01.12.2010

ستراتژی سیاسی اصلاح‌طلبی خمینی‌محور ـ بخش چهارم: دیدن یا ندیدن، مسأله این است

تهران‌ریویو: اکبر گنجی:

6- نتیجه: می توان خطر کرد و نتایج زیر را از مقدمات یاد شده استنتاج کرد:

1-6- اگر موسوی در انتخابات پیروز می شد و نظام او را می پذیرفت، همچون اوباما با کوهی از مشکلات داخلی(خصوصاً اقتصادی) و خارجی رویارو می شد که امکان حل سریع آنها وجود نداشت. محافظه کاران مسائل اقتصادی را علم می کردند و همه ی وعده های “تغییر” را در زیر انبوه مسایل اقتصادی دفن می کردند و همان بلایی که در انتخابات اخیر بر سر اوباما آمد، بر سر آنها می آمد. ضمن این که شرایط موسوی شرایط اوباما نبود. اوباما شخص اول کشور و قدرتمندترین فرد است. اما در ایران، رئیس جمهور را رهبر و نهادهای تابع او در چنبره ی خود گرفتار خواهند ساخت.در صورت قبول ریاست جمهوری موسوی،حل مسایل اقتصادی در اولویت قرار می گرفت، مسایلی که موسوی و کابینه اش نمی توانستد آنها را درمان کنند و وضعیت اقتصادی مردم را بهبود بخشند.خواست/وعده ی اصلاح/ تغییر به حاشیه رانده می شد و حیثیت اجتماعی به شدت لطمه می دید.اما اینک، موسوی و کروبی به دو سرمایه ی ملی تبدیل شده اند. این سرمایه ها اگر درست به کار بیفتد، در بزنگاه های تاریخی به درد ایران و مردمش خواهد آمد.این سرمایه های ملی نباید هزینه ی موجه سازی آیت الله خمینی گردد.

نظریه ی “ولایت مطلقه ی فقیه” را آیت الله خمینی برساخت،اما سلطان علی خامنه ای مخالف آن بود و به همین خاطر از سوی آیت الله خمینی مورد عتاب قرار گرفت که چرا گفته است ولایت فقیه در چارچوب فقه است و اختیارات ولی فقیه مشروط به رعایت احکام فقهی است. خمینی خطاب به او نوشت:”تعبیربه آن که اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی برخلاف گفته های اینجانب بود”. بعد هم توضیح داد که اختیارات سلطان محدود به هیچ شرطی نیست، حکومت بر کلیه ی احکام اولیه ی اسلام تقدم دارد و می تواند کلیه ی احکام اولیه ی اسلام را تعطیل کند.چند سطر پائین تر،او اساس نظریه ی حکومت دینی/جمهوری اسلامی/مردم سالاری دینی مد نظر خود را شکافت و تأکید کرد:

“حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است ، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند”[27].

قانون اساسی مهمترین قرارداد شرعی میان حکومت و مردم است. فرض کنیم سلطان علی خامنه ای آن را پایمال کرده باشد.در این صورت او به حکم “امام راحل” عمل کرده است و پیروان واقعی آیت الله خمینی باید عمل او را تأیید کنند. به تعیبر دیگر،بازی در زمین آیت الله خمینی،بازی از پیش باخت است.

2-6- مدعای تقلب تأثیرگذار رژیم در انتخابات،مدعایی استراتژیک است که سرنوشت استراتژی را تغییر می دهد.مصطفی تاج زاده انتخابات مجلس هفتم، مجلس هشتم، ریاست جمهوری سال 1384 و ریاست جمهوری سال 1388 را “کودتا” قلمداد می کند.کودتاهایی که کودتاگران از قبل تصمیم خود را گرفته بودند و انتخابات را کاملاً مهندسی شده به مقصدی که خود می خواستند هدایت کردند.مهدی کروبی انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و 88 را تقلبی خوانده و گفته است که احمدی نژاد رئیس جمهوری منتخب مردم نیست، بلکه با “تقلب تأثیرگذار”، او را رئیس جمهور اعلام کردند.انتخابات مجلس هفتم و هستم هم متقلبانه بوده است. کروبی افزوده است که سپاه پاسداران و آیت الله احمد جنتی با هم جلسه تشکیل داده و “اعضای مجلس خبرگان را تعیین می کنند“[28].

این مدعیات، بسیار مهم است. نه تنها “تحلیل” گذشته را تغییر می دهند، بلکه “استراتژی” آینده را هم دگرگون می سازند. به عنوان مثال،”اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” همیشه مدعی بود که تحریم کنندگان انتخابات با کنش خود به زیان اصلاح طلبان عمل کرده اند. اما انتخابات 22 خرداد 88 نشان داد که چنان نبوده است. “کودتاگران”(به قول اصلاح طلبان)، تصمیم خود را گرفته بودند و میزان مشارکت تأثیری در عمل متقلبانه ی آنها نداشت.اصلاح طلبان که در چهارچوب فرضیات خود از مردم دعوت به مشارکت می کردند امروز لاجرم باید بپذیرند که دعوت آنها به مشارکت در انتخاب دعوت به ابزار کودتاگران شدن بود.کودتاگرانی که بدون توجه به خواست مردم،کاندیدای مقبول خود را برنده اعلام می کردند و کردند.حداقل بخش مهمی از اصلاح طلبان اینک به صراحت اعتراف می کنند که انتخابات مجلس هفتم و هشتم، انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم و انتخابات مجلس خبرگان رهبری متقلبانه/قلابی/کودتایی/از قبل تعیین تکلیف شده که چه کسانی برنده باشند،بوده است.این مدعیات تازه،سرنوشت گفت و گو را تغییر می دهند.

3-6- تا حدی که من می فهمم، مجموعه تحولات دو سال گذشته مثبت و به سود فرایند گذار به دموکراسی بوده است. اما از منظر “اصلاح طلبی خمینی محور”، پیروزیی در کار نبود و آن گفتمان و استراتژی ناشی از آن، صدمه های جبران ناپذیری دید و ناکارآمدی عملی خود را نشان داد.

چند سال گذشته، سال های تغییر سرمشق(paradigm shift) بوده است.گذار از گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” به گفتمان “حرکت سبز”. این تغییر گفتمان هنوز به اتمام نرسیده و افراد و گروه همچنان گرفتار پارادوکس های زیادی هستند.برخی افراد هنوز یک پای در آن دارند و یک پای در این. باقی داستان ناظر به این پرسش خواهد بود که استراتژی درست چیست و مبتنی بر چه مفروضاتی است؟ به این پرسش مستقلاً پرداخته خواهد شد.تازه آغاز گفت و گوست

تاریخ محصول کنش معنادار و هدف دار فاعلان انسانی است. اما معنای دقیق این سخن این است که تاریخ حاصل پیامدهای ناخواسته (unintended consequences) و قصدناشده ی کثیری از اعمال قصد شده است.علم جامعه شناسی(به قول مرتون، پوپر و…) به بررسی پیامدهای ناخواسته ی عمل جمعی آدمیان می پردازد[29]. با توجه به این اصل باید گفت،آنچه پس از انتخابات روی داد،برنامه ی “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” نبود. آنان آمده بودند تا از طریق انتخابات قوه ی مجریه را در دست گیرند. تمام تأکید یکساله ی منتهی به انتخابات این بود:اگر اکثریت مردم در انتخابات شرکت کنند،امکان تقلب وجود ندارد و کاندیدای ما پیروز و رئیس جمهور خواهد شد. آنها مدعای “تقلب تأثیرگذار”(به شرط شرکت اکثریت مردم در انتخابات) را به صراحت تمام نفی و رد می کردند. برای آن که اگر این مدعا را می پذیرفتند، دعوت به شرکت در انتخابات معنا نداشت. آنها هیچ برنامه ای برای مقابله ی با تقلبی که قطعی بود، نداشتند.

“اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” همیشه مخالف به خیابان ها آوردن مردم بود.مردم خود به خیابان ها ریختند.همه ی حوادثی که از 22 خرداد 88 به بعد رخ داد، پیامد ناخواسته ی عمل قصد شده ی مشارکت در انتخابات از طریق معرفی کاندیدا بود.به همین دلیل نمی توان(نباید) آنچه را بعداً روی داد،برنامه و خواست و عملکرد “اصلاح طلبی خمینی محور” به شمار آورد.

به گفته ی ماکس وبر،جامعه شناسی:”می کوشد کنش اجتماعی را به صورت تفسیری درک کند تا به تبیین علی از روند و آثار آن کنش دست یابد…هر رفتار انسانی هنگامی که و تا جایی که فرد کنش گر معنایی به آن نسبت می دهد”کنش نامیده می شود.چنین کنشی هنگامی اجتماعی است که در معنای آن “رفتار دیگران مد نظر گرفته شود”[30].

کنش دارای پنج رکن است.اول-غایت کنش(مقاصدی که عامل تعقیب می کند).دوم- انگیزه ی رسیدن به هدف.سوم- ارزیابی عامل از وضع موجود(تحلیل عامل از وضعیت سیاسی- اقتصادی- اجتماعی.پرسش اصلی در فلسفه ی علوم اجتماعی در اینجا این است:آیا بهترین تحلیل از وضعیت، تحلیل کارگزار از وضعیت است؟).چهارم- انتخاب وسایل رسیدن به اهداف(عامل برای رسیدنه به اهداف روش ها و وسایلی را بر می گزیند.هدف وسیله را مباح نمی سازد.از هر راهی به هر هدفی نمی توان رسید).پنجم- زمینه و سیاق کنش.هر کنشی در زمینه ای تاریخی/اجتماعی صورت می گیرد.جامعه شناس می داند که کنش گر اهدافی را آگاهانه در بستر خاص تاریخی تعقیب می کرد است.عامل ممکن است به اهداف خود دست یافته باشد(موفقیت) و ممکن است به اهداف خود دست نیافته باشد(شکست).اما کنش، پیامدهای غیرعامدانه ای هم دارد که خواست کنش گر نبوده است.اهداف کنش گر، به شرط وقوع،دستاورد او محسوب می شوند. پیامدهای ناخواسته ی کنش، دستاورد کنش گر به شمار نمی رود.

هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات،پیروزی در انتخابات و به دست آوردن قوه ی مجریه بود.آیا معرفی کاندیدا و مشارکت در “انتخابات متقلبانه”(کودتای انتخاباتی)روشی مناسب برای این هدف بود؟ تجربه ی انتخابات دهه ی گذشته(مجلس هفتم،مجلس هشتم، ریاست جمهوری نهم و دهم) نشان می داد سلطان کلیه ی راه های رسیدن به این هدف را مسدود کرده است.پس از اعلام نتیجه ی متقلبانه ی انتخابات،”ابطال انتخابات” به هدف اصلاح طلبان تبدیل شد.این هدف هم محقق نشد.

آیا هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات افزایش بی آبرویی رژیم و زوال مشروعیت جمهوری اسلامی بود؟پاسخ منفی است. این با کل پروژه ی “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” تعارض داشت و دارد[31].آیا به خیابان ها ریختن مردم هدف اصلاح طلبان بود؟پاسخ منفی است.از همان روز برگزاری انتخابات بازداشت چهره های شاخص اصلاح طلبان آغاز شد.آنان حتی اگر می خواستند، نمی توانستند مردم را به خیابان ها بیاورند. برای این در زندان ها بودند.همه ی اینها پیامد ناخواسته ی شرکت در انتخابات از طریق معرفی کاندیدا بود.این که رژیم بیش از هر زمان دیگر سرکوب گر شناخته شد،خواست اصلاح طلبان نبود و نیست،پیامد ناخواسته ی کنش جمعی بود.از حیض انتفاء ساقط شدن انتخابات نیم بند رژیم،خواست اصلاح طلبان نبود و نیست،این امر هم، پیامد ناخواسته ی عمل آنها بود.هدف آنها این نبود که فضا بیشتر از گذشته بسته شود،اما پیامد ناخواسته ی آن عمل این هم بود که فضا بیش از پیش بسته شد.هدف آنها این نبود که احزابشان تعطیل شود، رسانه هایشان بسته شود،رهبرانشان از نظام اخراج شوند و به عنوان “عاملان موساد و CIA و MI6″ قلمداد شوند.کاهش هزینه ی فعالیت سیاسی،هدف اصلاح طلبان بود،اما پس از انتخابات، هزینه ی فعالیت سیاسی به شدت افزایش یافت. آیا این متغیر جدید که از پیامدهای ناخواسته ی معرفی کاندیدا و مشارکت در انتخابات بود،دستاورد اصلاح طلبان است؟

4-6- هر گفتمانی جهانی را می سازد.گفتمان(شیوه ی خاص بازنمایی ما و بقیه و مناسبات میان آن ها. شیوه ی ساخته شدن موضوع به نحو خاص) “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” هم جهان خاص خود را می سازد.به فلسطینی که در غزه در حال جنگ با دولت اسرائیل است بنگرید. گفتمان اسرائیلی او را “تروریست” قلمداد می کند، اما گفتمان فلسطینی او را “مبارز راه آزادی” به شمار می آورد.واقعیت عریان وجود ندارد. همه ی مشاهدات تئوری پیچ یا نظریه بارند (theory-ladenness of observations) و نظریه ها به مشاهده گر می گویند دنیا را چگونه ببیند؟

برایان ترنر در کتاب مارکس و پایان شرق شناسی نشان می دهد که کارل مارکس و ماکس وبر چگونه از پس عینک گفتمان شرق شناسی به جوامع شرقی می نگرند.مارکس تحت تأثیر این گفتمان،می گوید “جوامع آسیایی” نمی توانند مدرن شوند،مگر از طریق “استعمار سرمایه داری”. به گفته ی مارکس،استعمار باید:”شیوه های پیشا سرمایه داری را که مانع ورود آن ها به مسیر بالنده ی تاریخی است، نابود کند”، سرمایه داری باید تمام جهان را به دام خود بکشد و استعمار :”شیوه های پیشا سرمایه داری تولید جهان سرمایه داری را متزلزل و متحول می کند”.گفتمان شرق شناسی اشکالی ذاتی در جوامع شرقی می بیند.عینک گفتمان شرق شناسی، این جوامع را بربر، نا متمدن،عقب مانده ی ذاتی نشان می دهد.مارکس در در دو مقاله درباره ی استعمار بریتانیا در هند، جوامع شرقی را خشک مغز،اسیر خرافه،نگونبخت،تغییرناپذیر،”دارای ماده ی سفت و سخت برای استبداد شرقی” و…به شمار می آورد که بدون انقلاب بنیادی نمی توانند وارد تاریخ شوند.استعمار انگلیس “ابزار ناخودآگاه تاریخ” است که باید باید بنیان های کهن این جوامع را نابود سازد و سپس شالوده های جوامع بورژوایی را در آنجا پی افکند.

گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” هم دیدن برخی امور را ناممکن می سازد.به دو مثال زیر توجه کنید:

1-4-6- در 22 خرداد 88 چه روی داد؟ از نظر موسوی و کروبی، سلطان از طریق تقلب تأثیرگذار احمدی نژاد را رئیس جمهور کرد. اما خاتمی تقلب تأثیرگذار را “نمی بیند“.چرا؟ برای این که گفتمان “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” مشاهده ی تقلب تأثیرگذار را ناممکن می سازد.

2-4-6- در زندان های ایران در سه دهه ی گذشته چه روی داده است؟ چرا کسانی بدترین شکنجه های دهه ی 60 و قتل عام زندانیان در تابستان 67 را “می دیدند” و کسان دیگری همان ها را ” نمی دیدند“؟ به روزنوشت های محسن امین زاده از دوران بازجویی اش در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بنگرید.امین زاده می گوید چیزهایی دیده که قبلاً “هرگز باور نکرده بودم“[32].آنها قبلاً به صورتی بسیار بدتر هم وجود داشتند، اما مشاهده نمی شدند. مصطفی تاج زاده هم نوشته است که “پروژه ی نظام استبدادی به نام دین و در نتیجه نقض کامل حقوق اساسی شهروندان پس از رحلت امام کلید خورد…”گفتمان جمهوری” پس از رحلت ایشان[امام] به تدریج به محاق رفته است…امام خود به ایجاد دو تشکل روحانی اقدام کرد تا رقابت در انتخابات معنا پیدا کند”.
چرا میزگرد تلویزیونی رهبران حزب توده دیده نشد. چگونه رهبران حزب توده بازداشت و به سرعت همگی به پشت تلویزیون آمده و به هر چه رژیم می خواست اعتراف کردند؟ محمد علی عمویی از افسران سازمان نظامی حزب توده پس از کودتای 28 مرداد به مدت 24 سال زندانی شد و با انقلاب 57 از زندان آزاد شد.در 17 بهمن ماه 1361 به همراه دیگر رهبران حزب توده به اتهام جاسوسی بازداشت و نزدیک 13 سال زندانی شد. اولین اعترافات در 11 اریبهشت ماه 1362 با حضور کیانوری و به آذین برگزار شد.کیانوری گفت:حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تابه حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده‌است.محمود به آذین گفت:

“حزب توده با اعمال خیانت هایی که مرتکب شده و الان به صورت لاشه ی گندیده ای است که بایستی دفن شود تا از سرایت عفونت آن به اذهان ساده ی جوانان جلوگیری به عمل آید. من خود را در خیانت حزب توده شریک می دانم و بدون هیچ گونه تعارف یا مسامحه ای عرض می کنم که سزاوار کیفر شایسته ای هستم”.

هشت عضو دیگر کمیته ی مرکزی از جمله محمدعلی عمویی در برنامه‌های بعدی در 12 اردیبهشت 62 بر پرده تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود و اعترافاتی مشابه پرداختند.محمد علی عمویی، با آن سوابق زندان، مسئولیت اداره ی میزگرد دوم را بر عهده داشت.به چه روش هایی عمویی را مجبور به این کار کردند؟ آخر چگونه کسی که 24 سال زندان شاه را تحمل کرد، در عرض 80 روز برید؟ گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” نمی گذارد این گونه اعمال کثیف و رذیلت پرور آیت الله خمینی دیده شود.کیانوری در این خصوص گفته است:

“همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می کند،البته این تنها شکنجه ی “قانونی” بود که به انواع توهین و با رکیک ترین ناسزاگویی ها تکمیل می شد(فاحشه، رئیس فاحشه ها و…)آن قدر سیلی و توسری به او زده اند که گوش چپ او شنوایی اش را از دست داده است، یادآور می شوم که او در آن زمان زنی هفتاد ساله بود…نوع دوم، شکنجه که در مورد من عملی شد، از همه ی شکنجه های دیگر دردناکتر بود. پس از این که آقایان از تحمیل اعترافات به من با شکنجه ها و با هدفی که در بالا شرحش را داده ام، ناامید شدند، 3 بار مرا زیر این آزمایش قرار دادند.بار اول مرا به اطاق شکنجه بردند. مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را نیز با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند. این جریان بیش از شلاق زدن های شدید مریم که در بالا یادآور شدم بود.آقایان برای این که دست خود را به یک چنین کار ننگینی که بدون تردید قابل دفاع نبود، آلوده نکرده باشند،یکی از افراد توده ای بنام حسن قائم پناه را که برای فرار از فشار، تن به پستی داده بود، مأمور شلاق زدن کردند.پس از نشان دادن این منظره،مرا به پشت در سلول شکنجه گاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف می خواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله ی همسرم را می شنیدم ،پایان دهند. پس از چند دقیقه چون من حاضر به پذیرش آن چه از من می خواستند، نشدم(قبول طرح کودتا) مرا به سلول خودم برگرداندند”.

هاشمی رفسنجانی گزارش های نسبتاً خوبی از پشت صحنه ی ماجرای حزب توده ارائه کرده است. 17 بهمن 61 اولین گروه رهبران حزب توده بازداشت می شوند.در 20/12/61، سید حسین موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب)به دیدار هاشمی رفسنجانی می رود تا درباره ی “کیفیت برخورد با سران بازداشتی حزب توده که حرف نمی زنند…مشورت”کند[33].در 28/12/61 اطلاعات سپاه و بازجویانش به دیدار هاشمی می روند و گزارشی از روند بازجویی ها و اعترافات ارائه می کنند. همان شب جلسه ای با حضور علی خامنه ای و مسئولان امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی “درباره ی کیفیت برخورد با حزب توده” برگزار می شود[34].در 11/1/62 علی شمخانی(مسئول پرونده ی حزب توده) و بازجویان به دیدار هاشمی می روند و می گویند که “سران حزب به حقایق بسیار خطرناکی اعتراف کرده و از توطئه ی مشترک دو ابر قدرت و ارتجاع پرده برداشته اند”. هاشمی رفسنجانی به سرعت به دیدار آیت الله خمینی می رود و وی را در جریان قرار می دهد[35]. در 6/2/62 محسن رضایی و علی شمخانی به دیدار هاشمی رفته و از “کودتای حزب توده” سخن می گویند[36].روز بعد هاشمی و خامنه ای به دیدار آیت الله خمینی رفته و گزارشی از بازداشت سری دوم رهبران حزب توده ارائه می کنند. هاشمی در خاطرات 8/2/62 نوشته است:

“مسئولان بازجویی حزب توده آمدند و جزئیات بازداشت بقیه ی سران را گفتند و فیلم هایی از مصاحبه ی سران آوردند.تا هشت شب مشاهده کردیم. تخلفات و جرایم را اعتراف کرده و گذشته ی حرکت نیروهای چپ را محکوم و مفتضح ساخته اند.فیلم کیانوری، به آذین و عمومی را دیدیم”[37].

روز بعد(9/2/62) احمد خمینی به هاشمی رفسنجانی زنگ می زند و می گوید:”امام گفته اند اعترافات کیانوری را شب روز کارگر در تلویزیون پخش کنند”[38]. بدین ترتیب، دست پخت محسن رضایی، علی شمخانی و بازجویان سپاه- که حاصل کثیف ترین شکنجه ها بود- به دستور آیت الله خمینی در شب روز کارگر از تلویزیون پخش شد.آیت الله خمینی فردی به شدت هوشمند بود. انتخاب شب روز کارگر،تیز هوشی او را نشان می داد که می خواست حزب طبقه ی کارگر و چپ ها را نابود سازد.در همین روز علی خامنه ای تلفنی خبر بازداشت ناخدا بهرام افضلی را به هاشمی می دهد. هاشمی به خامنه ای دستور می دهد:”در همان جا تحقیق شود؛ اگر صادقانه برخورد کرد و در حد سمپات است، زندان نرود.ایشان پذیرفتند”.عصر احمد خمینی به هاشمی خبر می دهد چون افضلی اعتراف نکرده، او را به زندان برده اند[39].سال ها بعد، هاشمی رفسنجانی در گفت و گوی با روزنامه ی همشهری آن اعمال را رد کرد و گفت:

“اگر آن کار را نمی‌کردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیت‌هایی داشتند”[40].

البته که تاج زاده و امین زاده انسان های شریف، شجاع و صاحب نظر در مسائل سیاسی هستند.آنان که تاج زاده را می شناسند، می دانند که از نظر اقتصادی یکی از پاک ترین انسان هاست که هیچ سوء استفاده ی مالی از امکانات دولتی در پرونده اش ندارد.مسأله، مسأله ی گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” است که اجازه ی دیدن جنایات وحشتناک دوران آیت الله خمینی را نمی دهد. زندان های سلطان علی خامنه ای قطعاً بهتر از زندان های آیت الله خمینی است. سلطان علی هم شکنجه گر ماهری است،اما این کجا و شکنجه ها و قتل عام های آیت الله خمینی کجا؟ محل نزاع این نیست که تاج زاده و امین زاده از جنایات زمان آیت الله خمینی سخن بگویند(چنین درخواستی در شرایط سرکوب داخل کشور، مطالبه ای نامنصفانه است)، محل نزاع این است که “اصلاح طلبی خمینی محور”،دوران آیت الله خمینی را به گونه ی دیگری نشان می دهد. این گفتمان، عینکی به بیننده می دهد که از پس آن دوران آیت الله خمینی بهتر/دموکراتیک تر از دوران سلطان علی خامنه ای مشاهده می شود.

5-6- گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” در تبیین شکست هم متغیرهای خاصی را می بیند و متغیرهای دیگری را اصلاً نمی بیند.پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و پیروزی محمود احمدی نژاد،”اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” به فکر تبیین علل شکست خود افتاد.متغیر مهمی در آن دوره انتخاب و شکست را تا حدود زیادی معلول آن علت قلمداد کردند.آن علت چیزی جز کم بها دادن به شعائر و آداب دینی/مذهبی نبود.از این توصیف/تبیین، این توصیه/تکلیف استنتاج می گردید که باید به سوی تکایا رفت، سینه زنی به راه انداخت،در عزاداری ها شرکت جست و مذهبی بودن خود را به رخ کشید و جا انداخت.عبدالکریم سروش که جهت سفری کوتاه مدت به ایران رفته بود و این سخنان را در جلسات خصوصی از اصلاح طلبان به طور مستقیم شنیده بود،در سخنرانی ماهانه ی منزل عبدالله نوری در شهریور 1385 خطاب به انها گفت:

“تعبیر اسطوره ای از دین، متعلق به سنت گرایان است…بازگشت به نگاه اسطوره ای، بازگشتی فاجعه آمیز است. شنیده ام که پاره ای از دوستان به دلیل شکست در انتخابات،می گویند که چون سنت ها را فرونهادیم دچار این آسیب ها و مصیبت ها شدیم،بنابراین باید برگردیم به همان آئین های سنتی و هیأت های مذهبی و عزاداری ها.این نگاه، سمی مهلک برای روشنفکری دینی است. این تحلیل، تحلیل صائبی نیست.سررشته ی خرد را گم کردن است.روشنفکری دینی مسیری را ترسیم کرده و بنایی را نهاده که به طور مبنایی با آن نحوه ی عمل و نگرش سنتی به دین، تفاوت دارد.این بنا،گنجایش آن اثاثیه یعنی آن آداب و رسوم را ندارد؛این جا یک خانه تکانی جدی رخ داده است.سخن از پشت کردن به مردم یا دیانت نیست.سخن این است که یک طایفه وقتی مسئوولیت هدایت فکری را بر عهده می گیرد،عملش باید مطابق با نظرش باشد…نمی توان باور کرد که کسی نگاه اسطوره ای به دین نداشته باشد اما آدابی را به جای بیاورد که مبتنی بر همان اسطوره هاست…مادامی که این تاریخ، اسطوره زدایی نشده است،آن آداب و آن مراسم بر وفق درک اسطوره ای،دوام و قوام پیدا خواهند کرد و ما را از مقصد دور خواهد کرد“[41].

سبزهایی که پس از انتخابات به خیابان ها آمدند،نمادهای عمل به شعائر دینی نبودند،آنها به آن سنت تعلق نداشتند.این نسل نماد شکست سه دهه تبلیغات ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برای فقهی کردن سراپای جامعه اند.دیدن و ندیدن این نسل،به عنوان عاملان حرکت سبز،در سمت و سوی برنامه های آینده بسیار مهم است.

6-6- گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور”، گفتمان تحریف کننده است. این مدعا که “میزان رأی ملت است”،در اندیشه ی سیاسی آیت الله خمینی فقط یک بار ادا شده و آن یک بار هم فقط و فقط برای ساقط کردن مردم از حق تعیین سرنوشت و مسلط کردن ولایت فقیه بوده است.در نزاعی که در زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی میان طرفداران و مخالفان مجلس خبرگان قانون اساسی در گرفت،مخالفان(خصوصاً حقوق دانها) می گفتند باید مجلس موسسان با حضور نمایندگان همه ی اقشار مردم تشکیل گردد، نه مجلس خبرگان با حضور صرفاً اسلامی ها. باید مجلسی باشد که حقوق بشر و حق حاکمیت ملی را تأمین نماید.آیت الله خمینی وارد نزاع شد و گفت:”میزان رأی ملت است”، نه رأی حقوق دانهای غرب زده که مجلس موسسان می خواهند. قانون اساسی را نباید حقوق دانهای غرب زده بنویسند،میزان رأی مردم است و مردم اسلام را می خواهند. مجلس موسسانی در کار نخواهد بود، مجلس خبرگان را هم برای بستن دهان شما درست می کنیم:”ما براى خاطر این که این نق نق‏ها کم بشود، گفتیم یک مجلسى هم درست بشود“. بعد هم اضافه کرد اگر شما غربزده ها دلتان می خواهد، می توانید “مجلس خبرگان” ما را “مجلس موسسان” بنامید.در مرحله ی بعد، با استناد به “میزان رأی مردم است”،گام بعدی را برداشت و گفت: نیازی به حضور حقوق دانها در مجلس خبرگان قانون اساسی وجود ندارد، برای این که مردم اسلام را می خواهند و قانون اساسی اسلام را باید متخصصان اسلام- یعنی فقها- بنویسند. این حقوق دانهای غرب زده ی مدافع حقوق بشر، تعدادشان کم است،”اما فضولى‏ شان زیاد است…آنهایى که فضولى مى‏ کنند” یعنی این “نفهم” ها را باید کنار بگذارید. بعد هم با استناد به “میزان رأی مردم است” و مردم اسلام را می خواهند، ولایت فقیه را که در پاریس در پشت خود مخفی کرده بود، به تصویب رساند[42].

اصلاح طلبان محمود احمدی نژاد را دروغ گو قلمداد می کنند. این مدعایی صادق است،اما این آیت الله خمینی بود که در همان آغاز کار گفت برای حفظ نظام دروغ گویی، شرب خمر و جاسوسی واجب است.سلطان علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد در این زمینه پیروان حقیقی آیت الله خمینی هستند. فقط بخش شرب خمر حکم آیت الله خمینی را انجام نداده اند.داستان دموکرات بودن آیت الله خمینی فقط برای خنده خوب است. به عنوان نمونه،آیت الله خمینی دستور داده بود تا نظرات اقتصادی مرتضی مطهری(که مالکیت بر تکنولوژی را رد می کرد)منتشر نشود.روزنامه ی اطلاعات بدون آن که بداند،در اردیبهشت 1362 شروع به انتشار نظرات مرتضی مطهری کرد.هاشمی رفسنجانی واکنش آیت الله خمینی را در خاطرات 14/2/62 چنین نوشته است:

“امام امروز روزنامه ی اطلاعات را به خاطر چاپ مطالب نوشته ی شهید مطهری- که امام گفته بودند، منتشر نشود- ممنوع الانتشار کردند.شفاعت کردم،اثر نداد”[43].

هاشمی در خاطرات 15/2/62 نوشته است:

“آقای دعایی آمد. سخت از تعطیلی روزنامه ناراحت بود.گریه کرد و چاره جویی. گفتم چندین بار من و آقای خامنه ای به امام پیغام دادیم؛ ایشان نرم تر شده اند.باز هم تلفن کردم که حتی الامکان امروز منتشر شود ولی امام مقاومت کردند و احمد آقا گفت، ممکن است روز شنبه درست شود. آقای دعایی به بیت امام رفت”[44].

تازه این واکنش آیت الله خمینی به انتشار نظرات پاره ی تن خود(مرتضی مطهری) و کسی بود که همه ی آثارش بدون استثنا خوب قلمداد می شد.ناشر آن هم نماینده و یار نزدیکش در نجف،محمود دعایی بود.تکلیف دیگران که روشن بود.

7-6- خاتمی حق دارد که “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” را پیش برد.حرکت سبز هم می تواند گفتمان خود را پیش برد.اگر خاتمی موفق به گفت و گوی با سلطان علی خامنه ای شود،اگر خاتمی بتواند راهی برای شرکت همفکران خود در انتخابات بگشاید،اگر خاتمی بتواند وضعیت خود را به وضعیت قبل از انتخابات ریاست جمهوری باز گرداند،باید از آن استقبال کرد. ساختار شکنان/تحریمیون/سبزها مانع او نخواهند بود، تنها مانع او سلطانی است که دیگر نمی خواهد به “اصلاح طلبی خمینی/نظام محور” فرصت مجدد ورود به “کشتی نجات نظام” را بدهد. وگرنه،برقراری ارتباط مجدد خاتمی با سلطان علی خامنه ای فوایدی در بر دارد که نمی توان و نباید نادیده گرفت.

8-6- انتخابات در ایران فرصتی است که باید از آن برای بسیج اجتماعی استفاده شود. در دوران اعلام کاندیداتوری داوطلبان ریاست جمهوری، طی تماسی مفصل با یکی از سرمایه های ملی مقبول دانشجویان،وقتی او نظرم را درباره ی کاندیداتوری خود پرسید، به او گفتم:اگر کاندیدا شوی، قطعاً شما را رد صلاحیت خواهند کرد و هیچ یک از گروه های اصلاح طلب نه شما را کاندیدا خواهد کرد و نه پشت سر شما خواهد ایستاد. اما اگر کاندیدا شوید، برای به راه انداختن یک جنبش اجتماعی، طرح مطالبات اقشار به حاشیه رانده شده و ساختن امید؛ بسیار خوب است و ما هم از شما رسماً حمایت خواهیم کرد.اما بدانید که این کار برای شما هزینه های سنگینی دارد.اگر حاضرید، بسم الله. آن مرد بزرگ گفت، اگر سرمایه ای به قول شما وجود دارد، باید آن را برای وقتی مناسب حفظ کرد.او در این دوران به گونه ای عمل کرد که همچنان در جایگاه پیشین خود قرار دارد.پس فرصت انتخابات مهم است.فرصتی که دموکراتها می توانند از آن برای بسیج اجتماعی و برساختن جنبش اجتماعی استفاده کنند.

انتخابات یک “فرصت” است. به محض آن که “روزنه” ای گشوده می شود و “فرصت”ی فراهم می گردد،همه ی مخالفان رژیم(از ساختارشکنان ملتزم به روش های غیر خشونت آمیز تا مدافعان خشونت)گرد می آیند و از این “فرصت” برای “اوراق کردن” (deconstruction)رژیم استفاده می کنند.برگزاری انتخابات توسط رژیم و مشارکت اصلاح طلبان در آن، اهداف آگاهانه و خواسته ای را تعقیب می کند.اما این “روزنه” و “فرصت” پیامدهای ناخواسته ای هم به دنبال دارد.مخالفان رژیم آگاهانه از آن برای اوراق کردن رژیم استفاده می کنند.در اعتراض های خودجوش پس از اعلام نتایج انتخابات،هر چه از هفته ی اول دورتر می شویم،نقش ساختارشکنان برجسته تر می شود که به دنبال اوراق کردن رژیم بودند.

9-6- چند سال گذشته، سال های تغییر سرمشق(paradigm shift) بوده است.گذار از گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” به گفتمان “حرکت سبز”. این تغییر گفتمان هنوز به اتمام نرسیده و افراد و گروه همچنان گرفتار پارادوکس های زیادی هستند.برخی افراد هنوز یک پای در آن دارند و یک پای در این. باقی داستان ناظر به این پرسش خواهد بود که استراتژی درست چیست و مبتنی بر چه مفروضاتی است؟ به این پرسش مستقلاً پرداخته خواهد شد.تازه آغاز گفت و گوست.

————————

پانویس‌ها:
27- روح الله خمینی، صحیفه ی امام، جلد 20، صص 452- 451.

28- مهدی کروبی در 23/8/ 89 طی نامه ی سرگشاده ای به احمد جنتی نوشت:

“چون حاکمیت از خود ماست باید تشویق کنیم که مردم را بکشند و یا زندان کنند…حالا یک حادثه ای پیش آمده و عده ای را گرفته اند…یک جمعیتی از خود همین نظام آمده اند و گفته اند رای ما چه شد؟آیا جمعی را که دستگیر کرده اید باید با آنان با خشونت رفتار کرد؟…مومنی – با همسر برادر شهیدش ازدواج کرده است وبرای اعتراف گیری سرش را درچاه توالت می کردند…آقای جنتی آیا شما در نماز جمعه از خون آنان که زیر شکنجه کشته شدند دفاع کردی و از این شکنجه ها سخنی گفتی؟ آیا شد در نماز جمعه بگویی که آقایان اطلاعاتی و نیروهای مسلح، سه پزشک تا به حال ترور شده اند، ببینید چه کسی آنان را کشته؟ چرا از پزشکان و اساتید دانشگاه کشته شده سخن نمی گویید؟ پرونده دکتر معتمدی چه شد…اگر یک دستگاه عادلانه ای در کشوروجود داشت و یک هیات منصفه ای تشکیل می شد آن وقت به شما نشان می دادیم که طی این ۲۱ سال شما چه کرده اید و چقدر حقوق مردم را ضایع کرده اید؟ با نظامیان و اطلاعاتی ها که می نشینید و بررسی می کنید و هر کسی را بخواهید رد می کنید و یا تایید می کنید. همین ها اعضای مجلس خبرگان را تعیین می کنند. چقدر حوزه های انتخاباتی را باطل اعلام کردید که حوادثی مانند کوهدشت و فریدون کنار و قزوین در آن رخ داد؟ چه اتفاقی در آن حوزه ها افتاد و چند نفر کشته شدند؟ شما مسئول آن اتفاقات هستید…حرف های شماست که باعث می شود بازجوها به زندانیان بگویند که قاضی کاره ای نیست و همه کاره ما هستیم”.
رچوع شود به این لینک.

29- فقط کارل پوپر، فون هایک و متفکران قرن بیستم از پیامدهای ناخواسته ی کنش های جمعی سخن نگفته اند.برنارد ماندویل(1733- 1670) در افسانه ی زنبوران:یا شرور شخصی،خیرهای عمومی ،همین بحث را مطرح کرده است که چگونه رذایل فردی به فضایل جمعی تبدیل می شوند.آدام فرگوسن(1816- 1723) در رساله ای درباب تاریخ جامعه ی مدنی دراین باره نوشته است:
“هر گام و هر حرکت جمع کثیر،حتی در دوره هایی که به اعصار روشنگری مشهور شده اند،به یکسان کورکورانه به سمت آینده است؛و ملت ها به موسساتی بر می خورند که در واقع حاصل اعمال انسانی هستند،اما نه اعمالی که با طراحی از پیش انسان ها به اجرا درآمده باشند”.
Ferguson, An Essay on Civil Society, p. 122.

کارل منگر(1921- 1840) در کتاب مسائلی در جامعه شناسی و اقتصاد در این خصوص نوشته است:
“زبان،دین،قانون، و حتی خود دولت،و اگر فقط از شماری از پدیده های اجتماعی اقتصادی نام ببریم،پدیده های بازار،رقابت،پول، و ساختارهای اجتماعی بی شمار دیگری هستند که در دوره های تاریخی مختلف به آن ها برخورده ایم و نمی توان از آن ها به درستی به عنوان حاصل فعالیت عامدانه ی جامعه یا باهماد برای رفتن به سوی استقرار این ساختارها سخن گفت”.
Carl Menger, Problems of Economics and Sociology, p 146.

30- Max Weber 1964. The Theory of Social and Economic Organization, tr. A. M.Henderson and Talcott Parsons, Free Press. P. 88.

31- محمد خاتمی در 22/8/ 89 گفته است:

“این انقلاب و نظام متعلق به همه ی ماست. این حوادثی که پیش می آید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند که متاسفانه می کند فکر می کنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. ان شاء الله که چنین نخواهد شد…هنوز امکان این که این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست…نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف ها وآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضیلت بنیاداست. به طور خاص امروز هم می گویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است…در عرصه ی اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونیت در یک طرف برای این که هر چه می خواهد بگوید و القاء کند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و… و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند…واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد…به هر حال همه ی ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست، از سر دلسوزی است”.
رجوع شود به این لینک.

همان طور که دیده می شود، نظام فضیلت بنیاد و عدالت محور جمهوری اسلامی، مسأله و مشکلی ندارد. مسایل به یک طرف(باند احمدی نژاد)باز می گردد.کارهای آنها به نظام صدمه می زند. از سر دلسوزی، باید کاری کردن که نظام آسیبی نبیند.همین نکات به بازجویان هم گفته می شود:

“به آنها[بازجویان] گفته‌ام که کشور راه نجاتی جز مردم‌سالاری سازگار با دین و تعامل و همفکری و همکاری جناح‌های مختلف کشور ندارد. به آنها گفتم که نه حذف یک جناح توسط جناح دیگر در کشور ممکن است و نه یک گروه خاص می‌ تواند کشور را در اختیار خود بگیرد… او[سربازجو] ابراز امیدواری کرد که ما بعد از زندان همچنان در خدمت نظام باشیم. او گفت انتقادات من به سیاست خارجی قابل توجه است. از نظر او هم به سیاست خارجی دولت انتقاداتی از جمله در زمینه ی سیاست هسته‌ای وارد است. در پاسخ گفتم که به هرحال راه‌حل کشور تعامل میان جناح‌های مختلف کشور است و جناح مقابل و اصلاح‌طلبان باید برای یافتن راه‌حل مشکلات و مسائل کشور گفتگو کنند و به تفاهم مشترک برسند. همچنین گفتم از این که زمینه‌ای هرچند کم‌رنگ برای این فرآیند دیده می‌ شود خوشحالم…امیدوارم که حاصل هزینه‌هایی که ما داده‌ایم، ایجاد فرصت برای تحقق مردم‌سالاری و رفع مشکلات کشور و نظام اسلامی باشد”.

باز هم تکرار می کنیم، سخن بر سر این نیست که چرا اصلاح طلبان به مقابله ی با جمهوری اسلامی نمی روند، محل نزاع این است که بی آبرو شدن نظام،مشروعیت زدایی از نظام،شعار های مرگ بر خامنه ای؛ و اموری از این قبیل،نه خواست اصلاح طلبان بود و نه دستاورد آنها،این امور پیامد ناخواسته ی معرفی کاندیدا معرفی کردن بود.

32- یادداشت های محسن امین زاده از دوران بازجویی های نمونه ی خوبی از وضعیت زندانیان ارائه می کند.امین زاده شخصاً در زندان نظام تجربه هایی را از سر می گذراند و با پدیده هایی مواجه می شود که قبلاً باور نمی کرده که راست باشد.این تجربه ها- صدها مرتبه بدتر- وجود داشته اما اینک نوبت امین زاده و اصلاح طلبان رسیده بود که تحت چنان تجربه هایی قرار گیرند.می نویسد:

“امروز سیاه‌ترین روز دوره بازداشت من بود. رفتار بازجویان کاملاً تغییر کرده است. آنان از ابراز جملات نسبتاً محترمانه‌تر چند هفته اخیر دست برداشته‌اند و برعکس به زشت‌ترین روش‌ها بر مبنای ادعاهایی سرتا پا دروغ و بسیار توهین‌آمیز دست یازیده‌اند. روش‌هایی که شنیده بودم اما هرگز آن را همچون امروز باور نکرده بودم. بازجوی جدیدی که بعداً فهمیدم سرتیم بازجویان است برای اولین بارخودش دست به کار شد و بدترین لحظات بازجویی را برای من خلق کرد. او اندامی درشت و شکمی بسیار بزرگ داشت و با لحن بسیار بدی سخن می‌گفت. هرچند ادای الفاظ رکیک با برخوردهای فیزیکی هم همراه بود اما حتماً تحمل کتک‌ها از تحمل اظهارات و رفتار زشت او آسان‌تر بود…تلخ‌ترین و بدترین لحظات دوران زندان من مربوط به سلول انفرادی نیست. مربوط به ساعات بازجویی است. بازجویی‌های توهین‌آمیز، تکراری، بی‌محتوا و آزاردهنده… بازجویی‌هایی در فضایی آکنده از توهم، نفرت، بداندیشی، دروغ و نیرنگ و باورهایی شبه‌کمونیستی که هدف هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند. بازجویی‌هایی همراه با زشت‌ترین و رکیک‌ترین کلمات و تهمت‌ها و توهین‌ها. توهین نسبت به افرادی که مورد احترام من بودند و یا دوستشان داشتم. و البته تحمل توهین به آدم‌های محترم دیگر برای من غیرقابل تحمل‌تر از توهین به خودم بود. نمی‌دانم شاید دلبستگی به اعتلای این نظام و انقلاب اسلامی هم تجربه این لحظات را برایم زجرآورتر می‌کرد…من امروز با پدیده‌هایی در زندان مواجه شدم که تحمل آن برای کسی که همیشه به اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران اندیشیده و برای آن تلاش کرده، بسیار دشوار است…زیدآبادی پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره ی کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است…امروز روز تلخی با بازجو داشتم. از جمله : ” در شب احیاء از این همه کج‌اندیشی به خدا پناه بردم” که شب قبل در انتهای پاسخ به سؤالات بازجویی نوشته بودم، به‌شدت عصبانی شد و سخنان بسیار توهین‌آمیزی بیان کرد. من هم به تندی به او پاسخ دادم و از جمله گفتم که واقعا “کج‌اندیشی” همه درک من از این طرز نگاه و رفتار شما نیست. باید کلمات تندتری بکار می‌بردم. اما دل من بیش از آنکه برای خودم بسوزد برای مملکت می‌سوزد که شما با چنین توهمات و کج‌بینی‌هایی مسائل امنیتی آن را اداره می‌کنید. او هم به تندی و با لحنی مملو از تنفر گفت:”… لازم نیست دل تو برای مملکت بسوزد، از خودت دفاع کن که کم نیاوری”.

رجوع شود به این لینک.

33- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1361، پس از بحران، نشر معارف انقلاب، ص 298.

34- پیشین، ص 303.

35- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1362، آرامش و چالش،نشر معارف انقلاب، ص 35.
36- پیشین، ص 63.

37- پیشین، ص 64.

38- پیشین، ص 65.

39- پیشین، ص 65.

40- از روز اول مطمئن بودم نمی‌ بازیم،گفت وگو با هاشمی رفسنجانی، روزنامه ی همشهری، 7/10/ 1385.رجوع شود به این لینک.

41- عبدالکریم سروش،”سنت روشنفکری دینی”،فصلنامه ی مدرسه،شماره ی پنجم، بهمن 1385 ،ص 19.

42- در سلسله مقاله هایی که درباره ی اندیشه ی سیاسی آیت الله خمینی انتشار داده ام، مقاله ای تحت عنوان “آیت الله خمینی و حقوق بشر” در 40 صفحه، نگاشته ام که فرصت انتشار آن فراهم نگردید. این مقاله نه تنها سیاقی که “میزان رأی ملت است” در آن بیان شده را آشکار می سازد، بلکه به طور مبسوط نظرات آیت الله خمینی درباره ی حقوق بشر و حقوق سیاسی را باز می کاود. امیدوارم این مقاله به سرعت فرصت انتشار یابد.

43- کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1362، آرامش و چالش،نشر معارف انقلاب، ص 69.

44- پیشین، صص 72- 71.

محمد خاتمی در 22/8/ 89 مجدداً درباره ی لیبرالیسم گفته است:

“آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی این که توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی می کنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنیت های تاریخی زمانی – مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) می توان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت, بی آنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم”.
رجوع شود به این لینک.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates