رو او را پدر وبلاگنويسان ايراني مينامند. او ساكن تهران و از يك خانواده مرفه و بازراي بيرون آمده كه تحصيل كرده رشته كامپيوتر است. چهار سال پيش براي اولين بار از طريق خانم فرح كريمي كه آنزمان نماينده پارلمان هلند بود به خارج از كشور دعوت و در سميناري مربوط به آزادي بيان و ارتباطات در بلژيك شركت كرد. درخشان پس از چندي پذيرش چند دانشگاه معتبر انگليس و كانادا را اخذ كرد و در اين سالها در آن دانشگاه ها به تحصيل مشغول شد. با اختصاص بودجه 75 مليون يورويي مشترك اتحاديه اروپا، وزارت امور خارجه هلند و خانه ازادي آمريكا براي رشد دمكراسي در ايران، بيش از چهل كانون ، انجمن و نشريه تاسيس شدند مانند ” گذار، شهرزاد نيوز، روز آنلاين ،گويا …” ، درخشان مسئول فني سايت روز آنلاين و طراح صفحات اينترنتي آن شد. اختلاف مالي بالا گرفت و بيش از شش ما حقوق توافقي اش با مديران روزآنلاين به تعويق افتاد. درخشان به سازمان مالي ” هيفوس”( رابط بودجه) شكايت كرد كه ثمري نداد. در نهايت بناگاه سايت روزآنلاين را از كار انداخت و اين كارش را ” اعتصاب” خواند و ميگفت ” همانگونه كه به اعتصاب رانندگان شركت واحد بخاطر عقب افتادن حقوقشان حق ميدهيد من هم حق اعتصاب خواهم داشت!.
چند روز بعد با ميانجي گري و وساطت و تهديد ،سايت را دوباره راه انداخت و از آن پس اختلافات خونين مثلث ” حسين باستاني، ابراهيم نبوى و درخشان” هر روز حادتر از گذشته شد تا جايي كه گروه روز آنلاين توانستند درخشان را كاملا ايزوله كنند. يكسال بعد او كه كاملا تنها و بدون حمايت مانده بود به سمت جمهوري اسلامي رو كرد و از هواداران آتشين سياست هاي احمدي نژاد شد. از خدمات خميني قدر داني كرد، سپاه را چشم ملت ناميد و وجود اعدام و شكنجه را دروغ خواند. او در ادامه سايتهايى بنام ” گوز آنلاين” و” چلغوز” را ساخت كه در آن چهره هاي اصلاح طلب را به طنز ميگرفت كه با شكايت از سوي مسئولين نشريه روز آنلاين، دادگاه كانادا هردو سايت را تعطيل كرد.
درخشان در يكسال گذشته بارها در مناظرات تلويزيوني اروپايي در دفاع از جمهوري اسلامي شركت كرد. او سال پيش به دعوت انجمن هاي دوستي به اسراييل سفر كرد و در آنجا هم از سياستهاي جمهوري اسلامي دفاع كرد. در حقيقت فشار رواني دوستان روزنامه نگار و اصلاح طلبش بر او به آن حدي رسيده بود كه تنها راه نجات خود را در همكاري با جمهوري اسلامي ديد. بنوعي يك جوان ساده كه ضمن برخي خودنمايي هاي قابل دركش اما هيچگاه عضوي از آن رژيم نبود تنها بواسطه فشارهاي وارده به يك حامي سرسخت سياستهاي جمهوري اسلامي تبديل شد. چون او هيچگاه دانش سياسي نداشت.
دو ماه پيش با راه انداختن وبلاگي بنام” بچه قلهك” مقدمات برگشت به ايران را مهيا كرد تا سرانجام به ايران بازگشت. او دو هفته بدون مشكلي در كنار خانواده اش بود تا ناگهان ناپديد شد. قبلا گفته بود در صورت دستگيري كسي از او حمايت نكند و مشكلش ربطي به سياسيون خارج از كشوري ندارد. اما با طولاني شدن مدت بازداشت و قطع ارتباطش با خانواده سبب شده اخباري از وضعيت او منتشر شود.
اين خلاصه اي از ماجرا بود. اما مهمترين قسمت اين داستان اينجاست كه ميبينيم رژيم حتي به يك آدم غير سياسي كه بيش از دو سال در همه مجامع مدافعش بود هم رحم نكرد. اين درسي براي همه آناني است كه تصور ميكنند از راه توبه قادرند گذشته از دست رفته را جبران كنند. توبه در مقابل جمهوري اسلامي چيزي كمتر از مرگ نيست.
پیام برای این مطلب مسدود شده.