1977 آرامش قبل از توفان؛ روزهاي آينده هنوز در حال ظهور هستند
خُسن آقا: بخوانید و خود قضاوت کنید! همه شرایط آن روزها امروز هم فراهم شده است.
پنجره تابناک: هنوز هيچ خطري رژيم شاه را تهديد نميکند. او کنترل همه چيز را در دست دارد. بايد تصور کرد که نيروهاي مسلح او، مانند هميشه، به او وفادارند و نيروهاي اپوزيسيون از هم جدا هستند. مشکل پيش روي شاه و حکومت وي، بيش از آن که خطر باشد، دردسر افريني است
به دنبال حدود چهار سال رشد و جهش ناگهاني سياسي و اقتصادي براي شاه و حکومت پهلوي که عمدتا به مدد چهار برابر شدن بهاي جهاني نفت در سالهاي 1973 تا 1977 حاصل شد و يک سال رکود و افول تدريجي در سال 1977 به دليل مشکلات سياسي، عدم تعادل ميان کاهش رشد اقتصادي و مطالبات سياسي و اجتماعي عمومي و ناکارآمدي طرح ايجاد مشارکت سياسي تدريجي و گلخانهاي از طريق حزب رستاخيز، با آغاز سال 1978 (نيمه دي ماه 1356) شرايط تغيير جدي کرد. آغاز سال جديد ميلادي مصادف بود با انتشار مقاله توهينآميز و بدفرجام «استعمار سرخ و سياه» که به دستور شخص شاه و سفارش وزارت دربار نوشته و به دستور وزير اطلاعات و جهانگردي وقت در روزنامه اطلاعات منتشر شد و به دنبال آن خيزش عمومي در شهر قم و گسترش شرارههاي انقلاب ايران به سراسر ايران.
همانند سنت سالهاي گذشته مرور مقدماتي شرايط سال 1978 ايران و پيش زمينههاي رخدادهاي مربوط به آن سال را با بررسي گزارشهاي مختلف ادواري ديپلماتهاي بريتانيايي در مرور تحولات ايران در پايان سال 1977 آغاز ميکنم:
گزارش تفصيلي 10 صفحهاي و محرمانه به تاريخ چهارم ژانويه 1978 (14 دي 1356) نوشته سر آنتوني پارسونز سفير بريتانيا در تهران، درباره مرور تحولات ايران در سال 1977 اين گونه آغاز ميشود: «[1977 براي ايران] سالي پيروزمند نبود و بر خوش بيني و اعتماد به نفس سالهاي 1974 و 1975 سايه افکند. در سال 1976 روحيه ارزيابي تازه به بلند پروازيهاي افراطي درباره رشد و سياست خارجي اهداف راهبردي اغراق آميز متولد شد. روندهاي آينده هنوز در حال ظهور هستند.» در اين گزارش سالانه از سه عنصر «تحول روابط ايران و دولت [جيمي] کارتر» در آمريکا، «سياستهاي داخلي» و «کشاکش براي بازآفريني نيروي حرکت آني براي توسعه اجتماعي و اقتصادي در مقابله با موانع موجود سالهاي رشد سريع و ناگهاني» به عنوان موضوعاتي که صحنه عمومي ايران در سال 1977 را احاطه کرده بودند ياد شده است.
سفير لندن در تهران درباره روابط شاه و کارتر ضمن تاکيد بر نگراني شاه از دل مشغولي و سياست دفاع از حقوق بشر و کنترل صادرات جنگ افزار کارتر چنين مينويسد: «شاه هرگز با روساي جمهور دمکرات در ايالات متحده احساس راحتي نداشت و دوران عملگرايانه و خشک و سرد [ريچارد] نيکسون را ترجيح ميداد.» پارسونز با اشاره به سفر سايروس ونس وزير خارجه آمريکا به تهران در ماه مه، سفر شاه به واشنگتن در نوامبر سال 1977 و سفر کارتر به ايران در شب سال نو و اولين روز ژانويه (سه تا چهار روز قبل از نگارش اين گزارش) چنين ارزيابي ميکند:
«من بر اين باورم که [اين ديدارها]، دست کم تا حدي، مجددا اعتماد را در شاه نسبت به ايالات متحده به عنوان حامي و متحد اصلي ايران ايجاد کرد. شاه اکنون خود را از سوي دولت واشنگتن تحت فشار غير قابل تحمل براي ايجاد توسعه داخلي نميداند. از سوي ديگر، شاه پذيرفته است که ديگر چون گذشته نميتواند در انتظار پذيرش بي چون و چراي درخواستهايش از آمريکا براي دريافت سختافزارهاي پيچيده نظامي باشد.»
سفير بريتانيا از آغاز محاکمات علني زندانيان سياسي با حضور ناظران خارجي و حق انتخاب آزاد وکيل براي متهمان و همچنين عفو تعداد زيادي از زندانيان سياسي به عنوان نمونههايي از تغيير شرايط سياسي ايران در سال 1977 ياد ميکند. پارسونز از گروههاي مختلف اجتماعي و سياسي همچون «وکلا، نويسندگان و دانشگاهيان شامل اعضاي جبهه ملي» به عنوان اقشار بهرهمند از شرايط جديد براي انتقاد از رژيم ياد ميکند، و در درجه بعد از «گروههاي تندرو اسلامي و چپهاي معتدل» به عنوان «مخالفان متعارفتر رژيم» ياد ميکند.
چنانکه خواهيم ديد، اين کمتوجهي و بياعتنايي همزمان حکومت پهلوي و دستگاه ديپلماسي بريتانيا به اهميت محوري و رشد فزاينده جريانهاي مختلف مذهبي به ويژه جريان تحت رهبري آيتالله خميني که از دهه 1960 در ايران فعاليت داشت و در دهه بعدي به تدريج به اوج خود رسيد، موجب شد تا در طول سال 1978 چه وزارت خارجه بريتانيا و چه سفارت آن کشور در تهران، ضمن غافلگير شدن از کنترل نهضت عمومي ضد شاه توسط نيروهاي مذهبي، با دستپاچگي به دنبال يافتن اطلاعات عادي و ساده درباره اسلام و حرکتهاي اسلامي در ايران بيفتند.
در زمينه وضعيت اقتصادي ايران در سال 1977 پارسونز چنين مينويسد: «وضعيت اقتصادي اگرچه با رشد حدود 7 تا 8 درصد همچنان از شرايط ناسالم به دور است، با اين همه موجب بروز دردسرهايي شده است. در جنبه روشن… صادرات نفت همچنان بالاتر از حد انتظارات است و ذخاير هم اکنون حود 10 ميليارد دلار است. بودجه کشور در پايان سال مالي در مارس 1978 بايد مازاد داشته باشد، در حالي که درآمد کشور 2 ميليارد دلار کمتر تخمين زده ميشود.»
پارسونز به عنوان جنبههاي منفي اقتصاد ايران چنين ميگويد: «کمبود شديد برق موجب تخريب صنايع و بروز ناراحتيهاي داخلي در شهرهاي اصلي شد. تورم تا حد 30 درصد بالا رفت. کمبود مسکن در شهرها به همراه افزايش بهاي اجاره مسکن و قيمت زمين به منبعي براي سخت تر شدن شرايط براي تودههايي که در سالهاي اخير به شهرها هجوم آورده بودند، شد.»
به عقيده سفير بريتانيا، در اين شرايط حساس تعجبي نداشت که در اين شرايط در تابستان 1977، شاه به عنوان تنها گزينه موجود به تغيير دولت و روي کار آوردن کابينه جمشيد آموزگار روي آورد: «دکتر جمشيد آموزگار مردي با قابليتهاي اثبات شده و يکي از معدود سياستمداران موجود که همچنان در بين منتقدان معتدل رژيم و افراد داراي استقلال رأي احترام داشت… هنوز زود است تا درباره دولت جديد قضاوت کرد. ولي پيش گوييها تاکنون به نفع اين دولت نيست.» با وجود چنين پيش بيني نه چندان روشن، پارسونز شخصا نظر مثبتي نسبت به آموزگار و کابينه اش نشان داد: «من ايمان قابل ملاحظهاي به نخست وزير آموزگار به عنوان مردي با قابليتهاي برجسته، باهوش و باشخصيت دارم، ولي او نيازمند آن است که به سرعت زمام امور را محکم در دست خود گرفته و اعتماد بي ثبات بخش خصوصي را -که اقتصاد کشور به شدت نيازمند آن است- و بر اثر تغيير دولت احيا شده را حفظ کرده و دوباره آن را برباد ندهد.»
با آن که در آغاز سال 1978 انقلاب هنوز کاملا فراگير نشده بود، پارسونز با يادآوري چهار سال ماموريت خود در تهران، از «وجود مخالفتهاي اجتماعي و سياسي بيشتر از هر زمان ديگر» ياد کرده و مينويسد: «اين واقعيت دارد که مجموعهاي از تظاهرات دانشجويي با سفر شاه به واشنگتن مقارن بود. اين تظاهرات با برخورد وحشيانه پليس و عناصري از باندها و لاتها که رژيم آنها را به عنوان عناصر ميهن پرست براي ضرب و جرح هدفمند تظاهر کنندگان کم و بيش مسالت جوي دانشجو و سياستمداران محترم خارج شده از حکومت و دانشگاهيان سازمان داده بود مواجه شد.»
پارسونز در ادامه گزارش خود ادامه نيات شاه براي آينده را بسته به کنگره در آستانه انجام حزب رستاخيز و برگزيدن آموزگار به دبيرکلي آن منوط کرده، حال آن که تحولات ايران طي چند ماه آينده طوري رقم خورد که نه از آموزگار نشاني ماند و نه از حزب رستاخيز.
سفير بريتانيا در بخش ديگري از گزارش خود به مرور اجمالي منافع کشورش در ايران پرداخته و مينويسد: «تداوم شکوفايي منافع بريتانيا همچنان ادامه دارد. ماشين صادرات ما از طريق ايجاد مجلهاي با عنوان بريتانياي امروز و تاسيس اتاق بازرگاني ايران و بريتانيا پيشرفت کرده است. صادرات قابل رويت ما به ايران نسبت به سال 1976 با 25 درصد افزايش به نزديک 650 ميليون پاوند رسيده و سهم ما از بازار [ايران] افزايش يافته است.»
پارسونز همچنين از دو عامل سازمان عفو بين الملل از يک سو و رسانههاي بريتانيايي به خصوص شبکه بي بي سي به عنوان عوامل کدورت بين حکومتهاي تهران و لندن در سال 1977 ياد کرد و نوشت: «در پايان سال [1977]، غضب [حکومت ايران] نسبت به «بي.بي.سي» و روزنامههاي بريتانيا بيش از هر زمان ديگري از سال 1973 بوده است.
پارسونز در بخش نتيجه گيري گزارش مفصل خود همگام با بسياري ديگر از ناظران غربي ناباورانه چنين پيش بيني ميکند: «از نظر من، هنوز هيچ خطري رژيم شاه را تهديد نميکند. او کنترل همه چيز را در دست دارد. بايد تصور کرد که نيروهاي مسلح او، مانند هميشه، به او وفادارند و نيروهاي اپوزيسيون از هم جدا هستند. مشکل پيش روي شاه و حکومت وي، بيش از آن که خطر باشد، دردسر افريني است. اقتصاد اساسا سالم است و روحيه کنوني واقع بيني مبناي محکمي براي پيشرفت است تا غرور و اعتماد بيش از حد گذشته.»
چنانکه در گزارشهاي بعدي، روند حوادث به طوري سريع پيش رفت که چه پارسونز و چه ديگر همکاران و هموطنان روزنامهنگار، نظامي و ديپلمات وي در لندن و تهران مجبور به بازنگري در همه آموزهها و تحليلهاي خود درباره سير تحولات ايران و رهبري آن شوند.
پیام برای این مطلب مسدود شده.