11.12.2010

نامه شاهین نجفی به کریس دی برگ

اخبار روز: آقای کریس دی برگ
سلام

سعی می کنم حرف هایم مختصر بگویم ،زیرا این روزها حرف زیادی برای مان نمانده است و بیشتر بغض و اشک است و فریادی در گلو شکسته شده.اما گویا شما آنچه که من در ترانه ام گفته ام را بد برداشت کردید و یا ترجیح دادید که بد برداشت کنید. پس با عرض پوزش و احترام لازم می دانم نکاتی را عرض کنم.ما از نسلی هستیم که پس از انقلاب سال 1979 متولد شدند و تمامی دوران کودکی مان در خاطرات جنگ و آژیر و کشته های گمنام و نام آور و فقر و سرکوب توامان گذشت.نوجوانی ما مصادف بود با دوران به اصطلاح”سازندگی ” که جز بدبختی وفقر بیشتر برای طبقات پایین جامعه و سقوط بیش از پیش طبقه ی متوسط و مرفه تر شدن طبقه ای خاص،سود دیگری برای مان نداشت. ما به امید دست یافتن به آزادی،امنیت و عدالت ،خاتمی را باور کردیم و او نتوانست شعارهای خود را عملی کند و ما ماندیم و 18 تیر و کوی دانشگاه و دانشجویان بی پناهی که میان بازی سیاسی سیاستمداران له شدند و سرخورده .یا فرار کردند یا در زندان مردند و یا آنقدر تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفتند که چیزی از وجودشان باقی نماند.دقیقن در دوران خاتمی که اوج سخاوت جمهوری اسلامی و رافت اش بود، ما و بسیاری از همکاران مان در عرصه ی ادبیات و موسیقی مورد نوازش دستگاه اطلاعاتی رژیم قرار گرفتیم..کسانی چون من ناگزیر به ترک سرزمین مادری مان شدیم تا کار خود را در جایی امن و به دور از سانسور و شکنجه و توهین ادامه دهیم و کسانی دیگر ماندند و ستم کشیدند و درد خوردند و شجاعانه ایستادند و بیش از ما ،در دوره ی احمدی نژاد نابود شدند و عده ای دیگر نیز همچون گروه آریان با سیستم سانسور،مذهب و دیکتاتوری سیاسی همخوان شدند و چشم را بر روی فجایعی که در ایران اتفاق می افتد بستند و تنها به نام و نان خویش اندیشیدند.به این دوستان هیچ ایرادی نیست، چرا که تاریخ ما پر است از کسانی که برای نام و نان خود را فروختند و البته پر است از کسانی که در برابر زور خم نشدند و سرشان را برای آزادی و شرف و انسانیت بر باد دادند.اما طبیعی ست که از همه نمی توان انتظار داشت که برای انسان و آزادی هزینه کنند. شما بودید که ترانه ی انقلاب را خواندید و آن را دوباره در کنسرتی در جمع کثیری از هواداران یک سازمان مخالف رژیم ایران اجرا کردید.اما وقتی در ایران آنگونه در مصاحبه های خود امنیت ایران را توصیف کردید،توصیفات شما غیرواقعی و عجولانه بود و متاسفانه در مصاحبه ی خود با بی بی سی فارسی، سوال خبرنگار را با فتنه گر خواند ما پاسخ دادید.آیا آزادی خواهی،مبارزه با خشونت و سرکوب و سانسور وتبعیض یعنی فتنه گر؟ . چه کسی به شما گفته است که ما راه حل آزادی ایران را در انقلابی کلاسیک می بینیم که گمان می کنید تنها باید با خون و قیام به خواست هایمان برسیم؟چرا با ادبیات جمهوری اسلامی و رهبران آن با ما سخن می گویید و مارا فتنه گر می نامید؟ما چه زمانی صحبت از قیام مسلحانه کرده ایم؟مگر همین اتفاقات سال پیش در ایران به شما نشان نداد که نسل ما خواهان آزادی و برابری و عدالت و امنیت و حقوق مدنی و شهروندی خویش است اما بدون خشونت.مگر ما در خیابان تظاهرات سکوت برگزار نکردیم و با مشت و باتوم و تفنگ جواب مان را ندادند؟مگر نمی دانید که جمهوری اسلامی اتفاقن از مخالفت های مسلحانه استقبال می کند تا بهانه ای بهتر برای حذف مخالفین داشته باشد؟ ما با شناخت درست از تاریخ سی ساله ی مبارزات در ایران، از مبارزه ی بدون خشونت حرف زدیم. اما یک قدم از خواست هایمان کوتاه نمی آییم. یک روز بهانه ی ما شعار”رای من کجاست ” است ولی آنچه ما با آن مخالفیم کلیت این سیستم دیکتاتوری و توتالیتر ی ست و شک نداریم که این نظام اصلاح شدنی نیست .آقای کریس دی برگ،شما با ایرانیان سرتاسر جهان حرف می زنید، ولی باید بدانید که قسمت اعظم این ایرانیان به دلیل بد بودن وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران مجبور به ترک وطن خویش شده اند، وگرنه چرا باید بیش از شش میلیون انسان ایرانی طعم زندگی در غربت را به جان بخرد و از سرزمین ثروتمند خود دور شود وحتی آرزوی بازگشت به وطن را با خود به گور ببرد؟ چرا باید بسیاری از متفکرین و دانشمندان و هنرمندان ما از کشور فراری شوند و در غربت بمیرند؟آیا این چیزها را می دانید؟آقای کریس دی برگ من امروز یک جوان سی ساله ام. من نیمی از عمر خود را صرف ادبیات و موسیقی کرده ام و فقط و فقط به دلیل اینکه آنچه که می خوانم به عقیده ی حکام دیکتاتور ایران، سیاسی و بر خلاف منافع آنان است، باید از وطن خویش دور باشم. چرا باید خانواده ی من در ایران به دلیل آنچه که من در خارج از ایران می خوانم و محتوای آنها عمومن درباره ی فرهنگ،اجتماع ،سیاست،زنستیزی،اعتیاد وفقر است بارها مورد بازجویی و آزار قرار بگیرند ؟فقط شش روز در هتل و خیابان های اطرف اش قدم می زنید و بوی زخم های روحی و جسمی ای که بر پیکر مردم سرزمین ام وارد شده است را نمی شنوید.می خواستید به هر ترتیبی با کمک دستگاه ضد فرهنگ و سانسورچی ایران یعنی” وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی” کنسرتی در ایران داشته باشید و با آنها همکاری کنید، ولی نمی دانید که بهترین استعدادها،بهترین نوازندان و خوانندگان و شاعران ایران حتی اجازه ی انتشار کارهای خود را ندارند،چه برسد که کنسرتی را اجرا کنند و شما یا نمی دانید و یا می دانید و چشم بر روی همه ی اینها می بندید.مگر ما و این هنرمندان در ترانه ها یمان از قیام و آشوب و فتنه و انقلاب حرف زدیم؟”ندا” ها نمونه ی کسانی هستند که تمام حرف شان همین بود:ایران بدون خشونت وسرکوب.
ما با ترانه های شما بزرگ شدیم و شما برای ما غریبه نیستید و چون آشنایید انتظار داشتیم که حقیقت را بگویید و یا اگر نمی دانید بپرسید و تحقیق کنید. آقای رجب پور یقینن کسی نیست که بتواند در این زمینه به شما کمک کند.شما یک انسان فرهنگی هستید .این را حداقل بر اساس آثارتان می گویم.پس انتظار بیجایی نیست اگر از شما بخواهیم که مسائل روز جهان را پیگیر باشید. .امروز هنرمندانی چون جون باونز،گروه یوتو،جان بون جووی و بسیاری از هنرمندان دیگر و حتی خود شما به پشتیبانی از جنبش صلح جویانه و آزادی خواهانه ی مردم ایران پرداخته اید و این نشان می دهد که شما امروز در جایگاهی ایستاده اید که ایرانیان می توانند بیش از پیش شما را دوست داشته باشند.من نیز ترانه ی”ندا ” را شنیدم و آن را تحسین کردم.ما زمانی را آرزو می کنیم که با تغییر نظام دیکتاتوری و مذهبی ایران مردان وزنان ایرانی در آزادی کامل در کنسرت شما فریاد شادی سر بدهند. روزی که هیچکسی را برای فکر و اعتقاد و مرامش زندانی نکنند و هیچ اداره ای ترانه ها را قیچی نکند. آقای کریس دبرگ ما جز حقوق انسانی خویش چیزی نمی خواهیم . سلاح ما تنها قلم و کاغذ و فریاد مان است. آنها ما را می کشند و ما برای شان دعا می کنیم چون آنها بیمارند.
هیچ انسان سالمی انسانی دیگر را تنها برای اعتقادش حذف نمی کند
ما بیشماریم

.11.12.2010 köln شاهین نجفی

مصاحبه کریس دی برگ با بی بی فارسی:
www.bbc.co.uk

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates