20.03.2009

خرداد” راه گذر اصلاح‌طلبان از بن‌بست “خودساخته” کنونی را بررسی می‌کند؛ پیامی روشن و شفاف برای شیخ ساکن “دربند”

خرداد، ساسان آقایی: اگر به جای هنر ساعت‌ها سخن‌وری بی‌وقفه، کمی “هوش سیاسی” در میان دوستان اصلاح‌طلب تقسیم می‌شد، شاید فرجام به‌تری نیز در انتظار اصلاحات ایرانی بود.
آن‌گاه شاید آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر پی می‌بردند؛ نامزدی که به «فال حافظ» بیاید، با استخاره‌ی قرآنی نیز رفتنی می‌شود. محمد خاتمی از ابتدا نیز تمایل چندانی به کاندیداتوری نداشت و شاید این اسبابی شد که سرنوشت سیاسی خود و پویش هم‌راه خویش را به شاه‌بیت «من یا میرحسین» گره زد، آن‌هم پس نزدیک به سه نشست رودرو که دست آخر نتوانسته بود بفهمد؛ میرحسین موسوی می‌آید یا نه؟
وقتی که او آمد، خاتمی اخلاقی‌ترین و شاید درست‌ترین کار را انجام داد؛ به پیمانش وفا کرد و کناره گرفت.

آن‌ها که اکنون بر این تصمیم خاتمی خرده می‌گیرند، ابتدا باید در ملاک‌های اخلاقی خود بازنگری کنند و سپس در بینش سیاسی خود تردید. ماندن خاتمی به کمک پروپاگاندای رسانه‌ای تریبون‌های دستگاه قدرت جز به «پیمان‌شکنی» تفسیر نمی‌شد و در سرزمین عاری از صداقت ما همین اتهام به اندازه‌ی جابه‌جا شدن سرنوشت ریاست‌جمهوری دهم کفایت می‌کرد.
بیش‌تر انتقادهای جدی و نه داستان‌سرایی‌های احساسی این‌روزها در قبال تصمیم محمد خاتمی را البته باید به پای گرفتاری «چکنم، چکنم» آقایان نوشت. از روز نخست، هواداران خاتمی همآره در برابر این پرسش خود را به خواب زدند که «اگر خاتمی نیامد، چه؟» و اکنون که این پرسش دیگر جای کتمان ندارد، به خواب‌زدگان دیروز هیچ پاسخ، ایده و برنامه‌ای در خورجین خود ندارند.

از یک سو میرحسن موسوی به روشنی اعلام کرده که «اصلاح‌طلب نیست» و از سویی دیگر نیز چند ماه پیش در نشستی خصوصی با طیف‌هایی چون سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه‌ی مشارکت هرگونه نسبتی میان خود و آن‌ها را رد کرده است. رفتار و سخنان میرحسین موسوی آشکارا این پیام را می‌رساند که نه رای چنین قشرهایی اصلاح‌طلبی را می‌خواهد و نه دردسرش را. این تازه جدای دیدگاه‌های چپ‌گرا و توده‌خواه او در اقتصاد و یک بینش سیاسی غرب‌ستیز است که نقطه‌ی اشتراکی با دیدگاه‌های اصلاح‌طلبانه ندارد.
با مرور این شرایط روشن است که هواداری اصلاح‌طلبان از میرحسین موسوی فاقد دست‌کمی از توجیه خواهد بود و آن‌ها نخواهند توانست بدنه‌‌ای که پشت سر محمد خاتمی ایجاد کردند را وادار به پشتیبانی از میرحسین موسوی کنند. از هم‌اکنون زمزمه‌های گسترده‌ی مخالفت با میرحسین اردوگاه «یاری»‌کنندگان خاتمی در انتخابات را برداشته و اگر هم که سران این اردوگاه‌ها بتوانند صدای مخالفت‌ها را خاموش کنند، چیز زیادی در پشتیبانی از موسوی به دست نخواهند آورد.

گذر از این پاردوکس اما هنوز شاید راهی داشته باشد. “عبدالله نوری” این‌روزها بیش از گذشته با اقبال رو‌به‌رو شده و حضور ستادهای هوادار خاتمی در خانه عبدالله نوری درست در شب انصراف رییس‌جمهور سابق از کاندیداتوری پالس روشنی را به سران جبهه‌ی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب فرستاد.
آن‌ها اما قادر به ردیابی و خوانش این پالس‌ها هستند؟
اگر بخواهند، “آری” اما اگر بخواهند!

عبدالله نوری هنوز گزینه‌ای برای گذر اصلاح‌طلبان از بن‌بست کنونی است. «دیر شده»، «وقت تنگ است»، «فضا فراهم نیست»، «احتمال ردصلاحیت بالاست» و «نوری تمایل کمی دارد»؛ همه‌ی این‌ها درست اما در سیاست هم به مانند فوتبال همواره دقیقه‌ی 90 هم می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد، حتا وقت‌های اضافه.

بی‌تردید مجاب ساختن عبدالله نوری به کاندیداتوری آن هم در زمانی یک ماهه تا ثبت‌نام انتخابات، برنامه‌ریزی برای کنش انتخاباتی وی و حاصل آمدن توافق بر سر این گزینه، راهی بسیار دشوار و چونان «ماموریتی غیر ممکن» می‌نماید. از برای همین هم هست که آزمودن این راه، “مرد عمل” می‌خواهد، جیمزباندهایی که پای سخن خود بایستند و تمام نیروی در چنته‌ی خود را رو کنند چه، جز این با تعارف سیاسی و رایزنی‌های دست‌چندم هیچ‌کس ره به هیچ‌ جایی نخواهد برد و گره سیاسی اصلاح‌طلبان سخت‌تر در هم می‌پیچد.

گره‌ی امروز را البته ماه‌ها پیش می‌شد با دست باز کرد اگر که هوش و منطق سیاسی حکم می‌فرمود و تنگ‌نظری‌های درون گروهی مانع نمی‌شد. با این وجود شاید برای یک‌بار هم بشود گره‌ای را با دندان باز کرد و سپس لبخند زد!

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates