خیام؛ رندی فراتر از کفر و اسلام و دنیا و دین
رادیوفردا: فرج سرکوهی (منتقد و روزنامه نگار)توسط
روز دوشنبه، ۲۸ اردیبهشت ماه، جهان و ایران زادروز تولد ریاضیدان و شاعری را جشن گرفت که فرم دشوار رباعی را در شعر کلاسیک فارسی به اوج و کمال رساند، در تدوین تقویم خورشیدی جلالی، از کاملترین گاهشماریهای بشری، مشارکت داشت، در مبحث معادلات سه مجهولی، در جبر و ریاضی و نجوم و در برخی مبانی هندسه اقلیدسی چشماندازهای تازهای کشف کرد، به رغم کمیت اندک شعرهای خود در سنجش با حجم آثار بزرگان شعر فارسی، به بلندآوازهترین شاعر زبان فارسی در جهان بدل شد، شک، تردید، پرسش و نقد بنیادی مفاهیم و ارزشهای فرهنگ مسلط بر جامعه خود را در قالب هنر بر کرسی تاریخ نشاند و بیش و فراتر از این همه، نمونه ای نادر از پیروزی خلاقیت هنری بر باورهای جزمی و قدرتهای سیاسی و دینی را به دست داد.
فردوسی، مثنوی حماسی، مولوی مثنوی عرفانی، بیهقی و سعدی نثر کلاسیک و حافظ غزل را در زبان فارسی به کمال رساندند و خیام فرم ساده اما دشوار، موجز و فشرده اما پر امکان رباعی را، به رغم محدویت آن به چهار مصرع و وزن واحد « حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله»، به فرمی غنی برای بیان هنری پیچیدهترین مفاهیم فلسفی بدل کرد.
بزرگان شعر و نثر کلاسیک فارسی، و حتی عاصیترین آنان حافظ، با باورهای اصلی فرهنگ مسلط بر جامعه، یا دستکم با باورهای گرایشها و لایههای قدرتمندی در جامعه، همراه بودند و حداکثر قرائت و برداشتی متفاوت، اما مشترک در مفاهیم پایه، از فرهنگ مسلط جامعه یا نظام ارزشی گرایشهای قدرتمند آن را عرضه کرده اند.
اما شک، تردید، پرسش و نقد بینادی رباعیات خیام، به ویژه آن جا که در مفاهمیی چون باور به خالق، عدل الهی، معنای قدسی خلقت، معاد، شک و با زبانی تصویری و موجز و در بافتی منسجم، پرسشهای وجودی خود را هنرمندانه مطرح میکند، نه فقط بر فرهنگ مسلط جامعه، که بر نظام ارزشی همه گرایشهای آن بر میآشوبد و با این همه، به اتکاء خلاقیت هنری خود، بر تاریخ و فرهنگی که نقد را برنمیتابد و بر حذف فرهنگی پیروز شده است.
خلاقیت هنری خیام بر فرهنگی پیروز شد که نقد و پرسش را به فراموشی یا حاشیههای تاریخ تبعید میکرد و از سر خصومت با دگراندیشانی چون رازی آثار او را چنان نابود کرد که افکار او تنها از زبان و به روایت مخالفان جدی او به دست ما رسیده است. اما شک، تردید، پرسش و نقد بنیادی رباعیات خیام، در پرتو ساخت و بیان هنری او، از سرکوب و حذف فرهنگ تک صدایی و جزم باور در امان ماند و به یکی از مولفههای فرهنگ ما بدل شد.
به گفته اکثر مورخان خیام در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی متولد و حدود ۵۱۰ خورشیدی درگذشت. به دوران حیات خود، اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجری قمری، به عنوان ریاضیدان و منجمی بزرگ شهرت داشت اما معاصران او چون نظامی عروضی، مولف چهار مقاله که او را «حجه الحق» خطاب میکند، یاابوالفضل بیهقی، که او را «امام عصر خود» میخواند و حتی سنائی و عطار، که خود شاعر بودند، از خیام به عنوان شاعر یاد نمیکنند.
محققان حدود ۵۷ رباعی از صدها رباعی منسوب به خیام را اصیل میدانند و صادق هدایت در مقدمه ترانههای خیام مینویسد: «گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یک دسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیه جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردید.»
خواجه نظامالملک،صدراعظم ملکشاه سلجوقی در سال ۴۸۰ هجری قمری برای اصلاح گاهشماری از خیام و هفت ریاضیدان بزرگ زمانه دعوت کرد و تقویم خورشیدی جلالی حاصل این همکاری است. خیام بیش از ۱۲ اثر ارزنده در جبر و ریاضی و نجوم نوشت و رساله نوروز نامه را نیز به او نسبت میدهند.
زمانه خیام روزگار اوجگیری جدلهای مذهبی و تلاطمهای سیاسی بود. جانشین ملکشاه، سلطان سنجر سلجوقی، خیام را طرد کرد چرا که خیام در سیاست نیز با فرهنگ مسلط زمانه خود درافتاد، با استبداد شرقی به مخالفت برخاست و چشم به دموکراسی آتنی یونانیان داشت و به گزارش ابن قفطی «در التزام سياست مدنيه بر موجب قواعد يونانيه مبالغت فرمودی» و «بر آن بود كه بايد هيئت اجتماعيه را بر حسب قواعد يونانيان اداره كرد.»
ابن القفطی، گزارشی کوتاه اما گویا نیز از برخورد معاصران خیام با او به دست میدهد«چون اهل زمانش در دين او تهمت زدند و آن چه پنهان میداشت آشكار كردند برخون خويش بترسيد و عنان زبان و قلم خود باز كشيد»
شهرت جهانی
ترجمه آزاد فيتز جرالد از رباعیات خیام در سال ۱۸۵۹ ميلادی در ۲۵۰ نسخه منتشر شد. فیتزجرالد این ترجمه را پس از انتشار نسخه تازه ای از رباعیات خیام در سال ۱۸۶۷ بازنویسی و در سال ۱۸۶۸ منتشر کرد. ترجمه فيتز جرالد را، که شهرت جهانی خیام را سبب شد، از بهترین نمونههای ترجمه آزاد، بازآفرینی اثر در زبان مقصد، ارزیابی میکنند.
شاعری که در قلب قرون وسطای جزمباوری «نقاش ازل» را به سخره میگیرد و در این «طــرب خـــانه خاک» ، «هــــر برگ بنفشه» را «خالی» میبیند که « بر روی نگـــاری بــوده است» و میداند که «از جملـــه رفتـــگان ایــــــن راه دراز» «باز آمــده ای نیست بما گــــــــوید بــاز»، به برکت خلاقیت هنری خود « رندی» است «در این شورستــان» که «با هفت هـــــــزار سالگــان سر به سر» است.
رندی « نشسته بــر خنگ زمیـــن»، «نه کفــر و نه اسلام و نه دنیا و نه دیــن»، «نه حق و نه حقیــقت نه شریعت نـه یقین» که میخروشد «گر بر فلکم دست بدی چون يزدان، برداشتمی من اين فلک را ز ميان، از نو فلکی دگر چنان ساختـمی، کازاده بـه کام دل رسيدی آسان»
پیام برای این مطلب مسدود شده.