ادبیات پارچهای خیابانی برای حجاب و پاسخ به آن: خواهرم ای دختر ایرانزمین
وبلاگ گوشزد:
در خیابان چهره آرایش مکن
از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روسری بیرون مریز
در مسیر چشم ها افسون مریز
یاد کن از آتش و روز معاد
طره گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی
فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین
یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهرم این لباس تنگ چیست
پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خواهرم این قدر تنازی مکن
با اصول شرع لجبازی مکن
در امور خویش سرگردان مشو
نو عروس چشم نامردان مشو
(خیمه گاه عشاق الحسین(ع))
در پاسخ حضرات از رزی دلنشین
ای فلانک خاک عالم بر سرت
گر چنین گوئی سخن با خواهرت
خواهر تو نیستم البته من
پس فزونتر از دهانت زر نزن
چشم هیز و خوی بد، فکر پلید
از دل هر مصرعت آمد پدید
زشتیِ دید و کلام و ذات تو
هست پیدا در همه ابیات تو
از خرد چون کم رسیده سهم تو
نیست زیبایی من در فهم تو
هم نگفته با تو هیچ آموزگار
هست طنازی به تای دسته دار
یا نمی دانند عشاق حسین
فرق ساده را میان تا و طین
همچنین آریش من ای عمو
در خیابان نیست کم یاوه بگو
جای آرایش چه نزدیک و چه دور
سالن زیبایی است ای بیشعور
من لباس تنگ می پوشم، بله
پوشش خوشرنگ می پوشم بله
میشوم طناز و زیبا و ملوس
میخرامم در چمن چون نوعروس
زلف خود ریزم برون از روسری
میکنم در چشم مردان دلبری
طرهی گیسو دهم در دست باد
گور بابای تو و روز معاد!
پیام برای این مطلب مسدود شده.