08.02.2009

رامین مولائی چه بی صدا از میان ما رفت…

وبلاگ زیتون: یادمه روزای اولی که به اینترنت اومدم مصادف بود با مرگ یکی از بلاگرها. یه دختر شونزده ساله به اسم فروزان امامی(اگه اسمش درست به خاطرم مونده باشه) چه سر و صدایی شد! چقدر در رثای او نوشتن و چقدر کامنت برای پست آخرش گذاشتن. حتی اونایی که تا اون‌وقت حتی یک بار به وبلاگش نرفته بودن. کار از محیط مجازی فراتر رفت و تعداد زیادی از بلاگرها به مجلس ختم و بر سر مزارش رفتن و تا ماه‌ها (بلکه سال‌ها) همه‌ به یادش بودن. بعدها “زن رشتی” بود که از اول برامون نوشت که روزهای آخر عمرش رو ‌می‌گذرونه. چقدر دوستش داشتیم و باهاش همدردی می‌کردیم وچقدر بعد از مرگش براش یادگاری نوشتیم. شاید اون موقع مرگ ندیده بودیم. حالا انگار هیچکدوممون حوصله‌ی مرگ همدیگه‌ رو هم نداریم.
رامین مولائی کسی که تقریبا همه‌مون میشناختیمش و تو اینترنت خیلی پرکار بود و صابونش حتی شده برای یک‌بار به تنمون خورده بود(چه از جنبه تعریف و چه از جنبه نقد ما) ناگهان از میان ما رفت و کمتر کسی برایش نوشت…
برای من اولین بار کسی در نظرخواهی خبر درگذشتش رو نوشت و من فکر کردم مثل بعضی از خبرهای دیگه شایعه‌ست. یعنی امیدوار بودم باشه. بعد که در وبلاگ بلوچ خوندم فهمیدم متاسفانه حقیقت داره.
رامین مولائی در وبلاگستان خیلی فعال بود. تا اینجایی که می‌دونم پنچ شش وبلاگ رو مرتب آپدیت می‌‌کرد.
یکی وبلاگ شخصی‌اش: رامین مولائی،در این وبلاگ علاوه بر مطالب شخصی‌اش مطالبی هم از زبان اسپانیولی ترجمه می‌کرد
دومی: وب ـ آ – ورد
سومی: آژانس خبری کوروش
چهارمی: زیر چتر چل تیکه
پنجمی: چه و چه و چه…
(فکر می‌کنم دو وبلاگ دیگر هم داشت)

ادامه را در وبلاگ زیتون بخوانید

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates