افکار معاون خاتمی را بشناسید: رضاخان و روضه خوان
وبلاگ ابتکار:
بین حرم سید کریم و حرم حضرت عبدالعظیم راهی وجود دارد که آنانی که رفته اند آن را می شناسند. زمان قدیم که جمعیت کمتری رفت و آمد می کرد، روضه خوان نابینایی آنجا می نشست و روضه می خواند. این ماجرا به دوره جوانی رضاخان میرپنج باز می گردد و می گویند در آن دوره که هنوز منورالفکر نشده بود، گل به سرش می مالیده و در مراسم مذهبی و عزاداری شرکت می کرده است.
ماجرا را یکی از مراجع نقل کرده، که چون مطمئن نیستم از نقل آن راضی باشد، نامش را نمی گویم. او تعریف می کرد که وقتی رضا خان یک قزاق بوده و از آنجا عبور می کرده، روزی روضه خوان نابینا پاچه شلوارش را می گیرد و از او می پرسد: روضه بخوانم؟
رضاخان می گوید: نه.
روضه خوان می گوید: تو شاه می شوی.
رضاخان اعتنایی نمی کند و رد می شود.
مدتی می گذرد و پس از اینکه رضاخان سردار سپه می شود، روزی دوباره از آن محل عبور می کند. مرد نابینا باز هم جلویش را می گیرد و می پرسد: روضه بخوانم؟
رضاخان پاسخ منفی می دهد و مجددا روضه خوان به او می گوید: تو شاه می شوی.
رضاخان تندی می کند و می گوید: مرا مسخره کرده ای؟
ظاهرا بعد از حدود 10 ماه، رضاخان، شاه ایران می شود و روزی این ماجرا را به یاد می آورد. به گاردش دستور می دهد بروند و روضه خوان نابینا را بیاورند.
اما وقتی پیش او می روند، روضه خوان می گوید من با رضاشاه کاری ندارم، اگر او کاری دارد، بیاید. رضا شاه هم با لباس مبدل می رود و در کنار جمعی که دور روضه خوان نشسته بودند، می نشیند. پیرمرد خم می شود و در گوش رضا شاه می گوید: نگفتم تو شاه می شوی؟
اما به رغم اصرار رضاه شاه حاضر نمی شود با او به کاخ سلطنت برود. بعد هم به او می گوید: فکر نکنی که اگر من پیش بینی کردم تو شاه می شوی معنی اش اینست که تو بر حقی. چون خیلی از مسایلی که قابل پیش بینی است حقانیتی در آن نیست.
بعد هم به رضاشاه توصیه می کند که با دین و حجاب و روضه درنیافتد. اما به گواه تاریخ، رضاخان عینا با همین سه عنصر در افتاد تا ور افتاد.
سعدی می گوید:
هر آنکس که پند بزرگان نشنود به ناچار روزی پشیمان شود
پیام برای این مطلب مسدود شده.