09.04.2009

قانون کپی رایت به سبک قمهوری اسهالی: نويسنده واقعي «اخراجي‌ها» پیدا شد؟!:

فرارو: در پي انتشار جزييات ديدار خصوصي مسعود ده‌نمکي، کارگردان فيلم «اخراجي‌ها» با رهبری، نويسنده کتاب «در کوچه و خيابان» که مدعي استفاده نويسنده «اخراجي‌ها» از شخصيت‌هاي کتابش شده، نامه‌اي را خطاب به مسعود ده‌نمکي و حميد داودآبادي، از نويسندگان دفاع مقدس و راوي ديدار ده‌نمکي با رهبری نوشته است.

عباس منظرپور، نويسنده کتاب «در کوچه و خيابان» در اين نامه با انتقاد از استخراج شخصيت‌هاي کتابش و معرفي و نمايش دور از واقعيت اين شخصيت‌ها در فيلم «اخراجي‌ها» به ذکر جزيياتي پرداخته است.

منظرپور در نامه‌اش مدعي است که سناريو، محيط‌سازي و حتي کلماتي که در زبان بازيگران به کار رفته، همگي پاتکي غيرمجاز به کتاب و اثر وي بدون اشاره به منبع بوده است.

متن کامل نامه عباس منظرپور، به اين شرح است:

هنرمندان عزيز، برادران ده‌نمکي و داودآبادي
شرح شرفيابي آن دوستان را به خدمت رهبر معظم انقلاب در وسايل ارتباط جمعي مطالعه کردم. در خوشحالي و سربلندي شما از اين ملاقات با شما شريکم و از اين‌که گروهي سودطلب به نتيجه زحمات شما دستبرد زده و بدون هيچ کوششي با رونوشت‌برداري و کپي‌سازي به سود سرشاري رسيده و در حقيقت، مانع از بهره‌برداري کامل از زحماتتان شده‌اند، واقعا با شما هم‌دردي مي‌کنم. مي‌دانم اين مسأله آنقدر مهم بوده که مورد گلايه شما در حضور رهبر انقلاب قرار گرفته و ايشان هم شما را سفارش به صبر نموده و آن متجاوزان را به حضرت حق واگذار کرده‌اند.

روزي که براي نخستين بار موفق به ديدن فيلم تماشايي و رکوردشکن آن عزيزان شدم، موضوعي مرا به تأمل فرو برد که ناچار «اخراجي‌ها» را دوباره و سه‌باره به تماشا نشستم. آنگاه بود که دريافتم سناريو، محيط‌سازي و حتي کلماتي که در زبان‌ بازيگران به کار رفته، همگي رونويسي از کتاب «در کوچه و خيابان»، نوشته اين حقير است.

اين نکته را کمتر جايي مطرح کردم، چون ديدم هر جا آن را بيان کنم، با نظر ترديد به آن برخورد مي‌شود، ولي وقتي رهبر انقلاب تلويحا به اين موضوع اشاره کردند، ديدم که بد «پاتکي» به نتيجه زحمات و مطالعات شصت ساله حقير زده شده است. از اين لحاظ که حتي به عمق مطالب کتاب توجه نشده و اگر شخص کتاب‌خواني از آن بهره‌برداري مي‌کرد، فيلم غير از اين درمي‌آمد که باعث گله‌گذاري سرور انقلاب شود. ايشان با آن سعه صدر، خود بخشي از کتاب حقير را تحسين و از بخشي ديگر انتقاد کرده‌اند که هر دو را مي‌پذيرم، به اولي افتخار مي‌کنم و دومي را سعي مي‌کنم با دقت بيشتري مد نظر قرار دهم (اگر عمري باقي بود).

نمي‌دانم کتاب «در کوچه و خيابان» را چگونه به دست آورديد (هرچند حدس‌هايي مي‌زنم)، ولي مي‌دانم استقبال گرم اهل کتاب و ادباي عزيز از آن، مايه دلگرمي بسيار من شده که توجه رهبر معظم انقلاب، نمونه‌اي از آن است.

هرچه مي‌انديشم، درمي‌يابم شما عزيزان اهل مطالعه واقعي آن کتاب نبوديد، در غير اين صورت، دست‌کم به نويسنده آن مراجعه مي‌کرديد و مطالب را از زاويه واقعي آن به تصوير مي‌کشيديد. گله رهبر انقلاب را مي‌پذيرم که همه جبهه را جنوب‌شهري‌ها و زنجيرکش‌ها پر نکردند، من هم مطلقا چنين منظوري نداشتم. با تماسي که با جنوب شهر و اهالي آنجا دارم، مي‌توانم با اطمينان بگويم که هيچ يک از اين گروه در دفاع مقدس شرکت نکردند، قهرمانان من هم آنها نبودند. آنان عامه مردم بودند که متأسفانه از آنان با کلمه «لات» ياد مي‌شود و شرح نسبتا کاملي هم از آنان در بخش «لات» کتابم داده‌ام؛ همان‌ها بودند که جان بر کف، رهسپار جبهه‌ها شدند تا از کيان ايمان و کشور خود دفاع کنند. پس از پايان جنگ هم کساني از آنان که زنده بازگشتند، به سر کارهاي خود رفتند و به بهره‌برداري از خون شهدا و فداکاري‌هاي خود نپرداختند؛ نه «فراري» بودند و نه «اخراجي» و نه براي گرفتن «عکس يادگاري» به جبهه‌ها هجوم بردند. به همين دليل، هم هيچ چشمداشتي به پاداش انجام وظيفه خود نداشتند. با خداي خود سودا کردند و حق هم دارند که از ناميدن خود با واژه «اخراجي‌ها» ناخرسند باشند.

گروه ديگر يعني زنجيرکشان و باج‌گيران در خانه و محله خود ماندند و از ثمره جان‌سپاري‌ها و فداکاري گروه نخست به استفاده پرداختند و به «الاف و الوفي» هم رسيدند که هنوز به صورت‌هاي گوناگون ادامه دارد. آناني که از اين بازار شلوغ و بي‌نظم استفاده کردند، همان «باقر کچل»ها بودند که در کتاب به آنها اشاره شده است.

قهرمانان من باج‌گيران، زنجيرکشان و معتادان نيستند و متأسفم که با وجود استفاده «بهينه»اي که از لحاظ مادي از اين کتاب شد، به خود زحمت نداديد که حتي مطالب آن را صادقانه به تصوير بکشيد، چون متوجه عمق آنها نشده بوديد و هنوز هم نشده‌ايد.

نمي‌خواستم و نمي‌توانستم اين درددل‌ها را مطرح کنم، تنها اشاره رهبر انقلاب به من اين جرأت را داد که راز دل خود را روي کاغذ بياورم و اضافه کنم: برادران، شما در قد و قواره‌اي نبوديد که چنين «سوژه»اي بيابيد و آن را به «فيلمفارسي جبهه‌اي» تبديل کنيد، ولي کاش کاري نمي‌کرديد که رهبر انقلاب، با آن سعه صدر، وادار به گله‌گذاري شود؛ هرچند ايشان با آن مشغله و مسئوليت‌هاي گران، بحق، نام کتاب و البته نويسنده گمنام آن را از ياد برده بودند، هرچند اشارات ايشان به آن کاملا روشن است.

عزيزان، از اين‌که نوشته ناچيزم چنين مورد سوءاستفاده و کسب و کار قرار گرفته، شکايتي ندارم و نمي‌توانم هم داشته باشم، فقط همان‌طور که رهبر انقلاب سوءاستفاده‌کنندگان از زحمات شما را به خداوند بزرگ واگذاشتند، من هم حق دارم از چنين رفتاري با کتاب خود گله‌گزار باشم و از اين برداشت ناحقي که از آن شده به خداوند متعال پناه برم و پاداش آن را به او واگذار کنم.

والسلام
عباس منظرپور

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates