وقايع کهريزک، جنايت عليه بشريت، گزارش ويژه “موج سبز آزادی” از وضعيت فجيع بازداشتگاهها
گویانیوز: در شرايطی که وضعيت بازداشت شدگان باعث نگرانی بخش عمدهای از جامعه شده و وجود بازداشتگاههای غيرقانونی حتی به تاييد رهبر نظام هم رسيده است، «موج سبز آزادی» گزارشهای تکاندهندهای را از برخی افراد آزاد شده از زندان و منابع ديگر دريافت کرده که نشاندهندهی وضعيت فاجعهبار و غير انسانی حاکم بر بازداشتگاهها و زندانهای قانونی و غيرقانونی است.
بر اساس گزارش رسيده به «موج سبز آزادی» يک خانم محجبه که در روزهای تبليغات انتخاباتی با خودروی شخصی خود اقدام به پخش سیدی «نود سياسی» میکرده، به همين خاطر پس از انتخابات شناسايی و در منزل خود بازداشت میشود.
وی خبر داده که در مدت بازداشت، بارها مورد ضرب و شتم مأموران مرد قرار گرفته، بازجوها مرتبا با الفاظ رکيک و ناسزا به توهين و تحقير وی میپرداختهاند و حتی مإموران مرد موهای او را میکشيده و دائما با تماس بدنی، او را مورد آزار قرار میدادهاند تا اعتراف کند که با برخی چهرههای سياسی، رابطهی نامشروع داشته است. اين گزارش حاکی است وی پيش از آزادی مجبور شده نوشتهای را امضا کند مبنی بر اينکه در زندان با وی هيچگونه بدرفتاری نشده و حتی هفتهای دو بار هم در زندان چلوکباب خورده است!
گزارش ديگری که يکی از بازداشت شدگان هفته اول پس از انتخابات، پس از آزادی در اختيار «موج سبز آزادی» قرار داده، حاکی است که به محض انتقال وی به پاسگاه کلانتری و در ابتدای ورود به اين پاسگاه، وی و ديگر بازداشت شدگان به شدت کتک خوردهاند. او همچنين يکی از شکنجههای تحقيرآميز صورت گرفته را اينگونه توصيف کرده که: بازداشتیها را در کف توالت پاسگاه میخواباندند، سربازی پايش را پشت گردنشان میگذاشت و آنها را مجبور به ليس زدن توالت میکرد.
وی همچنين فاش کرده که در يک مورد که سربازی از اين کار امتناع کرده، مورد ضرب و شتم مافوقش قرار گرفته و سپس او هم بازداشت شده است. وی در عين حال خبر داده که از همان روزهای ابتدايی، در حين کتک زدن بازداشتیها، مرتبا در پاسگاه فحشهای رکيک به هاشمی و خاتمی و موسوی میدادهاند.
موضوع ديگری که در دو روز اخير و به دنبال شهادت فرزند يکی از مسئولان دولت نهم به رسانهها درز کرده، ابتلای احتمالی برخی بازداشت شدگان به بيماری مننژيت است؛ طوری که ابتدا سردار علايی در يادداشت خود فاش کرد که وزير بهداشت از توزيع گسترده و البته ديرهنگام واکسن مننژيت در زندانها و بازداشتگاهها خبر داده، سپس مديرکل زندانهای قوه قضاييه تاييد کرده که تنها در اوين به ۴۰۰۰ زندانی واکنس مننژيت تزريق شده و دست آخر سخنگوی کميسيون امنيت ملی خبر داده که سعيد مرتضوی در جلسهی اين کميسيون ادعا کرده محمد کامرانی و محسن روحالامينی به علت ابتلا به بيماری مننژيت درگذشتهاند.
در اين باره، يک پزشک متخصص که نخواست نامش فاش شود، در گفتوگو با «موج سبز آزادی» از رسانهها و نمايندگان مجلس خواست وزير بهداشت تا در صورت صحت اين ادعا، نوع مننژيت اين دو زندانی را اعلام کند. وی هشدار داد که اگر مننژيت اين دو شهيد از نوع Meningococcal باشد، خطر بزرگی دستگيرشدگان و حتی مردم را تهديد میکند و بايد سريعا نسبت به واکسينه کردن مردم و توزيع داروهای آنتیبيوتيک و پيشگيری (Prophylaxis) اقدام شود.
همچنين در گزارش ديگری که از سوی نزديکان يک جوان بازداشت شده به «موج سبز آزادی» رسيده، تصريح شده که اين جوان که به تازگی آزاد شده و جرم وی بازگشت از لندن بوده! از لحاظ روحی چنان وضعيت اسفناکی دارد که برای جلوگيری از خودکشی، او را در منزل به تخت بستهاند.
اما تکاندهندهترين گزارشها در اين ميان به بازداشتگاه غيرقانونی کهريزک اختصاص دارد که بر اساس گزارشهای موثق و متعدد، تحت نظارت مستقيم سردار رادان قائممقام فرمانده نيروی انتظامی کل کشور اداره میشود و فضايی يکسره قرون وسطايی بر آن حاکم است.
شاهدان عينی و بازداشتیهای آزاد شده از کهريزک، وضعيت اين بازداشتگاه غير قانونی را اينگونه توصيف میکنند:
در يک سولهی ۲۰۰ متری بدون وجود دستگاههای تهويهی هوا، چندين معتاد کراکی که اميدی به زنده ماندن آنها نيست و بدنهايشان کرم گرفته، دراز به دراز بر روی زمين افتادهاند؛ و در کنار آنها، بازداشت شدگان نگهداری میشوند. بازداشتشدهها حدود ۱۰۰ نفرند که به اين محيط غير بهداشتی با هوای نامطبوع منتقل شدهاند. آنها صف می کشند تا بتوانند از زير در، ولو برای دقيقهای از هوای بيرون تنفس کنند.
هر روز صبح سردار رادان به اين محل سرکشی میکند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میدهد. بهترين ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هليکوپتر میآيد، بچهها به خود میلرزند و میفهمند که رادان آمده.
يکی از بازداشتیها در اثر برخورد باتوم به سرش، کم کم بينايی خود را از دست داد؛ ولی با وجود اطلاع شکنجهگران کهريزک از وضعيت وی، او را از اين محل غير بهداشتی خارج نکردند. دو روز قبل از آزادی، بازداشتشدهها به اوين منتقل میشوند و فردی که بينايی خود را از دست داده بود، در اتوبوسی که به سمت اوين در حرکت بود، بر روی پای يکی ديگر از بازداشت شدگان جان میسپارد.
از ديگر شکنجهها در کهريزک آن است که بدنها را خيس میکنند و بعد با شلنگ و سيم، بازداشتشدهها را کتک میزنند تا درد تا عمق جان آنها نفوذ کند.
و سيعلم الذين ظلموا ای منقلب ينقلبون
گزارش دوم:
فجايع و کشتار انسانی در اردوگاه کهريزک، گزارش تکان دهنده رضا ياوری (آزاد شده از زندان کهريزک)
نميدونم از کجا شروع کنم! اگه از لحاظ انشايی و املايی گزارشی رو که می خوام الآن از گوانتاناموی ايران، کمپ کهريزک، بگم ايراد داشت من رو ببخشيد چون خيلی عجله دارم و بايد زودتر برم. الآن که دارم اين رو می نويسم ساعت ۸ دقيقه بامداد ۶ مرداد ماه هست. من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسايی از مرگ حتمی نجات يافتيم.
و الآن از بيمارستان رسيدم خونه و بلافاصله پای سيستم اومدم و اين وبلاگ رو ايجاد کردم.
من ۱۸ تير دستگير شدم. ۲۱ سال سن دارم. الآن که دارم اينو می نويسم باز باورم نمی شه که آزاد شدم. تو تظاهرات ۱۸ تير که با يکی از دوستام سوار موتور بوديم و دوستم داشت با موبايل فيلمبرداری می کرد توسط چند لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتيم. يه زن اومد ما رو از زير دست اينا نجات بده که اون بيچاره هم کلی زدند. ما رو انداختند توی يه مينی بوسی که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما. مينی بوس ما رو به يه کلانتری برد. انقدر کتک خورده بودم که نفهميدم کجا بود. بعد ما رو اونجا کنار ديوار چيدند و منو دوستم کنار هم وايساديم. بعد يه لباس شخصی قوی هيکلی اومد و يکی در ميون می کشيد بيرون و با تک پا سوار مينی بوسمون کرد و اون لحظه ديگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر ديگه به اردوگاه کهريزک بردند. باور نمی کنيد حداقل اون اتاقی که ما رو بردند ۲۰۰ نفر بودند. همه زخمی و باتوم خورده. صدای ناله همه جا رو فرا گرفته بود. با خودم گفتم اينا ميخوان چی به سرمون بيارن. شايد فردا بريم دادسرايی. زندانی. اونجا حداقل از اينجا بهتره. اصلا جا نبود که بشينی. تمام در و ديوار خون بود.
به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هايی نبود که بتونه اين جور جاها رو تحمل کنه. تو اين اوضاع و احوال کسانی که تو اتاق بودند شروع به گريه و زاری و ناله کردن و گفتن ۱ نفر مرده. صدا از ته اتاق می اومد ولی شايد باورتون نشه همه به هم چسبيده بوديم و نمی تونستيم تکون بخوريم. نگهبانای لباس شخصی اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاريکی مطلق شروع کردن زدن. هر کی جلو دستشون بود ميزدن. نيم ساعت حسابی کتک زدن. چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شايد هم مردن.
بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن و انداختند تو صورت ماها گفتند اگه صداتون درآد اين باتوم ها رو می کنيم ….. باورم نمی شد. فکر ميکردم دارم کابوس می بينم.
صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکيه جنازه رو داد به ديور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داريم. پس شانس بياريد و مثل اين مادر … (به مرده) نمی ريد. هيچ صداتون رو در نمی آريد. تا صبح اگه زنده مونديد مونديد. اگه نمرديد که …
گفت شما محاربه هستيد. می دونيد محاربه يعنی چی. يه نفر از اون جلو که پسری بود حدود ۱۶ . ۱۷ سال سن داشت گردنش رو گرفت به اينا بگو محاربه يعنی چی! گفت نمی دونم. گفت غلط کردی ندونی! شروع کرد به زدنش گفت بگو. بگو بگو. اونقدر زدش که از حال رفت. می گفت يعنی شيطان. يعنی خطا کار. انقدر زدش که چند نفر شديدا اعتراض کردن. که اون ها هم در حد مرگ کتک خوردن.
تو اون اتاق ما تا صبح حداقل ۴ نفر کشته شدن.
صادق نعره کشيد و گفت اين جا از توالت فرنگی و مسواک و اينا خبری نيست همين جا کاراتون رو می کنيد!!! شيرفهم شديد؟
هيچ آدم سالمی بين ما نبود و همه خون يا رو صورتشون لخته زده بود مثل من، يا چشمشون باد کرده بود مثل من، يا مثل خيليا دست و پاشون شکسته بود. به دليل تاريکی مطلق من خيلی ها را نتونستم ببينم.
وقتی که در رو باز می کردند با ديدن نور چشممون شديدا احساس ناراحتی عجيبی می کرد. فردای اون روز و روزهای ديگه رو به بدنرين شکل که توضيحش زمان بسيار می خواهد گذرونديم. برای اين که از گرسنگی نميريم هر روز که نميدانيم شب بود يا روز بود! يک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتياق می خورديم به ما می دانند. که داخلش تکه های نان. سبزی. برنج بود می دادند. که شخصی بين ما بود بنام دکتر زارع که می گفت يک پزشک است و مسئول تقسيم غذا بود. من ايشان و تعداد زيادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آن ها را می شندم از صدا می شناختم تا اين که بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد. واااااای برا ما يک حس آزادی بود. آسمان آبی و نور خورشيد برای ما تازگی داشت. (در ضمن اين را بگم که به خاطر اين ما را به محوطه آوردند که کثافت ها و مدفوع خود را از اتاق بيرون بريزيم) معذرت می خوام که اين طور می نويسم ولی تا چند وقت ديگه که بقيه هم از زندان آزاد بشن بخصوص کمپ کهريزک اون ها بهتر واستون توضيح می دن و مطمئن هستم اين کمپ در بعضی موارد دست گوانتانامو و ابوغريب را طی اين چند روز از پشت بسته. به هر حال به گفته نوچه های صادق ما جزو اولين کسانی بوديم که بدون دادگاهی! بامداد ديروز به خاطر شلوغی بيش از حد کمپ به بيرون انداختند. و ما را تهديد کردند که اگر جايی حرفی بزنيم ما را به قتل می رسانند. من بلافاصله با خانواده ام نيمه شب ديشب با موبايل يک عابر تماس گرفتم و اون ها به سراغم آمدند. طعم آزادی خيلی شيرين است. اما به ياد داشته باشيد که الآن هزاران نفر تو اردوگاه کهريزک بدترين شرايط رو ميگذرونن.
در ضمن اسامی چند نفر رو که تو اين مدت جان خودشون رو فقط تو کمپ ما از دست دادن و من حفظ کردم رو می گم. در ضمن اگر اين حيوان صفت ها اين ها رو به بيمارستان می بردند شايد الآن زنده بودند.
حسن شاپوری (دانشجو)
رضا فتاحی (دانشجو)
ميلاد فاقد فاميلی (اون پسره ۱۶ – ۱۷ ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و اون رو با خودشون بردند. ولی دکتر هم بند ما و به قولی ارشد ما گفت اون از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده)
مرتضی سلحشور
مراد آقاسی
محسن انتظامی
در ضمن اسامی تعداد زيادی از بازداشت شده ها رو تو کمپ خودمون دارم که اون رو هم تو اين وبلاگ تا چند روز آينده می گم.
خدايا ما رو از شر اينا راحت کن
باورم نمی شه که ۲۴ ساعت پيش کجا بودم
خدايا همه ايرانی ها و آزاديخواهان رو هر چه سريع تر نجات بده.
در ضمن احتمال می دم با تغييراتی که تو کمپ کهريزک پيش اومده اون بازداشتگاهی که رهبر فاسد قراره تعطيلش کنه همين کهريزکه. چون خيلی ها توش کشته شدند.
رضا ياوری (نام مستعار من)
۶ مرداد ماه ساعت ۱:۱۰ دقيقه بامداد
به اميد آزادی دربندان کهريزک
پیام برای این مطلب مسدود شده.