29.03.2007

صلح در رياض، جنگ در …: بررسي آخرين تحركات آمريكا و اعراب عليه ايران

بازتاب: نوزدهمين کنفرانس سران کشورهاي عربي در رياض در حالي کار خود را آغاز مي‌کند که بيش از آنکه اسرائيل به فکر صلح با اعراب باشد، خود آنها اصرار بيشتري به صلح يکطرفه با اسرائيل دارند. در تاريخ 28 مارس 2002 طرح صلحي از سوي سران عرب در بيروت اعلام شد که شامل عقب نشيني کامل اسرائيل از سرزمين‌هاي اشغالي عرب 1967 و برپايي دولت مستقل فلسطيني به پايتختي قدس و بازگشت پناهندگان فلسطيني به کشورشان در برابر روابط طبيعي کامل با اسرائيل بود. با آن‌که اين طرح به اطلاع اسرائيل و جامعه بين‌الملل رسيد، اما اسرائيل هيچ نگاه مثبتي به آن نکرده است با اين حال بار ديگر اين طرح در دستور کنفرانس سران عرب در رياض قرار گرفته است تا پوشش مناسبي براي عادي‌سازي روابط با اسرائيل قرار گيرد تا به دغدغه‌اي بي‌فايده اما پر جدل در بين سران تبديل شود.

شالوده اين اقدامات نشان مي‌دهد که برخي از سران عرب در سايه تحولات عراق، فلسطين و لبنان و تحولات امنيتي و نظامي منطقه و به خصوص حاد کردن نقش ايران در خاورميانه به دنبال عقب نشيني تازه‌اي هستند تا اگر نمي‌توانند ثمره‌اي را در قبال اسرائيل برچينند، حداقل بتوانند خود را از آن چيزي که به سياست توسعه نفوذ ايران در منطقه مي‌خوانند راحت کنند! آيا در حالي که اسرائيل طرح بيروت 2002 را در بايگاني مدفون ساخته است، تلاش مجدد سران عرب در فعال کردن عادي سازي روابط و صلح با اسرائيل به منزله عبوري ديگر از قطعنامه‌هاي شوراي امنيت و تصميمات سابق سران عرب در بيروت و پيش از آن در باره فلسطين است؟ آيا همين امر موجب شد تا سوريه در يک اقدام سريع در رايزني با مصر، کنفرانس را وادار و تشويق سازد که هرگز راهي براي بازگشت از طرح صلح بيروت 2002، وجود ندارد؟

آنچه از تحولات سال 2002 تا کنون برمي‌آيد آن است که اسرائيل از طرح صلح اعراب در برابر زمين، به «صلح در برابر صلح» روي آورده است و طرح قديم اعراب در سايه تغييرات در سرزمين فلسين و نظام بين الملل و منطقه، ديگر براي اسرائيلي‌ها جذابيتي ندارد.

اما موضع اسرائيل در اين روزها چيست؟ اسرائيل از کنفرانس سران عرب نمي خواهد تا آنها از طرح بيروت 2002 عقب‌نشيني کنند اما مي‌خواهد که برخي از بندهاي آن را تعديل کنند تا طرح اعراب از بايگاني وزارت خارجه اسرائيل دوباره به روي ميز برگردد و البته اسرائيل در سايه حضور نظامي آمريکا‌ در خاورميانه، فضا را براي عقب نشيني بسيار اعراب مساعد مي‌بيند. اسرائيل مي‌خواهد مفهوم بازگشت فلسطيني‌ها به سرزمينشان دقيقا محدود و شناخته شده ياشد. به عبارتي ديگر موضع اسرائيل اينگونه است: «بازگشت فلسطيني‌ها به محدوده‌اي که دولت فلسطين در روز تشکيلش بر آن حاکم خواهد شد، نه کلمه‌اي کم و نه کلمه‌اي زياد». با اين وصف بازگشت فلسطيني‌ها به فلسطين و سرزمين مادري‌شان ديگر هر گز تجلي نخواهد يافت علاوه بر آنکه تعداد فلسطيني‌هاي خواستار بازگشت بايد متناسب با حجم قابل فراگيري سرزمين دولت فلسطين باشد و اين در حالي است که در اطراف بسياري از سرزمين‌هاي فلسطيني در کرانه غربي حصاري بتوني ايجاد شده است و بخش‌هاي مهمي نيز از آن به خاک اسرائيل ملحق شده است و همين جاست که طرح اسرائيل در خصوص «شهروندسازي فلسطيني‌ها» در هر جايي که اکنون استقرار دارند (مثلا در سوريه يا لبنان و يا اردن) کليد مي‌خورد، پروژه‌اي که در نگاه طرح صلح بيروت 2002، هرگز به صورت نصي و حقوقي و صريح، رد نشده است. اينها از جمله اموري است که اسرائيل در چهارچوب امنيت ملي خويش به آن به عنوان خط قرمز نگاه مي‌کند و عقب نشيني از آن را هرگز نمي پذيرد. علاوه بر آن، اسرائيل در قالب هرگونه راه حل نهايي در رابطه با موضوع دولت فلسطين و شهروندان آتي آن، يک اصل را در صدر اولويت‌هاي خود دارد و آن عادي سازي روابط کشورهاي عربي با اسرائيل پيش از اجراي هرگونه طرحي در قالب طرح‌هاي منطقه‌اي و بين المللي است و همين امر نشان مي‌دهد که طرح حل درگيري فلسطيني‌ها با اسرائيل، بسيار بعيد است به زودي زود به سرزمين موعود برسد و لو آنکه سران عرب هزاران «ژست ديپلماتيک حل موضوع فلسطين» را به خود بگيرند.

طرح «نقشه راه» که از سوي آمريکا و با حمايت شوراي امنيت سازمان ملل در اکتبر سال 2002 به تصويب رسيد، پيش‌درآمد طرح صلح کنفرانس سران عرب در بيروت بوده است. طرح نقشه راه فصول و موادي روشن دارد که بر طرح اعراب نيز سايه انداخته است. اجراي اين طرح که در سه مرحله به تصويب رسيده بود، مي‌بايست تا پايان سال 2005 همه اقدامات اجرايي اش به پايان مي‌رسيد اما در سايه مواضع اسرائيل و تحولات داخلي فلسطين و خاورميانه باز هم همچون طرح‌هاي ديگر، به بايگاني بين المللي سپرده شد. برخي از فصل‌هاي مهم «طرح نقشه راه» از اين قرار بوده است، فصولي که يکجانبه گرايي امريکا و غرب در برابر موضوع فلسطين را کاملا و به وضوح نشان مي‌دهد:

ـ رهبري فلسطين بيانيه‌اي صادر مي‌کند که طي آن حق اسرائيل در وجود را به طور کامل با حفظ امنيت و صلح به رسميت مي‌شناسد، و از هرگونه اقدامات خشونت آميز در هر مکاني جلوگيري مي‌کند و مانع از هرگونه تحريکاتي عليه اسرائيل مي‌شود.

– با همکاري کميته چهارجانبه بين‌المللي و در چهارچوب طرح بازسازي امنيتي دولت فلسطين، دولت فلسطين با کميته امنيتي آمريکا، مصر و اردن همکاري کاملي مي‌کند.

– اسرائيل با تمامي بندهاي اين طرح که شامل همکاري‌هاي امنيتي، اقتصادي و مالي مي‌شود راه اجراي طرح را تسهيل و راهکار کمک‌هاي انساني به فلسطيني‌ها را هموار مي‌کند.

– همه دولت‌هاي عربي جلوي هرگونه کمک‌هاي مالي به گروه‌هاي خشونت طلب را سد مي‌کنند و کمک‌هاي مالي خود را از طريق وزارت اقتصاد دولت فلسطين، اجرايي مي‌کنند.

– هم‌زمان و همگام با توسعه دايره امنيتي دولت فلسطين، ارتش اسرائيل از سرزمين‌هاي اشغالي عقب نشيني مي‌کند.
– اسرائيل و دولت فلسطين براي جلوگيري از تروريسم با هم همکاري کاملي مي‌نمايند.

– پس از انتخابات پارلماني فلسطين و به مرور زمان، دولت فلسطين و اسرائيل بر سر تشکيل دولت فلسطين در مرزهاي جغرافيايي موقت، حرکت مي‌کنند.

– صلح کامل و فراگير اسرائيلي‌ها با فلسطيني‌ها تمامي طرفها (سوريه و اسرائيل – لبنان و اسرائيل) را در بر مي‌گيرد

– مذاکرات نهايي اسرائيلي‌ها و فلسطيني‌ها شامل تشکيل دولت فلسطين با مرزهاي جغرافيايي موقت، مرزها، قدس، پناهندگان فلسطيني و شهرک‌هاي يهودي‌نشين و مذاکرات صلح نهايي با سوريه و لبنان همراه خواهد بود.

– دولت‌هاي عربي، عادي سازي روابط با اسرائيل را مي‌پذيرند و امنيت فراگير براي تمامي دولت‌هاي منطقه فراهم مي‌شود.

کميته چهارجانبه بين المللي در خصوص فلسطين که تمامي طرفهاي بين المللي (آمريکا، روسيه، اتحاديه اروپا و سازمان ملل) را در بر مي‌گيرد در آخرين درخواست‌هاي خويش و در چهارچوب چگونگي رفتار با دولت حماس، خواستار اعتراف دولت فلسطين و اجراي کامل طرح پايان خشونت‌ها و هدف قرار دادن اسرائيلي به شکل کامل بوده است. اين درخواست‌ها اکنون در عرض همه طرح‌هاي عربي و از جمله بيروت 2002 قرار گرفته است، به شکلي که انگار جامعه بين الملل نيز رويکردي مثبت به طرح عادي سازي روابط اعراب و اسرائيل در چهارچوب طرح‌هاي عربي و قطعنامه‌هاي پيشين شوراي امنيت ندارد. دولت آمريکا و ديگر اعضاي کميته چهارجانبه بين المللي به طور بي‌سابقه‌اي فشار فزاينده‌اي بر طرف‌هاي فلسطيني وارد نمودند تا هر حکومتي در فلسطين و از جمله دولت وحدت ملي حماس، شروط اساسي اين کميته را در مبدا هر حکومتي بپذيرند و آن چيزي جز به رسميت شناختن اسرائيل و محکوميت هرگونه اقدام نظامي عليه اسرئيل و اسرائيلي‌ها نيست. و همين امر باعث مي‌شود که اين سوال وجهه حقيقي‌تري به خود گيرد که هنگامي که هيچ صداي مثبتي در طرف‌هاي مقابل وجود ندارد پس تلاش سران عرب در رياض و پيش از آن براي عادي سازي روابط به چه منظوري صورت مي‌گيرد؟ آيا هدف درو کردن خوشه‌هاي حل مناقشه با اسرائيل است و يا آنکه در پس اين تلاش‌ها، اعراب به دنبال تثبيت روابط با آمريکا و سپس حل محور نفوذ ايران در منطقه خاورميانه است؟

ديدار وزير خارجه آمريکا با روساي سازمان‌هاي اطلاعاتي و امنيتي مصر، عربستان، اردن، امارات يا همان طرف‌هاي موسوم به کميته چهارجانبه عرب، بوي ناخوشايندي را به مشام مي‌رساند. اين ميزان علني گرايي در اين ديدارها نشان مي‌دهد که آمريکايي‌ها براي به بار نشاندن طرح امنيتي جديد خود در خاورميانه و از جمله محاصره ايران، همه عرف‌هاي ديپلماتيک را نيز شکسته‌اند و در يک همبستگي فضاحت‌بار با تشکيلات امنيتي اين کشورها، درصدد خلع يد ايران از خاورميانه بر آمده‌اند. از سوي ديگر ديدارهاي فشرده مقامات آمريکايي با اعضاي کميته چهارجانبه عرب در قاهره و اردن در آستانه تشکيل کنفرانس سران عرب در رياض، اشتياق وافر آمريکا براي بهره برداري از فضاي نظامي و امنيتي خاورميانه به نفع خود و اسرائيل را نشان مي‌دهد.

عربستان سعودي با آنکه درخواست تغيير و بازنگري در طرح صلح بيروت 2002 را رد کرده، اما با رايزني‌هايي که با آمريکا به عمل آمده است بعيد نيست در يک اقدام مشترک با برخي کشورهاي عربي حاضر در کنفرانس رياض، راه بعضي اصلاحات در طرح صلح 2002 براي ورود اسرائيل به بازي صلح خاورميانه‌اي را فراهم کند.

در اين ميان اردن بيش از ديگر کشورهاي عربي بر صلح فراگير با اسرائيل تلاش مي‌کند و به دنبال راهکاري است که ظاهر آن همان چهارچوب پيشنهاد سران عرب در بيروت 2002 است که همه چيز را در قالب صلح با اسرائيل روشن کرده است: تشکيل دولت فلسطين به پايتختي قدس شرقي، بازگشت آوارگان به فلسطين و اجراي کامل قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل که مبين عقب نشيني اسرائيل از سرزمين‌هاي اشغالي سال 1967 است، طرحي که از سوي آرييل شارون نخست وزير وقت اسرائيل با قاطعيت رد شد، پس امروز شاه اردن در وراي تلاشي وصف ناپذير براي احياي مجدد طرح صلح با اسرائيل به دنبال چيست؟ آيا او مفاهيمي جديد در طرح اعراب را براي اسرائيل زنده و روشن مي‌کند؟ از جمله اينکه محدوده جغرافيايي جديد دولت فلسطين پس از استقرار ديوار جدا کننده در کرانه غربي کجا است و بازگشت فلسطيني‌ها به سرزمين شان در کجاي محدوده اين دولت نقش پيدا مي‌کند؟ آيا اردن درصدد است تا با بازاريابي طرح سران عرب و در قالب روابط ويژه اش با اسرائيل و امريکا به طور يکجانبه، امنيت سياسي و منطقه‌اي خود را افزايش داده و از فشارهاي احتمالي داخلي و منطقه‌اي با کمک آمريکا رهايي پيدا کند؟ اردن از جمله کشورهاي عربي است که معتقد است بايد با واقع گرايي در دو بند طرح صلح بيروت 2002 تجديد نظر کرد:

– بازگشت پناهندگان فلسطيني که بايد بر اساس وضعيت جغرافيايي کنوني فلسطيني‌ها در لبنان و سوريه مجددا تعديلي صورت گيرد تا حل اين موضوع شکل واقعي به خود گيرد و مخالفت اسرائيل را نيز بر نيانگيزاند

– بازگشت اسرائيل به مرزهاي پيش از سال 1967 بايد با وضعيت کنوني شهرکهاي يهودي نشين و انضمام سرزمين‌هاي فلسطيني به اسرائيل تنظيم شود تا راهکار عقب نشيني از سرزمين‌هاي عربي به پروسه تعطيلي در سالهاي آينده نخورد.

اين دو بند اصلاحي که دولت اردن از آن دفاع مي‌کند، همان خواسته‌هاي شبه رسمي اسرائيل از کنفرانس سران عرب است که فردا و پس فردا در رياض برگزار خواهد شد. اردن در اين ميان با رايزني‌هاي بسيار تحت عنوان واقع گرايي و اعتراف به وضعيت موجود، طرف‌هاي ديگر عربي را به اين رويکرد دعوت مي‌کند و البته حمايت بي دريغ آمريکا را نيز دارد. و اين همان دولتي است که از عناصر اصلي پروژه تبديل ايران به دشمن درجه يک اعراب به جاي اسرائيل است و نقشي مهم براي آمريکا در کليد زدن جنگ طايفي در منطقه خاورميانه دارد تا پس از آن به اصطلاح امتداد نفوذ ايران در منطقه را سد کند. اردن در حالي از اصلاح دو بند فوق حمايت مي‌کند که بر اساس قطعنامه اجرا نشده شماره 194 شوراي امنيت سازمان ملل، همه فلسطيني‌هاي رانده شده از فلسطين بايد به سرزمين مادري شان بازگردند.

برخي از منابع عرب نيز اعلام کرده اند که با آنکه مقامات سعودي از عدم عقب نشيني از طرح صلح بيروت 2002 سخن مي‌گويند اما قراين نشان مي‌دهد، پس از مصوبات کنفرانس رياض و پس از ورود نتايج مذاکرات به کريدورهاي سازمان ملل متحد و جامعه بين الملل، چهار کشور اردن، مصر، امارات و عربستان آمادگي خواهند داشت که براي اجرايي شدن طرح صلح رياض 2007، تعديلات مورد نظر آمريکا را در طرح‌هاي صلح و عادي‌سازي روابط کشورهاي عربي با اسرائيل، انجام دهند.

کشورهاي عربستان، مصر، اردن و امارات (‌کميته چهارجانبه عرب‌) مجموعه‌اي تحت عنوان جدول کاري و دستور کار مذاکرات سران عرب، را از پيش آماده کرده اند. موضوع طرح صلح بيروت 2002، چگونگي برخورد با اسرائيل در چهارچوب امنيت قومي عرب، راه‌هاي کمک به دولت و ملت فلسطين، خالي بودن خاورميانه از سلاح‌هاي کشتار جمعي، تجهيز کشورهاي عربي به انرژي هسته‌اي تا سال 2020، بررسي مسائل لبنان و عراق و لزوم يکپارچگي عراق و موضوع تکراري به اصطلاح اشغال جزاير اماراتي در خليج فارس از جمله موضوعات مورد بحث آنهاست. اما فرايند تمامي تحولات دو ماهه اخير نشان مي‌دهد هيچ‌يک از اين موضوعات عنصر جديد و سرنوشت ساز براي آنها تلقي نمي شود چرا که همه آنچيزي که مي‌خواهند در کنفرانس سران عرب در رياض بار ديگر از سر بگذرانند، هماني است که در بيروت و الجزاير و ديگر کنفرانس‌هاي پيشين پشت سر گذارده اند و البته هيچ نتيجه‌اي هم نگرفته اند و همه را به دست بايگاني دبيرخانه خود رها کرده اند. از همين رو است که بايد پرسيد، چرا طيف هم پيمان آمريکا در منطقه درصددند تا اين کنفرانس را به تاريخي ترين کنفرانس فصول تاريخ سياسي عرب تبديل کنند؟ حقيقت امر در اين کنفرانس چيست؟ دولت‌هاي هم پيمان آمريکا در منطقه مصر، اردن، امارات و عربستان از اين کنفرانس تحت عنوان طيف سران عرب چه مي‌خواهند؟ آيا پشت ورقه‌هاي دستورات کاري مذاکرات سران اين کشورها چيزهاي ديگري نوشته شده است که بخش‌هاي مهمي از آنها مربوط به ايران است؟ بخش‌هايي که با نگاه کارشناسان آمريکايي گماشته در موسسات مطالعاتي و امنيتي هم پيمانان واشنگتن به رشته تحرير در آمده است و منابع موثق آن اطلاعات سازمان‌هاي امنيتي آمريکا در منطقه است:

– شبح دستيابي ايران به سلاح اتمي بر شش دهه برخورد اعراب و اسرائيل، موضوعات عراق، فلسطين و لبنان تاثير گذارده است.

– جنگ شيعه و سني در عراق در سايه حکومت اکثريتي شيعه، سنگيني کفه مخالفان دولت لبنان، نفوذ چشمگير ايران در بين گروههاي جهادي فلسطيني و جنگ طرفداران الحوثي با دولت يمن، همه و همه نشان از امتداد خطرناک ايران در بين دولت‌هاي عربي دارد.

– ايران اکنون محور و عامل مشترک همه بحران‌هاي عربي است از موضوع گسترش سلاح‌هاي کشتار جمعي گرفته تا موضوع لبنان و فلسطين و عراق و جنگ طايفي و برهم خوردن توازن نظامي در خاورميانه.

– چگونه مي‌توان در پشت درهاي بسته، سياست مقابله با نفوذ ايران در منطقه و جلوگيري از امتداد سياست‌هاي منطقه ايش را ترسيم نمود؟

– سران عرب اکنون از هيچ ديدگاه استراتژيکي در برابر ايران برخوردار نيستند از همين رو ضروري است در راستاي تحولات سياسي، نظامي و امنيتي منطقه داراي يک ديدگاه مشترک استرتژيک در برابر ايران شوند.

و همينجا است که اين انديشه قوت مي‌گيرد که تمامي اقدامات سياسي و امنيتي شش ماهه اخير آمريکا حول اين فرضيه مي‌چرخد و آن اينکه : اگر جنگي در منطقه بين آمريکا و ايران رخ دهد، بايد واکنش‌هاي منطقه‌اي ايران در بخش‌هايي مانند لبنان، فلسطين، عراق و سوريه را به حداقل ممکن برسانيم. از همين رو جدول کاري حل و فصل‌هاي منازعات سياسي و نظامي منطقه به خصوص در لبنان و فلسطين و عراق بايد به عالي ترين درجه فايده رساني برسد تا مجموعه راه حل‌هاي مصالحه‌اي منطقه‌اي بين طرفهاي سياسي در فلسطين و لبنان و عراق موجب شود تا راه هر گونه بهره برداري ايران از آنها در يک پاسخگويي احتمالي منطقه‌اي، به حداقل ممکن و نقطه صفر برسد.

عدم دعوت از ايران (به عنوان ناظر) در اين کنفرانس، در حالي که پيشتر حتي از سوي برخي کارشناسان عرب گمانه زني‌هايي شده بود، و در حالي که از برخي سران ديگر کشورهاي اسلامي نظير تركيه، پاكستان، مالزي و اندونزي براي حضور دعوت به عمل آمده است (گرچه عربستان مدعي است آنها که مي‌آيند، خود درخواست حضور کرده‌اند) نشان مي‌دهد، اساس حرکت نوزدهمين کنفرانس سران عرب انزواي ايران در منطقه خاورميانه است، همانگونه که امريکا در شش ماهه اخير براي آن برنامه ريزي کرده است.

هنگامي که ايمن الظواهري، حماس را به دست برداشتن از قضيه فلسطين و تسليم در برابر اسرائيل و نقشه‌هاي سازش متهم نمود، در آن سوي ديگر و از درون اسرائيل صداهايي بر مي‌خواست که رسما اعلام مي‌نمود همزيستي با حماس در حالي که بر دولت فلسطين تکيه زده است، بسيار دشوار و نشدني است. با آنکه حماس به اين دليل که منتقد او «ايمن الظواهري» است به راحتي از پاسخ به بسياري از پرسش‌ها طفره رفته است، اما به نظر مي‌رسد در دو طرف قصه، خيلي چيزها را در گرو حضور در دولت فلسطين از دست داده است و در آن طرف نيز چيزي را به به دست نياورده است. شکي نيست که اکنون حماس در شرايط سختي گرفتار شده است اين در حالي است که اکنون حماس به صف سازمان‌هاي ديگر فلسطين پيوسته است که فقط خواهان تشکيل دولت فلسطيني به پايتختي قدس شرقي در سرزمين‌هاي اشغالي سال 1967 است. اکنون حماس رويکرد نهايي خود را در قبال حل موضع فلسطين روشن کرده است: تشکيل دولت فلسطين در کرانه غربي و نوار غزه به پايتختي قدس شرقي. اين همان موضع رسمي است که خالد مشعل در جريان پيمان مکه تحت عنوان مشي سياسي جديد حماس اعلام نمود که از قضا به طور دقيق با روح طرح بيروت 2002 هماهنگي دارد تا نشان داده شود ورود حماس به تشکيلات دولت فلسطين و جنگ د اخلي چند روزه با نيروهاي الفتح در سرزمين‌هاي اشغالي، تاثير خود را به سرعت بر نگاه استراتژيک حماس در زمينه مبارزات در فلسطين گذارده است. اسماعيل هنيه تاکيد نموده بود که دولت وحدت ملي وي با برادران عرب و جامعه بين الملل براي پايان بخشيدن به اشغال و بازگشت حقوق قانوني ملت فلسطين و در صدر آن برپايي فراگير دولت مستقل فلسطيني به پايتختي قدس (شرقي) همکاري خواهد کرد تا بتواند سيادت ملي بر کل سرزمين‌هايي که در سال 1967 اشغال شده است را برقرار کند، هرچند هنيه در اين بيانيه اشاره‌اي به حق وجود اسرائيل در کنار دولتش را نکرده است.

خالد مشعل نيز در يک سفر غيرمنتظره به عربستان، فقط دو روز پيش از برگزاري اين نشست اعلام مي‌کند، جنبش حماس از هرگونه اجماع عربي در خصوص فلسطين حمايت و در کنار آن خواهد ايستاد. حماس با اين موضع خود، عملا جنبش جهادي فلسطين را همراه با تصميمات آتي کنفرانس رياض کرده است. اين موضع حماس يک قدم به پيش براي جامعه بين الملل و کنفرانس سران عرب و رئيس حاکميت فلسطيني محمود عباس و يک قدم به عقب براي حماس تلقي مي‌شود که مفهوم جهادي و مبارزاتي اش تا پيش از آن شامل کل فلسطين مي‌شده است.

اما همه چيز به همين جا ختم نمي شود. هنگامي که همگان شب تولد دولت وحدت ملي فلسطين را جشن مي‌گرفتند، محمود عباس، «محمد دحلان» را به رياست شوراي امنيت ملي فلسطين منصوب نمود تا مهمترين نتيجه تلاش‌هاي عربستان سعودي در قالب «پيمان مکه» ظاهر شود. قدرت امنيتي در مفهوم دولت وحدت ملي فلسطين به طور مطلق در اختيار تيم آمريکايي فلسطين قرار گرفت تا حماس قدرت هرگونه فعل و انفعال منطقه‌اي و از جمله واکنش در برابر حمله احتمالي آمريکا به ايران را از دست بدهد. اگر فقط همين امر نتيجه تلاش‌هاي مصر، اردن و عربستان در قبال حماس باشد، بي شک بدون در نظر گرفتن ديگر نتايج آن، براي هم پيمانان آمريکا در خاورميانه کافي است و اين همان انديشه خالي کردن حماس از نبرد فراگير با اسرائيل در خاورميانه است. اين سياست پيچيده اما روشن، اکنون در قطعنامه جديد شوراي امنيت نيز تجلي يافته است که همان مفهوم خلع يد نيروهاي جهادي در برابر ايران و خلع يد ايران در برابر گروه‌هاي جهادي خاورميانه است تا آمريکا از شبح واکنش ايران در خارج از مرزهايش در يک جنگ احتمالي رهايي يابد.

يکي از بندهاي قطعنامه 1747 شوراي امنيت تاکيد دارد که ايران نمي تواند هيچگونه سلاحي به خارج از ايران صادر کند. معناي واقعي اين بند خارج از الفاظ پيچيده شده به آن چيست؟ معناي واضح و روشن آن از نگاه آمريکا اين است که از اين پس ايران حتي نمي تواند هيچ سلاحي به سوريه ارسال کند و بالطبع روابط نظامي احتمالي ايران (به زعم آمريکايي‌ها) با حزب الله لبنان قطع مي‌شود و اگر سوريه از اين امر تخطي نمود نيز با عواقب جديدي روبرو مي‌شود و اين در حالي است که ارتش ترکيه نيز از اين پس خود را موظف به اجراي بندهاي قطعنامه 1747 مي‌داند و لذا بايد شاهد پايين کشيدن بيشتر هواپيماهاي ايران بر فراز خاک ترکيه و فرود اجباري آنها در فرودگاههاي نظامي ترکيه باشيم.

جالب است بدانيم در حالي کنفرانس سران عرب در بيروت در مارس سال 2002 برگزار گرديد که يک سال بعد در مارس 2003، آمريکا هجوم گسترده به عراق با هدف اشغال اين کشور را آغاز نمود. از همين رو بسياري از کارشناسان معتقد بودند، کنفرانس سران عرب در بيروت به منظور منحرف کردن جهانيان و به خصوص جهان اسلام و افکار عمومي کشورهاي عربي از حمله آمريکا به عراق آغاز برگزار شده بود. همين گروه از کارشناسان، اقدامات صلح جويانه عربستان و تدوين طرح صلح بيروت را به منزله هديه‌اي مجاني و با ارزش به آمريکا ارزيابي مي‌کردند که پس از حوادث 11 سپتامبر تا مرز تهديد به دگرگوني سياسي در رياض پيش رفته بود. اين نگاه هنگامي قوت مي‌گيرد که بدانيم کنفرانس بيروت 2002 هيچگونه تاثيري بر روند تجاوزات و اشغالگري‌هاي اسرائيل عليه فلسطيني‌ها و لبناني‌ها نداشته است. اکنون اين شائبه، پنج سال پس از طرح صلح بيروت رقم مي‌خورد که کشورهاي عربي در رياض چه نقشه‌اي را با آمريکايي‌ها در سر مي‌پرورانند که راههاي سوخته پيشين را براي قرباني کردن مخالفان آمريکا در خاورميانه، دوباره طي مي‌کنند؟ آيا آنها به دنبال پرده پوشي سياست‌هاي جنگ طلبانه آمريکا در خاورميانه هستند؟ آيا تمام رديف‌هاي شعر طيف آمريکايي کنفرانس سران عرب در رياض، بار ديگر معطوف به جنگي جديد عليه يک کشور ديگر در خاورميانه خواهد شد، همانگونه که يک سال بعد از کنفرانس سران عرب در بيروت در سال 2002 اين سناريو عليه عراق به اجرا در آمد؟

کنفرانس سالانه همکاري استراتژيک اسرائيل و آمريکا (AIPAC) در آخرين روزهاي سال 1385 جلسه‌اي تحت عنوان «برنامه هسته‌اي ايران و تهديد آن بر منطقه از نقطه نظر اسرائيلي ـ آمريکايي» در واشنگتن برگزار نمود که همان دغدغه‌هايي را داشت که دغدغه‌هاي پنهان کميته چهارجانبه عرب در کنفرانس رياض به شمار مي‌رود. در همين نشست که به يک کنفرانس دقيق نظامي و امنيتي در سطح کارشناسان استراتژيک شباهت داشت، مسائل نظامي و امنيتي عراق، فلسطين و لبنان به شکل دقيقي مورد مطالعه و ارزيابي قرار گرفت. موضوع حفظ برتري نظامي اسرائيل از نظر استراتژي، تاکتيک، تجهيزات، نبرد الکترونيک و قدرت پدافندي و هجوم و واکنش‌هاي سريع و برق آسا از جمله موضوعات مورد مناقشه اين کنفرانس بود و اين در حالي بود که استراتژيست‌هاي اسرائيلي و منتقدان دولت کنوني صهيونيستي به اين واقعيت که نبرد 33 روزه اسرائيل با حزب الله يک جنگ تمام عيار و در واقع جنگ دوم اسرائيل با لبنان بوده است، اعتراف داشته و البته با اين نگاه که ارتش اسرائيل براي اولين بار، هرگز به اهداف نظامي خود در اين جنگ نرسيده است و از همين زاويه است که اين جنگ را يک جنگ باخته و شکست خورده ارزيابي مي‌کنند که ديگر نبايد تکرار شود. اين نشست در بحث مربوط به ايران پنج دستاورد داشته است:

1ـ تشويق استمرار تلاش‌هاي سياسي براي جلوگيري از دستيابي ايران به تکنولوژي هسته‌اي که به زعم آنها ادامه تلاش‌ها براي ساخت بمب هسته‌اي است. مصداق اين بند تشديد اقدامات در سطح جامعه بين الملل و تحريک شوراي امنيت عليه ايران است.

2ـ اقدام‌هاي سري برنامه ريزي و اجرا عليه تاسيسات هسته‌اي ايران و عليه دانشمندان ايراني که در زمينه‌هاي تحقيقاتي و اجرايي طرح‌هاي هسته‌اي ايران داراي نقش‌هاي سرنوشت ساز هستند.

3ـ ضربه اتمي سخت و طاقت فرسا و شکننده عليه ايران تا اين کشور را از پيگيري طرح‌هاي اتمي اش ناتوان و نا اميد کند و يا آنکه باعث تاخير طولاني مدت در برنامه‌هايش شود.

4ـ توسعه تکنولوژيک و کارآمدي حداکثري سيستم دفاعي اسرائيل در برابر هر گونه حمله نظامي از سوي ايران همچون توسعه سپر دفاعي موشکي اسرائيل، به گونه‌اي که باعث شود تا پيش از رسيدن موشک‌هاي ايراني به اسرائيل، انها را در آسمان منهدم نمود.

5ـ ايجاد مصونيت نظامي شهروندان اسرائيلي در برابر هر گونه هجوم نظامي از طريق ايجاد پناهگاه‌هاي زيرزميني، تامين طولاني مدت آب و غذا و شبکه‌هاي مواصلاتي که با عث افزايش مقاومت در صورت افزايش زمان دوران دفاعي شود.

اين کنفرانس، اطلاعاتي را تجزيه و تحليل کرده است که متضمن طراحي حمله اسرائيل و آمريکا به ايران است. بر اساس اين اطلاعات آمريکا و اسرائيل آخرين اقدامات را براي اين امر پشت سر گذارده اند و در آستانه دريافت دستورات رهبران سياسي خود هستند تا نقطه صفر عملياتي عليه ايران را آغاز کنند. بر اساس همين اطلاعات، آمريكا به مقامات اسرائيلي اطلاع داده است که شرايط سياسي را براي اين حمله آماده مي‌کند. از سويي ديگر مقامات امنيتي اسرائيل به بسياري از طرف‌هاي بين المللي اعلام نموده اند که دهها مرکز اتمي ايران به سرعت (به گمان آنان) به سوي ساخت بمب اتم پيش مي‌روند. برخي از منابع عربي از فلسطين اشغالي نيز ماه گذشته اعلام نمودند که مقامات امنيتي و نظامي اسرائيل طي دو ماه گذشته اقدام به ديدارهاي شناسايي از کردستان عراق و برخي از کشورهاي عربي منطقه نموده اند تا بر اساس آن اطلاعات خود را براي هرگونه حمله نظامي عليه ايران کامل نمايند. بر اساس همين منابع، آمريکا تمامي کشورهايي که در آنها پايگاه نظامي دارد را در جريان اقدامات آتي خود قرار داده است و حتي گفت‌وگوها‌يي براي استفاده طرف سومي از اين پايگاه‌ها که همان ارتش اسرائيل است، به عمل آورده است. از همين رو فرودگا‌ههايي که اخيرا در مناطق تحت تسلط ارتش آمريکا در شمال عراق و به طور دقيق در کردستان عراق ساخته شده است را فرودگاه‌هايي براي عمليات نظامي عليه ايران ارزيابي مي‌کنند و اين در حالي است که عمليات اجرايي و تکميل آن با همکاري کادرهاي فني و تکنسين‌هاي اسرائيلي به اتمام رسيده است و به همين دليل است که بسياري معتقدند اداره عملياتي اين فرودگاهها در صورت حمله نظامي به ايران، به عهده افسران اسرائيلي خواهد بود. بر اساس همين اطلاعات، 47 نقطه اتمي در ايران و 1500 هدف نظامي و صنعتي که در برنامه‌هاي اتمي و نظامي ايران موثرند، در برنامه حمله آمريکا به ايران قرار دارد.

مانور نظامي مشترک اخير آمريکا و اسرائيل (JUNIPER COBRAS) که تحت عنوان رزمايش هسته‌اي برگزار گرديد پيش از آنکه يک مانور حقيقي باشد يک جنگ رواني در آستانه کنفرانس عرب در رياض بود به آنها اعلام کند احتمال حمله ايران به اسرائيل و وقوع يک جنگ فراگير با ايران به يک امر واقعي تبديل شده است در همين حال آمريکا با اين اقدام فشار رواني بر اروپا براي صدور قطعنامه 1747 را به شدت افزايش داد. به علاوه، اين مانور پيامي به کشورهاي عربي در منطقه خليج فارس بود که در صورت وقوع جنگ با ايران، آنها مي‌توانند به سپر موشکي آمريکا در کشورهاي عربي که اخيرا نصب شده است (سيستم‌هاي موشکي پاتريوت ARROW و PAC-2 و سيستم‌هاي پاترويوت PAC-3) اطمينان کاملي داشته باشند.

آمريکا در يک برنامه شش ماهه و به منظور خلاصي از نفوذ ايران در منطقه خاورميانه، پس از آنکه ايران را به عنوان يک دولت طايفي و به شکل خاص مبلغ انديشه شيعي در خاورميانه و کشورهاي اسلامي مطرح و پس از آنکه جنگ طايفي شيعي و سني را در عراق به عنوان يک مسئله امنيتي تبديل نمود، تلاش كرد انديشه جايگزيني دشمني با ايران را به عنوان دشمني در نزد دولت‌هاي عربي جا بيندازد تا اين دولت‌ها در راستاي پيمان‌هاي عربي ـ آمريکايي روند صلح با اسرائيل را شدت بخشيده و نگاه خويش را به سوي حذف ايران از خاورميانه معطوف سازند و اين در حالي است که در حاشيه کنفرانس رياض علاوه بر فلسطين، يک کشور عربي ديگر به نام عراق در اشغال کامل ارتش آمريکا است.

در حقيقت پيش از آغاز کنفرانس سران عرب در رياض، اين کنفرانس در يک اجتماع مشترک بين وزراي خارجه آمريکا، مصر، اردن، امارات و عربستان و نمايندگان وزارتخانه‌ها و سازمان‌هاي امنيتي اين کشورها که هفته گذشته در مصر برگزار گرديد، همه ميوه‌هاي خود را چيده است و اين چهار کشور که همطراز کميته چهارجانبه بين المللي در خصوص موضوع فلسطين و اسرائيل در خاورميانه تلقي مي‌شوند، همه برگه‌هاي اطمينان و ضمانت را، هم داده اند و هم گرفته اند. چرا که به جز موضوع ايران، هيچ چيز جديدي در اين کنفرانس از موضوعات بحث گرفته تا نتايج نهايي آن، نه وجود دارد و نه وجود خواهد داشت. نهان و پنهان نشست نوزدهم سران عرب و نتايجي که اتخاذ خواهند کرد (آنچه که به مسائل آشکار منطقه مربوط مي‌شود) اکنون دستمايه انشاء نويسي روزنامه نگاران آمريکايي و اسرائيلي است و اگر اين است که چرا اين همه هياهوي ساختگي براي اهميت بخشيدن به اين کنفرانس به عمل مي‌آيد؟ از سويي ديگر اگر قرار است سران عرب در ازاي کشورهاي لبنان، فلسطين و عراق تصميماتي اتخاذ کنند پر واضح روشن است که اوضاع داخلي فلسطين اکنون از آنچه که در سال 2002 مي‌گذشت، بسيار بدتر و از نظر محاسبات بين المللي و حتي محاسبات داخلي سرزمين‌هاي اشغالي بسيار ضعيفتر است. و اگر در سال 2002 بحث در باره لبنان مطرح بود اما اين کشور اکنون در شرايط نامناسب تري از آن روزها به سر مي‌برد و اگر بحث در مورد عراق است که آن روز عراق تحت اشغال نيروهاي آمريکايي نبود اما اکنون دهها هزار سرباز اشغالگر در سايه يک تراژدي ملي در اين کشور حاکم است. پس سران عرب که هيچ چيزي جديدتر در مقايسه با سال 2002 ندارند، به دنبال چه چيزي در سال 2007 در رياض هستند؟ در همين حال حضور ضعيف کشورهاي مغرب عربي (تحريم اين کنفرانس از سوي ليبي) و در واقع حضور هيچ انگارانه اين کشورها عملا باعث شده است که ميدان مانور کميته چهارجانبه عرب در اين کنفرانس بيش از هر زمان ديگري قدرت نمايي کند، همان مربع چهار ضلعي‌اي که نوک تيز حملات غرب از زبان اعراب عليه ايران هستند. به راستي آنها کدام طرف را در اين کنفرانس مي‌خواهند به زانو در آورند؟ اسرائيل را، يا آمريکا را که مسئول همه بحران‌هاي خاورميانه هستند؟ و يا آنکه به دنبال طراحي پيش وند سناريوي صلحي هستند تا پسوند آن جنگ جديدي در خاورميانه باشد؟ سناريويي که بيش از هر چيز دستمايه مانورهاي سياسي آمريکا عليه ايران در خاورميانه و جامعه بين الملل قرار خواهد گرفت. سناريويي که در آن بار ديگر حکومت‌هاي هم پيمان با آمريکا با خيالي آسوده و با آسايش دو چندان به زندگي خود ادامه خواهند داد و آتش جنگ و خانمانسوزي را به خانه همسايه رهنمون خواهند ساخت.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates