رهبری و توحید آشوری !
وبلاگ خزعلی: حبیب الله آشوری، طلبه پرشور و جوان با افکار ماتریالیستی که مد روز جوانان سالهای انقلاب بود، ژولیده و خاک نشین بود، اگر به مجلسی برای سخنرانی دعوت می شد، فرش را کنار زده و بر روی موزائیک می نشست، بسیار شعار میداد، آن روزها این تظاهرات غیر معمول در نظر بعضی از جوانان که تحت تاثیر افکار مارکسیستی قرار داشتند، نماد انقلاب و انقلابی بود!
حبیب الله آشوری همراه و همرزم آیت الله خامنه ای بود، و ایشان در مسجد کرامت بالا خیابان برای بچه ها و جوانان مباحثی نو را بیان می کرد، آنچه جوانان در مکاتب ماتریالیستی می جستند و برایشان آرمان و هدف شده بود ، از میان قرآن و روایات برایشان پیدا می کرد و در واقع او می خواست آرمان ها و نیازهای جوان آن روز را از منابع دینی جایگزین نماید، حبیب الله نیز تاثیر پذیری متقابلی از معظم له داشت، نمی دانم کدام یک از این دو همرزم تاثیر بیشتری بر دیگری گذارده است، کلاسهای مسجد کرامت موجب شد تا آشوری ژولیده و خاک نشین شود، یا ژولیدگی او باعث شدکه آقای خامنه ای آن مباحث را طرح کند، نمی دانم مباحث توحید آشوری یر گرفته از کلاسها و سخنرانی های معظم له است یا سخنرانی ها تاثیر گرفته از این مجالست است!
کتاب توحید آشوری در قطع جیبی و با کیفیتی بسیار نازل منتشر شد، همان روزها پدر آن را مطالعه و 13 اشکال از آن گرفتند، به استناد آن اشکالات نویسنده کتاب را مرتد می دانستند، آشوری برای دفاع از خود به محضر حضرت آیت الله خزعلی می رسد، با شور و هیجان از عقاید خود دفاع می کند، حاصل آن جلسه این است که پس از خروج او از منزل ، پدر می فرمایند: استکان چای او را آب بکشید، او مرتد و نجس است!
تابستان 57، پدر محکوم فراری است، در خانه ای محقر نزدیک کوهسنگی مشهد اقامت دارد، شبها جلسات مخفیانه با روحانیون سیاسی مشهد چون هاشمی نژاد و طبسی دارند، یک شب به حاج رضا (از مومنین بازار) می فرمایند که به مسجد کرامت برو و بعد از نماز مغرب و عشاء آقای خامنه ای را به منزل ما بیاورید. ایشان به منزل ما آمدند( البته بدون محافظ و بدون محمدی گلپایگانی!) موضوع آشوری بود و مباحث کتاب توحید، پدر بسیار تند در رد توحید سخن می گفتند و آشوری را مرتد می خواندند، گاهی عتاب تندی هم به ایشان به دلیل حمایت از آشوری داشتند! آقای خامنه ای در جواب پدر می گویند: او مسلمان است و صبح که به منزل ما می آید، نمازش را در منزل ما می خواند! و پدر می فرماید: همین که نمازش را به منزل شما می آورد و نشان می دهد برای رفع شبهه است وگرنه نمازش را در مسجد یا حرم می خواند و به منزل شما می آمد!
انقلاب پیروز شد و آشوری به زندان افتاد، استغاثه نزدیکان و مخالفت شهید بهشتی موثر واقع نشد، آقای خامنه ای هم برایش کاری نکرد، یک روز لاجوردی از اوین تلفن زد، نظر پدر را در مورد کتاب توحید و آشوری می خواست، معظم له مثل همیشه می فرماید :” این توحید عین کفر است و نویسنده کتاب مرتد است” لاجوردی، آنسوی خط تلفن را روی اسپیکر کذاشته و آشوری نیز این نظر را می شنود، مثل این سئوال و جواب از آیت الله مصباح یزدی می شود، این دو استعلام تلفنی ملاک حکم ارتداد شده و منجر به اعدام آشوری می شود! شاید حضرات آیات نمی دانستند که این نظر فقهی آنان به اعدام یک طلبه جوان می انجامد!
سالها گذشت، یک روز در منزل پدر کتاب آشوری را به دست گرفتم ، می خواستم ببینم او چه گفته است که بر دار شده است تا من نگویم! دیدم کتاب سر و ته ندارد، افکار آشفته ای به قلم آمده است که حتی به درد لبو فروش محله هم نمی خورد تا چه رسد به انتشار آن به عنوان کتاب!
کتاب صفحه اول و دوم نداشت، به ناچار یک پاراگراف از صفحه سوم را انتخاب و آنرا سه بار برای حاضرین قرائت کردم، پرسیدم : آیا از این متن مفهومی می توان برداشت کرد، دین یا کفر، شرک یا توحید، فرقی ندارد، آشفتگی جملات و کلمات به حدی بود که کاملاً نامفهوم می نمود، به عبارت دیگر یک سالاد کلمات بود، آنروز گفتم باید در سلامت آشوری شک کرد نه در دین او ! اگر به او فرصت داده شده بود با آن شور انقلابی ، شاید بازمی گشت و در جبهه ها عاقبت به خیر می شد و شاید امروز بجای محمدی گلپایگانی یا اصغر حجازی در بیت رهبری خدمت می کرد !
( این مختصر به در خواست مهمانان سایت که مکرر ماجرای توحید آشوری را از زبان من می خواستند نگارش شد)
پیام برای این مطلب مسدود شده.