27.08.2009

پدر انقلاب مخملی کیست؟

خبرآنلاین: جورج سوروس به عنوان پدر انقلاب‌های رنگی شناخته می‌شود.

سید محسن فرجادی: آنچه با عنوان «انقلاب مخملی» شهرت یافت اولین بار در دوره ۶ هفته‌ای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چکسلواکی آغاز شود و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیره‌ای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰)، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین (۲۰۰۴) و قرقیزستان (۲۰۰۵) ادامه یافت.

انقلابهایی که در گرجستان به نام رز سرخ، اوکراین با نام انقلاب نارنجی، قرقیزستان رز زرد معروف شد. حتی برخی رد پای سوروس در آنچه به انقلاب سرو در لبنان نیز مشهور شد را نیز به نام او می‌دانند.

نام «جورج سوروس» بار دیگر و این‌بار در چهارمین جلسه دادگاه کتهام وقایع پس از انتخابات برده شد. چهره‌ای که سعید حجاریان در اعترافاتش گفت که «قرار بود از تجربه بنیاد سوروس در جهت انقلاب رنگی استفاده کنیم» و کیان تاجبخش که در جلسه روز سه‌شنبه دادگاه از او به عنوان مشاور سابق بنیاد سوروس نام برده شد با بیان اینکه بنیاد سوروس با همکاری برخی مسئولان وقت-در دوره اصلاحات- آشکارا شروع به فعالیت در ایران کرد گفت که حتی «ملاقات مستقیم خاتمی همراه با ظریف با سوروس در نیویورک در سال ‪ ۸۵نشان از یک ارتباط مستمر دارد.»

همین اظهارات بود که واکنش سیدمحمد خاتمی را به دنبال داشت و دفتر خاتمی ادعای ارتباط وی با جرج سوروس را تکذیب کرد.

مرد 76 ساله مجارستانی‌الاصل را کمتر کسی می‌شناخت، انگار تولد او در بوداپست که از جمله اقمار اروپای شرقی به حساب می‌آمد از او مردی مأخوذ به حیا و سایه‌نشین تربیت کرده بود.

اما شهروند آمریکایی که به طور بین‌المللی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 آمریکا شناخته شد هر چند نتوانست معادله آن انتخابات را به نفع خود به هم بزند اما گویا با انقلابهایی که در آن سوی دنیا در نزدیکی‌های جایی که 12 آگوست 1930 متولد شده بود به پا کرد شاید خواسته بود قدرت نظر و عملش را به حکومت ایالات متحده نشان دهد.

جورج سوروس از زمانی شناخته شد که با مطرح کردن مدل شکوفایی- رکود اطمینانش به شکست جورج دبلیو بوش در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری را نوید داد و مخالفتش با رئیس‌جمهور جنگ‌طلب آمریکا را نشان داد. [1]

جورج سوروس که از ژوئن تا اکتبر 2003 مشغول نوشتن کتاب رؤیای برتری آمریکایی بود پیام اصلی کتابش را اینگونه توصیف کرد: شکست دادن پرزیدنت بوش در انتخابات کافی نیست؛ ما باید دکترین بوش را کنار بگذاریم و بینش روشن‌تری نسبت به نقش آمریکا در جهان را جایگزین آن سازیم. اگر دوران ریاست جمهوری پریزیدنت جورج بوش یک اشتباه فاحش بود، ما باید از آن درس بگیریم. جامعه باز با استفاده روش آزمون و خطا پیشرفت می‌کند. وضعیت ناگواری که از آن رنج می‌بریم باید ما را برای دستیابی به سیاست‌های سازنده‌تر و توأم با همکاری بیشتر هدایت کند. [2]

قربانی نازیسم، دشمن کمونیسم
اظهارات ضد و نقیض درباره سوروس اولین مسئله‌ای است که نگاههای تیزبین را به خود مشغول می‌کند. سوروس به عنوان یهودی که دوران جنگ جهانی دوم، زمانی که 13 ساله بوده را تجربه کرده است.

با نگاه به بیوگرافی جورج سوروس در اولین پاراگراف‌ها با برخورد و تقابل او بانازیسم و کمونیسم مواجه می‌شویم و او را قربانی نازیسم و فراری کمونیسم می‌بینیم، آنچه در www.georgesoros.com و www.soros.org مرور می‌شود.

بنابر آنچه در دو سایت بالا به آن اشاره شده است سوروس، از چنگ نازی‌ها در بوداپست گریخت و مجارستان کمونیست را در سال 1947 به قصد انگلستان ترک کرد. بنابر آنچه در www. soros. org یکی از بیوگرافی‌های سوروس آمده است، او در انگلستان با کار کردن به عنوان باربر راه‌آهن یا کارگر رستوران مخارج خود را تأمین کرد تا در سال 1952 از دانشگاه اقتصاد در لندن فارغ التحصیل شد.

با دقت در بیوگرافی این جوان مجارستانی نشانی و تابعیت جدید او را که از سال 1956 تغییر کرد را با اندکی جست‌وجو در آمریکا می‌یابیم، وست کستر، نیویورک، آمریکا، آمریکای شمای. [3]

هویت مرد میلیاردر آمریکایی در موطن او جست‌وجو نمی‌شود؛ او هم‌اکنون به عنوان «مدافع نظام و قانون اساسی آمریکا که ضمن دفاع از سرمایه‌داری، برتری جامعه باز را نسبت به سرمایه‌داری نشان می‌دهد شهرت یافته است.» [4]

سرمایه‌دار بشر دوست از جمله تعابیری است که درباره او استفاده شده است. فردی که دارایی و ثروت خود ساخته‌اش در 76 سالگی 8/5 میلیارد دلار تخمین زده می‌شود. [5]

او در سال ۱۹۶۵ به آمریکا مهاجرت کرد و مؤسسه مالی بین‌المللی فاند منیجمنت (Fund Management) را بنا نهاد که مؤسسه‌ای خصوصی است و در زمینه سرمایه‌گذاری و مدیریت مالی مشاوره می‌دهد و از آغاز تاکنون، مشاور اصلی کوانتوم فاند (Quantom Fund) بوده که در ۳۰ سال گذشته به طور متوسط سود سالانه‌اش ۳۱ درصد بوده‌است.

جورج سوروس در سال 1973 با تأسیس شرکتی خصوصی فعالیت‌هایش را گسترش داده و به مرور رقم‌های باور نکردنی ثمره سوداگری‌اش شد.

روشنفکر یا دلال
دلدادگی سوروس به کارل پوپر در دوران دانشجویی، تمایل او را به اندیشه مرادش در پرتو آنچه از آن تحت عنوان تجربیات سوروس درباره نازیسم و کمونیسم یاد می‌شود دو چندان کرد و ایجاد جامعه باز، آن چیزی بود که سوروس با نتیجه‌گیری از آرای پوپر خود را مجری آن دانست.

او در گذر و توضیح رابطه بین ذهنیت و واقعیت دریافت که استعدادش در سوداگری بیش از فلسفه است و لذا اندیشه جامعه باز یوپر را به خدمت اندیشه سوداگرانه‌ خود در آورد.

آشنایی سوروس با اندیشه‌های پوپر در مدرسه (دانشکده) اقتصادی لندن هویت او را شکل داد، هر چند او به عنوان فیلسوف نتوانست پا جای پای استادش بگذارد اما سعی کرد اندیشه پوپر را عملیاتی کند.

«به گفته یکی از شارحان اندیشه سیاسی پوپر که مدتی نیز دستیارش بود «مردود دانستن دیگر آیینی» یعنی تبعیت از قواعد و قوانینی که خود فرد به آنها نرسیده است»[6] از جمله اولین اصول اندیشه پوپر است. آنچه شاگردش سوروس نیز به آن توجهی ویژه داشته و آن را عملیاتی کرده است. روش‌ومنش سوروس آن زمان خود نمایی می‌کند که او پس از اولین موفقیت‌های مالی ثروتش را در زمینه آنچه بعداً ترویج جامعه باز نام‌نهاد به کار گرفت.

در سال 1979، سوروس بخشی از ثروتش را در اختیار دانش‌آموزان سیاه پوستی قرار داد که قصد ورود به دانشگاه در آفریقای جنوبی داشتند، خیلی زود تشکلی در مجارستان به راه انداخت تا حامی فرهنگ و تحصیلات و رسیدن این کشور به دموکراسی باشد، آنچه او در این مرحله در کشورش انجام داد وارد کردن دستگاه فتوکپی به مجارستان بود تا از طریق آن شهروندان و فعالان سیاسی مجارستانی در زمینه پخش و نشر مطالب سانسور شده گام‌های جدیدی بردارند.

در این میان سوروس بخشی از ثروتش را برای جنبش مخفی اتحاد پلاند در چکسلواکی هزینه کرد.

اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان اروپایی گام دیگر سوروس بود که البته همزمان با توسعه این پروژها نشست‌هایی را به منظور تبادل نظر و گفت‌وگو میان شبکه‌های به ظاهر غیر منجسم تشکیل می‌داد.

حمایت از برنامه‌های تحصیلی مجازی و کمک 100 میلیون دلاری سوروس از جمله اقدامات اوست که دانشگاه‌های محلی روسیه را به اینترنت متصل کرد.

رقم مشخصی از میزان سرمایه‌گذاری سوروس برای فراهم آوردن جامعه باز منتشر نشده است اما آنچه که مشخص است بر اساس رویکرد اقتصادی او باید منافع سرشاری در انتظار باشد که او ثروتش را که منهای همسرش که از او متارکه کرده ارثیه‌ای متعلق به پنج فرزندش است را اینگونه هزینه می‌کند.

وسعت جغرافیایی سرمایه‌گذاری‌های سوروس محدود به اروپا نمی‌شود؛ منابعی که در گزارش‌های پراکنده عملکرد این میلیاردر را منتشر کرده‌اند فعالیت‌های او را با صفت اقدامات انسان دوستانه ملتزم کرد‌ه‌اند.

بر اساس آنچه در سایت اینترنتی جامعه باز open society institute آمده است در پیش گرفتن سیاست‌های مبتنی بر برابری نژادی که از سوی سوروس ابراز شده این امکان را برای او فراهم آورده است که از محدودیت‌های بسیاری دولت‌ها و جوامع بین‌المللی عبور کند.

«جورج سوروس شخصیت وموقعیت خاصی دارد. . . وی، تنها یک نویسنده، گزارشگر، تحلیلگر، تحلیلگر اقتصادی یا سیاسی، نظریه‌پرداز یا محقق دانشگاهی و حتی یک فرد جزیی یا حزب‌دار هم نیست، بلکه فردی است که صاحب سرمایه هنگفت، فعال و مؤثر در زمینه کمک‌های خارجی به کشورهای در حال توسعه، مؤسس و تأمین ‌کننده بودجه مؤسسه‌ها و بنیادهای متعدد برای مدیریت و هدایت کمک‌های خارجی در کشورهای کمک گیرنده، معتقد جدی و صاحب نظر نسبت به جامعه باز در کشورهای مختلف. وی خود را در عین حال، عضوی از نظام سرمایه‌داری جهانی و فرآیند جهانی شدن و منتقد ولی صاحب رأی و طرح برای اصلاح آن نظام و این فرآیند می‌شناسد، تا سمت‌گیری تحولات آن را به طرف عدالت اجتماعی و حقوق بشر و دفاع و حمایت از منافع کشورهای توسعه نیافته و گیرنده کمک‌های بین‌المللی، هدایت نماید.»[7]

اطلس جغرافیایی سیطره
حضور بنیادها و سازمانهای سوروس در چین در طول دهه 1980 با بورسیه کردن جوانان چینی که علاقه‌مند به اصلاحات بودند انجام شد، حضوری که شاید اثرات آن هم‌اکنون در حال نتیجه دادن باشد. ایجاد سازمانی عریض و طویل در چین که درباره تمدن شهری به پژوهش می‌پردازد همزمان با بورسیه کردن جوانان چینی در دانشگاه بوداپست با هدف پیشرفت‌های اجتماعی سیاسی در چین سیاست بنیادهای سوروس در چین انجام شده است.

کمک 50 میلیون دلاری سوروس در طول جنگ بوسنی به شهروندان سارایوو بخش دیگری از اقدامات این تاجر مجارستانی‌الاصل است که بخشی از آن صرف پروژه آب تصفیه شده در این مناطق شد.

بنابر اسنادی که توسط مؤسسه جامعه باز منتشر شده است اخیراً نیز جورج سوروس 50 میلیون دلار جهت توسعه مناطق روستایی در آفریقا هزینه کرده است.

با نگاهی به گستره جغرافیایی حضور مؤسسات سوروس شاهد عملکرد سیاست‌های او در قالب‌های مختلفی هستیم.

OSI
اقدامات گسترده جورج سوروس از جنوب شرق آسیا، خاورمیانه، آفریقا و اروپای شرقی واروپای مرکزی نیازمند سازماندهی بین‌المللی بود که اودر سال 1993 با تأسیس OSI یا open society institute که شبکه بین‌المللی است ساختارهای فعالیتش را علنی کرد و در اروپای شرقی، مرکزی و کشورهای عضو جماهیر شوروی سعی در حمایت از رشد دموکراسی کرد.

شبکه بین‌المللی سوروس بنابر مستنداتی که در www. soros. org منتشر شده است هم‌اکنون در 60 کشور از جمله در خاورمیانه، آسیای مرکزی، آفریقا و آمریکای لاتین توانسته است باعث ایجاد و سازمان یافتن آنچه جامعه باز می‌نامند شود.

این شبکه گسترده در زمینه‌های مختلف به فعالیت می‌پردازند که از آن جمله می‌توان به برنامه‌های تهیه دارو و مقابله با بیماری‌هایی مانند سل و ایدز، کمک به آزادی زندانیان در کشورهای مختلف که نمونه بارز آن در نیجریه برای آزادی زندانیان مالی انجام شد، ایجاد و حمایت از مطبوعات و ارتقای آزادی‌ بیان، ارائه مشاوره‌های اقتصاد و مالی به کشورهای مختلف اشاره کرد.

تجارت فیلسوف
اما میلیاردر یهودی که بنابر گزارشهای منتشر شده نزدیک به 400 میلیون دلار برای حمایت از طرح‌هایی در زمینه تحصیلی، سلامت عمومی، توسعه شهرنشینی هزینه کرده است چرا اینگونه سوداگری می‌کند، آیا او فردی خیر و به دنبال منفعت عموم ساکنان کره زمین است؟

با رجوع به علائق و اندیشه‌های بنیادین جورج سوروس که در آرای کارل ریموند پویر متفکر یهودی اتریشی‌الاصلی که بعدها تبعه انگلستان شد ریشه دارد پاسخ سؤالاتی که در خصوص دلایل سرمایه‌گذاری کلان سوروس در اذهان ایجاد می‌شود داده خواهد شد.

با دقت نظر در اندیشه‌ سیاسی پوپر در می‌یابیم که وی «پس از نقادی دو فلسفه افلاطون و مارکس و محکوم کردن آنها به دلیل نظریات کل گرایشان و ارائه یک مهندسی یکپارچه و خیالی، یعنی تلاش برای تغییر تمامی جامعه آن گونه که می‌خواهند، به جهت روشی، ‌مهندسی تدریجی را که سازگار با ابطال پذیری است طرح می‌کند. اساس بحث پوپر تأکید بر «سودنگری منفی» است. سودنگری منفی به دنبال کاهش میزان شرور مبتلا به و بدبختیهای آنان است و در مقابل سودنگری کلی قرار دارد.

هدف در سودنگری منفی، به حداکثر رسانیدن لذات و خوشبختی‌ها نیست، بلکه سعی بر اصلاحات و مهندسی تدریجی برای رفع عیوب و نابسامانی‌هاست. پوپر معتقد است ادعای در اختیار داشتن معرفت مطابق بر سعادت عمومی و کلی بشر، از مقوله‌ همان «شبه علم» است که در عمل به بدبختی‌های بسیار منجر می‌شود. مهندسی تدریجی در یک جامعه باز با خصلت نقدپذیری به معنی ارائه نظریه‌های خاص برای مشکلات خاص است، البته نباید فراموش کرد که از نظر پوپر تنها روش‌هایی که مشکل خاص را مورد نظر قرار می‌دهند، از وجه علمی برخوردارند. بدن ترتیب، توجیه پوپر چنین می‌شود: بیشتر برای حذف کردن شرهای مشخص و عینی بکوشید، نه برای تحقق بخشیدن به خبرهای مجرد.»[8]

تقابل با شرور، اصلاحات و مهندسی تدریجی بخشی از تئوری است که سوروس از مکتب پوپر فرا‌گرفته است، برای آشنایی بیشتر با روش سوروس – شهروند میلیاردرآمریکایی- باید نگاهی به دیگر آرای پوپر داشت.

«پوپر خود در یکی از مقالاتش فهرستی از بزرگترین شرها را که قابل درمان است را برای مهندسی تدریجی پیشنهاد می‌کند: فقر، بیکاری و بعضی از اشکال مشابه عدم ایمنی، ‌بیماری و رنج، قساوتهای کیفری، بردگی و اشکال دیگر مملوک بودن، تبعیض دینی و نژادی، کمبود فرصت‌های تعلیم و تربیتی، اختلاف شدید طبقاتی و جنگ. پوپر در اواخر عمرش و در ارتباط با اولویت‌های جوامع غربی، ‌به سه موضوع صلح، جلوگیری از انفجار جمعیت و بالاخره آموزش کودکان تأکید می‌کند.»[9]

ابزارهای پیشبرد سیاست‌ها
جورج سوروس بر خلاف گذشتگان که در سایه استعمار و امپریالیسم سعی در تسلط مستقیم بر کشورها پیرامونی داشتند، ‌الگوهای قبلی را نفی می‌کند، او بهره‌برداری از کشورهای دیگر یا آنهایی که او برای شکل‌گیری جامعه باز در آنها تلاش می‌کند را در سایه عملکرد مستقیم نیروهای بومی و محلی دنبال می‌کند، در این مسیر به عنوان اولین گام سعی در تربیت واسطه‌های انتقال ایده‌ها و مجریان برنامه‌هایی در جامعه باز مورد نظرش دارد، ‌سوروس قائل به کمک‌های مستقیم و نه با واسطه است و کمک‌های بین‌المللی فعلی را دارای مکانیزمی ناقص می‌داند.

دولتمرد بدون دولت
جورج سوروس ضمن برشمردن نقایص و معایب کمک‌‌های بین‌المللی کنونی، ‌عمدتا منافع اعطاکنندگان کمک‌ها را به زبان دریافت‌کنندگان کمک یعنی جهان توسعه نیافته و در حال توسعه می‌داند. وی در فصل هشتم کتاب رؤیای برتری آمریکایی ذیل عنوان کمک‌های بین‌المللی در تجارب شخصی خویش راه کمک‌های سازنده را پیشنهاد می‌کند. وی می‌گوید: «اگر اراده سیاسی لازم برای این کار ممکن و قابل جمع آوری باشد، ‌نواقص کشف شده را می‌توان بر طرف ساخت.

بنیادهای من عموماً توانسته‌اند از این مشکلات اجتناب کنند، چون اداره آنها در دست شهروندان کشورهای کمک گیرنده است که به اندیشه جامعه باز اعتقاد دارند و قلباً به دنبال تأمین منافع کشور خود می‌باشند. این بنیادها نشان داده‌اند که وقتی کمک‌ها در جهت و منافع گیرندگان کمک و نه اعطا کنندگان آن هدایت شوند، به چه نتایج مثبتی می‌‌توان دست یافت.»

سوروس در این باره می‌گوید: یک مقام عالی دولتی در یکی از کشورهای کمک گیرنده مرا « دولتمرد بدون دولت» نامید و من به این عنوان افتخار می‌کنم. او با اشاره به تکیه کلام هنری کسینجر که می‌گفت؛ دولت‌ها به دنبال منافع هستند، نه اصول، اظهار داشت: اما شما به دنبال اصول هستید نه منافع.

سوروس با ذکر این خاطره ادامه می‌دهد، این گفته از آن زمان تاکنون الهام بخش من بوده است. [10]

«من فعالانه در زمینه اعطای کمک به کشورهای نیازمند مشارکت داشته‌ام. این کار را با تقویت افراد ساکن همان کشورها به انجام رسانده‌ام. من بیش از 18 سال است که به این فعالیت مشغولم. من اولین بنیاد ملی را در مجارستان کمونیست در سال 1984 به وجود آوردم و به دنبال آن در حدود 32 کشور، نهادهای ملی تأسیس کردم.

بنیادهای متعلق به من در زمینه‌های نسبتاً گسترده به فعالیت مشغولند و بودجه سالانه آنها به طور متوسط در حدود 450 میلیون دلار در یک دهه گذشته بوده است. با صرف هزینه‌ای بالغ بر 5 میلیارد دلار در طول این سال‌ها، من در خصوص مشکلات موجود در سر راه توزیع کمک‌های خارجی، تجربیات شخصی فراوان دارم اما در عین حال چند نمونه موفقیت آمیز و درخشان را نیز به خاطر می‌آورم.

در مجارستان کمونیستی، بنیاد من مبدل به منبع اصلی دفاع از جامعه باز شد. البته این بنیاد نمی‌تواندمساعی ساقط کردن حکومت کمونیستی در آن کشور باشد – این تحول بیشتر ناشی از رفتار اتحاد شوروی بود – ولی در عین حال به ایجاد دموکراسی در آن کشور کمک کرد. در روسیه بنیاد من بانی اعطای مجموعه‌ای از کمک‌های خارجی بود که واقعاً به دست مردم رسید. موفق‌ترین دستاور ما آن بود که به حدود سی‌و پنج هزار دانشمند برجسته آن کشور کمک کردیم تا دوره افزایش جنون آمیز نرخ تورم را به سلامت پشت سر بگذارند.

بنیادهای من به تغییر دموکراتیک رژیم اسلواکی در سال 1998، کرواسی در 1999، و یوگسلاوی در سال 2000 کمک کردند و جامعه مدنی را وا داشتند که خود را از شر افرادی چون ولادیمیر مسیار (Meciar)، فرانکو توجمان (Tudjman)، و اسلوبودان میلوشویچ خلاص کند.

آنچه گفتیم تنها معدودی از نمونه‌ای برجسته بود. کاری که بنیادهای من باید انجام می‌داد عبارت بود از کمک به انتقال جوامع بسته به سوی جوامع باز. همه چیز باید یک جا تغییر می‌کرد. بنیادهای من با انجام اقدامات ابتکاری پرشمار در این وضعیت ایفای نقش کردند و اگر چه نقش هیچ یک را به تنهایی نمی‌توان بسیار درخشان دانست اما آنها در کنار یکدیگر و در مجموع به تحقق هدف بزرگتری کمک کردند: آنها جامعه باز را پایه‌ریزی کردند.

نقشی که این بنیادها داشتند شدیداً وابسته به نوع حکومتی بود که در کشورهای محل فعالیت آنها بر مصدر قدرت قرار داشت. هر جا که این بنیادها قادر به همکاری با دولت بودند، توانستند پیشرفت بیشتری را در مسیر تغییرات منظم به دست آورند. یکی از ارزشمندترین کمک‌هایی که این بنیاد انجام داد عبارت بود از افزایش ظرفیت و توان دولت‌های دموکراتیک تازه روی کار آمده برای جذب کمک‌های خارجی از طریق دادن امکان استخدام کارشناسان به انتخاب خود این دولت‌ها (و ترجیحاٌ افرادی از همان کشور). دولت‌های انتقالی بیش از اندازه، کارشناسان سازمان‌های بین‌المللی را در خود جای داده بودند ولی این کارشناسان به ارباب‌های خود خدمت می‌کردند و دولت‌ها از توان کافی برای نظارت بر فعالیت آنها برخوردار نبودند.

در مقابل، هرگاه که دولت با فعالیت بنیاد مورد نظر مخالفت داشته، این بنیادها حتی توانسته‌اند نقش مهمتری را ایفا کنند، آنها موفق شدند مشعل آزادی و اندیشه جامعه باز را روشن و زنده نگاه دارند.

علاوه بر سازمان‌های ملی، بنیادی متعلق به من مجری تعداد برنامه‌های شبکه‌ای در زمینه مسایل خاص همچون آموزش، رسانه‌ها، بهداشت، اطلاعات، فرهنگ، نظام قضایی، توسعه فعالیت‌های تجاری کوچک و متوسط و امثال آن هستند. این برنامه‌ها از طریق بنیادهای ملی به مرحله اجرا درمی آیند ولی بنیادهای ملی آزاد هستند در خصوص مشارکت در برنامه‌های مزبور تصمیم بگیرند؛ اگر آنها تصمیم به مشارکت بگیرند، تملک برنامه مورد نظر از آن آنها خواهد شد. تعامل میان بنیادهای ملی و برنامه‌های شبکه‌ای موجب پیدایش ماتریسی شده که دانش محلی را با کارشناسی حرفه‌ای ترکیب می‌کند. این ماتریس باز و نامحدود است.

جورج سوروس در تشریح عملکرد بنیادهایش قابلیت انعطاف و فعالیت در شرایط مختلف را تشریح می‌کند آنچه او در توضیحش تأکید می‌کند: بنیادهای ملی از این اختیار برخوردارند که خارج از چارچوب برنامه‌های شبکه‌ای به فعالیت بپردازند، آنها این کار را در رابطه با حمایت از جامعه و فرهنگ مدنی انجام می‌دهند. برنامه‌های شبکه‌ای همچنین می‌تواند از طریق نهادهای محلی به غیر از بنیادهای ملی به مرحله اجرا درآید؛ معمولاً در فعالیت‌های مربوط به حمایت از حقوق بشر و رسانه‌های آزاد، از این شیوه استفاده به عمل می‌آید.

استقاده از همان روش‌ها و معیارهای معمول در فعالیت‌های عمومی برای فعالیت‌های خصوصی کار درستی نیست. با این حال، من اعتقاد دارم که این تجارب در زمینه کمک‌های خارجی با سیاست‌هایی که جامعه بین‌المللی باید اتخاذ نماید ارتباط مستقیم دارد. من از روزی که شبکه بنیادهای خود را تأسیس کردم همواره از این موضع دفاع نموده‌ام. در سال‌های اولیه، موفقیت چشمگیری در زمینه اثرگذاری بر سیاست‌ها به دست آوردم. من چندین برنامه ابتکاری سیاسی را به جریان انداختم اما هیچ یک با گوش شنوا مواجه نشد.

به عنوان مثال، در سال 1992 پیشنهاد کردم که صندوق بین‌المللی پول باید یک برنامه 10 میلیارد دلاری را برای پرداخت مزایای تأمین اجتماعی و بیکاری در روسیه به تصویب برساند. همان پولی که برای ایجاد موازنه پرداخت و حمایت از بودجه روسیه به آن کشور پرداخت شد می‌توانست برای تأمین هزینه‌های یک چتر ایمنی اجتماعی نیز مورد استفاده قرار گیرد. اگر این کار صورت می‌گرفت، پول اختصاص یافته می‌توانست به جای ناپدید شدن، به صورت گسترده در بین مردم توزیع شود و مردم روسیه می‌توانستند بدین ترتیب، نمونه محسوسی از کمک‌های بین‌المللی را مشاهده کنند. من برای آن که اثبات کنم ایجاد یک چتر حمایت اجتماعی امکان‌پذیر است، «برنامه کمک‌های اولیه» برای دانشمندان روسیه را به اجرا درآوردم. پیشنهاد من از سوی صندق بین‌المللی پول جدی گرفته نشد، اما بنیاد بین‌المللی علوم توانست به موفقیت خیره کننده‌ای دست پیدا کند. این بنیاد حدود سی و پنج نفر از دانشمندان برجسته شوروی سابق را بر اساس یک سری معیارهای شایستگی کاملاً شفاف برگزید. این دانشمندان هر کدام پانصد دلار پول دریافت کردند که برای تأمین هزینه زندگی آنها به مدت یک سال کافی بود و بدین ترتیب از آسیب تورم شدید در امان ماندند. شاید این تنها موردی بود که کمک‌های خارجی مستقیماً به دست دریافت‌کنندگان نهایی آن داده شد. این دریافت‌کنندگان کمک – و کل جامعه روسیه – هرگز این جریان را فراموش نخواهند کرد. این موفقیت، در مقیاس کوچک ثابت کرد که چه کارهایی را می‌توان در مقیاس بزرگ به انجام رساند. تصور کنید که اگر همه مقرری بگیران شوروی سابق موفق به دریافت مقرری‌های خود می‌شدند و به بیکاران نیز مزایای دوران بیکاری تعلق می‌گرفت چه می‌شد. من بر این باورم که در چنین صورتی، توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روسیه و دیگر کشورهای استقلال یافته از شوروی مسیری کاملاً متفاوت پیدا می‌کرد.

پس از گذشت چند سال، بنیادهای متعلق به من شهرت خوبی را در زمینه اجرای عملیات مؤثر به دست آوردند و دیگران هم به تقلید و پیروی از نگرش ما پرداختند. توانایی ما برای اثرگذاری بر سیاست‌ها به تدریج افزایش پیدا کرده است. در سال 2002، بنیادهای من، در کنار دیگر سازمان‌های غیردولتی (NGO)‌ها، فعالیت‌های موسوم به «آنچه را پرداخت می‌کنید منتشر سازید» را آغاز کردند. هدف از مجموعه این فعالیت‌ها عبارت بود از وادار ساختن شرکت‌های معدنی و نفتی به افشای پرداخت‌های خود به کشورهای در حال توسعه و موجب گردید که دولت بریتانیا برنامه موسوم به «ابتکار شفافیت در صنایع استخراجی» را به جریان بیندازد. ما بر دولت آمریکا نیز تأثیرگذار بودیم و باعث شدیم که روی مبارزه با ایدز و حساب موسوم به «چالش‌های هزاره» سرمایه‌گذاری کند. به علاوه، ما در چندین مسئله ویژه در بالکان، قفقاز، مولداوی، آسیای مرکزی و آفریقای جنوبی و غربی درگیر شدیم. ما همچنین با کمک بانک جهانی توانستیم نه کشور اروپای شرقی و اتحادیه اروپا را تشویق به تدوین یک برنامه ده ساله برای جذب جمعیت کولی‌های منطقه نماییم. کولی‌ها بزرگترین گروه جمعیت مجرم اروپا را تشکیل می‌دهند.

به دست آوردن نتایج کلی درباره بهترین روش‌های ارائه کمک‌های بین‌المللی با توجه به فعالیت‌های بنیادهای متعلق به من دشوار است، چون این شبکه حاصل طراحی آگاهانه نبود. شبکه بنیادهای متعلق به من به صورت اتفاقی و با استفاده از فرصت‌های موجود شکل گرفت.

سال‌های 1987 و 1992 برای اتحاد شوروی سابق یک دوران انقلابی به شمار می‌رفت. من در آن زمان خود را در موقعیتی منحصربه فرد یافتم، من فرایندهای انقلابی را به خوبی درک می‌نمودم. به مفهوم جامعه باز قویاً احساس تعهد می‌کردم و منابع مالی قابل توجهی نیز در اختیار داشتم. بسیاری از افراد یک یا دو مورد از ویژگی‌ها را داشتند، اما هیچ کس از این سه ویژگی با هم برخوردار نبود. من نمی‌توانستم اجازه دهم فرصتی که در تمام عمر شاید یک بار نصیب فرد بشود از دست برود. میزان سرمایه‌گذاری من در این زمینه از 3 میلیون دلار در سال 1987 به بیش از 300 میلیون دلار در سال 1992 افزایش پیدا کرد. این کار به صورت منظم انجام نشد. ما برای این کار یک برنامه توسعه منظم یا معیارهای ارزیابی مدون نداشتیم؛ برای چند سال اول، حتی بودجه معینی برای این فعالیت‌ها تعیین نمی‌شد. تنها در دوران پس از آن بود که ما سعی کردیم نظم را وارد این بی‌نظمی کنیم.»[11]

آرمانهای سوروسی
«نقشی که من در ذهن خود برای ایالات متحده می‌پرورانم – یعنی نقش رهبری تلاش‌های جمعی برای بهبود نظام فعلی جهان – آرمانگرایانه است اما غیر واقع گرایانه نیست. در حقیقت این نقش مبتنی بر سنت قدرتمند آرمانگاریی در سیاست خارجی آمریکا است. ایالات متحده در میان قدرت‌های بزرگ از لحاظ تعهد به اصول جهان‌شمول که به نحو درخشانی در اعلامیه استقلال تبیین شده و در منشور آتلانتیک مورد تأکید قرار گرفته (و پس از آن نیز در مقدمه منشور سازمان ملل متحده منعکس گرددیده)، بی‌نظیر بوده است. حتی هنری کیسینجر هم که از چهره‌های شاخص واقع گرایی سیاسی به شمار می‌رود به «استثنایی بودن نقش آمریکا» اذعان دارد. منظور وی از این مطلب آن است که ایالات متحده بیش از هر کشور دیگری سیاست خارجی خود را بر پایه اصول بنا می‌کند.

در جنگ جهانی دوم، آمریکا به خاطر حفظ دموکراسی و حقوق بشر جنگید اگر چه در آن زمان اصطلاح حقوق بشر به اندازه دوران پس از جنگ رایج نبود. اهداف آمریکا در جنگ به طرز گسترده‌ای مورد حمایت مردم اروپا قرار داشت و آمریکا نقش خود را به عنوان حامی آزادی و دموکراسی همچنان حفظ کرد. پس از خاتمه جنگ، آمریکا این روحیه را همچنان حفظ کرد. ائتلاف ایالات متحده با اتحاد شوروی از آن جهت در هم شکست که شوروی نفوذ آن قرار گرفتند به کشورهای اقماری خود مبدل ساخت. رضایت روزولت به تقسیم اروپا در یالتا به عنوان یک نقطه تاریک در تاریخ آمریکا باقی مانده است. طرح مارشال یک برنامه جسورانه و سخاوتمندانه بود، اگر ایالات متحده می‌توانست چیزی شبیه این طرح را در دوران حاضر نیز پیاده کند، نقش رهبری مسئولانه‌ای را که من از آن حمایت می‌کنم دوباره به دست می‌اورد.

البته این مطلب جای بحث دارد که طرح مارشال آن گونه که به نظر می‌رسیدفداکارانه نبود. در آن زمان اروپا با این خطر مواجه بود که به دام سلطه اتحاد شوروی بیفتد و صنایع آمریکا نیز به شدت به بازارهای خارجی احتیاج داشتند. اما نقشی که من برای ایالات متحده در ذهن دارم مبتنی بر فداکاری نیست بلکه نوعی حفظ منافع توآم با روشنگری است. با این معیار، می‌توان گفت: که طرح مارشال به خوبی به اهداف خود نائل گردید.»[12]

احیای هویت آمریکا
«ایالات متحده برای اعاده هویتی که در زمان جنگ سرد از آن برخوردار بود، باید تبدیل به رهبر جامعه دموکراسی‌های جهان شود و رفتار خود را نیز متناسب با این نقش تغییر دهد.

آمریکا باید رهبری خود را از طرق ایجاد ائتلاف‌های واقعی و تبعیت از قوانینی که خود از دیگران انتظار اجرای آن را دارد، اعمال نماید. از آنجا ائتلاف‌های واقعی و تبعیت از قوانینی که خود از دیگران انتظار اجرای آن را دارد، اعمال نماید. از آنجا که تلاش‌های صلح آمیز و مبتنی بر همکاری، ‌همیشه موفقیت آمیز نیستند، ایالات متحده همچنان باید اقتدار نظامی خویش را حفظ کند، اما این اقتدار باید در جهت حمایت از نظم جهانی عادلانه مورد استفاده قرار گیرد و بقیه کشورهای جهان نیز باید چنین تعبیری از آن داشته باشند.»[13]

سوروس مجری چنین سیاستی است و خود را محیی آمریکا می‌داند.

منابع:

[1]رؤیای برتری آمریکایی، نوشته جورج سورس؛ ترجمه لطف‌الله میثمی. تهران: صمدیه، 1383صفحه161

[2]. همان

[3] www. forbes. com/lists/2007/10/07billionaires_George-Soros_L9II. html

[4] رؤیای برتری آمریکایی، نوشته جورج سوروس؛ ترجمه لطف‌الله میثمی. تهران: صمدیه، 1383صفحه صفحه 1

[5] http: //www. forbes. com

[6]اندیشه سیاسی در قرن بیستم، دکتر حاتم قادری، تهران: سمت، 1381، صفحه178

[7] (ارزیابی مهندس عزت الله سحابی از کتاب «رؤیای برتری آمریکایی» اثر جرج سورس. رؤیای برتی آمریکای صفحه 6

[8]اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم دکتر حاتم قادری، تهران: سمت، 1381، صحفه 185

[9] اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم دکتر حاتم قادری، تهران: سمت، 1381، صحفه185-186

[10] رؤیای برتری آمریکایی، نوشته جورج سورس؛ ترجمه لطف‌الله میثمی. تهران: صمدیه، 1383صفحه 119

[11]همان، صفحه120تا123

[12]همان، صفحه139 و140

[13] رؤیای برتری آمریکایی، نوشته جورج سورس؛ ترجمه لطف الله میثمی. تهران: صمدیه، 1383صفحه145

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates