02.10.2009

فرصت طلبی محمد جواد لاریجانی برای انتقام از نماد دانشجویان پیرو خط امام؛ انتقاداتى که احمدى‌نژاد، هم ترجیح مى‌دهد از بیان آنها خوددارى کند

رخداد:ههادى خسرو شاهین در روزنامه حیات نو می نویسد: شاید عنوان محافظه‌کارى چندان با شکل و شمایل جناح راست نخواند، ولى این لقبى بود که سال‌ها پیش روزنامه هاى اصلاح‌طلب به این گروه سیاسى دادند تا ‌در مقابل اصلاح‌طلبی، محافظه‌کارى قرار گیرد و قواعد بازى رعایت شود. اما از آن زمان سال‌ها مى‌گذرد،دیگر دولت اصلاحاتى‌نمانده که بخواهد پروژه اصلاحات را در ایران پیاده کند. در مقابل محافظه‌کاران هم محافظه‌کار نماندند آنها نیز اصولگرا شدند. تا با بازگشت به گذشته تحولات امروز را هدایت کنند. اما همیشه بر هر قاعده کلى استثنائاتى وارد مى‌شود، به خصوص وقتى با جامعه در حال توسعه‌اى چون ایران روبه‌رو شویم. در چنین جوامعى بیش از آنکه قاعده حکم براند، این استثنائات و حوادث اتفاقى است که به سیاست و اجتماع شکل مى‌دهند. محمدجواد لاریجانى نیز از همین استثنائات عالم سیاست در ایران است. او برخلاف هم‌جناحى‌هاى خود ترجیح داده از همان سال 57 تا امروز یک خط سیاسى را دنبال کند.

به گزارش سرویس سیاست سایت خبری رخداد(Rokhdad.org)، او در ابتداى انقلاب برخلاف انقلابى‌هاى جوان نه رادیکالیسم را مى‌پسندید و نه به ایدئولوژى‌هاى چپ اسلامى یا چپ مارکسیستى وابستگى داشت. از نگاه او اشغال سفارت آمریکا اشتباه بزرگ بود. لاریجانى این اقدام را نمونه روشن رادیکالیسم در عرصه سیاست‌ورزى مى‌دانست. این دیپلمات محافظه‌کار اساسا نگاه ایدئولوژیک به جهان را باور نداشت.

نه شعار مرگ بر آمریکا را مى‌پسندید و نه مرگ بر انگلیس را. او حتى بعدها بر مبناى مبانى اسلام، مبدع نظریه ام‌القرا شد تا راه براى مصلحت و مراوده در روابط خارجى فراهم شود. او در نظریه‌اش تاکید کرد حفظ ام القرا واجب است. پس هر اقدامى که این واجب را نفى کند یا خدشه‌دار سازد، حرمتش واجب مى‌شود.

او با نظریه ام‌القرا همه مظاهر رادیکالیسم در سیاست خارجى ایران را به چالش کشید. اتفاقا دولت هاشمى نیز براى بازسازى روابط با کشورهاى خارجى به تئورى لاریجانى توسل جست تا گردوغبار ناشى از جنگ از روابط ایران با کشورهاى همسایه و غرب رخت بربندد. اما محمدجواد لاریجانى مثل برادران سیاسى خود عمل نکرد. او همچون محافظه‌کار ناب به اصالت اهمیت مى‌داد. پس اصالتش را حفظ کرد. اگر راستگرایان پس از پایان جنگ راهنماى چپ زدند و پیرو مرام رادیکال‌ها شدند اما جواد لاریجانى همانى ماند که در گذشته بود.

او در هر شرایطى نگاه رئال و محافظه‌کارانه خود را به روابط خارجى ایران حفظ کرد؛ حتى اگر این حفظ اصالت موجب آن مى‌شد که راستگرایان و خودى‌ها علیه او شورش کنند، حتى اگر او مجبور مى‌شد تا مدت‌ها از سمت‌هاى دولتى و به خصوص از حضور در وزارت امور خارجه در کسوت یک دیپلمات محروم بماند. اگر از لاریجانى همین امروز در مورد تسخیر سفارت آمریکا سوال شود، پاسخ او همانى است که در ابتداى انقلاب داد و این برخلاف خط‌مشى جدیدى است که دوستانش در جناح راست برگزیده‌اند. مخالفان دو آتشه تسخیر سفارت آمریکا در سال 57 امروز حتى گوى سبقت را از دانشجویان پیرو خط امام دیروز و اصلاح‌طلبان امروز ربوده‌اند تا به صورت تصنعى نشان داده باشند که رادیکالیسم امروز آنها اصالت دارد. دوستان لاریجانى حتى به همین جا هم اکتفا نکردند؛ یعنى رادیکالیسم براى آنها صرفا یک روش است اما هدف چیز دیگرى است. اگر تاکتیک راستگرایان رادیکال تندروى بود، استراتژى آنها اصولگرایى شد تا تمایزشان با محافظه‌کارى بیش از پیش عیان شود. اما با وجود همه این استحاله‌ها، لاریجانى با دوستان خود همراه نشد. پس شاید به همین خاطر بود که در سال‌هاى اخیر به خصوص پس از دوم خرداد 76 سکوت را بر فریاد ترجیح داد و به جاى پستى در وزارت امور خارجه، به دفتر خود در عمارت دادگسترى رفت. اما این انزوا و سکوت چندان پایدار نماند؛ با انتخابات 22 خرداد 88 و برهم ریختن ثبات در کشور لاریجانى نیز به ورطه رادیکالیسم افتاد. او برخلاف مشى گذشته به مرد سخنور جناح راست تبدیل شد. شمشیر را از رو بست تا همردیف تندروترین‌ها در جناح راست شود. اما او در این مشى جدید فقط یک نفر را مى‌زند و آن آخرین نخست‌وزیر جمهورى اسلامى ایران است. لاریجانى دوران نخست‌وزیر میرحسین موسوى را به خوبى به یاد دارد، چرا که در آن دوران قائم مقام وزارت امور خارجه بود اما حضور لاریجانى در دولت موسوى چندان باب میل چپ‌گرایان اسلامى نبود.

نه موسوی، حضور این دیپلمات را در وزارت خارجه مى‌پسندید و نه دیگر متحدان او. مشى کاملا محافظه‌کارانه لاریجانی، حتى صداى على اکبر ولایتى وزیر خارجه میرحسین را درآورده بود. مشى متفاوت لاریجانى با فضاى انقلابى آن روزها به گونه‌اى بود که مخالفان مترصد فرصتى بودند تا عذر او را از وزارت خارجه بخواهند. لاریجانى با دست خود این بهانه را فراهم کرد. مخالفت با اجراى فتواى امام در مورد سلمان رشدى موجب حکم اخراج او از دستگاه دیپلماسى شد. در آن روز چپ‌گرایان سرمست از پیروزى بودند و لاریجانى نیز مغموم از شکست. اما با این اتفاق جایگاه‌ها تغییر کرد. این بار لاریجانى مترصد فرصت شد تا انتقام خود را از چپ‌گرایان و نماد آنها یعنى میرحسین موسوى بگیرد. اما موقعیت و نحوه نگاه لاریجانى به جهان هیچ‌گاه به او این فرصت را نداد که گذشته تلخ خود را با میرحسین موسوى و یارانش تسویه کند. پس با برهم خوردن شرایط سیاسى در کشور پس از 22 خرداد، براى لاریجانى بهترین فرصت بود تا با تغییر چهره، رادیکالیسم را بر محافظه‌کارى ترجیح دهد تا از آن جایگاه به میرحسین موسوى و اطرافیانش حمله کند. انتقادها و فحاشى‌هاى تند و تیز لاریجانى از میرحسین موسوى این روزها به نقل محافل سیاسى تبدیل شده است؛ انتقاداتى که حتى رقیب انتخاباتى میرحسین، احمدى‌نژاد، هم ترجیح مى‌دهد از بیان آنها خوددارى کند.

اما برخلاف خط‌مشى گذشته لاریجانی، انتقادهاى او از میرحسین موسوى چندان اصالت ندارد. بلکه با اندکى تأمل در ادبیات خاص این دیپلمات سابق علیه نخست‌وزیر سابق مى‌توان به این نکته پى برد که براى لاریجانی، صحنه سیاست امروز به صحراى محشر تبدیل شده است. مى‌گویند جواد لاریجانى در محافل خصوصى درباره انتقادات تند و تیزش از موسوى گفته که در زمان انتخابات در خارج از کشور بوده و به چشم خود دیده که حوادث پس از 22 خرداد چه آبرویى از نظام برده است. ولى واقعیت این است که لحن و ادبیات او کاملا متفاوت با گذشته این دیپلمات کهنه‌کار است. مرد مذاکرات پشت پرده و فرارى از گفت‌وگوهاى مطبوعاتى امروز رو بازى مى‌کند، حتى کار را به آنجا مى‌رساند که میرحسین موسوى را به مسعود رجوى مى‌چسباند تا نه فقط انتقادى از نخست‌وزیر سابق کرده باشد بلکه حتى زمینه‌ساز حذف او از ساختار سیاسى ایران شود. اما کیست که نداند مسعود رجوى کجا، میرحسین موسوى کجا؟ رجوى رهبر مجاهدین خلق در همان ابتداى انقلاب به دلیل تعارض با ولایت فقیه و نظام جمهورى اسلامى و در پى جنگ مسلحانه از حضور در ساختار قدرت بازماند. اما موسوى سیاستمدار 30 ساله انقلاب اسلامى ایران است. موسوى نه مخالفت با ولایت فقیه را در کارنامه خود دارد و نه حمایت از مبارزات مسلحانه را. او حتى در دوران حیات مجاهدین خلق در ایران از بنیانگذاران حزب جمهورى اسلامى بود؛ حزبى که خود را در نبرد دائمى با مسعود رجوى و گروهش تعریف مى‌کرد. شاید بهتر باشد آقاى لاریجانى به جاى طرح این اتهامات و سیاست‌ورزى رادیکال در ایران، به کار و حرفه گذشته‌شان بازگردند، چرا که جواد لاریجانى به خوبى نشان داده که چهره اول معامله و مذاکره در عرصه دیپلماتیک است. البته این هم بماند که گه‌گاهى در این معاملات فراموش مى‌کند که نباید یک جناح سیاسى را هزینه مذاکرات با خارجى‌ها

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates