آرش صادقی در مصاحبه با روز: زندگی برایم جهنم شده، منتظر بازگشت به زندانم
روز: آرش صادقی، عضو ستاد 88 و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در مصاحبه با “روز” از یورش ماموران امنیتی در نیمه های شب به منزلش، که منجر به سکته قلبی و فوت مادرش شد، سخن گفته است.اوکه بعد از انتخابات مخدوش سال گذشته سه بار بازداشت شده و اکنون با قرار وثیقه آزاد است، همچنین از اتهامات خود و شرایط زندان گفته است.
این فعال دانشجویی روز گذشته از سوی دادگاه تجدید نظر به 5 سال حبس تعزیری محکوم شد.
مصاحبه “روز” با آرش صادقی را در ذیل بخوانید. گفتگویی که تحت تاثیر فوت مادر این فعال دانشجویی در فضایی بسیار متاثر کننده شکل گرفت و او از خانواده اش سخن گفت که او را عامل فوت مادرش میدانند.
آقای صادقی براساس اخباری که منتشر شده مادرتان در پی حضور شبانه ماموران امنیتی دچار حمله قلبی شدند. ممکن است توضیح دهید قضیه چه بود؟
بله نیروهای امنیتی نیمه شب 19 آبان حدود ساعت 4 تا 4 و نیم به منزل ما رفته و چون کسی در را باز نکرده، شیشه ها را شکسته و با کلید که پشت قفل در بوده در را باز کرده و وارد منزل شده اند. بعد شروع به داد و بیداد و ایجاد رعب و وحشت کرده و خانه را بازرسی کرده اند. هنگامی که شیشه را می شکنند و وارد خانه می شوند مادرم دچار حمله قلبی می شود و از روی تخت می افتد و بعد از 4 روزی که در بیمارستان بود فوت میکند.
شما منزل نبودید؟
من پدربزرگ و مادربزرگ پیری دارم که از کار افتاده هستند و اکثرا برای رسیدگی به کارهای آنها به منزل آنها می روم. آن شب هم خانه مادربزرگم بودم و خواهرم که از شهرستان آمده بود پیش مادرم بود. نیمه شب و نزدیک صبح بود که خواهرم زنگ زد و گفت مادرم بی هوش شده و او را به بیمارستان بقیه الله برده اند؛ چون پدرم ارتشی است به این بیمارستان برده بودند. من هم رفتم؛ مادرم 4 روز در این بیمارستان بود و بعد فوت کرد.
مادر شما سابقه بیماری قلبی داشتند؟
نه هیچ نوع مشکل قلبی نداشت. 5 سال بود بیمار بود و بدنش از کار افتاده بود اما بیماری اش هیچ ربطی به قلب نداشت. این اواخر پوکی استخوان گرفته و پای چپش از ناحیه ران شکسته بود برای همین مدتی بیمارستان بود تازه از بیمارستان مرخص شده و در خانه در حال استراحت بود که این اتفاق افتاد.
علت حضور ماموران امنیتی در آن موقع شب در منزل شما چه بود؟
من خودم هم نمیدانم؛ واقعا هر بار که مرا احضار کرده اند بلافاصله رفته ام؛ تا به حال نشده احضارم کنند و نروم. حتی یک تماس تلفنی هم با من گرفته نشد. نمی فهمم چرا آن موقع شب رفتند و شیشه را شکستند و وارد خانه شدند. داد و بیداد کردند و رعب و وحشت ایجاد کردند و…
آیا حکمی به خانواده شما نشان داده اند؟
نه، حتی کارت شناسایی هم نشان نداده اند که بدانیم از چه ارگانی هستند.
آقای صادقی بعد از این اتفاق آیا باز سراغ شما آمدند؟ خودتان چی؟ به دادگاه مراجعه کردید؟
نه کسی نیامد و خبری نشد؛ من نیز نرفتم چون درگیر قضیه مادرم شدم. تنها کاری که توانستم در این مدت بکنم این بود که با آقای علیزاده طباطبایی که وکیلم هستند صحبت کردم تا شکایت نامه ای تنظیم کنیم و نسبت به یورش شبانه ماموران که منجر به سکته و فوت مادرم شده پی گیری قانونی بکنیم.
روز گذشته دادگاه تجدید نظر حکم قطعی شما را اعلام کرد در این باره ممکن است کمی توضیح دهید؟
من از سوی دادگاه بدوی به اتهام اجتماع و تبانی و همچنین تبلیغ علیه نظام به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده بودم که اکنون شعبه 54 دادگاه تجدید نظر مرا از اتهام تبلیغ علیه نظام تبرئه و به اتهام اجتماع و تبانی به 5 سال حبس تعزیری محکوم کرده است.
چه استنادات حقوقی برای این اتهامات در حکم وجود دارد؟
در پرونده موارد زیاد ست اما هیچ یک استنادات حقوقی ندارد. مثلا تجمع 16 آذر را ذکر کرده اند؛ در حالیکه در آن روز من اصلا در دانشگاه نبوده ام. یکی از اتهامات ام ساماندهی اجتماعات دانشجویی در دانشگاه علامه است و بیانیه های دانشجویان این دانشگاه و بعد بحث ارتباط بها فعالین دانشجویی که از ایران خارج شده اند و.. در زمان بازداشت هم به شدت تحت فشار بودم که به این مسائل اعتراف کنم و…
شما بعد از انتخابات بازداشت شدید و حدود یکسال در زندان بودید؛ می توانید درباره شرایط بازداشت و همین فشارهایی که می گویید توضیح دهید؟
من 18 تیر بازداشت شدم و 53 روز در بند 2 الف سپاه بودم. در این 52 روز خانواده ام هیچ خبری از من نداشتند. حتی اجازه نداده بودند یک تماس تلفنی بگیرم. بعد با قرار کفالت آزاد شدم اما دی ماه مجددا بازداشت شدم و 15 روز بعد با وثیقه 100 میلیونی آزاد شدم. دادگاهم روز 15 فروردین برگزار شد که همزمان شعبه 28 دادگاه انقلاب فک قرار کرد و مجددا بازداشت شدم و این بار با قرار وثیقه 500 میلیون تومانی آزاد شدم. متاسفانه در کل دوران بازداشت ام فشارهای زیادی را تحمل کردم. اینقدر کتکم زدند که دو بار کتفم در رفت. در حین ضرب و شتم دندانم شکست. اما کتک و چک و لگد قابل تحمل تر از این بود که موی بدن ام را می کندند. در اصل سخت ترین رفتاری که با من داشتند این بود که موی صورت، دست و سینه ام را می کندند. صورتم سر همین زخم شده بود. با چشم بند ما را می بردند و با مشت و لگد به سر و صورتمان می زدند؛ سر همین چشمم خون افتاده بود و تا مدتها خوب نمی دیدم. در بازداشت مرحله اول اتهام محاربه را مطرح کردند و می گفتند که باید اعتراف کنی با منافقین ارتباط داری و با دوستانت در خارج از کشور ارتباط می گیری و…. می خواستند مصاحبه ای تلویزیونی از من بگیرند و بگویند که این عضو ستاد 88 است و این ستاد با مجاهدین خلق ارتباط داشته و… وقتی مقاومت میکردم تهدید می کردند که مادرت را بازداشت میکنیم یا پدرت را بیکار میکنیم و به خواهرم فحش میدادند و توهین میکردند. در مرحله دوم می گفتند باید اعتراف کنی که اغتشاشات دانشگاه را هدایت میکردی و بیانیه ها را تو می نوشتی و….
اکنون با توجه به اینکه حکم شما از سوی دادگاه تجدید نظر قطعی شده چه تصمیمی دارید؟ چه خواهید کرد؟
در خصوص مادرم شکایت و قطعا پی گیری خواهم کرد اما اکنون به خاطر شرایطی که در خانه پیش امده از خدا میخواهم هر چه سریع تر حکمم را به اجرای احکام بفرستند و بازداشت ام کنند. پدرم، خواهرم، خانواده و فامیل مرا مسبب فوت مادرم میدانند؛خانه برایم جهنم شده است. از طرفی جای خالی مادرم آزارم میدهد و از طرف دیگر فشار روحی و روانی شدید به شدت اعصابم را به هم ریخته است. واقعا ترجیح میدهم هر چه سریع تر حکم من به اجرای احکام رفته و به زندان بروم. پدرم می گوید تو مادرت را کشتی و دوست ندارم خانه باشی و….. من هم سعی میکنم خانه نباشم و بی صبرانه منتظر برگشت به زندان هستم.
پیام برای این مطلب مسدود شده.