رفاه و تامين اجتماعي در عصر هخامنشيان
خُسن آقا: چلاق بشه اون یکی دست دیگه سید علی چلاق که چه بروز ملت ایران آورده
عصرایران: دكتر امانالله قرائي مقدم، عضو هيات علمي دانشگاه:
انسان كه جزيي از هستي بيكران است، از آغاز ظهور خود تاكنون براي «زيستن» و «بهزيستن» پيوسته با كار و تلاش و به كار بردن «دست» و «فكر» يا «انديشه» كوشيده است تا زندگي بهتر و امنتري را براي خود و آيندگان بعد از خود بسازد.
به همين جهت به جاي شكاركردن و گردآوري خوراك كه چندان مطمئن نبود به «توليد خوراك» (Production) پرداخت و با ابداع زبان و سخنگويي يا «انديشهورزي» Homo Sapaims و سپس خط و كتابت تغييرات عميقي را در زندگي بيروني و دروني خود پديد آورد.
مهارتها، يافتهها و دانستههاي خود را به ديگران منتقل كرد و بر خلاف ساير جانوران از آنجا كه باهوشتر، چابكتر و بيناتر نسبت به ساير حيوانات بوده توانسته است در مبارزه براي بقا و زندگي بهتر و صرفهتر بر ديگران كه كمتر از اين صفات برخوردار بودند، برتري پيدا كند، طولانيتر زندگي نمايد، با محيط زندگي خود انطباق پيدا كند، همواره مناطق «غلبه انسان بر طبيعت» و وسيله حريت خود را افزايش دهد، زاد و ولد نمايد و ويژگيهاي خود را به نسل بعد انتقال دهد. و نماينده خدا در روي زمين گردد.
در ايران عزيز ما نيز از چند هزار سال قبل، گذشتگان، بزرگان و دلسوزان اين مرز و بوم به گواهي اسناد و مدارك تاريخي چنانكه در اين مقاله به طور مختصر اشاره شده است با كار و تلاش فراوان و قابل ستايشي كه به عمل آوردهاند، اقدامات زيادي در جهت تامين و رفاه اجتماعي مردم اين سرزمين مقدس انجام دادهاند كه بدون شك افتخاري براي بشريت و به خصوص ملت بزرگوار ايران است.
اين مقاله قصد دارد به طور بسيار مختصر گوشهاي از اقدامات صورت گرفته توسط ايرانيان را تنها و تنها درباره «رفاه و تامين اجتماعي» در دوره هخامنشيان را مورد بحث و بررسي قرار دهد و معلوم نمايد كه مردم ايران و حكومتهاي ايراني كه در چند هزار سال پيش و مخصوصا عصر هخامنشيان ميزيستند مردماني بسيار متمدن و كشور ايران سرزمين توسعه يافتهاي بوده است (در مقايسه با جهان آن روز).
انسانهاي بيتفاوتي نبودند و همواره در جهت توسعه و رفاه نوع بشر به خصوص ملت ايران گامهاي بسيار اساسي برداشتهاند و اقدامات فراوان و گوناگوني درباره «رفاه و تامين اجتماعي» به عمل آوردهاند كه تا مدتها بعد از آنان وجود داشته و اثر آنها را هماكنون نيز در لايههاي زيرين آداب و رسوم خود درمييابيم كه به نام رفاه و تامين اجتماعي سنتي ميباشد و به جرات و با قاطعيت ميتوان گفت زماني كه بسياري از مردم دنيا در زندگي بسيار سختي بسر ميبردند نياكان بزرگوار ما در جهت رفاه و تامين اجتماعي نوع بشر گامهاي بسيار ارزشمندي برداشتهاند كه نمونه آن، «لوح حقوق بشر» كوروش كبير است.
بنابراين هدف اين مقاله، بيان تاريخ محض نيست، بلكه روشن كردن اذهان جوانان عزيز اين مرز و بوم است كه با الگو گرفتن از گذشته پرافتخارمان آينده بهتري را براي نسل آينده بسازند، چرا كه دير يا زود آيندگان درباره ما و آنها به قضاوت مينشينند و اگر دست روي دست بگذاريم و بيتفاوت از كنار مسايل بگذريم، بدون شك نسل آينده خاطره خوشي از آنها به نسلهاي بعدي منتقل نخواهد كرد.
اقدامات رفاه و تامين اجتماعي در عصر هخامنشيان
(دولت رفاه)
اگر رفاه و تامين اجتماعي را مجموعهاي از: قوانين و مقررات، برنامهها، خدمات اجتماعي، اقدامات عمراني، كمكهاي اجتماعي، ارائه خدمات رايگان به نيازمندان، خدمات بهداشتي، گسترش آموزش و پرورش، اعطاي معاش دوران بيكاري، تامين نيازهاي سالمندان، ناتوانان، تهيدستان، حمايت از مادران و كودكان، زناني بيسرپرست، پرداخت مزد عادلانه به كارگران و كارمندان زن و مرد، بيمه و بيمه بيكاري و از كارافتادگي، كاهش فقر، كمك به معلولان، برقراري عدالت و قضاوت عادلانه و ايجاد امنيت و نظام اداري و كشوري عادلانه و همچنين مقابله با آثار و نتايج چهار نوع رنج اجتماعي مشترك بشر يعني: بيكاري، بيماري، بيچيزي و فقر و ناتواني و ضعف است در نظر بگيريم كه موضوع اصلي رفاه و تامين اجتماعي است (زيرا مراد از تامين اجتماعي برنامههاي رفاهي است كه به طور كلي به منظور مخاطرات در زندگي و حمايت از افراد جامعه صورت ميگيرد) و از ويژگيهاي «دولت رفاه» ميباشد، بايد به جرات بگوييم كه در عصر هخامنشيان تا حد بسيار زيادي و در مقايسه با وضعيت امروزي كشور خودمان و بسياري از كشورهاي جهان به خوبي وجود داشته و كاملا اجرا ميشده است.
كوروش كبير نه تنها در زمينه رفاه و تامين اجتماعي ايران بلكه مردم سرزمينهاي ديگري كه به تصرف آنها درميآمد، (چنانكه در خلال مقاله به خوبي درخواهيم دريافت) كوشش فراوان به عمل آوردند تا به گسترش عدالت، كردار نيك و انديشه نيك، صلح و آرامش (چون رفاه و تامين اجتماعي در آرامش حاصل ميشود) رفع بردگي، آزادي ديني، دادخواهي، جلوگيري از اندوه و غم در ممالك محرومه، جلوگيري از خشونت و بدكرداري، دخالت نابجا در زندگي مردم، دستدرازي به اموال ديگران، آبادي خانههاي ويران، سازندگي و غيره است.
چنانكه همه اين موارد در بيانيه و لوح حقوق بشر كوروش كبير به خوبي نمايان است. كوروش، برخلاف بسياري از فرمانروايان پيشين و زمان خود چون «آشورباني پال» و ديگران كه پس از غلبه در جنگها بر قوم مغلوب، شديدترين مجازات را اعمال ميكردند. طبق شهادت تاريخ و لوح استوانهاي موجود در موزه، از قتل و غارت اجتناب ميكردند و به عمران و آبادي سرزمين آنها ميپرداختند.
چنانكه يهوديان بابل كه در شديدترين وضعيت در «بابل به بيگاري گرفته ميشدند، توسط سپاه ايران و به دستور كوروش آزاد شدند و كوروش كبير با بودجه ايران و از محل غنائم «بابل» دستور بازسازي معابد و خانههاي ويران شده يهوديان را صادر كرد و آن قوم را از تيرهروزي چندين ساله نجات داد. بهمين جهت است كه يهوديان دنيا، هنوز پس از اين همه سال در سرتاسر دنيا، روز آزادي بابل و نيز روز تولد كوروش كبير را جشن ميگيرند.
اين در حالي است كه در همان روزگار «آشورباني پال» با سرافرازي، رفتار دژخيمانه خود را چنين ثبت كرده است كه «من در مدت يك ماه و يك روز، خوزيان و بابل را از آبادي تهي ساختم. من به دست خوش سه هزار جنگجو را از دم تيغ گذراندم و برخي را به كام آتش سپردم، چشمان بسياري را درآوردم و پس از همه اين كارها، شهرها آر آتش زدم و همه چيز را به آتش و خون كشيدم.»
كوروش بزرگ چنين ميگويد: «چون به بابل درآمدم، به شادي و خوشي در كاخ شاهان نشيمن كردم «مَردُوك» خداي بزرگ بابل، مردمان آزاده بابل را به سوي من گرداند و من هر روز بر پرستش او روي آوردم، سربازان بيشمار من به آرامش به بابل درآمدند. در برابر «سومر» و «آكد» رفتار دژخيمانه اجازه ندادم، يوغ ننگين را از آنها برداشتم، خانههاي فروافتادهشان را از نو ساختم و ويرانهها را پاك كردم، «مردوك» خداي بزرگ از كارهاي نيكم شاد شد و از روي مهر، مرا آفرين گفت، مرا كوروش، شاهي كه او را پرستش ميكند و كمبوجيه پسرم و همه سربازانم و ما، بيريا و با شادي خداوندگاريش را ستودم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شدند. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد.
من براي صلح كوشيدم «نبونيد» كه مردم درمانده بابل را به بردگي كشيده بود كاري كه درخور شان آنان نبود. من بردهداري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نياز دارند.
فرمان دادم كه هيچ كس، اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. «مردوك» از كردار نيك من خشنود شد. او بر من، كوروش كه ستايشگر او هستم. بر پسر من كمبوجيه و همچنين بر همه سپاهيان من، بركت و مهرباني ارزاني داشت، همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم و همه پادشاهان سرزمينهاي جهان از «درياي بالا» تا «درياي پايين» (درياي مديترانه تا خليج فارس)، همه مردم سرزمينهاي دور دست، همه پادشاهان همچادرنشينان، مرا، خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند، من شهرهايي «آگادِه»، «اِشنونا»، «زمبان»، «مِتورنو»، «دير»، سرزمين «گوتيان» و شهرهاي كهن آنسوي «دجله» كه ويان شده بود از نو ساختم.
فرمان دادم تمام نيايشگاههايي كه بسته شده بود را بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاهها را به جاي خود بازگرداندم. همه مردماني كه پراكنده و آواره شده بودند به جاي خود برگرداندم.
خانههاي ويران آنان را آباد كردم. همه مردم را به «همبستگي» فرا خواندم. همچنين پيكره خدايان سومر و آكدا را كه «نبونيد» بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودي «مردوك» به شادي و خردمي به نيايشگاه خودشان بازگردانم. بشود كه دلها شاد گردد، بشود خداياني كه آنان را به جايگاه مقدس نخستينشان بازگرداندم.
هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگي بلند باشند. بشود كه سخنان پربركت و نيكخواهانه برايم بيابند. بشود كه آنان به خداي من «مردوك» بگويند.
به كورش شاه: پادشاهي كه ترا گرامي دارد و پسرش كمبوجيه جايگاهي درسراي سپند ارزاني دارد. بيگمان در روزهاي سازندگي همگي مردم بابل، پادشاه را گرامي داشتند و من براي همه مردم، جامعهاي آرام فراهم ساختم، صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم. برج و باروهاي بزرگ شهر بابل به نام “ايمگور – انليل” را استوار گردانيدم، ديوار آجري خندق شهر را كه هيچ يك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده به پايان نرسانيده بودند، به انجام رسانيدم. دروازههايي بزرگ براي آنها گذاشتم با درهايي از چوب سدر و روكشي از مفرغ.5
اين در حالي است كه “آشورباني بال” چنان كه گذشت و بسياري از فاتحان پس از كوروش و قبل از او چون: هونها، ژرمنها، ويزگوتها، استروگوتها، لمباردها، انگلوساكسونها، واندلها ، فرانكها، نورمانها كه به نظر يونانيان در حال توحش به سر ميبردند كشتارهايي ميكردند كه نظيري ندارد . از وحشيگريهاي اعراب مسلمان در حمله به ايران و تصرف همراه با قتل عام آنان و مغولان و ديگر اقوام مهاجم، كوششهايي از اين مستندات تاريخي است.
آنگاه اعلاميه كوروش معني الهي پيدا ميكند و حتي سبب شده است تا بعضي از منابع از او به عنوان پيامبر و مسيح ياد كنند. آنگونه كه در تورات، خداوند كوروش را مسيح و منجي و نماينده خود معرفي مي كند .
در تورات آمده است خداوند به مسيح خويش يعني كوروش كه دست راست او را گرفتم تا با حضور وي امتها را مغلوب سازم و كمرهاي پادشاهان را بگشايم و تا درها را به حضور او مفتوح نمايم و دروازههاي دگر بسته نشوند، چنين گويد: كه من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين فلز برنج را شكسته و پشت بندها آهنين را بريد و گنجهاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد تا بداني “يهوه” كه تو را به اسمت خواندم خداي اسرائيل ميباشم.
كوروش درا ين اعلاميه و ديكر كتيبههايي كه از بجا مانده ضمن تاكيد شديد بررفاه و تامين اجتماعي مردم از تمام جهات بر پرستش اهوارمزدا و خداوند بزرگ تاكيد مي كند و به دستور او در تمامي قلمرو هخامنشيا تمامي پيروان اديان مختلف در پرستش و عبادت آزاد گرديدند. امري كه امروزه همه ما به خوبي آگاهيم در بعضي از كشورهاي دنيا براي پيروان اديان مختلف آرزويي دست نيافتني است .
آزادي ديني و اجتماعي كه بسياري فكر مي كنند مربوط به بعد از انقلاب فرانسه است در حالي كه در ايران زمان هخامنشيان شاهد هستيم و در مدت دويست سال از حكومت اين سلسله به جرات ميتوان گفت مردم در قلمرو و پادشاهي هخامنشي نسبت به مردم هم عصر خود با آسايش و رفاه آزدي بسيار زيادتر و غيرقابل قياس زيستند كه از شاخصهاي عمده رفاه و تامين اجتماعي يا دولت رفاه به شمار ميروند زيرا از وظايف اصلي و اساسي دولت رفاه آن است كه در جهت گسترش تامين و رفاه اجتماعي چه بيشتر تلاش نمايد .
مخالفت با بردهداري نيز در زماني كه در تمامي دنيا حتي كشورهاي متمدن چون: يونان كه مهد دموكراسي خوانده ميشود، امري رايج بوده، ايرانيان در 2500 سال پيش لغو بهرهبرداري را تصويب كردند و بسياري از مردم ممالك تحت الحمايه ايران از چنين بدبختي نجات دادند و برابري كاملي بين تمام مردم ايران زمين به وجود آوردند.
چنانكه در يونان ارسطو ميگفت: غلام ابزار جاندار است كه براي به حركت انداختن ابزار بيجان لازم است. به عقيده او وجود بردگان براي رفع نيازمنديهاي مردم آزاد ضروري است. غلام از روز اول غلام خلق شده و بايد عمر خود را در خدمتگزاري مردم آزاد سپري كند.
در حالي كه در ايران دوره هخامنشي برابري كاملي كه بسياري از اديان بر آن تاكيد ميكنند اولين بار به صورت مكتوب در اعلاميه كوروش آمده است و سربازاني كه توسط سپاه ايران اسير ميشدند. اگر به ايران تبعيد ميشدند، اين آزادي را داشتند تا با آموزش علم به كودكان و جوانان ايراني آزاد شوند. بودند اسيراني كه در ايران عصر هخامنشيان به بالاترين مقامات لشكري و اداري رسيدند. همچنين از سنگ نبشتهايي كه برپيشاني آرامگاه كوروش در مشهد مرغاب در فارس قرار داشته اين سخن وي به گوش ميرسد كه:
“اي انسان هر كه باشي و از هر كجا بيايي زيرا ميدانم كه خواهي آمد. من كوروش هستم كه براي پارسيها اين شاهنشاهي پهناور را بنياد كردهام. بدين مشتي خاك كه مرا پوشانده رشك مبر.
در زمينه كسب دانش و فنون و حرفههاي گوناگون و بالا بردن سطح توليدات و تامين هر چه بيشتر نيازمنديهاي غذايي و وسايل لازم و مورد احتياج هخامنشيان اقدامات بسيار اساسي نمودند به حدي كه آموختن فنون حرفهايي به اندازهايي اهميت يافت كه بعدها، حتي آنان كه در رفاه بودند و بدان نيازي ناشتد آن را فرا ميگرفتند.
هم چنين بسط سازمان و تشكيلات ارتش و تقويت آن چنانكه قادر به برقراري امنيت و حفظ تماميت ارضي درمقابل هر متجاوز خارجي باشد، از اهميت زيادي برخوردار بود.
بدين منظور آنان به ذخيره خواربار و حوائج ديگر و نيز تهيه و تربيت افراد جنگي ميپرداختند و با فراگرفتن اسب سواري و تيراندازي و شكار خود را براي هدف مبارزه با دشمنان آماه ميكردند.
در زمينه ايجاد راههاي ارتباطي، پست، ارتباطات و مخابرات همانگونه در تمدن جديد راه، تلفن، تلگراف، راديو، تلويزيون و غيره و همچنين كتاب، مجله، روزنامه از عومل ارتباط جمعي و رفاه اجتماعي است و وسيلهاي است كه باعث آشنايي و نزديكي (ذهني، علمي، فرهنگي، اقتصادي) ميان افراد يا يك قوم و جامعه با اقوام و جوامع ديگر ميباشد و در دوره هخامنشي نيز تا آنجا كه در توانايي و گنجايش علم و صنعت آن دوران بوده توجه خاص شده و نياكان ما در حد امكان براي بالا بردن سطح دانش و خواستهاي اجتماعي و تبادل فرهنگي، اقتصادي، و … با همسايگان خود كوشش كردهاند.
به همين سبب است كه پست و چاپار و تلگراف را بنياد نهادند. هردوت مينويسد: “مخترع پست و چاپار ايرانيان دوره هخامنشي ميباشند و هيچ انساني به سرعت قاصدهاي پارسي نميتواند مسافرت كند.
بدين منظور علاوه بر تربيت چاپارهاي مخصوص چاپارخانهاي داير كردند(با مطالعهاي كه به عمل آورده بودند فاصلهايي كه يك اسب تندرو ميتوانست در روز طي كند تعيين كرده بودند) تا نامههاي دولتي و غيردولتي را از مركز تا نزديكترين چاپارخانه ببرد و به چاپارخانههايي كه آماده بر سر خدمت ايستاده بودند ميرساندند و او در دم حركت كرده و نامه را به چاپارخانه دوم، سوم، و ديگر تسليم ميكرد. بدين منوال چاپارها شب و روز درحركت بودند.
سرعت و نظمي كه ايرانيان براي رساندن پست برقرار كرده بودند و ابتكارهايي كه نقل و انتقال اخبارشان دادند شهرت جهاني دارد و جالب است كه بدانيم شعار پستخانهاي آمريكا از اين گفته هردوت درباره چاپارخانههاي هخامنشي گرفته شده ست “برف، باران، يخبندان و تاريكي نميتواند ما را از ادامه رساندن نامه و سفر خويش باز دارد.”
چاپارهاي ايران دوره هخامنشي فاصله تقريبا 2500 كيلومتري از بندريونانينشين افرو Ephesos در ساحل مديترانه در آسياي صغير تا سارد مركز ايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بينالنهرين تا شوش پايتخت هخامنشي در 15 روز طي ميكردند. حال آنكه عبور از همان راه براي يك قافله نود روز طول ميكشيد.
همچنين تنظيم امور مربوط به مخابرهي سريع اخبار وگزارشات مهم كه در حقيقت نوعي مخابره تلگرافي بصري بوده در ايران دوره هخامنشي وجود داشته است . بدين معني كه از شوش و همدان به اطراف كشور ايران با فاصلههاي منظم تپههاي طبيعي را براي مخابره معين مينمودند و در نقاط ديگر كه كوه و تپههاي طبيعي يافت نميشد، تپههاي مصنوعي بلند ساخته و بر بالاي آن نگهبان ميگماشتند كه در روز جرأت دادن دست و بيرق و يا ايجاد دود درشب با افروختن آتش اخبار فوري به فاصلههاي نسبتا دور اطلاع دهند.
آثار تپههايي از اين قبيل در نزديكي تهران هم وجود دارد كه از ري به طرف شرق و از شمال ورامين به ايوانكي ميرود و بقاياي برجهاي خبررساني عهد هخامنشي است.
از شيوه ديگر مخابراتي مديران(تلگراف آينه)يي است كه در روز با كمك آفتاب مورد استفاده قرار ميگرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتشهاي جهان سوم مورد استفاده قرار ميگرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتشهاي جهاني سوم مورد استفاده بود و هنگام مخابرات توسط نور چراع انجام ميشده است. بدين طريق كه پشت بام قلعه يا خانههاي بلند در برجك مخصوص چراغ ميافروختند و با بستن و باز كردن سوراخهاي آن برجك و قطع و وصل روشني، اخبار و گزارشات لازم را به نقاط ديگر مخابره ميكردند.
در زمينه اقدامات عمراني هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي به نظر تاريخنويسان درسدسازي مخزنهاي آب، كاريز، ترعهها، جادهها و پلها و اقدامات زيادي در گسترش و اصطلاح كشاورزي و انتقال دانهها و قلمههاي گياهان مختلف از ناحيهاي به ناحيه ديگر نمودند و هياتهاي پژوهشي و اكتشافي كه به زمينها و درياهاي دور فرستادند مانند ماموريت فرستادن نجيبزاده ايراني براي اكتشاف سواحل آفريقا به دستور خشايار كه از جبلالطارق گذشته و كنارههاي قاره آفريقا را پيمودند صحبت به ميان ميآيد .
مثلا در ناحيه هرات درياچهاي براي كمك به كشاورزان كندند. كشت پسته و نوعي ازمو را در شام، كشت كنجد را در مصر، كشت برنج را در ميان رودان(بينالنهرين) و كشت نوعي گردو را دريونان معمول داشتند .
كوروش عوارضي را كه در بابل از آب براي كشاورزي ميگرفتند لغو كرد .
درباره راه و راهسازي كه مهمترين وسيله ارتباطي و تفهيم متقابل افكار و عقايد و كسب تجارب علمي، فني، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و از كارهاي مهم و اساسي در جهت رفاه و تامين اجتماعي است هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي انجام دادند.
چنانكه احداث راه شاهي به امر داريوش بزرگ از بند يونانينشين در ساحل مديترانه در آسيا صغير يا سارد مركزايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بينالنهرين تاشوش پايتخت شاهنشاهي هخامنشي نمونهاي ازاين علاقه ايرانيان در تماس و آميزش با ملل گوناگون و برقرار ساختن يك رابطه پايدار ميان فرهنگهاي مختلف است .
در هزار و سيصد سال پيش از آنكه آبراه سوتر ميان درياي سرخ و درياي مديترانه ساخته شود به دستورداريوش با كندن تراعهاي بزرگ كه عبور آن چهار روزطول ميكشيد رود نيل را به درياي سرخ متصل نمودند و آرزوي فراعنه مصر در كندن چنين تراعهاي را برآورده ساختند . سنگ نبشتهايي كه در نزديكي ترعه سوئز پيدا شده داريوش شاه گويد:
« من يك پارسي هستم
از پارس مصر را گشودم
فرمان دادم اين كانال را بكنند
از رودخانهاي به نام نيل كه در مصر جاري است
تا دريايي كه از پارس ميرود
پس از آن اين كانال كنده شد
چنانكه فرمان دادم
و كشتيها از مصر، از ميان اين كانال به سوي پارس روانه شدند
چنانكه خواست من بود»
همچنين داريوش بزرگ هيأتي را مأمور نمود تا مسير رود سند را بررسي نموده تا از راه اقيانوس هند و درياي احمر به ايران برگرداند. پيرو اين اقدام كه به گفته « هرودت» سي ماه طول كشيد چند بندر و يك راه دريايي براي تسهيل روابط بين هندوستان و بخشهاي باختري شاهنشاهي و درياي مديترانه برقرار گرديد.
در يونان به امر خشايار شاه دو مهندس ايراني، كوه «آتوس» را بريده، ترعهاي به طول تقريباً 2500 متر و به عرض كافي براي آن كه دو كشتي داراي سه رديف پاروزن پهلو به پهلو ازآن عبور نمايند، ساختند و اين گونه راه ارتباطي آبي را بسيار كوتاه كردند.
همچنين هخامنشيان، هزاران كيلومتر جاده منظم، كاروان سراها و منزلگاهها براي تعويض اسب و مأموران لازم براي حفظ امنيت و تعميرات جادهها ميان شوش و سارد و تنكه به سفر و ازمير، در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهاي چين ساختند معروفترين اين راهها جادهي شاهي است كه شوش و سارد
(همانگونه كه گفتيم) به هم وصل ميكرد كه به گفته تاريخ نويسان يوناني سطح آن براي بلند نشدن گرد و خاك با نفت خام پوشانده بودند كه كشف بقاياي آن، صحت نوشتههاي يونانيها را ثابت كرده است.
براي تعمير و نگهداري جادهها از كارمنداني استفاده ميشد كه از طريق خزانه دولتي حقوق دريافت ميكردند. مسافرين دولتي و اشخاص مهم با كسب مجوز از شاهراهها استفاده ميكردند باين مجوزها را در الواح مجموعه تخت جمشيد ميتوان مشاهده كرد. در سندهايي كه يافت شده، معلوم ميشود مجوزهاي عبور و مرور در جاده شاهي و ديگر شاهراهها، جهت استفاده از جيره توسط مسافرين و نيز اطلاع از هويت افراد بوده است. جالب آنكه در اين مجوزها مقدار جيره و نام مسافر و مبدأ و مقصد آنان ذكر ميشده است.
ازجمله اقدامات ديگر، هخامنشيان ميتوان به توسعه قنات سازي در ايران اشاره كرد كه نخستين بار توسط كوروش و پس افراد توسط ديگران به صورت گستردهتري ادامه يافت «پوليوس» در كتاب تاريخ خود مينويسد: پارسيان آن هنگام كه ارباب آسيا بودند، حق بهرهبرداري از زمين را براي پنج نسل به كساني اعطا ميكردند كه آب چشمه را به مناطقي كه پيش از آن آبياري نميشد، ببرند.
داريوش در وصيت نامهاش به خشايار شاه در مورد اقداماتش ميگويد:
ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته ميشود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه ميشوند، حشرات در آن به وجود نميآيند و غله در اين انبارها چند سال ميماند. بدون اينكه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن اين انبارها ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوقه دو و يا سه سال كشور موجود باشد و هر سال بعد از اينكه غله جديد بدست آمد، از غله موجود در انبارها براي تأمين كسري خواروبار از آن استفاده كن و غله جديد را بعد از آنكه «بوجاري» شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك ميشود.
هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي ممكلتي نگمار و برايآنها همان مزيت دوست بودن با تو كافي است. چون اگر دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نامشروع نمايند. نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني، چون تا دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي.
كانالي كه من بين شط نيل و درياي سرخ به وجود آوردم، از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد. اما مواظب باش كه عوارض عبور كشتيها از آن كانال نبايد آنقدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتيها، ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند. اكنون سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينكه در اين قلمرو، نظم و امنيت برقرار كنند ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني.
پس از كوروش، داريوش اول و كمبوجيه و ديگر پادشاهان راه او را در راه مملكت ادامه دادند و تخت جمشيد و شهر پارسه از بزرگترين بناهايي است كه توسط وي در سال 518 (ق.م) بنيانگذاري و توسط شاهان پس از او تكميل شد.
بيش از 30000 لوح خشتي و تعدادي لوح سنگي كه در سال 1312 توسط باستان شناسان در گوشه شمال غربي تخت جمشيد كشف شده به خوبي و روشني نشان ميدهد كه كارگران در تخت جمشيد (برخلاف كارگران سازنده اهرام مصر) نه تنها در تخت جمشيد بلكه در تمامي اماكن و تأسيسات دولتي، حقوق كافي دريافت ميكردهاند و علاوه بر آن از « جيره ماهنامه» برخوردار بود و شگفتآورتر از آنكه همه آنها «بيمه» بودند.
در تخت جمشيد نه تنها مردان و پسران بلكه دختران و زنان مشغول به فعاليت بودند، هم چون مردان از حقوق و مزاياي كافي برخوردار بودند. دستمزد كارگران براساس سن و مهارت تقسيمبندي ميشد و مادران از مرخصي و حقوق زايمان و نيز حق اولاد استفاده ميكردند. دستمزد كارگراني كه دريافت اندكي داشتند با جيرههاي ويژه، ترميم ميشد تا گذران زندگيشان آسودهتر باشد.
«پير بريان» مينويسد:
«در مورد جيرههاي غذايي كارگران، الواح و مستندات گوناگوني از تخت جمشيد بدست آمده.
جيزه غذايي شامل: گندم، جو، شراب، نان گوشت و ديگر مواردي بود كه با حسابرسي دقيق با توجه به سن، مهارت و جنس و وضعيت كلي كارگر يا استفاده كار و كارمند به او پرداخت ميشد.
جالب توجه اينكه حتي به حيوانات متعلق به كارگران كه در تخت جمشيد كار ميكردند از سوي «دربار» جيره نقدي تعلق ميگرفت كه بيشتر غله بود.
مطابق الواح بدست آمده در سال 500 (ق.م) حدود 228 ليتر شراب در ميان هشت كارگر و استادكار توزيع شده كه توسط رئيس بخش اداري تخت جمشيد دستور توزيع آن داده شده است. بدين صورت كه 1914 ليتر شراب به هر دو نفر 23 ليتر به دو استادكار و نيز 23 ليتر به نفر زني كه بين اين هشت نفر بودند داده شده اما كساني كه رياست را برعهده داشتند، غلات بيشتري از مقدار استاندارد و معمول داده ميشد است كه جيرهها ماهيانه را ميتوان به طور مختصر به شرح زير تقيسم كرد:
1- غلات 2- آرد 3- شراب 4- گوسفند 5- نان 6- سكه 7 – پارچه
8- آب جو
توزيع بعضي از جيرهها مثل: گوسفند همه گرو هميشگي نبوده است. گروههاي كارگران در تخت جمشيد تحت نظارت و رياست ناظرين بودند و ناظرين نيز تحت فرمان خزانهدار و كمك خزانه داراي وقت بودند. جالب آنكه اين كارمندان براي جلوگيري از فساد هر چند سال تعويض ميشدند.
محل زندگي كارگران نزديك شهر پرسپوليس بنا شده بود تعداد كارگران 25000 نفر تخمين زده شده است كه به طور دائم به مدت 50 سال مشغول ساختن مجموعه تخت جمشيد بودهاند.
مدت زمان كاركرد روزانه كارگران 8 ساعت و در تابستان 10 ساعت بوده است.
دستمزد كارگران به صورت رسمي در ماه يك «در يك طلا» و استاد كاران 5 يا 6 برابر آن در ماه دريافت ميكردهاند. از آنجا كه هر كارگر و يا استاد نميتوانست تا آخر عمر كار كند (8/1) حقوق هر فرد در صندوق جداگانه زيرنظر خزانهدار پس انداز ميشد. تا در هنگام از كارافتادگي به او و يا خانواده او پرداخت ميشد. ( بيمه از كارافتادگي امروزي) مزد كارگران در زمانهاي تعطيلي نيز محاسبه و پرداخت ميشد»
همانطور كه قبلاً هم ذكر شد، در تخت جمشيد فقط مردان مشغول به كار نبودند. بلكه در اموري همچون بافندگي، زنان و دختران هم حضور داشتند. در بيست و سه لوح و متن كه از كاوشهاي بدست آمده به گروههاي زنان اشاره شده معلوم ميشود كه زنان پشم ميريسند و انواع لباس و جامه تهيه ميكردهاند.
حقوق زن و مرد در اغلب اوقات برابر بوده است و زنان ميتوانستند كار نيمه وقت انتخاب كنند، تا از عهده وظايفي كه در خانه به خاطر خانواده داشتند برآيند.
از نكات بسيار شگفانگيزي كه در مورد زنان و وضعيت آنان بايد اشاره كرد امور رفاهي فراوان و برابري زنان و مردان بوده است . زنان در عصر هخامنشي ميتوانستند حتي به رياست گروههاي كار انتخاب شود و در هنگام زايمان از جيره بيشتري نسبت به مردان برخوردار بودند. پس از زايمان از مرخصي با حقوق و نيز هدايايي بهرهمند ميشدند. آنها ميتوانستند كه در هنگام كار در تخت جمشيد، كودكان خود را به «مهدكودك» بسپارند.
طبق شواهدي كه موجود است. خانواده ايراني در عصر هخامنشي به صورت عمدتاً تك همسري و خانواده گسترده بوده است.
در بين الواح مكشوفه كه ذكر آن گذشت به همه زنان بافنده نيز اشاره شده است در اغلب اوقات جيره شراب، آب جو و غلات دريافت ميكردند. به مادران بيشتر از زنان و دختران، جيره تعلق ميگرفت كه خود پاداشي بود براي فرزندآوري جيرههاي اضافي كه به ازاي فرزندان بيشتر به مادران تعلق ميگرفت اساساً به زنان امكان ميداد كه نيروي خود را باز يابند و با شير خود، كودكانشان را تغذيه كنند. اسناد تخت جمشيد آن قدر دقيق است كه حتي تعداد نوزداني كه در صد كودك نگهداري ميشدهاند به همراه مادرانشان جيره دريافت ميكردهاند.
دختران در عصر هخامنشي مطابق دستورات دين زرتشت در امر ازدواج اختيار كامل داشتند. بنا به گفته هردوت، در زمان هخامنشيان دولت به مردم كمك مالي ميداد تا بتوانند همسر انتخاب كنند. داريوش حتي به خانوادههايي كه فرزند زياد داشند جايزه ميداد.
مرتضي راوندي مينويسد: چنانكه سوابق نشان ميدهد، حجاب به صورت غير جدي و آميخته با تساهل فقط در بين طبقات ممتاز وجود داشت. معاشرت دختران و پسران قبل از ازدواج معمول بود. زنان مخصوصاً آنان كه وابسته به طبقات پايين بودند در فعاليتهاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي شركت ميجستند.
زرتشت خطاب به دخترش ميگويد: آن كسي را به همسري برگزين كه «خرد» تو به آن فرمان ميدهد. همين تعاليم مذهبي مطمئناً در عصر هخامنشي نيز به صورت رايج وجود داشته است.
زنان در عصر هخامشيان، به بالاترين مرتبه فرماندهي لشكر رسيدند « آرتمين» نخستين زن دريا نورد ايراني بود كه در حدود 2480 سال پيش به فرمان خشايار شاه به مقام دريا سالاري و فرماندهي كل نيروي دريايي ايراني رسيد. همچنين او اولين زن در تاريخ دريا نوردي جهان است كه در جايگاه فرماندهي قرار گرفته از ديگر نكاتي كه در مورد جايگاه زنان در عصر هخامنشي ميتوان به آن اشاره كرد. برگزاري روز «زن» در ايران باستان بوده است كه در پنج اسفندماه سال بوده است.
زنان در اين روز از شوهرانشان هديه ميگرفتند. در ايران باستان اين روز را به احترام فرشته پاك «سپندارمز» براي پيروي از صفات پاك جشن ميگرفتند و شادي پايكوپي ميكردند. ابوريحان اين جشن را، مژده گيران يا مزدگيران ناميده است كه البته اين رسم در آيين زرتشتي چندان با دوام نماند و كمتر خانواده ايراني و زرتشتي در ايران چيزي از اين مراسم ميدانند.
در مورد نظام قضايي و رعايت عدالت كه از ويژگيهاي رفاه و تأمين اجتماعي است. در زمان هخامنشيان بسيار مدون و عادلانه بود. زيرا مجري قانون و دادگستري، مغان و پيشوايان مذهبي بودند كه نزد ايرانيان از فرزانگان و دانشمندان به شمار ميرفتند.
در همين زمان برجعي تحت عنوان «محكمه اعلي» وجود داشت كه از هفت قاضي منتخب از نجيبزادگان تشكيل ميشد و محكمههاي محلي، نيز در سراسر كشور ايجاد شده بود تا از طولاني شدن محاكمهها جلوگيري كند.
براي هر نوع محاكمه زمان معيني تعيين و همواره به طرفين پيشنهاد سازش از طريق داوري ميگرديد. به علت زيادي سوابق قضايي و طول و تفضيل قوانين گروه خاصي به نام «سخنگويان» قانون پيدا شدند كه مردم با آنان مشورت ميكردند و براي پيشبرد دعاوي از آنان كمك ميخواستند.
در زمان هخامنشيان فقط موبدان دنجبا به مقام قضاوت نميرسيدند. بلكه عمل قضاوت و حتي انتخاب قضات به دانشمندان سالخورده نيز واگذار ميشد.
رشوه دادن از گناهان بزرگ و مجازات آن اعلام بود. كمبوجيه دستور داد پوست قاضي اسدي را كندند و بر كرسي قضاوت وي كشيدند و فرزندش را بر آن تحت نشاندند تا پيوسته هنگام قضاوت سرگذشت پدر را به خاطر داشته باشد و از راه درست منحرف نشود.
اگر كسي در محكمه محلي نميتوانست به حق خود برسد، ميتوانست به شاه رجوع كند.
داريوش در يكي از كتيبههاي خود مينويسد:
« به خواست اهورا مزدا من چنانم كه راستي را دوست دارم
بدي را دوست نيستم چون مرا خشم مسلط شود با اراده سخت نگاه ميدارم
برخويشتن سخت فرمان روا هستم
در جاي ديگر مينويسد:
« از دروغ روي گردانم، دوست ندارم ناتواني از حقكشي در رنج باشد هم چنين دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد آنچه را كه درست است من آن را دوست دارم من بر خشم نيستم»
داريوش مجموعه قوانيني تنظيم كرد كه آن را «دستورات نظامات خوب» ناميد كه تا دورترين نواحي كشور اجرا ميشد. چنانكه داريوش در كتيبه بيستون به آن اشاره ميكند كلمه «دات» كه امروزه به قانون ترجمه شده است. نخستين بار توسط داريوش در كليه 2500 كشور تحت الحمايه ايران رايج شد در همين مورد داريوش در كتيبهاي مينويسد:
“خواست خدا در زمين، جنگ نيست. بلكه صلح نعمت و حكومت خوب است من در دل خود تخم كينه نمي كارم هر آنچه كه مرا به چشم آورد از خود دور ميسازم و با نيروي خود بر خشم چيره خواهم شد .”
در جاي ديگر ميگويد:”آنكه گزند رساند وستم كند به اندازه گوشمالش ميدهم. نميخواهم كسي زيان برساند و كيفر نبيند. آنچه كسي در بندگي ديگر مرا بگويد مرا قانع نميكند مگر طبق قانون نيك گواه درست آورد و داوري شود.
داريوش در وصيتنامهاش به خشايارشاه در قسمتهايي مينويسد:
زنهار، زنهار هرگز هم مدعي و هم قاضي نشو. اگر از كسي ادعايي دارد موافقت كن تا يك قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار و راي صادر نمايد زيرا كسي كه مدعي است اگر هم قاضي باشد ظلم خواهد كرد…
عفو و سخاوت را فراموش نكن و بدان بعد از عدالت برجستهترين صفت پادشاهان عفو و سخاوتمندي است. ولي عضو بايد موقعي به كار بيافتد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگر خطا كرده باشد و تو عفو كني بدان ظلم كردهايي: زيرا حق ديگري را پايمال نمودهاي.
آنچه در اين سند و ديگر اسناد مكشوفه ذكر شده بنابر شهادت مورخين فقط شعار نبوده بلكه در عمل اجرا شده زيرا الواح يافته شده نشان مي دهد كه مسوولان انجام وظايف دادگستري سخت به انجام رعايت عدالت و دادگري پايبند و به عمل در ميآوردهاند.
كورورش براي نخستين بار در ايران دستور داد تا دادگاههاي محلي تاسيس شود و روزي در هر ماه براي بارعام به همه اقشار مختلف تعيين كرده بود تا شخصا بتواند با مردم به صورت مستقيم ديدار كند و مردم بتوانند مشكلاتشان را با وي رودررو در ميان بگذارند كه عمل در اصطلاح سياسي امرزوي، حركت دموكراتيك خوانده ميشود . درنتيجه نميتوانست حكومت فاسدي صورت بگيرد. البته مردم هم از اين فعاليتها حمايت مي كردند .
درباره آموزش ديني و اخلاقي هخامنشيان فرزندان خود را ازكودكي به فراگرفتن ورزشهاي گوناگون و كارهاي دسته جمعي عادت ميدادند تا از اين راه حس همكاري و جوانمردي را درايشان ايجاد نمايند و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند، از قوانين جمعي پيروي نمايند و آن را محترم دارند و گذشته از آن از انديشه و كردار نكوهيده در امان باشند زيرا مي دانستند:
دل تهي، بدي جويد و دست تهي به گناه گرايد.
اوستا در قبال مردم سه وظيفه بزرگ و اساسي را برعهده هر زرتشتي گذاشته است:
1. دشمن را دوست كن.
2. پليدي را پاكيزه بدار.
3. نادان را دانا گردان.
– رسم اول مردمي و انسان دوستي را در دل بيدار و تقويت مي كند .
– وظيفه بعدي وي تكليف مي دارد كه بكوشد تا با رفتار و كردار نيك خود و ديگران را پاك و منزه سازد و پليديهاي بيرون و درون ديگران را برداريد.
– و سرانجامبه وظيفه بزرگ و اصلي انسان ميرسيم كه شركت و كمك به آموزش ديگران است بيسواد را سوادآموختن و بي دانش را دانش بخشيدن .
دين زرتشت آموزش و پرورش نسلها را به صورت فريضهاي الهي طرح كرده است و در “ونديداد” ميگويد:
“از سه راه به بهشت برين ميتوان رسيد:
اول، دستگيري به نيازمندان و بينوايان .
دوم، ياري كردن در ازدواج دو نفر بينوا.
سوم، كوشش و كمك به تعليم و تربيت نوع بشر كه به نيروي دانش، شر و ستم اين دو آثار جهل از جهان رخت بربندند”
داريوش در وصيتنامهاش به خشايارشاه مينويسد:
“همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايند و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هركس بايد آزاد باشد و از هر كيش كه ميل دارد پيروي نمايد .”
– در مورد نظام مالي و اداري ايرانيان در عصر هخامنشي، نخستين قوانين مالي منظمي در جهان آن دوران را در جهت توسعه امور مالي در كشورداري تنظيم كردند. در الواح مكشوفه تخت جمشيد كه ذكر ان گشت به طور بسيار دقيقي نام: خزانهدار، سركارگران، كارگران و زمانكار انجام شده آنها و بهاي آن محاسبه شده است .
در تاريخ كشور ما، كوروش پادشاه هخامنشي از كساني بوده است كه روشهاي مديريت او در امور اداري و كشورداري به توسعه و تكامل اين علم كمك فراوان كرده است.
در طرحريزي و پيشبيني عمليات و برنامهريزي كه اصل اول مديريت است . كوروش عقيده داشت كه “شبانگاه بايد به اين فكر بود كه صبحگاه چه كنيم و چون روز فرا رسيد بايد به اين انديشه باشيم كه شب را چگونه به صبح آوريم .”
– علاوه بر اين نامه او به عنوان يكي از نخستين صاحبنظران درباره تقسيم كار بر مبناي تخصص “مشخص بودن فرمانها”، ” مطالعه در حركات”، “طرح استفاده صحيح از جا و مكان و حمل و نقل مواد” در تاريخچه توسعه و تكامل مديريت ثبت شده است ”
داريوش هخامنشي بازرسان سلطنتي را براي نخستين بار در تاريخ به وجود آورد او اولين سازمان جاسوسي رسمي دنيا را جهت جلوگيري از فساد حكومتي و ستم به مردم و كنترل مرزها و امنيت داخلي به نام “چشم و گوش” شاه در هر ساتراپي به وجود آورد .
اين سازمان با توجه به اعتمادي كه شاه به آنان داشت در تمام امور مملكتي اختيار نظارت غيرمحسوس داشتند و همين امر موجب ميشد تا ماموين حكومتي و اشراف و توانمندان نتوانند بر مردم ستم كنند.
مبارزه داريوش با فساد و رشوه آنچنان شديد بود كه تاثيرش را تا سالها بر نظام اداري ايران باقي ماند .
نگهداري از 20 تا [1] بود (خشتروبان به منزله استانداران اموزي و يا والي در زمان صفويه بودند و تمام قدرت اداري و قضايي در دست او بود همچنين حفظ امنيت ب وصول ماليات و نظارت بر دادگستري كه به دست امراي محلي بود نيز از وظايف والي استاندار بود . 30 ساتراپي كه به منزله ايالت بودند و در هر يك فردي به نام “خشترويان” يعني تعيين شده
ساترايي منطقهايي را در برميگرفت كه طي تاريخ شكل گرفته بودو ساكنان آن از نظر مردم شناسي يعني از لحاظ فرهنگي و آداب و رسوم مشابه بودند .
در مورد امور ماليه داريوش براي هرايالتي يك ماليات جنسي و نقدي مقرر داشت. سپاه ايران در اين دوره به صورت مرزي اداره ميشد و همچنين تعداد سپاهيان و پادگانهاي هر ساترايي تعيين گرديده بود.
داريوش در ادامه اقدامات اصلاحي خويش دستور تنظيم و استاندارد شدن اوزان و مقياسها را صادر كرد و جمعآوري ماليات و پرداختها را قاعدهمند كرد .
ضرب سكه نقره به شكل به صورت گسترده و رسمي در همين عصر و با يك وزن استاندارد شده ه دستور او رايج شد.
فهرست خزانهداران تختجمشيد از سال 490 ق.م در الواح تختجمشيد ثبت شده است. به طور مثال شخصي به نام “بردكمه” از سال 490 تا 446 ق.م عنوان خزانهدار كل ايران را داشته و جيره ماهيانه بسيار زيادي كه ثبت شده نشان ميدهد از اهميت فوقالعادهايي برخوردار بوده وطبق اسناد تنها خزانهداري بوده كه اين مدت طولاني سمت خويش را حفظ كرده است. در كنار اين خزانهدار اصلي خزانهدارهاي ديگري بودهاند كه در مواقع ضروري از آنها استفاده ميگرديده است . در آن دوران سيستم اداري و مالي دقيقي طراحي و اجرا شده بود به طوري كه حتي نام انبارداران قسمتهاي مختلف بيست و پنج ساتراپي ايران و چند پادشاه بعد از داريوش به خوبي معلوم است .
گمرك براي نخستين بار به معناي امروزي آن در تمام شهرهاي بزرگ ايران به دستور داريوش اول برپا شده بود و كليه كالاهايي كه وارد يا خارج ميشدند مشمول اخراج ميشدند. پادشاهان هخامنشي جهت امور مملكتي از هياتي از مشاوران حكومتي استفاده مي كردند و در كنار آن در امور مالي و سياسي و… از خشتروبان نيز نظر مشورتي ميخواستند چنانكه پولياس در كتاب تاريخ خود در فصل يازدهم بند سه همين نكته را اشاره ميكند و بيان مينمايد كه : داريوش نخستين كسي است كه ميزان خراج پرداختي اقوام خود را تعيين كرد و در تعيين ميزان آن از نظر استانداران استفاده كرد و ميزان خراج را پس از مشورت به نصف كاهش داد .
همچنين جهت بايگاني اسناد خزانه مركزي تأسيس شد و اسناد چندين دهه در يك تالار بزرگ در تخت جمشيد بايگاني ميشد.
اينها و موارد منعقد ديگر به خوبي نشان ميدهد كه نظام اداري عظيمي كه در زمان هخامنشيان به وجود آمده يك هدف اصلي داشته و آن جلوگيري از فساد و ايجاد نظم و حركت ه سوي توسعه يافتگي و رفاه و تامين اجتماعي و بهزيستي مردم در قلمرو خويش تا چندين دهه، مردم در آن دوران نسبت به مردمان هم عصر خويش از رفاه بيشتري برخوردار بودهاند .
زيرا مشاركت مردم در برنامههاي رفاهي هخامنشيان، نظم، مسووليتپذيري حاكمان، سيستم اداري منظم، فقدان فسد به صورت گسترده در حكومت و همچنين برنامهريزي دقيق در كليه امور از مهمترين عوامل توسعه رفاه و تامين اجتماعي است كه در آن روزگار وجود داشته است .
از اينرو دوران حكومت هخامنشيان بدون شك يكي از درخشانترين دوراني بوده است كه مردم به چشم ديدهاند حكومتي كه در جهت توسعه و رفاه مردم اين سرزمين تلاش فراواني از خود بروز دارند و صفحات درخشاني را از خود بيادگار گذاردند .
– درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش كه از عوامل اصلي و اساسي رفاه و تامين اجتماعي است هخامنشيان كوشش بسيار زيادي به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانكه منابع تاريخي نشان مي دهدعموم مردم از آموزش و تحصيلات برخوردار بودند و مانعي براي تحصيل كسي وجود نداشت .
البته فرزندان طبقه اشراف و بالاي جامعه از آموزشهاي متفاوتي برخوردار بودند كه عملا توسط قشر پايين جامعه دسترسي به آن امكان پذير نبود . همانطوري كه امروز هم وجود دارد . وظيفه تعليم و تربيبت در اوايل حكومت هخامنشيان برعهده موبد موبدان و روحانيون مذهبي بود و پس از آن به تدريج اقشار ديگر جامعه از جمله دانشمندان به اين حوزه وارد شدند.
تربيت كودكان و نوجوانان در اين دوره بيشتر با اين هدف صورت ميگرفت كه آنان را دلير و فداكار و خردمند و مفيد به حال كشور پرورش دهند .
در نظام آموزشي عصر هخامنشي فرد ايراني ميبايست چنان پرورش مييافت كه براي جامعه عضو مفيد و سودمند باشد و منظور از تربيت آن بود كه جوانان را دلير و فداكار، خردمند و آراسته به زيور اخلاق و بالاخره مفيد به حال كشور و جامعه بار آيند.
در پندنامه “آذرباد ما را اسپندان ” آمده است .
اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زيرا افروغ دانش چون ديده روشن و بيناست .
آوزگاران را “ايثيراپائيتي ” (Aethrapaiti) يا هيربد دانشمند مي خواندند و هر يك پنجاه تن شاگرد بين هفت تا پانزده سالگي سپردند و آنان مي بايستي روزي هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.
معلم كسي بود كه از دانش و آگاهي لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .
اي زرتشت مقد كسي را معلم بخوان كه تمام شب مطالعه كند او از خردمندان درس بياموزد تا ازتشويق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحاني يعني بهشت نائل گرد.
معلمان نيز به چند رشته و مرتبه تقسيم ميشدند:
– معلمين ديني، سوادآموزي، تربيت بدني و معلمان علوم ديگر مانند معلمين ساب علمالاشياء، كشاورزي و…
– معلمان ديني را مغان و هيربدان يا “آثراوان” يا دو “فرهنگ خوانان”و اندرزپتان و همچنين معلمان در باري و معلمان عمومي كه آنان نيز بر حسب سن و خصوصيات دانش آموزان تعيين ميشدند .
براي تربيت و آموزش اطفال از ميان پيران و اشخاصي را انتخاب مي كردند كه بتواند اخلاق آنان را نيز پرورش دهد و براي نوجوانان از ميان مردان و براي مردان اشخاصي را كه بتوانند آنان را براي شناسايي و رعايت احكام و دستورات حكومت آماده تر كند و براي پسران نيز از ميان خودشان اشخاصي را براي سرپرستي انتخاب مي نمودند.
اولين مراكز آموزشي در ايران باستان دوران هخامنشي، آتشكدهها بود و چنانچه نظامي ميگويد :
چنين بود رسم اندر آن روزگار كه باشد در آتشگه آموزگار
كه از حدود يكصد و چند آتشكده به اين امر مهم اختصاص داشته است.
از جمله مدارس ديگر كه در دوره هخامنشي وجود داشته و بعدها در زمان ساسانيان شاهد آن هستيم ، مدراس “رها” و ديگري “نصين” است 40.
از تعداد شاگردان اين مدارس كه در حدود هشتصد نفر ذكر شده ميتون به تشكيلات منظم و سازمان مجهز آنها پي برد . علاوه براين مدراس ديگري با تنوع و گوناگوني بيشتر چون مداس، فني و حرفهاي و همچنين حوزههاي فلسفي، مانوي،مزدكي، زرتشتي، يهودي و مدارس علمي و ادبي چون پزشكي، رياضي، نجوم و … وجود داشته كه زمينه را براي پيدايش اين دانشگاه جنديشاپور را بعدها فراهم كرده است .
دانش آموزان و شاگردان در ايران باستان از چند نظر به چند رشته تقسيم نمودهاند:
1. دانشآموزان خاص كه شامل: شاهزادگان و بزرگزادگان(اشراف) و درباريان، ساتراپ شهربانان، دبيران، افسران ارشد، بود كه علوم جنگي و سياسي و كشور داري را ميآموختند.
2. دانشآموزان حرفهاي كه شامل فرزندان مغان، هيربدان و موبدان بودند علوم ديني را فرا ميگرفتند و فرزندان پيشهوران و اصناف و صنعتگران و كشاورزان و غيره كه هريك فنون وصنايع پدري را ميآموختند.
3. دانشآموزان عمومي كه شامل فرزندان آموزگاران، كارمندان، بازرگانان كه آموزش فرهنگي، اداري و اقتصادي كشور را ميآموختند.
از چگونگي كامل دانشگاهها و مراكز آوزش عالي در دوران هخامنشي به علت از بين رفتن مدارك اطلاع كاخي در دست نيست ولي شواهد باقي مانده وجود آموزش عالي را در اين زمان همانطور كه گفته شد تاييد ميكند .
زيرا در اوايل عهد هخامنشي مكتبهاي سده در اكباتان و ديگر درسارد و سمرقند تأسيس شده كه گفته ميشود در آنها پزشك، دبير، كاهن پرورش مييافتند و احتمال دارد كه غير از اينها مدراس ديگري وجود داشته كه جز آنها به زمان كنوني نرسيده است .
گفتهاند كه يكي از قديميترين مدارس، ايرانين باستان، مكتب اكباتان است اين مدرسه يكصدسال پس از زرتشت توسط يكي از شاگردان او تأسيس گرديد و با يكصد شاگرد به درمان كردن مردم ميپرداختند.
فلوطرحس نوشته است كه در مكتب سده و اكباتان كه شخصا به آن راه يافته بود حكمت، نجوم، طب، جغرافيا تعليم داده ميشد و يكصد شاگرد در آن به تحصيل مشغول بودند 43.
در دروه هخامنشي علاوه بر دانشكدهاي براي تحصيل طب در سائيس مصر چند مدرسه عالي مهم نيز در شهرهاي بورسيبا ، ميلت و از ارخويي تأسيس گرديد به علاوه در آذربايگان، ري و بلخ نيز محققاتي وجود داشته است .
تحصيل در مدرسه معمولا از سن هفت سالگي تا چهارده، پانزده سالگي ادامه مييافت و كودكان و نوجوانان خواندن و نوشتن و علوم مقدماتي و اوليه را در محيط آموزشگاه فرا ميگرفتند. مدرس عمومي در نقاط مسكوني و در نزديكي محل كسب بازار و محل زندگي اكثريت ساخته ميشد تا كليه مردم و فرزندانشان به راحتي بتوانند از آن برخوردار شوند .
در كتاب يونان و بربرها در مورد محمل مردسههاي ايرانيان باستان چنين نوشته شده كه ايرانيان براي مدرسه جايگاه مخصوص دارند كه جايگاه آزادي ناميده ميشود .
درباره چگونگي گذران اوقات فراغت كه يكي از عوامل مهم در بهبود و توسعه رفاه و تامين اجتماعي و از دغدغه مهم كنوني كشورهاي توسعه يافته است هخانشيان در دوران باستان اقدامات بسيار مهمي انجام داده و كوشيدهاند تا هر چه بيشتر و بهتر زندگي مردم به شادي و رفاه بگذرد به همين لحاظ علاوه بر جشنهاي سالانه در هر ماه حداقل يك روز را به جشن و پايكوبي و شادي و تفريح ميپرداختند. ايرانيان باستان روزهاي بسياري از سال را شادمانه جشن ميگرفتند و در اين روزها با مراسمي دلانگيز و شاديآفرين فرشتگان نيكي را تقديس و اهورامزا را ستايش ميكردند. به همين جهت است كه در اكثر كتيبههاي ايران باستان با چنين مضاميني روبرو ميشويم اهوارامزدا مردم را آفريد .
و از خداي بزرگ و يكتا كه به شهر شادي ارزاني فرمود، سپاسگزاري شده است .
تعداد جشنها درايران باستان زياد و رسم برا ين بود كه كليه جشن را با پرستش اهوارامزدا آغاز مينمودند. بدين معني كه پيش از شروع برنامههاي اصلي جشن دعايي از اوستا خوانده و سپس برنامه اصلي جشن آغاز ميگرديد.
از بسياري جشنها در ايران باستان چنين پيداست كه ايرانيان براي شاديهاي زندگي ارزش فراوان قائل بودند و طبع انساني و روح دادگري و بيزاري از خونريزي و گرايش به راستي و درستي كرداري و مهرباني خود دليل بارزي بر طبع لطيف و شادي آفرين نياكان ما ميباشد.
همانطور كه گفته شد، جشنهاي ايران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه و ماهيانه تشكيل ميشد كه جشنهاي سالانه به ترتيب درجه اهميت و بزرگداشت عبارتند از:
1- جشن نوروز يا جشن بهاران
2- جشن مهرگان كه از اول مهر تا 30 روز تمام جشن برپا ميكردند اين عيد به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاك ماردوش است .
3- جشن سده يا سدك كه به مناسبت سپري شدن صد روز از زمستان برپا ميشد و به نام جشن پيدايش آتش معروف است .
4- جشن زايش آشوزرتشت كه در روز ششم از ماه فروردين برپا ميشد و روز خانوارده بود زيرا در اين روز مشيه و مشياد مرد و زني كه در آيين مزديستي مانند آدم و حوا ميباشند به دنيا آمدهاند .
5- جشنهاي گامان بار، كه در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز يعني روي هم يك ماه در هر سال برگزار ميشده است .
6- جشن سيرسور كه در روز چهاردهم دي ماه به منظور دفع آفات شيطاني و امراض گوناگون برگزار ميشد و آن را سير سور ميگفتند .
7- جشن پنجه يا پنجه درديده كه در اواخر ماه دوازدهم برگزار ميگرديد و براي شادي روان گذشتگان و دستگيري از مستمندان پرداخته ميشد و با خواندن سرودهايي از اوستا، آمرزش و رستگاري نياكان خود را از اورمزد توانا مي خواستند.
اما جشنهاي ماهيانه بدين ترتيب بود كه چون نام هر يك از روزها با نام همان ماه همزمان و مطابق ميشد، آن روز را جشن ميگرفتند پس در هر ماه يك روز مخصوص جشن ماهيانه بود به جز ماه دي كه سه جشن داشتند.
بنابراين با توجه به صورت اسامي روزهاي جشنهاي ماهيانه از اين قرار بوده است:
1. نوزدهمين روز در فروردين ماه جشن فروردينگان
2. سومين روز در ارديبهشت جشن ارديبهشتگان
3. ششمين روز خورداد ماه جشن خوردادگان
4. سيزدهمين روز در تيرماه جشن تيرگان
5. هفدهمين روز در امردادماه جشن امردادگان
6. چهارمين روز در شهريورماه جشن شهريورگان
7. شانزدهمين روز در مهر ماه جشن مهرگان
8. دهمين روز در آبان ماه جشن آبانگان
9. نهمين روز در آذرماه جشن آذرگان
10. هشتمين روز در ديماه جشن ديگان
11. پانزدهمين روز در ديماه جشن ديگان
12. بيست و سومين روز در ديماه جشن ديگان
13. دومين روز در بهمنماه جشن بهنمگان
14. پنجمين روز در اسفندماه جشن اسفندگان
خلاصه آن كه ايرانيان باستان در عصر هخامنشي با فرهنگ و تمدن درخشان خود كه گنجينه عظيمي از هنر، انديشه، اخلاق، فرزانگي، آداب و رسوم و سنن است همواره با اقدامات موثر و گوناگوني كه در جهت رفاه و تامين اجتماعي مردم اين سرزمين به عمل آورند، كوشيدند تا اين مهم و حياتي را در ميان مردم به بهترين نحو به اجرا درآورند زيرا دريافته بودند كه به- زيستن سر بقا و توسعه جامعه و كور به سوي تعالي است و تا اين مهم حاصل نيايد جامعه توسعه نمييابد و حكومت دوام نميآورد .
بدين منظورآنان با استفاده از تمام عوامل ممكن كه شرح آنها گذشت تلاش كردند تا حداكثر رفاه و بهزيستي و امنيت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و… را در جامعه به وجود آورند .
علاوه بر آن كوشيدند تا فرد ايراني را چنان پرورش دهند كه براي جامعه عضو مفيد و سودمندي باشد و وظايف خود را در قبال ميهن به انجام برساند و با عادت دادن كودكان و جوانان به كارهاي دسته جمعي حس همكاري و جوانمردي را در ايشان ايجاد نموده و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند، از قوانين جمعي پيروز نمايد آن را محترم دارد و گذشته از آن از انديشه و كردار نكوهيده در امان باشند. زيرا مي دانستند كه “دل تهي بدي جويد و دت تهي به گناه گرايد”
از اين رو برماست كه ميراث فرهنگي و بزرگان گذشته را مقدس و محترم شماريم بدينوسيله از خودبيگانگي و فرار مغزها در جامعه جلوگيري نماييم .
منابع و مآخذ:
2-1- دكتر محمدمحمدي – فرهنگ و تمدن پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي – دانشگاه تهران 1353 ص 19
3- ر.ش به كتابهاي تامين و رفاه اجتماعي – دكتر محمد آراسته خو – دانشگاه پيام نور – 1383 تمام كتاب
4- عل اصغر حكمت – آموزش در ايران باستان – انتشارات موسسه تحقيقات و برنامهريزي علمي آموزشي 1350 ص 39
5- پيربريان – امپراطور هخامنشي – ترجمه ناهيد فروغان – نشر قطره 1381
6- دكتر اسماعيل دولتشاهي – تاريخ عمومي – دانشسراي عالي 1334 – ص 65-64
7- پيير بريان – همان و حكمت – همان ص 89
8- مرتضي راوندي – تاريخ اجتماعي ايران جلد 5 – ص 726-723
9- مرتضي اروندي – تاريخ اجتماعي ايران جلد 6 – نشر ناشر – 1363 – ص 18
10- بديع آيه كوثر – سنگ نبشتهها سخن ميگويند – روابط عمومي ستاد بزرگ ارتشباران تهارن ص 111-110 و 132- 131
11- حكمت – همان ص 80
12- حكمت – همان ص 80
13- حكمت – همان ص 143
14- حميد نيرنوري- سهم ايران در تمدن جهاني – شركت ملي نفت ايان – سال 1345 ص 118
15- محمدجواد مشكور – تاريخ مردم اوراتور – نشريه شماره يك انجمن فرهنگي و هزار ايران– 1331- ص 5 و همان ص 146
16- پيير بريان – همان صفحه 572-562 – راوندي جلدي 5- همان ص 529 و محمد جواد مسكور تاريخ اجتماعي ايران تهران – اميركبير 1347ص 56
17- حكمت همان ص 147- و ايرانشهر – يونسكو- ايرانشهر- كميسيون ملي يونسكو دانشگاه تهراغن سال 1342-1343
18- ا ج آربري – ميراث ايران – بنگاه ترجمه و نشر كتاب تهران 1346 – ص 323
19- بديع ايه كوثر همان ص 31 و حكمت همان صفحه 41
20- پي ير بريان – همان ص 572-562
22- پي ير بريان – همان ص 651 و حكمت همان ص 443 و كتاب اشكانيان تاليف م . م دياكولو – اشكانيان – ترجمه كريم كشاورز – انجمن فرهنگ ايران باستان 1344- ص 74
——————————————————————————–
هردوت عده ايالات ايران را در زمان داريوش يت ايالت نوشتهاي از كتيبه نقش رستم برميآيد كه سي ايالت بوده است . / منبع:chn
پیام برای این مطلب مسدود شده.