18.08.2009

شکنجه و یکی از پلیدترین شکل‌های آن: تجاوز جنسی • مصاحبه با یک روانشناس

دویچه وله: شکنجه چیست و چه پیامدهایی برای شکنجه‌دیده و جامعه دارد؟ تجاوز در زندان و اعمال شکنجه‌ی جنسی با چه انگیزه‌هایی صورت می‌گیرد؟ چگونه می‌توان در این مورد به شکنجه‌شدگان و کل جامعه کمک کرد؟ مصاحبه با دکتر نورایمان قهاری

شکنجه، جزء ثابت قاموس سیاست در ایران است. دسته‌بندی سیاسی در ایران در نهایت تبدیل به دسته‌بندی میان شکنجه‌گران و شکنجه‌دیدگان می‌شود، دسته‌بندی میان آنانی که سلطه‌گری‌شان به شکنجه‌گری ختم می‌شود و آنانی که در برابر قدرت شکنجه‌گر و این منش سلطه‌گری می‌ایستند.
معمولا هر بحران سیاسی‌ای در ایران موضوع شکنجه را به موضوع روز تبدیل می‌کند و اینک این مسئله، موضوع روز است. تجاوز جنسی، که یکی از پلیدترین شکل‌های شکنجه است، دیگر رازی نیست که در چارچوبه‌ی زندان باقی بماند. موضوع به رسانه‌ها کشیده شده و به میان خانواده‌ها رفته است. جامعه از آن سخن می‌گوید و این فاش‌گویی آغاز یک روند درمانی است.

در مورد شکنجه، پیامدهای آن برای فرد و جامعه‌ی شکنجه‌دیده، موضوع تجاوز جنسی و کمکی که در این مورد می‌توان به فرد و جامعه کرد، با خانم دکتر نورایمان قهاری، روانشناس دارای تخصص در درمان آسیب‌دیدگان از شکنجه گفت‌وگو کرده‌ایم.

دویچه وله: خانم دکتر قهاری، این روزها بحث‌های زیادی درباره‌ی شکنجه‌هایی که در زندان‌های ایران اعمال می‌شود در جریان است. تعریف شما به عنوان متخصص درمان آسیب‌دیدگی‌های اجتماعی و روانی از جمله درمان جان بدربردگان از شکنجه چیست؟

نورایمان قهاری: باید بگویم، با این که شکنجه تاریخچه‌ای بسیار طولانی دارد، دانسته‌های ما درباره‌ی انواع شکنجه در عصر حاضر مدیون گزارش‌هایی است که جان‌بدربردگان از شکنجه در سراسر دنیا به پزشکان، روانشناسان و ارگانهای قانونی و حقوق بشری بین‌المللی داده‌اند. اما به طور ویژه، برای دسترسی به اطلاعات در مورد زندان‌های جمهوری اسلامی می‌توانیم به خاطرات مکتوب و شفاهی زندان بسیاری از جان‌بدربردگان از زندان‌های سیاسی دهه‌ی ۱۳۶۰ در ایران و گزارش‌های رسیده از زندان‌ها در چند ماه اخیر هم رجوع کنیم. اطلاعات من همچنین مربوط می شود به تحقیقاتی که خودم در حوزه‌ی روانشناسی در مصاحبه با جان‌بدربردگان زندانهای دهه‌ی شصت جمهوری اسلامی انجام داده‌ام.

تحقیقات انجام شده ‌در باره شکنجه نشان می‌دهند که شکنجه درعرصه های متفاوت، از جمله در میان دست‌اندر کاران خرید و فروش مواد مخدر و در چرخه خشونت خانوادگی به کار برده می شود. هدف اصلی استفاده از شکنجه در زمینه‌های ذکر شده مهار کردن افراد درگیر است. اما موضوع گفت‌وگوی ما در اینجا شکنجه سیاسی است که به دست ماموران رسمی دولت‌ها، بطور سیستماتیک و برنامه‌ریزی شده، در جهت سرکوب مخالفان‌شان به‌کار می‌رود. شکنجه‌ی سیاسی یکی از سلاحهای موفق دولت‌های سرکوبگر علیه دموکراسی است که از آن برای تخریب فرد و اشاعه‌ی رعب و وحشت در جامعه استفاده می‌کنند. یکی از اهداف اِعمالِ شکنجه‌ی سیاسی تاثیرگذاری بر فرهنگ رفتاری یک جامعه است تا محیطی به وجود آید که در آن افراد به خاطر صیانت نفس و حفظ جان خویش خاموشی پیشه کنند. چنانچه می‌توان برای نمونه با قطعیت گفت که جامعه‌ی ایران درپی سرکوب‌های دهه‌ی ۱۳۶۰ برای مدت‌ها به چنین سرنوشتی دچار شد. ویژگی اصلی شکنجه، وارد آوردن درد است؛ هدف نهایی آن به نابودی کشاندن انسانیتِ قربانی خود است. تغییری که با اِعمال شکنجه در دنیای قربانی بوجود می‌‌آید، همه‌جانبه است و بر تمامی روابط او تا‏ثیر می‌‌گذارد. آثار جسمی شکنجه و خاطرات مربوط به آن برای جان بدربرده تا پایان عمر یادآور دوران شکنجه و زجرش می‌شود.

عوارض ناشی از شکنجه بر روی فرد و جامعه را چگونه می توان توضیح داد؟

در روانشناسی وقتی بر اثر حادثه‌‌ای ناگوار اختلالاتی در احساسات، توانایی‌ها، روابط و دیدگاه‌های انسان نسبت به خود و به دنیای پیرامونش بوجود آمده باشد، می گوئیم آن فرد متحمل”آسیب‌دیدگی” یا “ضربه‌ی روانی” گشته. این حادثه ناگوار،بنا به تعریف، غیرقابل پیش‌بینی است و شدت آن ورای فشارها و نگرانی‌‌هایی است که افراد در زندگی روزمره‌‌شان با آن سر و کار دارند. اما آسیب دیدگی روانی نمی‌تواند تجربه‌هایی چون شکنجه، زندان، فرار و تبعید را به طور کامل توضیح دهد. تعریف جامع‌تری که می تواند توضیح دهنده عمق حوادث پی‌‌در‌پی ناگواری باشد که جان‌بدربردگان در این موارد تجربه می کنند مقوله ای است به نام “آسیب‌دیدگی اجتماعی”.

“آسیب‌دیدگی اجتماعی” مفهومی است که به ما اجازه می‌‌دهد که در عین حال که به فرد به عنوان قربانی اصلی شرایطی مثل زندان و شکنجه نگاه می‌‌کنیم، او را جدا از کل جامعه نبینیم. یعنی ما با تکیه به این مفهوم به دنبال بیماری در فرد نمی‌گردیم، بلکه برای پی بردن به واقعیت های تاریخی و اجتماعی این آسیب دیدگی به ماهیت و چگونگی رابطه‌ی فرد و جامعه در چارچوبی اجتماعی نگاه کرده و تجربیاتی که فرد را به عنوان عضوی از جامعه تحت تأثیر خود قرار می‌‌دهد مد نظر قرار می دهیم.

برخلاف ضربه‌ی روانی که بر اثر یک واقعه‌ی‌غیرمنتظره ‌رخ می‌دهد، آسیب‌دیدگی اجتماعی نتیجه‌ی‌حوادث پی‌‌در‌پی ناگواری است که نه تنها لزومأ غیرقابل‌پیش‌بینی نیستند، بلکه می‌‌توانند به وسیله‌ی‌سیستم حاکم برنامه‌‌ریزی شده باشند و بطور سیستماتیک بر جامعه تحمیل شوند. آسیب‌دیدگی اجتماعی نتیجه‌ی برخورد طبیعی فرد با روابطی است که بر اساس شرایطی غیر انسانی و ناشی از حکمفرمایی استبداد بوجود می‌‌آید. بنابراین آسیب‌دیدگی اجتماعی جزئی از یک وضعیت باصطلاح طبیعی غیرطبیعی است. یعنی افراد عکس‌العمل‌های طبیعی نسبت به شرایطی نشان می‌‌دهند که به خاطر سیستم استبدادی حاکم به وجود آمده و جزیی از زندگی طبیعی انسان‌ها نیستند و نباید باشند.

و چگونه می‌شود عوارض ناشی از شکنجه را درمان کرد؟

برای درمان آسیب‌دیدگی اجتماعی نه تنها درمان فرد آسیب دیده، بلکه برخورد به شرایطی لازم است که باعث بروز این آسیب‌دیدگی می‌‌شود. وگرنه چنانچه این شرایط دست نخورده باقی بماند، نه تنها این آسیب‌دیدگی مزمن می‌‌شود، بلکه بر نسلهای بعد هم تاثیر می‌گذارد. برای نمونه، یکی از ضروریات برای اینکه بتوان در جهت درمان فرد و جامعه قدم برداشت، اعاده‌ی حیثیت به خانواده‌هایی است که با جنگ روانی ، برای مثال شیوع اخباری مبنی بر عقد قبل از اعدام دختران نوجوان باکره در سالهای دهه‌ی ۱۳۶۰، و زندانی شدن فرزندانشان آبرو، منبع معاش و روابط اجتماعی‌شان را از دست دادند.

می‌توانید برای ما در مورد انواع شکنجه توضیحی بدهید؟

شکنجه را می توان به انواع مختلف تقسیم کرد و البته مواردی را که من در اینجا بیان می کنم قطعا تمام اشکال شکنجه را در بر نمی گیرند:
۱) شکنجه‌ی جسمی از قبیل سوزاندن، شلاق، و هر عمل دیگری که ایجاد زجر جسمی کند؛
۲) شکنجه‌ی روحی از قبیل چشم‌بند، اجبار به شنیدن یا دیدن شکنجه‌ی فردی دیگر، اجبار به دیدن جسد زندانی دیگر، تهدید، تحقیر؛
۳) شکنجه‌ی توام روحی و جسمی از قبیل شلاق خوردن در حضور کودک خردسال خود، حبس انفرادی؛
۴) اِعمال پاسیو درد از قبیل اجبار به ایستادن یا نشستن بدون حرکت برای ساعت های متمادی ، آویزان کردن، محرومیت از درمان پزشکی، محرومیت از دسترسی به توالت، بی خوابی؛
۵) ایجاد وحشت: از قبیل اعدام نمایشی، ایجاد خفگی ثانیه‌ای و
۶) شکنجه‌ی جنسی.

در روزهای اخیر به‌خصوص موضوع تجاوز در زندان‌ها بسیار مطرح شده و حتی آقای مهدی کروبی به پیگیری در این مورد پرداخته‌اند. می‌توانید در مورد این نوع شکنجه برایمان بیشتر توضیح بدهید؟

به هر نوع شکنجه‌ای که اندام جنسی بدن، از جمله آلت تناسلی، پستان‌ها، باسن و مقعد را مورد خشونت قرار دهد، شکنجه‌ی جنسی گفته می‌شود. شکنجه‌ی جنسی همچنین شامل تهدید به خشونت جنسی، تحقیر جنسی، اجبار به برهنگی، اجبار به شاهد تعرض جنسی به دیگران بودن، اجبار به تماس جنسی بین زندانیان، اجبار به تماس جنسی با حیوانات، وارد آوردن ضربه و شوک الکتریکی به اعضای جنسی بدن، و تجاوز نیز هست. باید در نظر داشت که آنچه شامل شکنجه‌ی جنسی می‌شود، بستگی به برداشت‌های فرهنگی افراد یک جامعه دارد. ولی بهرحال می‌دانیم که جدا از فرهنگ و تعلق قومی و منطقه‌ای، همه‌ی قربانیان شکنجه‌ی جنسی تعرض علیه آلت تناسلی و اعضای جنسی بدن خویش، تجاوز جنسی و دیگر فرم‌های خشونت‌جنسی را شکنجه به حساب می‌آورند.

ما می‌دانیم که استفاده ازتجاوز به عنوان شکنجه< در زندان‌های جمهوری اسلامی روش جدیدی نیست. پیش از این در دهه‌ی ۱۳۶۰زندانیان زیادی مورد تعرض و تجاوز جنسی‌ قرار گرفتند که گزارش آن ها در خاطرات مختلف از جمله درکتاب آیت‌الله منتظری هم آمده است. خود من هم با زندانیانی مصاحبه کرده‌ام که از شکنجه‌ی جنسی، از جمله تجاوز به خود و هم بندیانشان خبر داده‌اند؛ به گفته‌ی آنان برخی پس از تجاوز در زندان خودکشی کرده‌اند. تجاوز به برخی از پسران نوجوانی که در زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه‌ی شصت بسر برده بودند هم گزارش شده است. امروز برای بسیاری از ما روشن است که بخاطر سرکوب و خفقان گسترده و فرهنگ سکوتِ ناشی از حفظ هویت و هنجارهای سنتی و مذهبی اجتماعی، در آن دهه و بعد از آن، بسیاری ازمردم ما هیچگاه از وقوع این تجاوزها آگاهی نیافتند. هدف از تجاوز در زندان و اعمال شکنجه‌ی جنسی چیست؟ شکنجه‌ی جنسی، به ویژه تجاوز را باید به مثابه عملی خشونت‌آمیز با هدف اعمال کنترل کامل بر قربانی و برای له کردن شخصیت او و ایجاد جو ترس و ارعاب در جامعه ارزیابی کرد. متاسفانه برخی از افراد فکر می‌کنند که تجاوز عملی است برای رفع احتیاجات جنسی فرد متجاوز. اما برخلاف باور عامه، تجاوزعملی برای ارضای تمایلات جنسی نیست، با اینکه فرد متجاوز ممکن است در هنگام انجام تجاوز لذت هم ببرد. متاسفانه باید بگویم که این نوع نگرش به تجاوز جنسی و به ویژه به تجاوز جنسی به عنوان شکنجه‌ی سیاسی نگاهی انحرافی و مردسالارانه است. تحقیقات روانشناسانه و جامعه‌شناسی سال‌هاست ثابت کرده است که تجاوز جنسی جرمی است که از روی خشونت اعمال می شود و نه از روی شهوت، تا جایی که می‌بینیم کودکان، سالمندان، و مردان هم قربانی چنین جرمی می‌شوند. و همچنین می‌بینیم که بسیاری از متجاوزان جنسی متأهل یا دارای شریک زندگی هستند که این دو مسئله می‌تواند به نیاز جنسی آنان پاسخ دهد یا آنها می‌توانند با استفاده از عرضه‌ی سکس به عنوان کالا به این نیاز خود پاسخ دهند. نباید موضوع اِعمال خشونت جنسی علیه زندانیان را به محرومیت جنسی تعدادی شکنجه‌گرو نیاز آنان به ارضاءِ احتیاجات جنسی شان تقلیل داد. به این مسائل نباید به سادگی و غیرتخصصی برخورد کرد. در این نوع نگاه به شکنجه‌ی جنسی، و تجاوز به عنوان بارزترین شکل آن، چند اشکال نهفته است. یکی اینکه مسئولیت شکنجه‌ی سیاسی به مثابه عملی برنامه‌ریزی شده و سیستماتیک از روی دوش سیستم برداشته می‌شود و به سطح مسئولیت فرد شکنجه‌گر کاهش مییابد. با اینکه فرد شکنجه‌گر مسئولیت مستقیم این اعمال هولناک را بدوش دارد، نباید فراموش کنیم که انسان‌ها در جایی دست به شنیع‌ترین اعمال غیرانسانی می‌زنند که باورها و سیستم‌ها به رفتار آنان جنبه‌ی قانونی داده، توجیه‌اش نموده و برای آن پشتیبانی اجتماعی و اجرائی فراهم بیاورند. همان‌طور که قبلا گفتم، تجاوز و هر نوع شکنجه‌ی جنسی دیگر سلاحی است برای خرد کردن شخصیت زندانی سیاسی. خوب توجه کنیم! شکنجه‌ی جنسی مثل همه‌ی شکنجه‌های دیگری است که جمهوری اسلامی برای سرکوب جوانان معترض و خانواده‌هایشان و خاموشی کل جامعه بکار می‌برد. با اینکه زنان تنها قربانیان شکنجه‌ی جنسی جمهوری اسلامی نبوده و نیستند، اما به نظر من، به خاطر حضور گسترده‌و بی سابقه‌ی آنان در تظاهرات و حرکتهای اعتراضی اخیر مردم، جمهوری اسلامی شنیع ترین حربه‌را برای شکست دادن این مبارزان در حمله به ارزشهایی دیده که به خیالش هم آنها را خرد می‌کند، هم جامعه را مرعوب می سازد. جمهوری اسلامی با تجربه‌ا‌ی که از سکوت زندانیان سیاسی مورد تجاوز واقع شده دهه شصت و خانواده های آنان داشت، بطور سیستماتیک و برنامه ریزی شده، بار دیگر به این نوع از شکنجه اقدام نمود تا بر اساس ارزیابی‌اش از برخی ارزش‌های سنتی جامعه‌ی ایران، ترفندی موفق برای خاموش کردن و کنترل جامعه بکار برده باشد. چگونه می‌توان در این مورد به شکنجه‌شدگان و کل جامعه کمک کرد؟ بدون شک زجر و درد جسمی و روحی‌ای که قربانیان شکنجه‌ی جسمی و تجاوز در ماه‌های اخیر در زندان های جمهوری اسلامی متحمل شده‌اند، قابل توصیف نیست. شکی هم نیست که عوارض جسمی و روانی ناشی از این شکنجه‌ها نیاز به رسیدگی و مداوا ی تخصصی دارد. اما ما با توجه به تجربیاتی که زندانیان زمان شاه و زندانیان دهه‌ی ۱۳۶۰ در دوره‌ی جمهوری اسلامی در اختیارمان گذاشته‌اند، می‌دانیم که پایبندی قاطعانه به باورها، بطور مثال باور به مبارزه برای دستیابی به آزادی و تحقق دموکراسی، در پایداری و مقاومت در برابر ناملایمات نقش بسیار بزرگی بازی می‌‌کند. سیستم‌های باوری نقش بسیار مهمی در مقاومت و احیای روحی دوباره‌ی فرد شکنجه‌شده دارند. انسان‌ها با پیدا کردن معانی در تجربیات خود می‌‌توانند با سختی‌‌های زندگی روبرو شوند. مراجعه به تجربیات نسل های گذشته، باورهای آرمانی، ایدئولوژیک و مذهبی، اهداف سیاسی و انساندوستانه و غیره در دست یابی به معانی در میان نابسامانی ها و سختی ها کمک بزرگی محسوب می شوند. مردم ایران باید بدانند که شکنجه‌ی جنسی و تجاوز نه عملی ناموسی بلکه خشونتی سیاسی است. تجاوز جنسی در زندان‌ها تنها نوعی از شکنجه است که بسیاری ازمبارزان جهان آن را تجربه کرده‌اند. این شکنجه‌گران ومتجاوزن‌اند که باید از کار ننگین‌شان شرمگین باشند. برای کمک به شکنجه‌شدگان، دیگر افراد آگاه جامعه باید به آنان نشان دهند و بگویند: "بدانید که ما ایرانیان همه در آسیب دیدگی شما شریک هستیم، چون هر ضربه به قامت و روان شما، ضربه‌ای بر جان وروح همه‌ی ایرانیان بوده و هست." دیگر افراد جامعه باید به شکنجه‌شدگان بگویندکه با آنان هستند و آنان را در رودررویی با رنج‌هایشان تنها نمی‌گذارند. مصاحبه‌گر: رضا نیکجو تحریریه: کیواندخت قهاری

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates