پدیده نوشته های من و آقای بازجو
این پیام را گذاشتم پای مطلب: از قول من به آقای بازجو بگویید، آنقدر تحت تاثیر نوشتههای شما قرار گرفتم که می خواهم خود را از کفر و الحاد به دامان اسلام پرتاب کنم!! فقط میترسم یک وقت یک چیزی بکنن توی آنچه نه بدترم که بیا و ببین.
سلام سید علی چلاق را هم برسانید!
حضرت خُسن آقا دامن افاضاته صفر زن اسلام ناب محمدی
وبلاگ بازجوی ابطحی: وبنوشت قبلی من را آقای بازجو نوشت و مهمان سایتم شد. لابد خوانده اید. اتفاقات زندان من دارد جالب می شود. یک روز به آقای بازجو گفتم که یک مقام امنیتی که نمی تواند بگوید چه کاره ام!. کلی خندید. آنقدر بچه مثبت بود که نمیدانست این جوک معروفی است. از روز اول که وبلاگنویسی در زندان را شروع کردم، کامنت های مربوط به وی را برایش میخواندم. خودم تعجب میکردم که با این سعه صدر گوش می داد و یا میخواند. مهمتر اینکه مرتب میگوید اینها برای کار ما مفید است. ما باید از این نظرات بهره ببریم و بدانیم که چنین دیدگاه هایی درمورد ما، لااقل در نظر بعضی از افراد وجود دارد. تصور حتی خود من تا قبل از زندان این بود که قدرتمندان امنیتی چون همیشه با کسانی بنام متهم روبرو هستند، و متهمان هم میفهمند که باید از بازجو بترسند، دچار روحیه ای می شوند که به نظرات مخالف خودشان اعتنا نمی کنند. وقتی کامنت ها را پرینت میگرفتم، گفت که قسمت آدرس ایمیل ها را پرینت نگیر. نمی خواست آدرس ایمیل دست خودش و یا همکارانش بیفتد. این هم برایم جالب بود. فقط به بازجو گفتم که چه شما باور داشته باشید و چه نداشته باشید، قبل از شما من از قبیله انقلاب اسلامی بوده ام و خواهم بود. وقبول نمی کنم که اختلاف نظر بین جریانات سیاسی داخل به معنای بیرون رفت ازنظام اسلامی تلقی شود و نباید ازشما هم تلقی شود که طرفدار یک جریان هستید. انصافا قبول داشت. شاید به همین دلیل هم نوشته است که از دستگیری من خوشحال نیست. من هم میتوانم شهادت دهم که طرفداری از جناح خاصی جز کلیت نظام و رهبری، در طول این بازجوئی ها از آقای بازجو ندیدم. فقط کاش زودتر آزادم کرده بودند که این گفتگو ها بیرون زندان بین من و بازجو صورت میگرفت. همیشه آرزو میکردم در نظامی زندگی کنم که باز جو با متهم، بر اساس اخلاق و قانون رفتار کند. لااقل بازجوی من اینگونه بوده است. البته که باورم این است زندان جای سختی است ولی میدانم بازجو، من را نگرفته است. و آن قدر بی وجدان نیستم که وجدان و شخصیت پر احترام وادب بازجویم را نبینم. امیدوارم بعد از آزادی با بازجو این ارتباطات ادامه داشته باشد و به سئوالات همه شما هم با همین سعه صدر پاسخ بگوید و این دستگیری من آغازی باشد که بازجو ویا کارشناس در برابر افکار عمومی پاسخگو باشد. این ارزش مهمی است که خوشحالم در آن من با همه سختی های زندان، شریک بوده باشم. دوست دارم در این مورد بعد از آزادی بیشتر بنویسم و انشا الله خواهم نوشت. فعلا بازم دعا کنید که آزاد شوم. به قول شماها بخ خدا دلم برای آزادی از زندان تنگ شده. بازم بخ خدا مثل قبل مخلصتونم.راستی آقای بازجو هم سلام میرساند. برای سومین بار بخ خدا باهم دوستیم. نگید که ما بیکاریم و تو زندان، برای همدیگه تعارف تیکه پاره میکنیم.
پیام برای این مطلب مسدود شده.