نامه سرگشاده به آقایان موسوی و کروبی
میل دریافتی: نامه سرگشاده به آقایان موسوی و کروبی و هم چنین به ملت ایران که خود را جزئی از آن میدانم
امروز بیانیه شماره 9 آقای موسوی و همچنین بیانیه همزمان آقای کروبی را خواندم و بایستی اقرار کنم که هم متاثر شدم و هم متعجب. دقیقا میدانم که بسیاری از خوانندگان اینرا بر من خرده خواهند گرفت که آیا این جای چنین صحبت است و هر سخن جایی وهر نکته مکانی دارد ولی اگر حال نه پس کی؟ اگر با شما نه پس با چه کسی؟ اگر این حرف نه پس چه چیزی؟ و اگر نه این چنین پس چگونه؟
بر کسی پنهان نکردم که از ابتدا با شرکت در این انتخابات ریاست جمهمور همانند شرکت در انتخابات پیشین موافق نبودم و دستکاری در نتایج انتخابات را هم بعید نمیدانستم و نیز از ناکارآمدی سیاستهای آقایان موسوی و کروبی که علیرغم مخالفت با سیاستهای اخیرشان، عملشان را تحسین میکنم (مخصوصا آقای کروبی که شهامت صراحت لهجه را بر عملش افزون کرده است)، بارها سخن گفتم و همچنین نوشتم. قدر مسلم آقایان در حافظه تاریخی ملت ایران و تاریخ این مملکت پایان نامه خوشی را تا به اینجا خواهند داشت اما هنوز این پرسش من از سوی هیچکس بدرستی و بطور قانع کننده پاسخ داده نشده که ملت ایران از این آقایان واقعا چه توقع داشت؟ دم مسیحا و زنده نمودن اموات؟ و اینکه آیا این در توان آقایان میبود؟
بگذارید تا سعی کنم خود به پرسش خود پاسخ دهم. ملت ایران اجرای قانون اساسی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی خواهان بود. مگر حالا چه اتفاقی افتاده است؟ قانون به راه خطا رفته؟ آیا این قانون برای مقام رهبری امکاناتی را میسر نمیسازد که فراتر از قانون کاری کند که اخیرا کرد؟ آیا این بدعت در جمهوری اسلامی برای اولین بار بود که اتفاق می افتاد؟
پس باز بگذارید بی پرده تر سخن بگویم، آیا ملت ایران از روحانیون برخورد قاطع در روز بروز چنین وقایعی انتظار داشت؟ این انتظار برآورده شد؟ این انتظار در چهار سال پیش برآورده شده بود؟ این گونه انتظارات بهنگام وقوع قتلهای زنجیره ای برآورده شدند؟ در اینزمینه هیچگونه ادای توضیحات و افشاگری از سوی دست اندرکاران در حکومت انجام گرفتند بجز ناله و مویه و اظهار تاسف برای روان درگذشتگان و خوانده مرثیه و قصیده؟ و یا اینکه آیا آقای کروبی فراموش کردند که بهنگام ریاست مجلس شورای اسلامی و در میان بحث و مجادله علنی نمایندگان موافق و مخالف در جلسه ای علنی، بناگاه نامه ای از سوی مقام معظم رهبری دریافت نمودند که به بحثها پایان داده و ادامه ندهند و ایشان نیز چنین کردند؟ این همان رهبر است و این همان عمل، چرا حال متعجبیم؟ چرا آزمودن چیزی که بارها توسط ملت آزموده شده بود و پاسخ مثبت دریافت نکرده بود؟ آقایان موسوی و کروبی به اندازه کافی میان طبقات روحانیون مملکت رفت و آمد داشتند که بدانند ایشان به چه نحوی برخورد میکنند و تا کجا سکوت. اگر پاسخ منفی است و آقایان نمیدانستند که حریف از چه قماشی است پس دوباره پرسش از ملت، چگونه میخواستند رای خود را به کسانی بدهند که علیرغم مراوده فراوان با هم مسلکان خویش، ایشان را نمیشناختند؟ و چگونه از ایشان در صورت پیروزی در انتخابات متوقع بودند که چیزهای دیگر را که از ایشان دور بودند بشناسند و راهکارهای اساسی ارایه دهند؟ اینها بهیچ وجه بمعنای حمله به آقایان موسوی و کروبی نیستند ولی اگر به این جمله آقای کروبی (که اگر من میخواستم رای بدهم حتما ایشان گزینه من میبودند) را در نظر بگیریم که در بیانیه خویش نوشته اند پیش از همه اذعان میکنم که بسیاری از شما پیشتر و دقیقتر میدانستید که چه خواهد شد و متوجه شده بودید، همان گاه که میپرسیدید «چه تضمینی برای آرای ما وجود دارد»، یا زمانی که میگفتید «نتیجه انتخابات معلوم است و شما آب درهاون میکوبید.» ( نوشتن چنین جمله صراحت و شهامت فراوان میخواهد که نزد هرکسی نتوان یافت) پس این بمعنای این است که به ایشان هشدار داده بودند ولی توجهی به این هشدارها نشد. چرا؟
چنین اعمالی آقایان موسوی و کروبی را علیرغم احترامات فائقه نسبت به ایشان، همزمان محکوم میکنند. کسانیکه زغامت قوم را بر دست میگیرند و یا میخواهند که بدست گیرند بایستی پیش از هرچیز نسبت به حال قوم و آینده اش اظهار مسئولیت نمایند. در جامعه بسته ای همانند ایران مگر چند نویسنده و روشنفکر (بطور نسبی و برای زمان خود) داریم که بتوانیم با اعمالی ناسنجیده ایشان را بدهان گرگها بیندازیم و بعد سالها بنشینیم که آیا جانشینی برایشان از میان خود میابیم یا نه؟
ملت ایران همانند همیشه در تاریخ معاصر و متاخر ایران برخاست و پیروی کرد و شکست خورد و تلفات داد ( به استثناء جنبش مشروطیت ایران که آنرا نیز بیشتر مدیون هموطنان آذربایجانی خود و مراودات ایشان با اروپای زمان خویش هستیم) زیرا هیچ گونه برنامه ای نداشت ، حال حیرت و حسرت کنونیمان از برای چه چیز است؟ فقط طبق معمول سنتهایمان شهیدی درست کردیم ( یا فراهم شد ) و عزاداریش را میکنیم و بسوگش نشستیم ولی آیا دادن این قربانیهای بی گناه تنها راه رسیدن به اهداف و امیالمان بود؟
پا را از اینهم فراتر مینهم و بخود اجازه میدهم که از هموطنان خویش بپرسم، فرضا که آقایان کروبی و یا موسوی در انتخابات پیروز میشدند، ملت چه برنامه ای دیگر داشت؟ منتظر هفتاد هزار تومان ماهیانه آقای کروبی مینشست؟ خواسته دیگری هم بود که مطرح نکرده بودند و میخواستند بموقع مطرح کنند؟ بخود دروغ نگوئیم که ملت میخواست گام اول را بردارد تا بعد از آن شلنگ تخته بیندازد.
از شلنگ تخته خبری نیست و هیچوقت هم نبوده و همان گام نخستمان هم به گل نشست، حال چه برنامه ای برای بیرون آمدن از این بحران داریم؟ اوضاع از پیشتر هم خرابتر شد. اپوزیسیون ما که امروز از خوابی سی ساله برخاسته است چه پیشنهادی میدهد؟ میرویم بسوی براندازی؟ با کدام نیرو و با چه وسیله و تازه پس از براندازی چه خواهد آمد؟ چه کسی انتخابش کرده این نوزاد بدنیا نیامده را؟ چه کسی مطرحش کرده این نوزاد را؟ و یا اینکه نگاهداری نظام کنونی؟ این نیز که احتیاجی به تائید اپوزیسیون نداشت و ندارد. خودش نشسته. میدانم که خواهید گفت رژیم دیگر میداند که جایی در دل مردم ندارد، مثل اینکه تا بحال نمیدانسته و اینهمه بسیج و گشت را برا بازی گرگم بهوا دور خود جمع کرده بود.
کارنامه گروههای اپوزیسیون ما بخصوص در خارج از کشور چیست؟ اتحادی در کار بوده میان دو گروه مخالف؟ منکه چنین چیزی را نمیشناسم بلکه برعکس تا دلتان بخواهد انشعاب داشتیم آنهم به چه صورتی که دوستان عزیز و یاران دیروز دشمنان غدار امروز خویش گردیدند. حال این اپوزیسیون چگونه میخواهد وصله زنی را شروع کند؟ اینان که در زیر یوغ و بندگی و خفقان رژیم زندگی نمیکنند که نتوانند بتکامل برسند. تو اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.
من پیشنهاد میکنم تا زمانیکه دستکم قسمت بسیار عمده پرسشهای فوق پاسخ نداده مانده اند، بنشینیم و فکر کار خویش کنیم .
با نقل قولی از سعدی نوشته خویش را پایان داده و برای تمامی ملت ایران از صمیم قلب آرزوی بهروزی میکنم.
«اندیشه کردن که چه گویم، بهاز پشیمانی خوردن که چرا گفتم»
اول اندیشه وانگهی گفتار پای بست آمده است و پس، دیوار
بپایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
پیام برای این مطلب مسدود شده.