رنجنامه سرلشگر فيروزآبادي خطاب به امام زمان(عج)
خُسن آقا: به جدم قسم سران جمهوری اسلامی جملگی مجنون و روانی هستند.
فرارو: رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح در قالب انتشار نامهاي، به بيان برخي از نكات سي ساله انقلاب اسلامي و دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري پرداخت.
متن كامل نامه سردار سرلشكر فيروزآبادي رئيس ستادكل نيروهاي مسلح و عضو شوراي عالي امنيت ملي بدين شرح است:
بسمالله الرحمن الرحيم
اللهم نرغب اليك في دوله كريمه
تعز به الاسلام و اهله
و تذل به النقاق و اهله
“حمد باد خداوندي را كه آفريدگار بندگان است و گستراننده زمين است و روان كننده آبهاست به پستيها و روياننده گياهان است بر بلنديها اوليتش را آغازي نيست و ازليتش را پاياني نيست. اول است بيهيچ زوالي، باقي است بيهيچ مدتي. پيشانيها در برابر او بر خاكند و لبها به ذكر وحدانيت او در جنبش. ”
با اين مقدمه اجازه ميخواهم عرض كنم: يا صاحب الزمان سلام عليكم
سلام خدا و ملائك بر تو و بر پدران طيب و طاهرت. سلام بر جد بزرگوار پيامبر اعظم و بر جد مظلومت شير خدا امير مومنان. سلام بر جد مظلومه پهلو شكسته اول شهيده راه ولايت حضرت زهرا سلام بر عموي دل شكسته مغموم و مظلوم و مسموميت امام مجتبي، سلام بر پدر غريب و مظلوم و لب تشنهات سيد الشهداء و بر خون پاك او و خاندان شهيد و اصحاب بي نظيرش. سلام بر پدران معصوم و مظلوم و شهيدت از امام سجاد تا امام حسن عسكري، سلام بر نايب بزرگوارت خميني بت شكن، سلام بر شهيدان اسلام از عصر رسول الله (ص) تا عصر روح الله و تا امروز، عصر سيد مظلوم و استوار نائبت سيد علي خامنهاي عزيز و سلام بر امت مسلمان و امت خاص و آزادهات ايرانيان سرافراز، مراجع عظام تقليد، روحانيت معزز و خانواده بزرگوار شهيدان و ايثارگران.
مهدي جان، آقا! ميدانيم آنچه تو ميداني . تو شاهد و ناظر مايي و در ميان مايي. اما دلمان ميخواهد با شما درد دل كنم، با روح بلند خميني كبير، با ارواح مطهر شهيدان، با نائبت خامنه اي عزيز. ميدانم آنچه ميگويم در برابر آنچه بر شما اهل بيت عصمت و طهارت گذشت و آنچه بر خميني كبير گذشت و آنچه بر خامنه اي بزرگوار ميگذرد چيزي نيست.
آيا در طول تاريخ ميتوان كسي يا كساني را يافت كه بيش از خاندان پاك شما سابقه شهادت، آزادگي، جانبازي و ايثار داشته باشد؟ و بيش از شما ظلم ديده باشند؟ هرگز، هرگز! هنوز صداي علي (ع) در گوشمان است كه ميفرمود: “به خدا سوگند كه از انتساب هيچ منكري به من خودداري ننمودند و در رفتار ميان من و خود رعايت انصاف نكردند ايشان حقي را طلب ميكنند كه خود آن را واگذاشتند و خوني را ميخواهند كه خود آن را ريخته اند ” و امام خميني (ره) در برابر موج ترورهاي يارانش فرمود: “ما را بكشيد، ملت ما بيدارتر ميشود ” و خامنهاي عزيز در برابر آنان ايستاد و فرمود: “ما در برابر شما كاري حسيني خواهيم كرد ” و جان
خود را براي فدا كردن در راه شما و دين جدتان ناقابل خواند.
با اين وجود يا صاحب الزمان باز ميخواهم با شما سخن بگويم و حرف هايم را با شما در ميان گذارم. آري در عهد الست با خداي مهربان پيمان بسته بودم كه با روح الله باشم. با عشق به خاندان پاك شما پرورش يافتم، در همان دوران سياه دين ستيزي ستم شاهي، روحانيون عزيز و پاك دامن به ما ياد دادند كه امام زمان داريم.
او خواهد آمد، ظلم و ظالمان را درهم ميكوبد، داد مظلومان را ميگيرد، عدل و داد بر پا ميكند و جهان را آباد ميكند، پس آگاهانه منتظرش باش.
به من آموختند كه در غياب او نائبش را درياب. از همان طفوليت براي مظلوميت جدت امام حسين (ع) سينه زدم، زنجير زدم و بر غربت و مظلوميتش اشك ريختم. آموختم كه تاريخ تكرار شدني است و عبرت هاي عاشورا راه نجات.
روزگار نوجواناني و آغاز جوانيام در سپيده روزگار سپري شد، تا آن كه حسين زمان خروشيد، ولايت فقيه در چهره نوراني امام خميني (ره) طلوع كرد و انقلاب شد. من و همه كسانم به ميدان آمديم. اگر چه عاشورايي ديگر به پا شد، اما ملت ايران نگذارد حسين تنها بماند. هزينه داديم. برادران و خواهرانم را به زندان افكندند. پدران و مادران و برادران و خواهرانم را در ميدان ژاله كشتند.
به فيضيه و دانشگاه حمله كردند و برادران دانش آموزم را در 13 آبانها به رگبار بستند. اما ايستاديم. تا سرانجام خونهاي ما ايرانيان بر شمشيرهاي يزيديان زمان پيروز شد.
خميني روح خدا بازگشت و بر قلبهاي من و همه كسانم در سرتاسر سرزمين شهيدان فرود آمد؛ ياريش كرديم و به عهد خويش وفادار مانديم تا فجر انقلاب دميد و حكومت حق طلوع كرد. خميني خبرگان ملت را خواند و قانون اساسي را برآوردند و ميثاق ميان ملت ما كردند جمهوري اسلامي ايران قدر برافراشت.
امام بسرعت ابتكارات خدمت و محرومان و ايثارگران را به صدور احكام مبارك تشكيل بنياد شهيد، كميته امداد و جهاد سازندگي به ميدان آوردند و مردم مشغول خدمت و سازندگي شدند و با روش بيني براي پاسداري از انقلاب، سپاه را تشكيل و جوانان را به بسيج فراخواندند.
مهدي جان هنوز شهد شيرين پيروزي انقلاب و خدمت به محرومان در كاممان ننشسته بود كه تمام شرك و كفر نفاق از استكبار غرب و شرق گرفته تا مزدوران منطقهاي و عوامل خود فروخته داخلي آنها در برابر اين نظر نو پاي حق جبهه گرفته و جنگ احزاب تازهاي با پا كردند. براي استكبار و در راس آن آمريكا اين دشمن سر سخت بشريت و آزادگي، نه تنها از دست دادن منابع و ثروت ايران، بلكه ايجاد كانون اميد و آزادي براي مسلمانان و تمام مستضعفان جهان، خاري بود كه در چشم مستكبران فرو رفته بود.
هنوز جشن و شادي انقلاب در ميان بود كه آمريكا و غرب و اجزاب شرك و كفر و نفاق به فرمان اربابان خود هر گوشه ايران را، كردستان را، گنبد را، خوزستان را، آمل را، تهران را و … را به صحنههاي سخت جنگ رواني و تجزيه طلبي و در واقع با هدف، نابودي انقلاب اسلامي و نظام تبديل كردند. اما ملت ايران از پيرو و جوانان و زن و مرد بسيج شدند. چون امام فرموده بود من و ما به صحنه آمديم. من و ما به دفاع از امام و انقلاب برخاستيم و شعارمان اين بود تا خون در رگ ماست، خميني رهبر ماست و خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست.
از آن پس حزب اللهي و بسيجي خوانده شديم و از اين افتخار احساس غرور مي كرديم. منافقان و مرتدان ديدند تا من و ما به عشق تو “يا صاحب الزمان ” و به عشق نائبت خميني در صحنه ايستاده ايم راه به جايي نخواهند برد، بر ما يورش آوردند و تا توانستند توهين و تحقير و ناسزا نثارمان كردند. حزب اللهي و بسيجي را مورد حملات نيرنگ و چماق و تفنگ قرار دادند.
گروهكها و خائنان مزدور و بقاياي رژيم طاغوت كه به بركت رحمت انقلاب آزاد شده بودند، به جاي سپاس از انقلاب اسلامي در تلاش تجزيه ايران، خطه كردستان را به خاك و خون كشيدند. چقدر از برادران بسيجي و جهاديم و آحاد مردم حزب اللهي و فدائيان انقلاب كه از گلولههاي سفاكان رژيم طاغوت جان بدر برده بودند، چون آقا يشان حسين (ع) سربريده شدند.
دشمن چون ايستادگي ما را ديد در همان حال جبهه اي ديگر گشود. جلال خونخوار و قدرت طلب بعثي بغداد را واداشت تا جنگي همه جانبه با ام القراي عالم اسلام تحميل كند. نقشه دقيق بود، از خارج و داخل كشور، انقلاب و امام را هدف قرار داده بودند. اگر لطف الهي و عنايات تو يا صاحب الزمان به اين ملت ايران نبود، نظام اسلامي را ميربودند.
اين بار هم ملت ما بسيج شد. من و ما به جبهه رفتيم حتي پدر و مادر و خواهران، جبهه و پشت جبهه را پر كرديم. اگر نبود خيانت بي صد مزدور كه سلاح را از ما دريغ داشته ببود، خرمشهر بستان هويز، مهران و قصر شيرين به جنگ دشمن نميافتاد و جهان آرا و يارانش در خرمشهر و حسين علم الهدي و دانشجويان همرزمش در هويزه، در مظلومانه شهيد نميشدند.
مهدي جان، آقاي من. سال 60 چه سالي بود همچون سال 61 هجري، ايران كربلا شد. آتش و خون، انفجار و ترور، سال عزاهاي عمومي پي در پي. يك پاي بسيجي در جبهه و جنگ با دشمن خارجي بود و پاي ديگرش در شهرها براي مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب و عواملي داخلي شورشي استكبار. در ميان ملت منتظر ظهور اگر چه بسيجي يك واژه بيش نبود. اما دريايي معنا يافت.
بسيجي يعني عاشق و عارف و شاهد. يعني حسيني، علوي، زهرائي، يعني آحاد ملت ولايي ايران، ولايتي كه سرچشمه اش علي است و صاحب امروزش شما مهدي جان و اميرش ولايت فقيه، خميني كبير و خامنه عزيز.
آري بسيجي يعني حافظ اسلام و ميهن، از ميان ملت و پشتيبان مردم، دشمن ستيز و يار مظلومان، بصير و آگاه هوشيار و بيدار، و با اخلاص، پيشتاز در علم و فناوري و پيشرفت، محب وطن و محبوب امام. آري بسيجي جان بر كف است و بي ادعا… كه در رودخانه امامت وضو گرفته است و از سرچشمههاي جوشان روحانيت نوشيده است و در راه كربلاي حسين قامت بسته است.
30 خرداد سال 60 منافقان كوردل به فرمان اربابان خود از جنگ رواني به جنگ تروريستي روي آوردند و با اين خروج، به خوارج مبدل گشتند. آنگاه اين كوردلان، بزرگان حزب الله و ياورانشان يعني بسيجيها و مردم حق مدار كوچه و بازار را هدف گرفتند.
خامنهاي را در خانه خدا ترور كردند، فاجعه هفت تير و هشت شهريور را پديد آوردند، اگر چه بهشتي و بهشتيان را كشتند و حزب اللهي و بسيجي را ربودند و سوزاندند و شهيد كردند، اما نتوانستند ايمان و اراده ملت ما را بكشنند.
با خون پاك آنان نقاب از چهره كريه منافق و خوارج برداشته شد و نااهلان رخنه كرده و در صفوف انقلاب و مديريت كشور رسوا و فراري شدند و به آغوش اربابان جنايتكار خود در اروپا و آمريكا پناه بردند و سپس به كمك صدام ملعون شتافتند و يا در لاك خود مترصد فرصت ماندند. در آن اوضاع و احوال بسيجي اميدش به خدا بود و عشقشق به امام.. از آن پس يك جبهه مانده بود و آن هم جنگ تحميلي و دفاع مقدس بود.
آري مردم شريف و شهيد پرور ايران عزيز با امدادهاي غيبي الهي و هدايت محسوب و ملموس بقيه الله العظم (عج) پيروزيهاي بزرگ فتح الملبين بيت المقدس خبير ها و الفجر هشت ها را نيروي مسلح با پشتوانه خود شما و بسيج رقم زدند و در رمضان و بدر و كربلاي چهار و پنج، اين اجساد تكه تكه شده برادرانم بود كه دشمن را ناكام گذاشت. خون بسيجي با خون طلبه و ارتشي و و سپاهي و جهادي و عشاير بهم آميخت و همه با هم فدا شدند تا يك وجب از خاك پاك ايران جدا نشود.
خاكي كه به بركت انقلاب به نظام اسلامي مقدس شده بود و ام القري عالم اسلام شد همچون مدينه النبي (ص).
آري بسيجي پيرو عشق بود و دل او براي عزت اسلام و ميهن اسلامي ميطپد و در راه آن و آزادي ميهن سرافرازش ايران، از جان خويش مايه گذاشت و در اين راه اسارت در چنگال صدام جلاد و غربت سخت سال هاي اسارت را به جان خريد.
او مصمم به حضور در صحنه بود تا رفع كل فتنه در عالم… بسيجي تمام وجودش امام بود و انقلاب و هر آنچه را در مقابل اين دو ميديد، بر نميتابيد، دفاع او و همرزمانش در جنگ تحميلي هشت ساله خصم را به فرار و هزيمت واداشت آنگاه كه در روزهاي پاياني جنگ بسيجيان احساس كردند امامشان غصه به دل دارد، مرگ خود را از خدا خواستند. بسيجي با غصههاي امام غصه دار بود با لبخندهايش شاد.
آن گاه جان بسيجي به لب آمد كه امام به لقاء حق تعالي پيوست در غم فراغ امام، ايران سوخت. تا آن كه مرهمي بر دل سوخته خود يافته و سيد علي جانشين امام شد. بسيجي، خميني را در خامنهاي يافت و ملت ايران شعار داد خامنه اي خميني ديگر است، ولايتش ولايت حيدر است.
امام رفته بود، جنگ پايان يافته بود. دوراني ديگر آغاز شد. به جز آقا و بسيج كسي ديگر به تفكر بسيجي نمي انديشيد. گويي بسيجي فقط براي جنگ بود، گاهي بسيجي چيزهايي مي ديد كه نميپسنديد. رهبري در اين وضعيت مردم و مسئولان را هشدار داد. مسئول فرهنگي دولت به جاي اقدام، استعفا داد. بسيجي نا آرام بود، رنج ميبرد بسيجي خون به دل، ولي اميدوار و منتظر باقي ماند…
و يا باز هم دورهاي ديگر از دل تهاجم فرهنگي زائيده شد. و اين دوره را رهبر عزيز ما شبيخون فرهنگي ناميد، در اين دوره برخي از گردانندگان امور، پشت كرده به گذشته تابناك انقلاب و شرمنده از ايثار و شهادت امت! خواهان پيوستن به دهكده جهاني و كدخدايي عمو سام بودند، خواهان گفتگو با غارتگران و متجاوزان به حقوق آزادگان و مشغول انتقاد و حمله به ارزشهاي انقلاب و آزادي و امام و ولايت فقيه و روحانيت بودند.
با وجود همه ناملايمات و بي مهري ها بسيجي گوش به فرمان رهبر عزيز انقلاب ضمن دفاع از ارزشها و با خون دل در حوزه توليد علم و نهضت نرم افزاري همراه با خلاقيت به آرمانهاي انقلاب و رسيدن به اقتدار و مرجعيت علمي ميانديشيد.
مع الاسف در اين فضا از سوي عدهاي، بسيج نه تنها ناهمگون و ناسازگار كه مخرب تلقي شد، تفكر بسيجي خطرناك خوانده شده همانها كه دم از تحمل مخالف مي زدند و شعار زنده باد مخالف من مي دادند خواهان مرگ تفكر بسيجي شدند. از اصلاحات اساسي خود حذف بسيج و تفكر بسيجي را دنبال مي كردند و شاهد اينكه جهاد سازندگي از ابتكار بزرگ امام براي خدمت به محرومان و روستائيان و عشاير بود به جرم تفكر بسيجي بسته شد و جهادگران پراكنده شدند.
بسيجي را كه به هر قيمت در برابر جنگ با ارزشها و شبيخون فرهنگي ايستاده بود گروه فشار خواندند و نابودياش را شعار دادند، آنان ريشه نظام را هدف گرفته بودند و بسيج و آحاد مردم متدين و انقلابي را مانع بزرگ راه خويش ميديدند چند بار فاجعه به پا كردند حرمتها دريدند، به مقدسات توهين كردند، آتش افروختند و دشمن را اميدوار ساختند و در جنايتي كه خود پديد آورده بودند، بسيجي را مقصر ناميدند و مظلوم نمايي كردند و طلبكار شدند.
در آن غربت سخت بسيج، بسيجيان ماندند و آقا، رهبري بود كه از چند سال پيش خطر را حس كرده بود و از تهاجم فرهنگي گفته بود و خود براي مقابله با آن به صحنه آمده بود. ولي فقيه به نشانه حضور در اين ميدان جنگ با ارزشها چفيه بسيجي را بر دوش انداخت، آقا، اگر چه از سوي بعضي خواص و مدعيان! ياري نشد اما مردم بسيجي را داشت كه چون او دغدغهها داشتند. خون دل ها خورده شد، رنجها برديم تا چنان شد كه دشمن و پياده نظامش ناكام گشتند و ارزشهاي انقلاب باقي مانده “فاما الزيد فيذهب جفاء “.
دوران اميدهاي واهي دشمن براي تحريف انقلاب و خط امام گذشت. خورشيد انقلاب از پس ابرهاي تيره مجددا پديدار گشت. بسيج از غربت خويش بيرون آمد. اميدها بازگشت، رهبر ما سيد علي ديگر تنها نبود، او شاد و مسرور از احياي گفتمان اول انقلاب بود. بسيج كه جان گرفت، ايران بسيجي شد، كه اين خار تازهاي شد كه به چشم ديگر استكبار فرو ميرفت. استكبار كه اميد خود به نابودي نظام را بر باد رفته ميديد جبهه اي از زيان ديدههاي از حاكميت بسيجي، اعم از ضد انقلابهاي قديمي و عناصر استحاله شده، پديد آورد كه وجه اشتراك همه آنان دشمني با بسيج و تفكر بسيج و بيداري ملت بود.
اين جبهه با هدايت استكبار، جنگ خود را در پوشش انتخابات دهم رياست جمهوري آغاز كرد و چون با حضور جانانه چهل ميليوني مردم نتوانست طرفي ببرد، بيشتر عصباني شد و در پي فتنهاي تلخ تر بر آمد، فتنهاي با ظاهري مخملي و باطني خشك و زبر و خشن كه فرهنگ و مردم سرزمينم را هدف قرار داده بود، تصادفي نبود كه در 30 خرداد 88، 30 خرداد سال 60 را بازسازي كردند. با تخريب، كشتار و آشوب به پايگاههاي بسيج و مسجد خدا يورش آوردند.
در 30 خرداد آشوبگران و منافقان با چهرهاي جديد كه چندان هم بي ارتباط با منافقان سابق نيستند، بر ملت يورش آوردند. زخم تركشهاي جنگ تحميلي و جاي گلولههاي منافقان و از خدا بي خبران ديروز را اين بار در كوچه و بازار و تن بسيجيان و نيروهاي انتظامي – اين حافظان امنيت مردم با قمه و ضربات سنگ و شعلههاي آتش، گشودند به پاي مصنوعي و سينه خسته جانبازان و حتي بانوان و كودكان رهگذر هم رحم نكردند و منافقانه سلاح اهدايي امريكا و اسرائيل و انگليس را به سوي مردم شليك كردند، تا به خيال خام خود با كمك رسانههاي بيگانه ناجا و بسيج را متهم كنند.
غافل از اينكه مسئولان با حكمت و تدبير، بكار بردن سلاح را به خاطر پيشگيري از هر گونه آسيب به مردم منع كرده بودند و نيروهاي حافظ امنيت هيچگاه سلاحي در دست نداشتند و بكار نبردند.
ماموران حفظ امنيت و مدافعان حريم قانون كتك خوردند، زخمي شدند، شهيد شدند، بي رحمانه آنها را زير چرخهاي ماشين گرفتند اما صبورانه با جانشان از مردم دفاع كردند؛ در مقابل آنها براي كشتههاي دروغي خود عزاداري كردند از آنجا كه آشوبگران در بين مردم پنهان شده بودند، دست حافظان امنيت براي برخورد با آنها بسته بود و لذا خساراتي بر مردم تحميل گرديد و ما نيز به عنوان حاميان مردم و مسئولان برقراري امنيت شرمنده شديم ليكن ميدانيم كه ملت فهيم خود به اين موضوع واقفند و عذر خدمتگزاران خود را ميپذيرند.
اي صاحب و آقاي ما، شما شاهدي كه نيروهاي مسلح و بسيج هر 4 كانديدا را از ياران انقلاب ميدانستند و مانند مردم ايران و با تشخيص خود كم يا زياد به آنها راي دادند. با اين وجود ناظري كه چه ناسزاها كه نثار ما نكردند و چه فحاشيها و تهمتها كه از آن بي نصيب نمانديم . امنيت مردم را خدشه دار كردند و چون به دفاع از مردم برخاستيم، به ما لقب ستمكاران دادند. ما را متجاوزان به حقوق مردم معرفي كردند. ميخواستند ما در اين ميدان آزمايش همچون خودشان رو سياه كنند، گويا نمي دانند اسلام و قرآن و اهل بيت و امام و قانون اساسي برقرار است و تكليف همه روشن است.
كار آنگاه برايمان سخت شد و روحمان به درد آمد كه اتاق فرمان خارجيها و بعضي داخليها به هم پيوند خورد و چهره پاك نظام در كلمات سخيف و زهر آلوده آنها گرد آلوده شد؛ و در اين غبار كذايي براي عده اي لحظهاي حق در محاق شد، اما خداي بزرگ را شاكريم كه فصل الخطاب رهبري دل ها را آرام كرد و بصيرت آفريد.
رفته رفته صف خودي ها، يعني ملت بزرگ ايران از اندك غير خوديها نفوذ كرده در ميان مردم جدا شد و به رغم به اصطلاح نخبگاني كه از نخبگي جزو وابستگي به بيگانه و تهاجم به ارزشهاي انقلاب و امام چيزي نميفهمند، ملت يكپارچه ميكوشند نداي رهبرمان را با سرود وحدت و امنيت و سرافرازي و كار و پيشرفت تحقق بخشد.
آقاي و مولاي من ! در اين روزهاي هجمه دشمنان جهاني و كشتار ملتهاي مظلوم، خطاي عده اي از خواص بر دلمان جراحتي افزود اما باز هم صبر ميكنيم اينكه چشمانمان براي تنهايي جد بزرگوارت نمناك است. دلمان براي غريبي علي (ع) آن حق مطلب، بسيار دلتنگ است و اگر نبود اين اقيانوس مواجه انساني كه فضاي خيابانهاي سرزمينم را علي علي گويان عطر آگين كردهاند، نميدانم چگونه ميتوانستيم اين غصه كج روي برخي خواص بي بصيرت را تحمل كنيم و به سينه بسپاريم و سينه هايمان را در برابر دشمنان سپركنيم و از دشمن غفلت ننمائيم و سلاحمان را براي دشمن مهيا نگه داريم.
يا صاحب الزمان! شما چون خورشيدي از پس ابر، هدايت ما را بر عهده داري و ما را بر ولايت فقيه سپرده اي و ايشان توجه ما را به سوي دشمنان ميهن و ملت ميخوانند و ما نيز آموخته ايم كه “اشداء علي الكفار و رحماء بينهم “.
مردم انقلابي ما مي دانند كه چشم از دشمنان اصلي بر نميداريم كه آنها ام الفسادند و ياران ممكن الخطا و قابل بازگشت دنيا هم مي داند كه ملت ايران در برابر دشمن يد واحده است. آري يا تمام توان و آمادگي ايستاده ايم تا نظام بماند تا تو از ما خشنود باشي و قلب نازنين نائبت راضي، تا ميهن اسلامي ما همچنان كنام شيران باشد. تا شهيدان و امم شهيدان بدانند كه راهشان ادامه دارد.
مهدي جان! به فرزندان و نوادگان مان ياد دادهايم منتظرت باشند، پرچم اين نظام مقدس را در اهتزاز داشته باشند تا تو بيايي كه امام خميني فرمود: انقلاب ما مقدمه انقلاب جهاني به رهبري حضرت حجت است. سيد و مولاي ما از خدا ميخواهيم و تو نيز دعا كن كه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب جهاني شما پايدار ماند و دعا بفرما آنگاه كه ظهور ميكني اگر مرگ ميان شما و ما جدايي انداخته باشد، خداوند ما را از قبر بيرون آورد در حالي كه كفن را بر كمر پيچيده و سلاح بر كشيده باشيم و دعوتت را لبيك گوئيم و زير پرچم پر مهر و عدالت پروري و نوراني امتت به شهدا بپيويديم.
پیام برای این مطلب مسدود شده.