09.04.2009

قبیله حیله

(جلد دوم)

پيشگفتار
سال گذشته شاهد انتشار كتاب قبیله حیله و توزيع گستردۀ آن در داخل كشور و در محافل مذهبي و اطلاعاتي بوديم. در اين كتاب كه به كوشش هيئت امناء دانشگاه امام صادق (ع) و مديران ارشد حوزۀ علميۀ قم و مدرسۀ حقاني و نيز با تلاش ويژۀ حضرت آيت الله العظمي يزدي (رياست سابق قوۀ قضائيه و رئيس ده سالۀ آن) و آيت الله مصباح يزدي (معلم اخلاق رئيس جمهور محترم «دكتر احمدي نژاد) تنظيم و منتشر شد، قسمتهايي از پروندۀ ساخته شده توسط «سربازان گمنام امام زمان» در بارۀ كليۀ افرادي كه به هر نحو داراي ادعاهايي فوق عادي هستند ذكر شد. ساخت و انتخاب مطالب اين كتاب به گونه اي بود كه بتواند اهداف زير را تأمين نمايد:
– توجه هر چه بيشتر آحاد مردم به مقام عظماي ولايت و جايگاه ولي امر مسلمين سراسر جهان
– ديوانه، منحرف و دروغگو بودن همۀ كساني كه خواسته يا نخواسته ادعايي مانند مقام عظماي ولايت داشته اند. ادعاي ارتباط با غيب، خداوند و امام زمان. زيرا اين مقام فقط در انحصار مقام عظماي ولايت است.
– ذكر مطالب از ديدگاه بازجويان حرفه اي از گروه «سربازان گمنام امام زمان». اكثريت اين بازجويان در اعدام هزاران نفر از مردم و در ترور پنهاني مخالفان و منتقدان حكومت نقش كليدي دارند و عضو فرقۀ مشهور سعيد امامي محسوب مي شوند.

در اثر قبلي كه رأساً توسط حوزۀ علميۀ قم تهيه شد، تلاش بر اين بود كه مدعيان جزئي و خرده پا مورد بحث قرار گيرند. در اثر فعلي تلاش مي كنيم تا مدعيان بزرگی را كه خواسته يا نخواسته دروغگويان بزرگ خوانده مي شوند مورد بحث قرار دهيم. مدعيان دروغين داراي دو امت هستند.
مدعيان سياه لشگري كه تعدادشان ميليونها نفر است و در جلد اول كتاب قبیله تعدادي از اين افراد مورد بحث قرار گرفته اند.
امت دوم، عبارت است از«دروغگويان بزرگ» و كلاهبرداران تاريخ معاصر كه با استفاده از دروغ هاي بزرگ و كلاهبرداري هاي سياسي و اقتصادي موفق شده اند كه بجاي غارت زندگي دو سه نفر، زندگي ميليونها انسان و سرنوشت صدها ميليون نفر را به غارت و يغما ببرند و با استفاده از روش هاي شيادانه و ادعاهاي كذب اهداف خود را بيان كنند.
اين كتاب در بارۀ امت دوم (دروغگويان بزرگ و كلاهبرداران تاريخ) است.

خمینی: “اگر فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است.”

خامنه‌ای:” اگر مسئله ولايت مطلقه فقیه كه مبنا و قاعده اين نظام است، ذره‏اى خدشه‏دار شود، ما گره كور خواهيم داشت.”

محمدرضا پهلوي: “من به خدا ايمان دارم، و معتقدم كه خدا مرا براي انجام مأموريتي برگزيده است. الهامات من معجزه‌هايي بودند كه كشور را نجات دادند. سلطنت من كشور را نجات داده زيرا خداوند به من نزديك بوده‌ است. اين درست نيست كه همه كارهاي بزرگي را كه براي ايران انجام داده‌ام به خودم نسبت دهم… زيرا مي‌دانم كه كسي پشتيبان من بوده است، خدا.”

احمدی نژاد: «ما در اين دوسال و نيم، البته در تمام دوران انقلاب، به شما عرض کنم ما دست اين مديريت الهی را هر روز می بينيم. خدا خودش شاهد است که ما می بينيم. اغراق نمی گويم. نديده را خدمتتان عرض نمی کنم.»

ادعاهای محمدرضا و نتایج مأموریت های او!
محمدرضا پهلوی فرزند رضا خان بعد از سرنگوني پدر به پادشاهي ايران رسيد و حدوداً 37 سال بر ايران حكومت كرد. پدر او رضا خان، روستازاده‌‌اي بود از اهالي فيروزكوه كه از خوش حادثه برخي خصوصيات او از جمله قلدري به مذاق كساني خوش آمد كه در پی تبیین نظام سیاسی جدید ايران بودند و همانها با خواندن پيشاني نوشت رضاخان، موفق به كشف استعداد پادشاهي او شده و برای دو دهه ايران را به دست او سپردند و وقتي همان پيشاني نوشت كذائي بر آنها معلوم كرد كه جلوس او بر تخت سلطنت بيش از آن به مصلحت ايران و ايران‌دوستان نيست (احتمالاً شروع به كار مجلس تشخيص مصلحت از همان موقع بوده است)، كنار گذاشته شد و فرزند خلف ترش بر تخت نشست.

مأموریت های بزرگ:
محمدرضا هم وارث استعدادهاي پدر و هم وارث پيشاني نوشت او براي حكومت بر ايران بود. او القاب و عناويني به خود عنايت کرد كه حتي خودش را بعد از مدتي به شبهه انداخت و امر بر او مشتبه شد كه خون پادشاهان بزرگ ايران در رگ‌هايش جاري است. او خود را اعليحضرت همايونی، آريامهر، خدايگان، بزرگ ارتش داران، شاه شاهان و شاهنشاه ايران لقب داد. او ادعا کرد كه روح کورش كبير در او حلول كرده و خداوند او را به اين دنيا فرستاده است تا شاهنشاهي از دست رفته كورش را از نو زنده كند. براي اثبات همين حلول بود كه حدود ده ميليون دلار براي جشن‌های دوهزار و پانصد ساله در سال ۱۹۷۱ ميلادي، در تخت جمشيد و در جوار روستاهای فقیر استان فارس خرج کرد. محمدرضا تا آنجا بر اين ادعا پافشاری کرد كه کمی قبل از پايان حكومتش، مبدأ تاريخ ايران را از هجري شمسي، به تقویم شاهنشاهی با مبدأ آغاز سلسله هخامنشي تغيير داد.
محمدرضا زنده شدن جلال و جبروت افسانه‌اي پادشاهي در ايران را منوط به ساختن كاخ و برافراشتن برج و بارو و غرق كردن خود و خاندانش در طلا و جواهر و ناز و نعمت از ثروتي بادآورده، مي‌دانست و گمان مي‌كرد به ضرب و زورِ زرق و زورق، مي‌تواند آنچنان چشم مردم را خيره كند كه قادر به ديدن ماهيت و حقيقت او نشوند و اين دروغ بزرگ را كه او از سلاله كورش كبير و منجي ايران زمين است باور كنند.
اما جالبتر از اين نوع ادعاها اينكه محمد رضا پهلوي، خود را در نقش يك منجي و برگزيده خدا هم باور كرده بود. در يك مصاحبه مربوط به چند سال قبل از انقلاب ايران در اين باره گفته است:
“من از پنج سالگي با خدا زندگي مي‌كنم، از زماني كه الهاماتي به من شد”.
“در كودكي دو بار به من الهام شده است… در نخستين بار من جضرت قائم را ديدم كه بنا بر مذهب ما غايب شده است تا روزي بازگردد و جهان را نجات دهد، در آن روز من دچار يك حادثه شدم و روي يك صخره افتادم و اين او بود كه مرا نجات داد. او خود را ميان من و صخره جا داد … من او را ديدم”.
“نيرويي كه ديگران نمي‌بييند مرا همراهي مي‌كند، يك نيروي عرفاني، من پيام‌هايي دريافت مي‌كنم؛ پيام‌هاي مذهبي”.
“من به خدا ايمان دارم، و معتقدم كه خدا مرا براي انجام مأموريتي برگزيده است. الهامات من معجزه‌هايي بودند كه كشور را نجات دادند. سلطنت من كشور را نجات داده زيرا خداوند به من نزديك بوده‌ است. اين درست نيست كه همه كارهاي بزرگي را كه براي ايران انجام داده‌ام به خودم نسبت دهم… زيرا مي‌دانم كه كسي پشتيبان من بوده است، خدا.”
“من رؤياهاي مذهبي مبتني بر عرفان داشته‌ام، رؤياهايي كه ضمن آنها مي‌ديدم كه دو سه ماه ديگر چه چيزي روي خواهد داد و دقيقاً دو سه ماه بعد روي دادند”.

كارنامه محمدرضا:
محمدرضا از يكسو خود را به كورش كبير منتسب كرد و از سوي ديگر به امام زمان، يعني مي‌خواست خود را هم در بين اكثريت مردم كه مذهبي بودند موجه نشان دهد و هم در بين كساني كه سلطنت‌محور بودند ولي ادعاي او نه با عملكرد كورش متناسب بود و نه توقعات مذهبيون از يك حاكم حمايت شده توسط امام زمان را مي‌توانست برآورده سازد.

تناقض در ادعاها:
“براي انجام امور قدرت لازم است و براي داشتن قدرت اجازه و مشورت كسي لازم نيست”.
با اين همه ادعا در باره حمايت شدن توسط امام زمان و جانشيني كورش كبير، محمدرضا از ابراز اينكه يك ديكتاتور تمام عيار است هيچ ابايي نداشت، در اين باره گفته است: “براي انجام امور قدرت لازم است و براي داشتن قدرت اجازه و مشورت كسي لازم نيست”. و در باره دموكراسي مي گفت: “اقليت‌هاي سياسي به قدري كم‌ اهميت و مسخره هستند كه حتي نمي‌توانند يك نماينده انتخاب كنند” و در باره قلع و قمع زندانيان سياسي: “من هرگز ترحمي به جنايتكاراني كه نام چريك بر آنها مي‌گذاريد يا آنهايي كه به كشورشان خيانت مي‌كنند، ندارم … اينها كساني هستند كه بايد از ميانشان برداشت”.

قلع و قمع مخالفان:
تاج پادشاهي محمدرضا با آن همه شكوه و عظمت، براي اين بر سر او رفت كه او توانست كلاه گشاد پادشاهي خود را بر سر مردم بگذارد و آنهايي كه اين كلاه را بر سر خود برنتافتند و اين دروغ را باور نكردند، طرف حسابشان سازمان شكنجه و سركوب ساواك بود.
در یکی از اسناد «سرّی» سفارت آمریکا که در اردیبهشت ماه 1350 و در مورد اوضاع سیاسی داخلی ایران تهیه شده ، در مورد آزادی های سیاسی در ایران چنین گفته شده است: «نارضایتی محافل فرهنگی ، روشنفکری ، و تجاری ، از اقدامات سرکوبگرانه ساواک و حضور همه جانبه آن افزایش یافته و ترس از ساواک مانع از تحقق آزادی بیان، کند شدن تجربه های فرهنگی و عمرانی و ایجاد جوّی نا سالم گردیده است . در سند دیگری به تاریخ 19 دی ماه 1357 چنین آمده است: «تخطی از حقوق بشر توسط نیروهای امنیتی ، تقریبا یک رویداد پیش پا افتاده معمولی است».
«کارتر» رئيس جمهور وقت آمريكا نیز در خاطرات خود می نویسد: «طبقات متوسط و دانشجویان و روحانیون می توانستند پایه های سه گانه‌ای برای پیشرفت هماهنگ ایران باشند ، اما از گزارش هایی که دریافت کرده بودم می دانستم که هر سه این گروه ها مخالف اقدامات شاه هستند و برای رژیم او خطر به شمار می روند … ساواک با بی رحمی فوق العاده با مخالفان رفتار می کرد و من اطلاع داشتم که دست کم 2500 زندانی سیاسی در زندانهای شاه می پوسند. شاه اعتقاد قطعی داشت که تنها راه مقابله با مخالفان جدی رژیم، قلع و قمع کردن آنهاست.
بنا به گزارش و آمارهایی که از طرف سازمانهای مختلف مبارز در رژيم سابق مطرح شده، بیش از صدهزار زندانی سیاسی در دوره سلطنت شاه وجود داشته است كه در زندان های تهران ، تبریز ، شیراز ، اصفهان ، بندرعباس ، برازجان ، مشهد ، رضائیه ، کرمانشاه ، ساری ، اهواز و بسیاری جاهای دیگر زندانی بوده اند.
روش‌هاي شكنجه و اعتراف‌گيري و تواب‌سازي در وحشيانه‌ترين شكل ممكن در اين زندان‌ها رايج بوده‌ است؛ مشت و لگد زدن بطور متوالی و متداوم برای برهم زدن تعادل روانی زندانی ، شلاق زدن بعنوان شیوه اصلی ، سوزندان با اجاق برقی و اطو ، سوزاندان اجزای مشخصی از بدن با شمع و یا فرو کردن سوزن ته گرد بزیر ناخن و سوزاندن آن با شمع، تجاوز به زنان زندانی مبارز و مواردی حتی مردان، استفاده از آپولو،آویزان کردن قپانی و یک دست و یک پا ، بی خوابی دادن هاي طولاني، اعدام مصنوعی ، جنگ روانی وغیره.
تك حزبي شدن ايران:
در قسمتی از اعلامیه شاه خطاب به ملت که در روزنامه کیهان در تاريخ 11/12/53 به چاپ رسیده آمده است: «آنها که به قانون اساسی و رژیم شاهنشاهی و اصول انقلاب شاه و ملت مؤمنند و می خواهند فعالانه در زندگی سیاسی سهم بگیرند باید به حزب جدید بپیوندند. کسی حق ندارد جدا و کنار بماند. آنها که به این اصول معتقد نیستند خائن و بی وطنند! که اگر اعمالی انجام دهند جایشان در زندان است و گرنه باید از ایران بروند».

سلطنت محمدرضا ظاهراٌ مشروطه بود ولي در اصل در دوران حاكميتش مقام تام الاختيار و «قدر قدرت» ايران بود و با وجود شعار تمدن بزرگ، روش او در كشورداري، از روش آزموده شده و كهن ديكتاتوري‌ و استبداد، توأم با جو سركوب و وحشت سرمشق گرفت كه انحلال همه احزاب در ايران و تشكيل حزب انحصاري رستاخيز، از بارزترين نمادهاي آن است.

تبديل ايران به يك نومستعمره:
محمدرضا كه وجود و بقاي خود را به حمایت های خارجی مديون بود با نابودي اقتصاد ايران، زد و بندهاي اقتصادي در داخل و خارج از كشور، اطاعت محض از سياست هاي غرب در داخل كشور و در سطح جهان و منطقه، ايران را در حد يك مستعمره به سقوط كشانده بود. او در اداي دين خود به حاميانش از هيچ چيز فروگذار نكرد و ايران را دربست به شكل يك نو مستعمره، در اختيار اربابان خود گذاشت.
شاه با تمام قدرت به سركوب مبارزات مردم پرداخت و به عنوان يكي از حكومت هاي وابسته به دنبال تسلط بر منطقه خليج فارس بود. براي احقاق این تسلط، بخش اعظمي از درآمدهاي نفتي ايران جهت تأمين هزينه هاي خريد اسلحه و مهمات صرف شد.

تمدن بزرگ:
محمد رضا پهلوی براي گشودن دروازه‌هاي تمدن بزرگ به روي ايران، زياد شعار داد ولي منظور او از اين تمدن بزرگ معامله دارايي بالقوه ايران يعني نفت با كالاهاي بازار فرنگ بود كه اولاٌ مي‌بايست بعد از زيرساخت هاي فرهنگي مناسب آن در ايران سرازير بازارها مي‌شد و دوماً مي‌بايست قبل از آن ساير بازوهاي اقتصادي ايران مثل كشاورزي و صنايع دستي و سنتي فلج مي‌شد، كه شد. درآمد ايران كه مي‌بايست براي بهبود زيربناهاي اقتصادي كشور مصرف شود، به واردات انواع كالاهاي مصرفي و انباشتن بازار شهرها از اين كالاها اختصاص يافت. اين در حالي بود كه مردم در حاشيه شهرها و روستاها، از كمترين امكانات رفاهي مثل آب، برق، جاده، بهداشت و مدرسه محروم بودند.

اضمحلال فرهنگي:
در زمان محمدرضا آش فرهنگي براي ايران پخته شد شامل فرهنگ باستاني – سنتي ايران از يك طرف، فرهنگ مذهبي- شيعي از طرف ديگر و فرهنگ غربي (آمريكايي – اروپايي). اینها با هم در يك ديگ ريخته شد و مخلوط آن آش بخور و نپرسي شد كه ديگر نمي‌شد به آن نام فرهنگ داد. روكار ايرانيها، مثل غربي‌ها شد و زيرساخت‌هاي فكري آنان در مرزهاي بين سنت و دین و تجدد به دام افتاد.
محمدرضا ايرانيان را به شمت درآوردن اداي غربي‌ها سوق مي‌داد و اين را نشانه تجدد و تمدن قلمداد مي‌كرد ولی هیچ کار اساسی برای تصحیح عرف و سنت بیمار ایران انجام نداد. این فضای تقلید در حال حاضر هم، باعث تشدید توجه به حفظ ظواهر و بروز اداهای روشنفکری بدون پشتوانه هاي فکری لازم آن است.

آزادي زنان:
“در زندگي يك مرد، زن به حساب نمي‌آيد مگر وقتي كه زيبا و دلربا باشد و خصوصيات زنانه‌ خود را حفظ كرده باشد … زنان مطابق قانون برابرند ولي از نظر توانايي نه … شما زنان هيچ چيز بزرگي نداشته‌ايد”
او از آزادي زنان و باز شدن پاي آنان به جامعه زياد حرف زد، كه آن هم در عمل به تقليد كوركورانه‌ و ناشيانه‌ و بي‌بنيادي از زنان غرب و تبديل شدن به ورژن سنتي و بي‌شكل و قواره‌ از آنان منجر شد. به قول خودش او سخت مبارزه كرد تا زنان از تساوي حقوق با مردان برخوردار شوند ولي معتقد بود:”در زندگي يك مرد، زن به حساب نمي‌آيد مگر وقتي كه زيبا و دلربا باشد و خصوصيات زنانه‌ خود را حفظ كرده باشد … زنان مطابق قانون برابرند ولي از نظر توانايي نه … شما زنان هيچ چيز بزرگي نداشته‌ايد”.

سرانجام پهلوي‌:
عوامل زيادي، به صورت اصلي و فرعي، باعث سقوط دولت پهلوي در ايران شد كه به برخي از مهم ترين و مؤثرترين آنها اشاره مي‌ شود:
حرص و آز و غارت اموال عمومي توسط سلسله پهلوي –از رضاشاه تا دوران پاياني حكومت محمدرضا – و تاراج ثروت ملي و چپاول درآمدهاي عمومي كشور توسط خاندان سلطنتي، خانواده هاي وابسته به دربار، برخي از امراي ارتش، وزرا و وكلاي فرمايشي، باعث شد كه از نظر اقتصادي، شكافي عميق در جامعه ايجاد شود. در سال هاي پاياني رژيم پهلوي، مبالغ هنگفتي از سرمايه هاي كشور از ايران خارج شد و در بانك هاي خارجي به حساب هاي شخصي اين افراد واريز گرديد.
مفاسد اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي به جايي رسيده بود كه حتي ناظران خارجي نيز از وجود فساد فوق العاده در جامعه و اركان حكومت پهلوي متعجب بودند. با توجه به گسترش فساد مالي و فرهنگي، در سطح مديريت جامعه و ادارات دولتي نيز ناهنجاري بسياري بروز كرد. رشد جمعيت، بر هم خوردن نظام اجتماعي، گسترش كاغذبازي هاي فزاينده درامور اداري، رشوه خواري، باندبازي، بي عدالتي و در كنار اينها ناامني شغلي از مصاديق بارز فساد اداري و بي كفايتي مديريت جامعه در دوران پهلوي بود كه نفرت عمومي مردم را نسبت به اين رژيم تشديد كرد. عدم اعتماد مردم به اين حكومت، اوضاع را به گونه اي رقم زد كه رژيم براي حفظ خود به افزايش سركوب مردم، گسترش زندانها، بالا بردن توان نظامي و پليسي و تأسيس واحدهاي شناسايي و شكار مخالفان حكومت و استفاده از سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) به عنوان يكي از ابزارهاي مخوف ترور، شكنجه و ايجاد رعب و وحشت، پرداخت و از اين طريق روز به روز فاصله خويش را با مردم بيشتر كرد.
اجراي طرح اصلاحات ارضي، انقلاب سفيد، انجمن هاي ايالتي و ولايتي واحياي قرارداد كاپيتولاسيون و به عهده گرفتن نقش ژاندارمي آمريكا درمنطقه خليج فارس و حضور هزاران آمريكايي در قالب مستشار نظامي، ديپلمات، بازرگان و. . . در ايران، نمونه هاي عيني از دلایل نارضائی مردم از رژیم شاه است.
محمدرضا پهلوي ستون‌هاي حكومت خود را بر پايه‌هاي ولخرجي و بريز و بپاش، لقب‌تراشي و اشرافي گري بي‌بنياد، باج دادن به بيگانه و بر باد دادن ثروت‌هاي ملي ايران، اضمحلال فرهنگي ايران بر اساس شعارهاي توخالي، و ديكتاتوري مدرن قرن بيستمي بنا كرد ولي در نهايت وقتي تاريخ مصرف او هم به سر آمد، آواره كوي و برزن شد طوري كه منجي بزرگ ايران، بعد از سرگرداني در چند كشور غربي نهاتياً به مصر رفت و در اثر بيماري سرطان در مصر و در اوج تنهايي درگذشت، سرانجامي كه در انتظار همه بزرگ‌ مدعیان دروغگويی چون او خواهد بود.

شاه عباس مدعی بزرگ نیابت، در خاندان صفويه
بر پایه اسناد متقن تاريخي، تا قبل از نظام ولایت فقیه و تشکیل رژیم ملائیسم هم طوايف ديگري اين ادعا را با آب و رنگی متفاوت، مبنای فریب مردم کرده و از طریق آن سال های طولانی بر مسند حاکمیت ایران نشستند. از مهترين اين طوايف صفويان هستند و قلدرترين آنها شاه عباس اول.

پادشاهان صفويه اولين امراي ايرانی بعد از اسلام بودند كه مذهب تشيع را مذهب رسمي ايران قرار دادند اما شيعه‌اي افراطي مانند اهل حق و خود را متولي تام و تمام آن انگاشتند، آن هم نه صرفاً در مقام پادشاهي كه در منصب نيابت امام زمان.
ايدئولوژي صفويان بر سه عنصر استوار بود: تبعيت كامل مريدان از مرشد كامل، خدا انگاري رهبر صفويان طوري كه مريدان صفوي رهبر خود را الله و فرزند او را ابن‌الله مي ناميدند و مشروعيت بخشي به حكومت بر اساس داعيه نيابت امام زمان. صفويه توانست سهم و نقش مجتهدان را در اين مقوله غصب نموده و آنان را وادار به تمكين كند.
شاه عباس صفوي مقتدرترين پادشاه صفويه بر اساس همين مشرب فكري و تحريفي از شيعه، بيشتر از 40 سال بر ايران حكومت كرد. آثار به جا مانده از عهد صفوي رشد و پيشرفت جهش‌واري را در معماري و هنر و صنعت و اقتصاد و سياست خارجي نشان مي‌دهد اما بر داعيه شگفتي‌آور شاهان اين دوره مبني بر نيابت، خط بطلان مي‌كشد زيرا برخي از رفتار آنان نه تنها با عدالت علي‌وار کاملاً بیگانه است بلکه در انطباق كامل با نظام بربريت است.

كارنامه شاه عباس صفوي
شاه عباس براي غصب مسند شاهي، پدر را خلع و زنداني نمود. او از ترس اينكه فرزندانش او را به سرنوشتي كه براي پدرش رقم زد، دچار نكنند بعضي‌هايشان را كشت و مابقي را كور كرد. غير از اینها هر فرد ياغي كه حتي نظر انتقاد نسبت به رفتار و کردار او داشت اگر به دست جلاد سپرده نمي‌شد، يقيناً چشم هایش توسط جلاد شاه از کاسه بیرون کشیده می شد.
او كه در دوراني مملو از توطئه بزرگ شده بود و بسيار هم زيرك بود از ترس مدعي شدن درباريان بر مسند شاهيش، جملگي را به ديار باقي كوچاند و غلامان جوان را جايگزين آنها ساخت البته به شرط اینکه اين غلامان با دستان خود اربابانشان را به قتل می رساندند.
او اولين پادشاهي است كه پاي انگليس و ممالك غيرهمسايه را به ايران باز كرد و دروازه استعمار نو را بر ايران گشود.
حرمسراي شاه عباس صفوي ركورد پانصد زن را كه بيشتر آنها خارجي بودند در اختيار داشت.
شاه عباس تاب انتقاد را حتي از نزديكترين كسان نداشت آنگونه كه بعد از قتل فرزندش وقتي يكي ازنديمان و مشاوران محرم به او معترض شد كه با اين كار، شاه اجاق خانواده را کور کرده است پس از اندک زمانى، در یک میهمانى، شاه به بهانه‏اى بر او خشم گرفت و درهمان مجلس میهمانى فرمان داد تا به دست میزبان از زحمت زندگي خلاصي يابد. در ضمن به این شکل سایر ندیمان و مشاوران خود را متوجه عواقب انتقاد بیجا نمود.
در زمان شاه عباس ملاصدرا بزرگ ترين فيلسوف الهی و از حکمای مشهور قرن يازدهم هجری كه تلاشش بيشتر معطوف به هم آهنگ ساختن دين، بويژه تعاليم شيعه، با فلسفه بود، به دليل اعتقادش به تصوف و عرفان آماج مخالفت و انتقاد و تکفير فقيهان درباري قرار گرفت که ادعا می کردند درباره مسائلی برخلاف ظاهر حقه شرع سخن رانده است. انزوای وی در ده کهک قم را نيز عده ای تبعيد وی به تحريک فقها دانسته اند.

خميني، بزرگترین کلاهبردار مذهبی تاریخ ایران
خميني يك ملاي حوزه نشين و اهل منبر و وعظ بود كه نه از سياست چيزي مي‌دانست و نه از مردم‌داري و حكومت، ولي از آنجايي كه ملا و آخوند هم بالاخره حق آب و گلي در اين مملكت داشتند و نوبتي هم اگر بود مي‌بايست چند سالي هم آنها بر خر مراد سوار شوند، از بين قافله عريض و طويل مدعيان حوزه عليمه قم، قرعه به نام او افتاد تا با چرب‌زباني و تقدس‌نمايي، اقشار متعصب و مذهبي را به دنبال خود راه بيندازد. خميني با تكيه بر اقتدارات خودساخته مذهبي و با شعار حكومت عدل علي، جمهوري به ظاهر اسلامي تأسيس كرد تا براي چندي افسار مردم بيچاره ايران به دست بي‌كفايت جماعت آخوند و آخوند زادگان گرفتار آيد.

اصل مجعول ولايت فقيه
“مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت ‏با اسلام است”
“اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه پیامبر در امر اداره‌ جامعه داشت دارا می‌باشد، و بر همه‌ی مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.”
“اگر فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است.”
“ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان درست کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول‌الله است.”
” فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبير موكول به آنان است.”
“اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است.”
“مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است.”
“ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد.”
“مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند وناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند.”
“من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم.”

شيعيان امام علي(ع) بر اساس وعده‌هاي قرآن و پيامبر و ائمه قرن‌هاست كه در انتظار ظهور مهدي موعود هستند كه حكومت اسلامي را آنطور كه بايد و شايد برقرار كند، ريشه ظلم و بيداد را بركند و به جاي آن حكومتي جهاني بر اساس عدالت و آزادي و انسانيت برقرار كند. شيعيان تنها حكومتي را كه زير پرچم مهدي موعود باشد حكومتي دادگستر مي‌دانند، زيرا او امامي است معصوم، مبرا از خطا و اشتباه و اين معصوميت الهي و تقدس ذاتي پشتوانه كاملي براي تشكيل يك دولت ديني واقعي است. از سوي ديگر، هم تاريخ خلفاي بعد از پيامبر قلم بطلاني بر تمام ادعاهاي باطل مبني بر امكان تشكيل حكومت حقيقتاً اسلامي كشيده است و هم ادعاي خالي از عمل امرا و پادشاهان ايراني كه در طول قرن‌ها، براي مشروعيت بخشي به خود، به اسلام تكيه دادند.
خميني بسيار زيرك بود كه اعتقاد به ظهور امام زمان را دستاويزي ساخت براي‌ بزرگترين كلاهبرداري مذهبي در تاريخ ايران. ملت ايران به جماعت آخوند و دخالت‌هاي آنان در امور سياست و كشورداري عادت داشت اما به حكومت كردن آخوندها عادت نداشت. بنابراين او براي آنكه اول از همه جاي پاي خودش و بعد هم جاي پاي اخلافش را محكم كند، تورقي ديگر در اصول و فروع و اجتهادات و فتاوا كرد و دست آخر به كشفي رسيد كه قبل از او هيچ نابغه‌ ديگري از اين قماش نتوانسته بود به آن برسد، “اصل ولايت مطلقه فقيه” كه از لزوم نيابت امام زمان ريشه مي‌گرفت. بر اساس اين اصل من‌ درآوردي كه توسط خميني در تاريخ اسلام به ثبت رسيد، فقهاي دين، تحت عنوان نائب امام زمان، حق ولايت بر مردم را تا زمان ظهور امام زمان و تشكيل حكومت اسلامي توسط ايشان، خواهند داشت. البته این نائبان توسط شخص امام زمان برگزيده نمی شوند، بلکه نيابت خودانتصابي دارند.
از سويي خميني به خوبي توانسته بود جاي پاي خود را به عنوان يك رهبر تام‌الاختيار مذهبي و سياسي محكم كند ولي براي امتداد دادن به بقاي حكومت ملايي، موروثي كردن آن به مدد اصل ولايت فقيه ضروري بود. ولي فقيه، در موضع نايب خودانتصاب امام معصوم، حق ولايت و سرپرستي تام و تمام را بر مردم داشته و تخطي از اوامر او، جدال با امام زمان و در نتيجه خروج از دين و سركشي بر عليه نظام تلقي مي‌شود. ولايت فقيه ترجمه لغوي ديكتاتوري ملائيسم است.

ولایت فقیه بدعتي آشكار در اسلام است که تا قرن 13 هجری هیچیک از فقیهان، حرفی از آن به میان نیاورده بودند. پس از مطرح شدن این طرح در قرن اخیر، بسیاری از علما و فقها به مخالفت با آن برخاستند. اصل ولایت‌فقیه در قانون اساسی برای نخستین بار، توسط ملا احمد نراقی در کتاب عواید الایام (در قرن سیزدهم) بيان شد. بعدها این نظریه به عنوان تز اساسی آقای خمینی شرح و بسط پیدا کرد و سرانجام در حدود10 سال پیش از انقلاب مکتوب گشت.
بر اساس اصل ولایت فقیه، ولي فقيه هم‌عرض با پيامبر و امامان شيعه است و همان معصوميت، اقتدار و حق حاكميت بر مردم را دارد. به بيان واضح‌تر همه اختياراتي را كه امام زمان دارد، ولي فقيه نيز داراست.
دكترين ولايت فقيه توسط سران رژيم ملايي ايران بر محوريت اعتقادات قرون وسطايي، سلطه جويي مفرط و سيري ناپذير، ديدگاه هاي ضدمردمي، ضد بشري و ضد الهي زير پايه ريزي شد:
خمینی: “ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد.”
“مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند وناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند.”
“اگر فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است.”
“فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبير موكول به آنان است.”
“مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت ‏با اسلام است”
“اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه پیامبر در امر اداره‌ جامعه داشت دارا می‌باشد، و بر همه‌ی مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.”
“اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است.”
“ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان درست کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول‌الله است.”
“من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم.”
“مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است.”
خامنه‌ای:” اگر مسئله ولايت مطلقه فقیه كه مبنا و قاعده اين نظام است، ذره‏اى خدشه‏دار شود، ما گره كور خواهيم داشت.”
مصباح یزدی:”مخالفت با ولي فقيه، مخالفت با امامان و در حقيقت شرك به خدا است.”
“عناصر مزدور شیطانی را شناسایی کنید. هرجا آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی‌فقیه ساز شده آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه اش را رفع کنید، اگر از روی غرض ورزی است، او را خفه کنید.”
“اعتبار ولايت فقيه به مردم نيست.”
“ولي فقيه در حكومت اسلامي مشروعيت خود را از خدا مي‌گيرد.”
خزعلی:”اين چه حرفى است كه مى‏گويند اگر مردم خواستند. مردم چه كاره‏اند؟ مردم احكام خدا را اجرا مى‏كنند. مردم محترم و عزيزند اما براى اجراى احكام خدا، نه براى بر هم زدن احكام خدا.”
“اطاعت از شاه با زور و سر نیزه باطل است اما اطاعت از ولی‌فقیه واجب است.”
مشکینی: “ما معتقديم كه بلا اشكال، فقيه ولايت مطلقه دارد.”، “رهبر یا ولی فقیه را خدا منصوب می‌کند. ولی چون مردم قدرت تشخیص ندارند نمی توانند او را پیدا کنند.”
مكارم شيرازي:”خدا به ولي فقيه از طريق امام زمان (عج) اجازه داده كه حكومت كند.”
جنتی:”بعد از آل محمد امت حالت یتیمی را دارد که پدر ندارد و سفارش کرده‌اند که علما به جای امامان از آنها کفایت کنند و هدایت امت را بر عهده بگیرند مانند قیمی که بعد از پدر متکفل اداره امور ایتام است”

خميني اي امام!!!:
خميني لقب “امام” را براي خود تدارك ديد؛ لقبي كه پيش از آن تنها به پيشوايان معصوم شيعه تعلق داشت. اين لقب توسط كساني به او داده شد كه بر سر سفره زعامت او جايي براي خود تدارك ديده بودند. لقب “امام” اگر خميني را تا سر حد امامان مقدس نكرد، ولي از او يك امامزاده‌ ساخت طوری كه بعد از مرگش، مدفن او را به زيارتگاهي كامل تبديل كرد.

محصولات ادعاهای خميني
تناقض آشكار در شعارهاي ساختگي
خميني از اسلام ظرفي ساخت براي ديكتاتوري ملائيسم. او واژه دموكراسي را يك واژه لفظي مبهم مي‌دانست كه هر كس آن را به زعم خود تعريف كرده و اسلام را يك واژه مطلق كه مبين نظام عدالت‌گسترعلي(ع) است. او با برداشت آزاد از مفهوم دموكراسي، در پاسخ به اين انتقاد كه در ايران دموكراسي نيست مي‌گفت: “در ايران آزادي قلم هست، آزادي بيان هست ولي آزادي توطئه و آزادي فسادكاري نيست”؛ پاسخي درست شبيه به نگاه محمد رضا پهلوي به آزادي بيان و انديشه در ايران.

پسرفت به دوران خلافت:
اين اصل كه يك پسرفت و عقب‌گرد سريع به دوران خلافت بود، تا زماني كه بتواند دوام آورد و تاريخ مصرف آن نيز به سر برسد، ملت ايران را ملزم مي‌سازد كه زير يوغ برداشت‌هاي متحجرانه از اسلام و دين و كشورداري بر اساس فهم ملايان از اسلام برود. خميني مدعي تشكيل يك حكومت عادل اسلامي با الگوي امام علي(ع) بود و مدام بر كلمه اسلام و حكومت اسلام و اسلامي شدن همه چيز تأكيد مي‌كرد اما آنچه گير مردم آمد پسرفت به دوران خلافت بود.
اسلام خميني دوران سياه و تباه خلافت را از دل تاريخ بيرون كشيد و همانطور كه خلفاي بني اميه و بني عباس با منسوب كردن خود به پيامبر اسلام، به نظام خود مشروعيت قانوني بخشيدند او نيز با اتكاي به اصل نيابت ، پايگاه محكم تري براي خود تدارك ديد.
اسلام خميني اسلامي بود كه گردن مي‌زند، سنگسار مي‌كند و زن را ملزم به حجاب اجباري از نوع بدوي مي‌سازد. همان اسلامي كه كساني را اجير مي‌كند تا در خيابان همچون قطاع‌الطريق ها راه را بر مردم ببندند و آنها را به جرم اعمال قبيحه و منكر به غل و زنجير بكشند. همان اسلامي كه مروج فرهنگ ريا و ظاهرسازي است. همان اسلامي كه چشم و گوش‌ها را از برخورد با هر چيز نامحرمي اعم از مرد و زن نامحرم، فرهنگ نامحرم، علم و تكنولوژي نامحرم، ارتباطات نامحرم، حقوق بشر نامحرم و عدالت نامحرم مي‌پوشاند و مي‌گويد همه حقيقت در دين است و دين هم چيزي است كه ما مي‌گوييم.

راه‌اندازي مجدد ماشين سركوب و ارعاب:
خميني با استفاده ازهمان تقدس امام‌نمايانه، جزم‌انديشي و دگم‌انديشي و تحجرگرايي، خود را تا آنجا باور كرد كه افکار و اندیشه‌های‌ خود را مطلقاً “درست” دانسته‌ و آنانی‌ را که‌ در خارج از چهارچوب دایره‌ ایده‌های‌ او قرار داشتند، منحرف قلمداد كرده‌ و دستگاه‌ سرکوب را برای‌ خشکانیدن ريشه آنان آماده‌ و تشویق ساخت.
خميني مانند اسلاف خود در بين خلفاي سفاك‌، تاب تحمل مخالفان را نداشت. او بار ديگر سازمان اطلاعات و امنيت را به راه انداخت ولي اينبار براي سركوب هر دگرانديشي كه به او و باورهاي واپس‌گرايانه‌اش از اسلام اعتقاد نداشت. خميني به اين دستگاه عريض و طويل‌ سركوب كه بسي هولناك‌تر از ساواك به راه افتاد بود، مشروعيت ديني داد تا آنجا كه امروزه بيماران رواني كه در وزارت اطلاعات به شكنجه‌هاي وحشيانه ملت مي‌پردازند خود را سرباز گمنام امام زمان مي‌نامند. او به خود اجازه داد به اعمالي دست بزند كه در هيچ كجاي تاريخ ايران به اين سبوعيت اجرا نشده بود كه فرمان كشتار جمعي هزاران زنداني سياسي در سال 67 تنها يك نمونه آشكار آن است.
“کوتاه زمانی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل، با اجرای طرح از ‏قبل آماده شده کشتار زندانیان سیاسی در ایران و در فاصله یک ماهه مرداد ‏تا شهریور۱۳۶۷کار به دستان حکومت، به دستور مستقیم ‏خمینی، بی هیچ اما و اگر بیش از۴۰۰۰هویت ‏شناسنامه ای- تا کنون ثبت شده- را معدوم کردند.
این حکم و تباهی جنایت کارانه که ‏بر مدار کینه می‌چرخید در تاریخ معاصر ايران، حادثه ای بی بدیل ‏در عرصه مخالف کشی را به نمایش گذاشت. این حکم بی سابقه علیه ‏بدیهی ترین حقوق دموکراتیک و انسانی و حق شهروندی صادر شد. در مدتی کوتاه و در فاصله یک ماه هزاران نفر در محاکمات ‏سرپایی و چند دقیقه ای به مرگ محکوم شدند. در بین جان باختگان بودند ‏کسانی که مدت محکومیتشان پایان یافته و یا رو به اتمام بود.
تمامی جان باختگان با چند پرسش عقیدتی که یاد آور انگیزاسیون در ‏دوران مدرن است، در آتش کینه ای تمامیت خواه شعله ور شدند. چند ماه اول ‏خانواده ها درجریان قرار نگرفتند. هیچ نهادی مسئولیت به گردن نمی ‏گرفت و هیچ کس پاسخگو نبود. دهان به دهان شدن خبر فاجعه در شهر و ‏هجوم خانواده ها به بیمارستان ها و نهادهای امنیتی و زندان ها و گورستان ‏ها همه یک پاسخ در بر داشت “فعلا خبری نیست خودمان خبرتان میکنیم” ‏مدت ها گذشت تا آنکه طی مکالماتی غیررسمی و بر روی کاغذ های بی مهر ‏و بی نشان ازخانواده ها خواسته شد، تا به کمیته های چندگانه ای که در ‏شهر اعلام شده بروند. در ‏هر کمیته با خواندن هر نام ساکی تحویل دادند و با خشونت اعلام کردند ‏‏‹فرزندت ضد انقلاب بود و به حکم دادگاه عدل اسلامی معدوم شد›”.
خميني در اين باره گفته: “رحم کردن بر محاربین، ساده‌اندیشی‌ است, قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپـذیر نظام اسلامی‌ است. امیدوارم با خشم و کینه‌ انقلابی‌ خود، نسبت به‌ دشمنان اسلام رضایت خاطر خداوند متعال را جلب نمایند”.
او معتقد بود:” اين سياست‌هايي كه ما در اسلام داريم و اجرا مي‌شود براي اين است كه جامعه را مي‌خواهيم پاكسازي كنيم، علف‌هاي هرزه‌اي كه ضايع مي‌كنند مزرعه ما را، بايد اين علف‌هاي هرزه را بچينيم و دور بريزيم”.
خودشيفتگي خميني آنقدر بود كه حتي تحمل هيچ نغمه مخالفي را در بين دوستان نداشت. به همين دليل كسي را از همان آغاز به نيابت خود برگزيده بود، به اندك مخالفتي كنار گذاشته، به كنج انزوا تبعيد كرد.

انحراف توجه به سمت دشمن خارجي
خميني غصب حكومت ايران توسط خود و ديگر ملايان و نالايقي و بي‌كفايتي‌‌ نظام جمهوري اسلامي را در اداره كردن ايران، با چماق كردن نام آمريكا و اسرائيل توجيه مي‌كرد. در هر زمان كه پشت تريبون قرار مي‌گرفت فهرستي از بدبختي هايي كه گريبان ملت ايران را بعد از 22 بهمن 57 گرفته بيان مي‌كرد و با آسمان و ريسمان بافي‌هاي محيلانه همه آنها را به توطئه هاي آمريكا و اسرائيل نسبت مي‌داد. به تدريج كار به جايي رسيد كه هر نغمه مخالفي در ايران را به اجانب و اعوان و انصار آمريكا نسبت ‌مي‌داد و با اين ترفند نفس همه صداهاي مخالف و رقيب‌ را ‌مي‌گرفت. با استقرار نظام آخوندي در ايران، خميني با طيب خاطر به نقض آزادي بيان از طريق تعطيل كردن روزنامه‌ها و نشريات، به اتهام ارتباط داشتن آنها با آمريكا و اسرائيل و توطئه بر عليه نظام پرداخت. نمونه‌هايي از فرافكني مسائل داخلي ايران به سمت آمريكا:
“مي دانيد كه قدرتمندان شرق و غرب خصوصا آمريكاي بازيگر ، مارهاي زخم برداشته از جمهوري اسلامي هستند كه از اول انقلاب به هر حيله ممكن دست زدند. از حمله نظامي گرفته تا طرح يك كودتا از ترور شخصيت ها تا به آتش كشيدن مزرعه ها و مغازه ها و از انفجارات كور در كوچه ها و خيابانها تا دزدي و تجاوز و از همه بدتر و بالاتر تبليغات دامنه دار از اول انقلاب تا امروز است ، كه براي تضعيف روحيه ملت مقاوم و رزمندگان عزيز به هر نوع دروغ و تهمتي متسبت مي شوند ، ولي – بحمدالله – نه تنها هيچ يك از تيرهاي آنان به هدف نرسيد كه نتيجه معكوس داد. اكنون از چنين مارهاي زخم خورده اي نبايد غافل بود.” صحيفه نور ، ج 19 ، ص 222
“مسلمانان حاضر در مواقف كريمه در هر ملت و مذهب كه هستند بايد به خوبي بدانند كه دشمن اصلي اسلام و قرآن كريم و پيامبر عظيم الشان صلي لله عليه و آله و سلم ، ابر قدرت ها خصوصا آمريكا و وليده فاسدش اسرائيل است كه چشم طمع به كشورهاي اسلامي دوخته و براي چپاول مخازن عظيم زير زميني اين كشورها از هيچ جنايت و توطئه اي دست بردار نيستند” صحيفه نور ، ج 19، ص 46
مهمترين و درد آورترين مساله اي كه ملت هاي اسلامي و غير اسلامي كشورهاي تحت سلطه با آن مواجه است موضوع آمريكاست . دولت آمريكا به عنوان قدرتمند ترين كشورهاي جهان براي بيشتر بلعيدن ذخاير مادي كشورهاي تحت سلطه از هيچ كوششي فروگذار نمي كند. آمريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است . آمريكا براي سيطره سياسي و اقتصادي و فرهنگي و نظامي خويش بر جهان زير سلطه ، از هيچ جنايتي خودداري نمي نمايد. او مردم مظلوم جهان را با تبليغات وسيعش كه به وسيله صهيونيسم بين الملل سازماندهي مي گردد، استثمار مي نمايد . او با ايادي مرموز و خيانتكارش ، چنان خون مردم بي پناه را مي مكد كه گويي در جهان هيچ كس جز اوو اقمارش حق حيات ندارند. ايران كه خواسته است از هر جهت با اين شيطان بزرگ قطع رابطه كند . امروز گرفتار اين جنگهاي تحميلي است . آمريكا عراق را وادار نموده است تا ما را با حصر تصادي از پاي در آورد . مع الاصف اكثر كشورهاي آسيايي هم با ما سر ستيز برداشته . ملت هاي مسلمان بايد بدانند كه ايران كشوري است كه رسما با آمريكا مي جنگد و شهداي ما ، اين جوانان و دلاوران ارتش و سپاه از ايران و اسلام عزيز در مقابل آمريكا دفاع مي كنند. صحيفه نور. ج 13، ص 84

تقدس نمايي جنگي خانمان سوز
خميني در حال زندگي نمي كرد، انگار از قبرستان تاريخ سر در آورده بود. او هشت سال جنگ بي دليل و بي حاصل ايران و عراق را همچون جنگ هاي صدر اسلام مقدس نشان داد و زماني كه توش و تواني براي ايران باقي نمانده بود و پايه‌هاي حكومت بدوي‌اش به تهديد افتاد، حاضر شد طعم تلخ پذيرش پايان جنگ را بپذيرد. او قاتل بالفطره‌اي بود كه براي هر حكم و فرمان غيرعقلاني اش از كيسه شرع، دليلي و برهاني بيرون مي‌كشيد و همزمان آن را به وارثان بعدي خود هم مي‌آموخت. بر اساس پرونده های بنياد ایثارگران بعد از شروع انقلاب، حدود دويست و بيست هزار نفر كشته شده اند و حدود چهارصد هزار نفر معلول شده اند و اين نتيجه ارضاي تمايلات فاشيستي خميني در ايران است. آمار مفقودان هم بايد به اين تعداد اضافه شود مضاف بر اينكه آمار رسمي هميشه فاصله‌اي معنادار از آمار واقعي دارند.
بنا بر گفته رئيس مركز رسيدگي به مصدومان شيميايي بنياد جانبازان، برآوردها نشان مي دهد كه در دوران جنگ ایران و عراق يك ميليون نفر از افراد نظامي و غيرنظامي در مناطق مختلف كشور، در معرض گازهاي شيميايي قرار گرفته اند كه از اين تعداد ١٠٠ هزار نفر درحال حاضر داراي عوارض ناشي از گازهاي شيميايي مي باشند كه شيميايي بودن ٥٠ هزار نفر از آن ها محرز شده است. پرونده ٥٠ هزار نفر ديگر نيز به عنوان مصدوم شيميايي درحال بررسي است.

ميراث خميني براي ايران
زماني كه خميني مرد، ايران ويرانه‌اي بود حاصل هشت سال جنگ، با هزاران كشته، هزاران معلول، هزاران اسير جنگي، هزاران مفقودالاثر، هزاران آواره و بي‌خانمان و چندين شهر ويران مخروب و در هم كوبيده شده، با مردمي ناتوان و فرتوت از فشار سال‌ها هول و هراس جنگ، در هم كوبيده به دليل تحريم‌ها و فشارهاي اقتصادي، نا اميد از وعده‌هاي دروغين خميني در باره حكومت عدل اسلامي، با اقتصادي كه جنگ باقيمانده توش و توان آن را بعد از هشت سال بي‌كفايتي نظام آخونديسم در اداره كشور از بين برده بود و فرهنگ و هنري كه به واسطه خليفه‌گري خميني در حال متلاشي شدن بود و نفس‌هاي آخر را مي‌كشيد. اين كشوري بود كه خميني به مقام معظم رهبري تحويل داد تا او هم به نوبه، خود فن و هنر نيابت امام زمان را با آن بيازمايد.

خامنه‌اي، نايب نايب امام زمان
خامنه‌اي در جواني دروس حوزوي خود را نيمه كاره در مشهد رها كرد تا به فعاليت‌هاي سياسي و انقلابي‌اش برسد.اين علاقه به سياست باعث شد كه او تا قبل از رسيدن به مقام ولايت فقيه پست‌هايي مثل معاونت وزارت دفاع، سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، امام جمعه تهران، نماينده مردم تهران در مجلس، رياست جمهورى؛ رياست شوراى انقلاب فرهنگي و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام را بیازماید.

ادعاهاي جهش‌يافته
خامنه‌اي براي مدعي شدن در مقام ولايت فقيه در يك پرش چشمگير از حجت‌الاسلامي به آيت‌الله العظمايي صعود كرد.
ادعاهاي خامنه‌اي اختياراتي است كه بر اساس قانون اساسي خميني به ولي فقيه داده شد. اين اختيارات تا حدي است كه حتي گردن كلفت‌ترين ديكتاتورهاي دنيا جرأت نمي‌كنند يكجا در باره آنها مدعي شوند و به معناي در كنترل داشتن كليه مراجع قدرت اعم از مراجع فرهنگي، نظامي و مالي ايران در ايران هستند.
تبیین سياستهاى كلى نظام پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام،نظارت بر حسن اجراى سياستهاى كلى نظام، فرماندهی كل نيروهاى مسلح، نصب و عزل و قبول استعفاى فقهاى شوراى نگهبان و عاليترين مقام قوه قضائيه و رئيس سازمان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران و رئيس ستاد مشترك و فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى‌ و فرماندهان عالى نيروهاى نظامى و انتظامى، حل اختلاف و تنظيم روابط قواى سه گانه، عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالى كشور به تخلف وى از وظايف قانونى، عفو يا تخفيف مجازات محكومين پس از پيشنهاد رئيس قوه قضائيه اختیاراتی است که قانون اساسی نظام دیکتاتوری ولایت فقیه به خامنه ای تفویض کرده است.

خامنه‌اي آمد تا همه ضدبشرها روسفيد شوند
خامنه اي به ادعاي خود نايب بر حق امام زمان است و صاحب ولايت مطلقه.
به نام دين كلاهي بر سر ملت گذاشته كه تا قبل از آن هيچ كدام از اسلاف و اعقاب ما به خواب خود هم نديده بودند. اگر رهبران كليسا در قرون وسطي زنده شوند يقيناً به پابوس آقا خواهند آمد كه آنان را از روسياهي درآورده است.
چندين و چند مجلس دارد براي كنترل و نظارت بر رعايت كليه ضوابط ديكتاتوري طوري كه مو لاي درزش نمي‌رود. مجلس تشخيص مصلحت نظام دارد، يعني جایی که در آنجا دستورات دیکته شده اش جزو مصالح نظام قرار می گیرد. شوراي نگهبان كه فيلتري شود براي ورود هر گونه عنصر غيرخودي به پيكره نظام، اعم از آدم‌هاي عوضي و قوانين عوضي.
با نظارت كليه دستگاه هاي نظامي و انتظامي، كنترل جان و مال و ناموس مردم را در كف با كفايت خود در اختيار كامل دارد تا هر جا و هر جور كه خواست خرج كند.
سربازان گمنام امام زمان فعلاً سربازان گمنام خامنه‌اي هستند تا اگر كسي پايش را از گليمش درازتر كرد، به اندازه كافي كوتاه شود تا اين گستاخي ديگر تكرار نشود. دستش براي صدور حكم جلب و حبس و شكنجه و اعدام باز است تا كساني كه به هيچ طريقي حرف حساب سرشان نمي‌شود و جسارت تعرض به حوزه استخقاظي ولايت مطلقه را پيدا كرده‌اند سر جايشان نشانده شوند.
در سايه فعاليت‌هاي شبانه‌روزي سربازان گمنام امام زمان كه دست‌پرورده خامنه‌اي هستند، آمار زندانيان سياسي كه شامل فعالان گارگري، دانشجويي، زنان و حقوق بشر و اقليت هاي ديني و مذهبي هستند، سر به فلك زده است. اكثر سايت‌هاي حقوق بشر هر روز اخبار جدیدی از دستگيري، شكنجه، صدور احكام حبس و تبعيد و تجاوز جنسی به زنان زندانی (که نشانگر بیماری های حاد جنسی و خلأهای سکسی سربازان گمنام است) و همچنین اخبار مربوط به اعدام فعالان سیاسی را منتشر می کنند. برخي از اين زندانيان سياسي بعد از آزادي يا بعد از اينكه موفق به فرار از زندان شده‌اند اخبار داخل زندان را به شكل مستند بيان کرده اند که نشانگر اين است كه سازمان اطلاعات و امنيت فعلي ايران به درستي و كاملي تمام پایش را جاي پاي ساواك گذاشته و بسيار وحشيانه تر و بي‌رحمانه تر از مأموران ساواك به بازجويي و شكنجه زندانيان سياسي براي اعتراف ‌گيري مي‌پردازذ. كليه شكنجه‌هاي جسمي و رواني وارده به زندانيان سياسي نشان از زير پا گذاشتن كليه قوانين حقوق بشر و حقوق زندانيان دارد و اين در حالي است كه ادعاي خامنه‌اي در باره دولتي كه در سايه امام زمان فعاليت مي‌كند گوش فلك را هم كر كرده و معلوم نيست اسلام سفاكي كه خامنه‌اي خود را نماينده آن مي‌داند متعلق به كدام اسلام، كدام پيامبر و كدام امام زمان است.
خامنه‌اي، بسيج و سپاه را به عنوان لولوي سر خرمن در آب نمك دارد تا اگر كساني بودند كه سربازان گمنام حريف آنها نشدند به ميدان بيايند.
بر بيت‌المال تسلط كامل دارد تا با تاراج و غارت آن دوستان و آشنايان و اطرافيان و دوستان برون‌مرزي (منظور تروريست‌هاي شرق و غرب عالم است) حفظ شوند تا اين غنيمت تاريخي (ايران) براي هميشه در يد ملايان باقي بماند.
تا او هست هيچ حرف و ديدگاه و مرام و مسلك و مشرب و مكتب و دين و مذهبي غير از اسلام من درآورديش حق حيات ندارد. بر اساس اين نوع ولايت، او جايز مي‌داند كه كليه مطبوعات و قلم‌هاي ديگرانديش زبان اجنبي و دشمن تلقي شده و از حلقوم به درآيند كه از اين باب روي محمدرضا شاه را سفيد نموده است. اين وظيفه خطير نيز به مدد سربازان قرضي امام زمان به انجام مي‌رسد.
بخشي از اراذل و اوباش را به نام انصار حزب‌الله در اختيار دارد تا چنانچه هر يك از قواي ديگر نتوانست در سركوب و ارعاب به شكل مدون و قانوني به وظيفه خود عمل كند، وارد ميدان شده و به اشكال بدوي نسبت به قلع و قمع مخالفان وارد عمل شوند.
افسار صدا و سيما و بقيه رسانه‌ها را به عنوان تريبون تبليغاتي و شستشوي مغزي يك جانبه براي خودش و اعوان وانصار در اختيار دارد.

احمدي نژاد رئيس جمهور نظر كرده
احمدی نژاد در خانواده آهنگری در شهر گرمسار به دنیا آمد. بعدها در رشته مهندسی (عمران) تا مقطع دکترا پیش رفت. در دوران جنگ ایران و عراق در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت می کرد و با گذراندن دوره های آموزشی در عملیات مخفیانه در خاک عراق شرکت داشت. سپس مسئولیت مهندسی رزمی لشکر 6 سپاه را برعهده گرفت. فرماندهی ستاد جنگ استان های غرب ایران از مسئولیت های وی در زمان جنگ است. پس از جنگ به عنوان معاون و فرمانده چند شهرستان انتخاب شد. در سال 1383 به عنوان شهردار تهران انتخاب شد و دراین پست به اصلاحاتي دست زد که تا قبل از وی آغاز شده بود اما به خاطر دیدگاه های خاصی متوقف مانده بود.
احمدی نژاد در اوایل دهه 60 بمدت 5 سال در زندان اوين بعنوان بازجو کار می کرد. وي با نام مستعار “ميرزايی”، زندانیان سیاسی را بازجويی و آنها را تحت شكنجه قرار می داد. احمدی نژاد با لاجوردی كه بازجوی اصلی زندان اوين بود همكاری می کرده و در اعدام زندانیان نقش داشته است. در بندهاي ديگر اوين نام مستعار او “گلپايگانی” بود و همكارانش او را “گلپا” صدا می كردند. احمدی نژاد به دلیل اينكه به بيش از هزار زندانی تیرخلاص زده، مرد هزار تير لقب گرفته است.
با اين سابقه درخشان به واسطه تأييد رهبر ايران، كه مي‌دانست احمدي نژاد بهترين انتخاب براي استحكام بخشي به ولايت مطلقه او بر مردم و ثبيت سواري گرفتن از مردم از طريق بسط روش ترس و ارعاب است، به اين سمت منصوب شد. احمدي نژاد با ادعاهاي فريبنده‌اي مبني بر عدالت گستري، مقابله با مفاسد اقتصادي و رفع مظلوميت و محروميت از اقشار ضعيف روي كار آمد و بيشترين هنرهاي تبليغاتي خود را در بين همين اقشار به نمايش گذاشت.
سابقه طولاني احمدي نژاد در وزارت اطلاعات در سمت بازجو و شكنجه‌گر نيز خود از عوامل شايستگي او در اين انتصاب است. اما جالب اينجاست كه احمدي نژاد به رغم وجود اين سوابق طولاني در سركوب دگرانديشان ايراني، باز هم رويش مي‌شود كه با تمسك به ادعاي ارتباط با امام زمان بلاهت‌هاي آشكار خود در اداره دولت را توجيه كند.

جاده صاف‌كني براي امام زمان
احمدي نژاد چندي بعد از تصدي پست رياست جمهوري (كه اين هم مانند پرش آقاي خامنه‌اي هنرمندانه بود) در زماني كه در اداره كشور و بخصوص سياست خارجي به شكل آشكاري كم آورده بود به امام زمان متوسل شد و مسئولیت های مربوط به مديريت کشور را متوجه ایشان ساخت.
محمود احمدی نژاد در یک سخنرانی گفت: «ما در اين دوسال و نيم، البته در تمام دوران انقلاب، به شما عرض کنم ما دست اين مديريت الهی را هر روز می بينيم. خدا خودش شاهد است که ما می بينيم. اغراق نمی گويم. نديده را خدمتتان عرض نمی کنم.»
وی همچنین با اشاره به حضورش در دانشگاه کلمبیا گفت: «قضيه دانشگاه کلمبيا مگر چيزی جز مديريت امام زمان بود؟…آنها می خواستند که من تعادل عصبی خود را از دست بدهم و همان جا بروم، ولی من خنديدم و سخنرانی هم کردم و ديديد که گفته شد ۵۰۰ ميليون بيننده داشته است. اين چيزی جز مديريت آقا امام زمان است؟»
احمدي‌نژاد كمي بعدتر كه خجالتش ريخت اعلام كرد كه در انتخاب وزيران نيز نظر امام زمان را جويا مي‌شود. او چاه جمكران را به عنوان خط ارتباطي خود با امام زمان معرفي كرد كه مبادا بگويند بي‌حساب حرف مي‌زند.
ضمناً نامبرده به منظور قرار دادن امام زمان در رودربايستي و نمك گير كردن ايشان، در جلسات هيئت دولت براي امام زمان جا مي‌گرفت. البته بعداً و تلويحاً از قرار و مدارهاي خصوصي با امام زمان پرده برداشت زيرا طبق قواعد غيبت، امام خود را بر هر كس و ناكسي (كه ممكن است در بين اعضاي هيئت دولت هم برخي‌ از اين گونه اشخاص باشند) آشكار نمي‌كنند.
بعد از مدتي هم گستره نيابت خود را به پيش قراولي امام زمان تبديل كرد و گفت: «من به عنوان ديده بان امين به شما بگويم، حرکت آخر آغاز شده است. ما بايد داخل ايران را سريع جمع و جور کنيم و به مسئوليت های جهانی انقلاب بپردازيم.»
نامبرده براي افزايش پياز داغ ادعاهاي خود از طريق ياران نزديك عمل كرد تا جايي اين دوستان از رؤيت هاله تابان در اطراف سر احمدي‌نژاد خبر دادند.
احمدي نژاد از آن دسته دروغگوهايي است كه مي‌توان به او گفت دروغگوي فرامرزي، چون او نه تنها خود را منجي ملت ايران مي داند بلكه دچار توهم نجات جهان از دست ابرقدرت‌ها و محو اسرائيل از روي نقشه نيز هست. با طرح اين قبيل ادعاها در حال حاضر چهره ابلهانه اي از خود در جهان به تماشا گذاشته است كه به روايت اهل ذوق در ايران آبرويي براي ايران و ايراني به جا نگذاشته است.

كارنامه احمدي‌نژاد:
حاكميت بعنوان فرصتی برای ایجاد امنیت اقتصادی، بهبود محیط کسب و کار و جذب سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی از طریق شش شاخص کنترل فساد، حاکمیت قانون، کیفیت قوانین و مقررات، اثربخشی دولت، ثبات سیاسی و حق اظهار نظر و پاسخگویی توسط نهادهای بین‌المللی بررسی می‌شود. وضعیت هر کشور و هر دولت و نمره و رتبه و جایگاه آن در بین کشورهای جهان بر این مبنا هر سال اعلام میشود. بانک جهانی این بررسی را برای ۱۷۸ کشور جهان انجام داده است. ایران از نظر این شش شاخص در بین ۱۷۸ کشور جهان رتبه ۱۲۰ تا ۱۳۰ را کسب کرده است. در یک بررسی که توسط مؤسسه تدبیر اقتصادی منتشر شده و در مورد وضعیت ۲۰ کشور خاورمیانه و شمال آفریقا انجام شده است، ایران از نظر کنترل فساد رتبه ۱۴، از نظر حاکمیت قانون رتبه ۱۸، از نظر کیفیت قوانین و مقررات بدترین وضعیت رتبه ۲۰، از نظر اثربخشی دولت رتبه ۱۴، از نظر ثبات سیاسی رتبه ۱۶ و از نظر حق اظهارنظر و پاسخگویی رتبه ۱۶ را به خود اختصاص داده است. (۱۶ـ۵ـ۸۷) روزنامه سرمایه
رئيس انجمن پزشکان عمومی ايران گفته است: هم اکنون ۳۰ هزار نفر از کادر پزشکی در ايران بيکارند که از اين تعداد ۱۲ هزار نفر پزشک عمومی هستند. اين در حالی است که رئيس سازمان نظام پزشکی کشور هم اعلام کرده است که ۱۴ هزار ماما در ايران بيکار هستند. و ۲۵ درصد پزشکان کشور روی مرز خط فقر قرار دارند.
ايران از ۱۰۵ كشور در جهان رده‌ى ۹۳ ارائه دهنده خدمات پزشكى را دارا مى‌باشد. اين رده بندى از سوى سازمان جهانى بهداشت (who) ارائه شده است. (۱۰ـ۵ـ۸۷) مجله اقتصادی شونیکس
از نظر شاخص‌هاى پايدارى محيط زيست ايران در بين ۱۴۶ كشور جهان رتبه‌ى ۱۳۲ را بدست آورده است. هم‌چنين براساس شاخص‌هاى جهانى عملكرد زيست‌محيطى سال ۲۰۰۸، ايران در مقايسه با سال ۲۰۰۶ ميلادى با ۱۴ پله نزول به رتبه ۶۷ رسيده است. جنگل‌زدايى،‌ تخريب مراتع و توسعه‌ى بى‌ضابطه اراضى كشاورزى، ‌تخليه پساب‌هاى آلوده صنايع و زهكش‌هاى كشاورزى به رودخانه‌ها و تالاب‌ها، ‌آلودگى سفره‌هاى آب زيرزمينى با انواع آلودگى‌هاى صنعتى و شهرى به‌ويژه دفع زباله‌هاى بيمارستانى، ‌سدسازى‌هاى بى‌رويه،‌ جاده‌سازى‌هاى غيراصولى،‌ انقراض گونه‌های جانوری، كم‌رونق شدن و از بين رفتن مزارع كشاورزى و افزایش بیماری‌های ناشی از آلودگی هوا، ‌آب و خاك و… همه و همه نگرانى‌هاى جامعه‌ى مدنى كشور را افزايش داده است.

در بسياري از شاخصه‌ها عقب‌تر از كشورهاي منطقه هستيم
…ايران از نظر توزيع درآمد بدترين وضعيت در منطقه را داراست و در توليد ناخالص داخلي كه شاخص قدرت اقتصادي است رتبه سوم را دارا هستيم. ايران در حوزه درآمد سرانه كه شاخص رفاه به حساب مي‌آيند رتبه پانزدهم را دارد و از نظر حاكميت قانون رتبه يازدهم را داريم و آمار نشان مي‌دهد كه بيشترين نرخ تورم در ميان كشورهاي منطقه متعلق به ما است.از نظر انباشت سرمايه خارجي گرچه از تركيه و امارات سر آمديم اما جايگاه خيلي مناسبي نداريم و از نظر توسعه شاخص انساني در ميان 187 كشور رتبه 94 را داريم و بيشترين نرخ بيكاري نيز متعلق به ماست.در زمينه مصرف انرژي با توجه به اينكه كشوری برخوردار از منابع غني انرژي هستيم و بايد از اين انرژي درآمدزايي كنيم رتبه دهم را داريم كه مي‌توان گفت در شرايط كاملا بدي به سر مي‌بريم. ايران در زمينه فساد در دنيا رتبه دوازدهم را دارد كه بر اساس آخرين آمار اين رتبه در حال كاهش است.
احمدي‌نژاد از آنچنان كفايتي در مديريت برخوردار است كه در مدت‌زمان سه سال، 10 وزیر و دو عضو اقتصادی هیات دولت را جابجا كرده است و البته او همه اين بي‌كفايتي‌ها را به امام زمان نسبت مي‌دهد چرا ايشان را مشاور و راهنماي خود در حوزه كشورداري معرفي مي‌كند.

دستاوردهاي فرهنگي احمدي نژاد
طبق آمار رسمي هيات نظارت بر مطبوعات، از زمان روي کارآمدن دولت احمدي نژاد 570 نشريه لغو مجوز شده اند که البته تعدادي از آنان مشمول ماده 16 قانون مطبوعات به دليل عدم انتشار نشريه ظرف شش ماه پس از صدور پروانه هستند. براساس آمار جمع‌آوری شده توسط انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران در سال 86 دستور توقیف یا لغو مجوز انتشار 29 نشریه داده شد، این در حالی است که صفارهرندی علت توقیف این تعداد نشریات را به شکایت‌های مردمی و مدعی العموم نسبت داد.
خلاصه كلام و به قول لطيفي، اگر دولتی می خواست در ایران بحران اقتصادی ایجاد کند، بحران سیاسی داخلی و خارجی ایجاد کند، کشور را در آستانه حمله نظامی قرار دهد، در جنگ روانی علیه کشور بهانه های مناسب به دست دهد، به اعتراض های کارگری و دانشجویی دامن بزند، نخبگان کشور را در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی مایوس و مساله دار کند، با برکناری و تحقیر وزیران و استانداران و مدیران خویش، اساس مدیریت و اقتدار دولت را سست و هر دمبیل نشان دهد. غیر از آنچه دولت فعلی انجام می داد و می دهد چه بایست می کرد؟

غير از مدعيان رده بالاي نظام ملايي، بعضي مدعيان دروغين در طي سي سال گذشته دست به ادعاهايي جهان شمول و فراگير زده اند كه البته ظهور آنان در كشوري كه سردمداران حكومتي اش جزو سردمداران ادعا هستند، شگفت انگيز نمي نمايد. از ميان اين گروه به بررسي وضعيت دو تن مي پردازيم كه در شدت و حدت ادعا، گوي سبقت را از بقيه ربوده اند.

پروفسور ابراهيم ميرزايي
ابراهيم ميزرايي از آن دسته مدعیانی است كه خيلي ساده‌لوحانه دچار خودشيفتگي و ادعاهاي بزرگتر از دهانش شده است. او به دليل داشتن چند دان افتخاري و غير افتخاري در ورزش‌هاي رزمي دچار اين توهم شده كه وظيفه نجات بشر (كه با منجي آخرالزمان برابري مي‌كند) را بر عهده دارد. به همين دليل است كه عنوان دهن پركن “بنیاد نهاد پیدایش سازمان علم حق و عدالت از زمین تا آسمان های بیکران” را براي فعاليت‌هاي خود انتخاب كرده است.
برخي از اين مريدان از همه جا مانده و رانده و ظاهراً از همه جا بي‌خبر، معتقدند كه وی از کودکی حرفهایی پیامبرگونه می زد و در اوایل انقلاب به دست جادوگران سیاه از فرقه تباه، دویست و هفتاد و شش ضربه چاقو خورد و هفده لیتر خون از دست داده که البته برای قهرمان رویین تنی چون او چیزی نبوده است. اين پروفسور قلابي كه به زعم دوستدارانش در پرده غيبت است از زمان غیبت تا به حال پیر نشده و به همان تصویر جوانی باقي مانده است.
با تسلط بر چند فوت و فن رزمي، امر بر ميرزايي مشتبه شده كه از پس كنترل صلح جهاني بر‌مي‌آيد. در خيالبافي‌هاي ميرزايي كه از مرزهاي دروغ هم گذشته، دنيايي كه او مي‌خواهد راهبري كند متشكل از عده‌اي بچه حرف گوش كن خوب و سربراه است كه هر چه او بگويد مي‌گويند کورکورانه می پذیرند.
ابراهيم ميزرايي خودش را وارث کوروش کبیر مي داند و تأسفا بر كورش كه همه قلدران گردن كلفت در ايران خود را وارث او مي‌دانند.
بنابر ادعاي هواخواهانش (كه جزو همان گروه زودباور هستند) او سالها به اعتکاف در جنگل های هیمالیا، مشغول بوده و قصد دارد به محض امكان ورود به ایران، برای براندازی حکومت فعلي اقدام كند (و ظاهراً از شدت و حدت پاچه‌گيري سربازان گمنام خامنه‌اي بي‌اطلاع است).
از ادعاهاي عجيب و غريب او داشتن بیش از 500 هزار نفر مريد در طول سال‌هايي است كه در اعتكاف هيملايي‌اش به سر مي‌برده. اين يعني او بدون حضور مستقيم و تنها به مدد استعداد هنرهاي رزمي‌اش از اعماق جنگل‌هاي هيماليا دل پيروان را نرم و رام خود و وعده‌ و وعيد‌هاي رنگارنگش كرده. (كه اين جزو دروغ‌هاي شاخ‌دار است)
ميرزايي يك برنامه عريض و طويل در سايت هاي انيترنتي ارائه داده است و برنامه دولت خود را بعد از انقلاب جهاني‌اش و استقرار در مقر آن كه لابد همين تهران خودمان است، به تفصيل شرح داده است.
او حكومت خيالي خود را آغازي بر خلع سلاحِ عمومي و حفظ بقاي نسلهـا از خطرِ سلاحهاي هسته اي و پايان جنگ و ستيز مي داند. همچنين تصور مي‌كند خواهد توانست راز مجهولات را كشف و از اين راه معماهاي ناگشوده و لاينحل بشر را حل ‌كند.
ملغمه‌اي كه او در اين طرح چند بندي خود دارد، از آن دسته طرح‌هايي است كه تنها از ذهن پرت افتاده كسي برمي‌آيد كه سال‌ها در اعتكاف بود و از عالم انسان‌ها بي‌خبر. در اين طرح فرضي، او همه آدم‌ها را مجري ديدگاه‌هاي عدالت‌گستر خود مي‌بيند كه بي هيچ چون و چرايي در برابر آنها سر به تكريم خم كرده و در آن اتوپياي افلاطوني، او را در جايگاه رهبري فرزانه و خردمند گرامي مي‌دارند.

مدعيان بي‌ادعا
مدعيان بي‌ادعا همانهايي هستند كه در بازار داغ دروغ و ادعا اسم و رسمي ندارند و بي‌ادعايي آنان نظرها را به سمت ادعاهاي واهي جلب مي‌كند. اين گروه عموماً بعد از مرگ مطرح و شناخته مي‌شوند زيرا افشاي ارتباط با امام زمان يا ساير مقدسين براي آنها ممنوع شده است.
اين قبيل ارتباط ها جزو اسرار است و بر اين اساس است كه غالباً در بين افراد ناشناخته گمنام و ساده جامعه پيش مي‌آيد. در برخي از اسناد، اين نوع ارتباط‌ها به روحانيون درجه اول هم نسبت داده شده اما به همان شكل اسرارآميز و پنهاني كه تا زمان مرگ آنها افشا نشده است.
شايد اين دسته وسيله‌اي باشند براي اينكه در اين بازار شام ادعا، اصول مذهبي قرباني مطامع منفعت‌طلبان نشود و اصل انتظار براي منجي كه در بين همه اديان مشترك است قرباني مطامع سياستمداران منفعت‌طلب نشود. اگر قرار باشد امام زمان و ساير مردان مقدس در برابر اين همه ظاهرسازي و عوامفريبي خيلي ساكت بمانند، بعيد نيست از اعتقادات مذهبي و اصل نجات بشر و منجي آخرالزمان، چيزي باقي نماند و حكايت چوپان‌هاي دروغگو كاري كند كه حتي اگر روزي روزگاري هم منجي حقيقي چهره نشان دهد، كسي او را تحويل نگيرد و با او هم همان برخوردي شود كه با مدعيان دروغگو شده است و مي‌شود.
اين قبيل ارتباط‌ها معمولاً بعد از مرگ فرد توسط شاهد يا شاهدان بيان مي‌شود. اين گروه مدعي بي‌ادعا اغلب در بين عامه مردم هستند و با دقت در داستان‌هاي مربوط به آنان معلوم مي‌شود كه رابطين واقعي امام زمان اغلب از بين افراد معمولي جامعه و براي عامه مردم ناشناخته هستند. اين قبيل مرتبطين در قالب‌ها و اشكال مختلفي ارتباط يا ملاقات با امام زمان را تجربه كرده‌اند. براي نمونه به يكي از اين داستان‌ها اشاره مي شود تا تفاوت آنها با مدعيان دروغين واضح‌تر شود.
حاج آقا جمال الدین از اهالي سرشناس اصفهان نقل كرده است: « روزي برای نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله ، که در میدان شاه اصفهان واقع است، می آمدم. نزدیک مسجد جنازه ای را دیدم که می برند و چند نفر از حمالها و کشیکچی ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجار هم که از آشنایان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گریه می کرد و اشک می ریخت. من بسیار تعجب کردم چون اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک حاجی تاجر است که این طور برای او گریه می کند، پس چرا به این شکل مختصر او را تشییع می کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا این طور برای او گریه می کند؟ تا آن که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه اولیاء حق نمی آیید؟ با شنیدن این کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. بعد از تشييع جنازه حاجی پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که جنازه از کیست؟ گفتم: بگو. گفت: می دانید امسال من به حج مشرف شدم. در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، آن بسته ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثیه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصور آن که این همه دارایی را داشته ام و تا این جا رسیده ام؛ ولی از حج محروم شده باشم، بی اندازه مرا غمگین و افسرده کرده بود. در فکر بودم که چه کنم. تا آن که شب را به مسجد کوفه رفتم. در بین راه که تنها بودم و از غم و غصه سرم را پایین انداخته بودم، دیدم سواری با کمال هیبت در برابرم پیدا شده و فرمودند: چرا این طور افسرده حالی؟ عرض کردم: مسافرم و خستگی راه سفر دارم. فرمودند: اگر علتی غیر از این دارد، بگو؟ با اصرار ایشان شرح حالم را عرض کردم. در این حال صدا زدند: هالو. دیدم شخصی به لباس کشیکچی ها و با لباس نمدی پیدا شد. ( در اصفهان در بازار، نزدیک حجره ما یک کشیکچی به نام هالو بود ) در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است. حضرت به او فرمودند: « اثاثیه ای را که دزد برده به او برسان و او را به مکه ببر » و خودشان ناپدید شدند. آن شخص به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اثاثیه ات را به تو برسانم. وقتی آن جا حاضر شدم، او هم آمد و بسته پول و اثاثیه ام را به دستم داد و گفت: درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببین تمام است؟ دیدم چیزی از آنها کم نشده است. گفت: برو اثاثیه خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم. من سر موعد حاضر شدم. او هم حاضر شد. گفت: پشت سر من بیا. به همراه او رفتم. مقدار کمی از مسافت که طی شد، دیدم در مکه هستم. گفت: بعد از اعمال حج در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیکتری آمده ام، تا متوجه نشوند. ضمناً آن شخص در مسیر رفتن و برگشتن بعضی صحبتها را با من به طور ملایمت می زدند؛ ولی هر وقت می خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نیستید، هیبت او مانع از پرسیدن این سؤال می شد. بعد از اعمال حج، در همان مکان معین حاضر شدم و او هم مرا، به همان صورت به کربلا برگرداند. در آن موقع گفت: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم: بلی.
گفت: تقاضایی از تو دارم و موقعی که آن را از تو خواستم انجام بده. او رفت. تا آن که به اصفهان آمدم و برای رفت و آمد مردم نشستم. روز اول دیدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیده ام او را احترام کنم اشاره كرد که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه خانه پیش خادمها نشست و در آن جا مانند همان کشیکچی ها قلیان کشید و چای خورد. بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته گفت: آن مطلب که گفتم این است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنیا می روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست. به آن جا بیا و مرا با آنها دفن کن. در این جا حاجی تاجر گفت: آن روزی که جناب هالو گفته بود، امروز است که رفتم و او از دنیا رفته بود و کشیکچی ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان طور که خودش گفت، هشت تومان پول با کفن او بود. آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده ایم.

به نظر می رسد حکام ایران ادعاهای واهی و انتساب های دروغین به بزرگان دین را برای هم به میراث می گذارند. در کشوری که این همه مدعی بزرگ دارد ظهور مدعیان خرده پا دیگر شگفت انگیز نیست. وقتی با ادعا می توان یک مملکت را به کنترل درآورد و مال و اموال یک ملت را تصاحب کرد، چرا مدعیان خرده پا در کنار این خوان گسترده ننشینند. چرا عامه مردمی که زیر سلطه مدعیان بزرگ به فلاکت افتاده اند راه این بزرگان دروغين را در پیش نگیرند. چرا دروغ و فریب راهی برای تأمین نان شبی که از سفره آنان ربوده شده نباشد؟!
پايان جلد دوم كتاب قبيله حيله

جلد سوم از کتاب قبلیه حیله در آینده ای نزدیک آماده شده و به دست دوستان خواهد رسيد.

تهيه كننده: البرز

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates