تو ممنوعي !!!
خزعلی: نيمه شب يا بهتر بگويم در نخستين ساعات بامداد امروز وارد فرودگاه بين المللي امام خميني ( ره) شدم . مثل هميشه آمادگي آنرا داشتم كه در محل كنترل گذرنامه، بگويند ممنوع الخروجي و گذرنامه ام را توقيف كنند . اما نه، ظاهرا از ممنوع الخروجي خبري نيست .خبر خوش عبور از مرز را به خانواده مي دهم ، هنوز تلفن تمام نشده كه آقاي ريشوي ميانسالي مرا به نام صدا ميزند ، برميگردم ،
مي گويد: با من به دفتر رياست جمهوري بياييد. عذري مي آورم، پاسپورتم را مي گيرد تا خودم به آنجا بروم، به هرحال با امدادهاي غيبي، غيب مي شوم !
پس از خروج از فرودگاه با دفتر رياست جمهوري مستقر درفرودگاه تماس مي گيرم وعلت را جويا مي شوم ، مي پرسم چرا در محل كنترل گذرنامه خبري از ممنوع الخروجي نبود ؟
مي گويد : خواسته اند احترام بگذارنند! اما من كه مي دانم در كامپيوتر گذرنامه چيزي ثبت نمي كنند تا با خيال راحت – كه ممنوع الخروج نيستيم – وارد دام شويم !
به او مي گويم : مشكل چيست ؟ من كه ممنوع الخروج نيستم !
مي گويد : حكم قضايي داريم
مي پرسم : حكم چيست ؟
مي گويد : تو ممنوعي !
مي گويم : يعني چه ؟ ممنوع الورود ، ممنوع الخروج ، ممنوع القلم ، ممنوع المنبر ، ممنوع الحيات ، ممنوع الممات ، ممنوع از چه هستم ؟ تو ممنوعي يعني چه ؟ و پاسخ درستي دريافت نكردم كه من ممنوع هستم چه معنايي دارد !
علي ال حال باز دوباره تعقيب و گزير شروع شد ، من پيشاپيش و قبل از دستگيري ، بازهم اعتراف مي كنم ( من خرم!) چون باز با پاي خود آمدم و هزار بار ديگر هم با پاي خود خواهم آمد و اين يكي از هزارو يك دليل بر خريت ماست .
پیام برای این مطلب مسدود شده.