ریشه شعارهای تند در روز قدس چه بود؟
عصرایران: چرا این قبیل شعارها سرداده می شود ، در حالی که به عنوان مثال در راهپیمایی 25 خرداد، چنین اتفاقی نیفتاد و هیچ نشانه ای از رادیکالیسم نبود و این در شرایطی بود که آن زمان، بسیار نزدیک تر به اعلام نتایج انتخابات بود و طبیعتا معترضان باید تندتر از امروز می بودند.
عصرایران- شعارهایی که شرکت کنندگان طیف سبز در جریان راهپیمایی روز قدس در تهران سرمی دادند، واکنش هایی را در میان فعالان سیاسی به دنبال داشته است. از جمله احمد توکلی رییس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، آن شعارها، مانند “استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی” “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” و نیز برخی شعارها علیه مسوولان کشور را مغایر با مبانی و اصول انقلاب اسلامی نامید و حتی روزنامه اصلاح طلب آفتاب یزد نیز در سرمقاله خود برخی از این شعارها را “رادیکالی و تند” نامید.
واقعیت نیز همین است و متاسفانه رادیکالیسم و افراطی گری آفتی است که راست و چپ نمی شناسد، کما اینکه در همان راهپیمایی روز قدس شاهد بودیم که عده ای مرگ خاتمی و موسوی و کروبی را در شعارهایشان فریاد می کشیدند و گروهی دیگر نیز “ادبیات مرگ محور”ی علیه برخی مسوولان داشتند که اگر منصفانه بنگریم، هیچکدام از اینها، متضمن منفعت ملت ایران نیستند و صرفا به تشدید شکاف ها و زمینه سازی برای گسترش درگیری ها می انجامند.
این در حالی است که عقلای قوم، تاکید دارند که آنچه در شرایط کنونی مورد نیاز جدی جامعه است، ایجاد و بسط فضای تفاهم است و نه فضای مرگ بر این و مرگ بر آن.
مقام معظم رهبری نیز در خطبه های نماز عید فطر “برادری و مهربانی” را نیازهای جامعه امروزین ایران دانستند و واقع مطلب نیز همین است چه آنکه اگر فضا، فضای مچ گیری و اتهام زنی و فحاشی و مرگ باشد، آتشی بپا می شود که دود آن نهایتا به چشم مردم خواهد رفت والا سیاستمداران خوب بلد هستند که با یکدیگر مصالحه کنند و ببندند!
اما درباره شعارهایی که در روز قدس سر داده می شد دو نکته قابل تامل است:
1- واقعیت این است که برخی از این شعارها که متضمن توهین و افراطی گری نبوده اند، بیانگر مطالبات سیاسی و اجتماعی بخشی از جامعه هستند که حتی اگر سرداده نشوند نیز به عنوان “مطالبه” در لایه های مختلفی از جامعه وجود دارند و لذا مسوولان باید خرسند باشند که بدون تلاش برای تحقیق و تفحص و مطالعات هزینه زا و زمان بر اجتماعی و سیاسی، از آنچه در بطن بخشی از جامعه می گذرد، خبردار می شوند.
2- اما درباره شعارهای تند و افراطی نیز می توان دو نکته زیر را بیان داشت:
الف) تا چندی پیش، جریان اصلاحات با این رویکرد روشنفکرانه که شعار “مرگ بر این و آن” اساسا با مبانی اصلاح طلبانه و انسان دوستانه مغایرت دارد، شعارهایی مثل مرگ بر آمریکا را غیرعقلایی می خواند اینک اما همان جریان شعار “مرگ” می دهد که این خود یک تناقض رفتاری آشکار است.
فراموش نکنیم که هرگاه رادیکالیسم از سوی مدعیان اعتدال بروز داده شود، بسیار هزینه زاتر از زمانی خواهد بود که گروه های نشان دار افراطی از خود رفتارهای تندروانه نشان دهند.
ب) اما چرا این قبیل شعارها سرداده می شود ، در حالی که به عنوان مثال در راهپیمایی 25 خرداد، چنین اتفاقی نیفتاد و هیچ نشانه ای از رادیکالیسم نبود و این در شرایطی بود که آن زمان، بسیار نزدیک تر به اعلام نتایج انتخابات بود و طبیعتا معترضان باید تندتر از امروز می بودند.
به نظر می رسد در کنار بررسی علل و عوامل درونی در جریان موسوم به سبز ، باید به رفتارهای جریان مقابل نیز منتقدانه نگریست زیرا عدم تمایل جناح حاکم به شنیدن صدای مخالفان و تحقیر مستمر آنها باعث برون فکنی خشم درونی شده و به واکنش های تند انجامیده است.
بدیهی است اگر به مخالفان اجازه قانونی داده می شد که در زمانی مقرر راهپیمایی کنند و اعتراضات خود را بیان کنند، راهپیمایی روز قدس به صحنه برخوردهایی که صورت گرفت تبدیل نمی شد و مظلومیت فلسطین در تهران رقم نمی خورد.
جمهوری اسلامی ، قطعاً به اندازه ای ظرفیت و توانمندی دارد که پذیرای سخنان گروه های مختلف جامعه ولو در شکل تجمعات و راهپیمایی های قانونی و مسالمت آمیز باشد و البته باید تصریح داشت که هیچ نظامی ، آشوب و بلوا را بر نمی تابد و حساب اعتراض مدنی را باید از حرکت های براندازانه جدا کرد.
نکته بسیار مهم و راهبردی در این بحث آن است که وقتی بدنه جریان موسوم به “سبز” از ارتباط داخلی با اشخاصی که به عنوان پیشرو و هادی قبول دارد، به واسطه فقدان رسانه بی بهره باشد، خلاء ایجاد شده را رسانه های غربی و اسراییلی پر می کنند و می کوشند نقش رهبری این جریان که اکثر آنها جوان هستند را عهده دار شوند و نتیجه نیز همان می شود که دیدیم.
حال آنکه اگر جناح حاکم فضای داخلی را بازتر کند، این خلاء توسط نیروهای داخلی، که شناخته شده و الزاماً پاسخگو هستند پر می شود و در چنان شرایطی ، خطر انحراف به سمت مسیر ترسیم شده از سوی بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو اسراییل و … منتفی می شود.
این نهایت بی انصافی است که سران اصلاح طلب را از ارتباط متعارف رسانه ای با هوادارانشان محروم سازیم و بین آنها فاصله بیندازیم و وقتی غریبه ها این فاصله را پر کرده اند و شیطنت نمودند، آن را به حساب سران اصلاحات بگذاریم. البته پر واضح است که از سران اصلاحات نیز انتظار می رود در مقابل خط رادیکالیسم در میان هوادارنشان موضع گیری کنند و به بیان شفاف مواضع شان بپردازند.
فراموش نکنیم اگر هدایت فکری و سیاسی جوانان مان را به دست رسانه های بیگانه واگذار کنیم، صورت مساله، “چالش با کلیت نظام” خواهد بود ، چرا که تغییر نظام جمهوری اسلامی، آروزی دیرینه بیگانگان و به ویژه اسراییلی هاست. اما اگر هدایت جوانان پر انرژی و سیاست پیشه ، در داخل باشد، در نهایت آنچه شکل می گیرد، رقابت و تعارضی برای به دست گیری دولت است و نه برچیدن نظام جمهوری اسلامی ، نظامی که برای تحقق آن هزاران نفر از همین جوانان جان خود را فدا کرده اند و اینک ارواح پاک آنها شاهد کارهای همه ما هستند و قطعا از ما خواهند پرسید:”بعد از ما چه کردید؟!”
پیام برای این مطلب مسدود شده.